Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کلام حضرت امام در اعتبار وقف
کلام حضرت امام در اعتبار وقف
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 25
تاریخ: 1400/8/30

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

پیرامون ادّله ای که بر صحّت و مشروعیّت وقف اقامه شده بود، مباحثی مطرح و نکاتی را عرض کردیم و مشخص شد قواعد به دست آمده برای همه عقود، قابلیت اجرا دارند.

«کلام حضرت امام در اعتبار وقف»

حضرت امام در کتاب «تحریر الوسیله» می فرمایند: «یعتبر في الوقف الصيغة، و هي كلّ ما دلّ على إنشاء المعنى المذكور [اگر عقود دیگر را بینید، در آنها ذکر شده که مثلاً «لفظ او کل ما دلّ علی انشاء»، در آنها معتبر است. ولی اینجا دارد: «یعتبر في الوقف الصيغة، و هي كلّ ما دلّ على إنشاء المعنى المذكور»، یعنی معتبر لفظ است نه هر چیزی که بر انشاء دلالت بکند. آنجا فرموده بود باید بر این انشاء دلالت بکند؛ چه لفظ باشد چه غیرلفظ، اما وقف خصوصیّت دارد که باید با لفظ باشد و حتی برخی مانند «جامع المقاصد» بر این که وقف باید با صیغه باشد ادّعای اجماع کرده، اما با فعل و معاطات صحیح نیست. پس این فرقی است که وقف با سایر عقود دارد، البته اگر آن را از عقود بدانیم.

در وکالت و رهن هم عبارت «کل ما دلّ» دارد و مواردی که غیر از وقف، بحث انشاء را مطرح کرده و گفته نیاز به ایجاب و قبول دارد؛ ایجاب و قبول یا لفظی است که صیغه می شود، یا ایجاب و قبول فعلی که معاطات است. اما دقت داشته باشید که در وقف یک خصوصیّت جداگانه‌ای ذکر کرده  و گفته اند باید با صیغه و لفظ باشد. خودشان هم اینجا تصریح می کنند: «یعتبر في الوقف الصيغة» و صیغه اش هم هر چه بر وقف دلالت داشته باشد] مثل: وقفت و حبّست و سبّلت بل و تصدّقت [این «بل» به خاطر اختلافاتی است که در این لفظ وجود دارد و در عبارت «حدائق» هم خواهیم خواند. برخی گفته اند فقط لفظ وقف است که نیاز به قرینه ندارد، اما بقیه  نیازمند قرینه است] إذا اقترن به ما يدلّ على إرادته [پس در «تصدّقت» قرینه می خواهد] كقوله: صدقةٌ مؤبّدةٌ لا تُباع ولا توهب و نحو ذلك [که مثلاً «لا تورّث» باشد] و كذا مثل: جعلت أرضي موقوفةً أو محبّسةً أو مسبّلةً على كذا [فرموده اند اگر لفظ تحبیس و تسبیل که در روایت نبوی هم وارد شده بیاید، می شود] و لا يعتبر فيه العربية و لا الماضوية [به قول معروف این نرخ شاه عباسی عقود است که عربیّت و ماضویّت نمی خواهد؛ زیرا اسلام فقط برای اعراب نیامده است. مخصوصاً در بحث معاملات (بحث عبادات، یک بحث جداگانه است)] بل يكفي الجملة الاسمية مثل: هذا وقفٌ، أو هذه محبّسةٌ أو مسبّلةٌ».[1] می فرماید با جمله اسمیه هم می شود؛ یعنی ایشان می خواهد بفرماید ما صیغه می خواهیم، ولی صیغه خاصّی مدّ نظر نیست. بله برخی صیغه ها صریح‌اند و نیازی به قرینه ندارند و برخی نیازمند قرینه اند.

«سخنی پیرامون بحث الفاظ»

بحث الفاظ را در جاهای مختلف بحث کرده اند و نظرات متفاوتی هم مطرح شده است، مطالعه که می‌کردم دیدم ظاهراً مختصرترین عبارت را «حدائق» دارد که هم قلم روانی دارد و هم تمام آنچه در کتب دیگر آمده است را جمع آوری و دسته بندی  کرده است. البته اختلاف هست که مثلاً «حبّستُ» صریح است یا نه؟ اینها بحث های اختلافی است که وجود دارد و مراد، ابراز قصد و نیت منشأ، در عقود است.

ایجاب و قبول لفظی و فعلی به خاطر این است که هر عقدی نیاز به ابراز دارد و گفته اند با نیت نمی شود. من هر طور خواستم تصوّر کنم که چگونه امکان دارد در بیرون شخصی را تصور کنیم که بگوید من نیت کرده ام این بیع را انجام بدهم، برای من قابل تصوّر نبود. مثلاً نیت می‌کند که این کتاب مال من باشد و پول من هم مال فروشنده. اگر بگوییم به صرف این نیت بیع محقّق شده که این کتاب را بردارد و پول را هم به او بدهد، این معاطات می شود. یعنی دوباره فعل است که نیت را نشان می دهد. نیت چیست؟ ما فی الذّهن است و برای ابراز ما فی الذهن حتما یک بروز خارجی و وسیله خارجی می خواهیم که همان معاطات است.

ما که نتوانستم تصوّر بکنم و بگوییم با نیت نمی شود. در عبارات هم داریم که نیت فایده ای ندارد مگر به وسیله ابراز؛ مثلاً شخصی در نیت‌اش «بعتُ» باشد و «اشتریتُ» بگوید و منظورش «بعتُ» باشد یا لفظ دیگری را به کار ببرد یا «بعتُ» را جابجا گوید مثلاً «عِبتُ» بگوید. اینجا گفته اند اگر بگوید منظورم خرید و فروش است، از او قبول می کنند، ولی باز هم ابراز کرده است و صرف نیت نبوده است. نیت با مُبرِز، قابل بحث است که آیا به نیتش اخذ می شود یا نه؟ گفته اند اخذ می شود. اما این که صرف نیت باشد، اصلاً قابل تصوّر نیست تا بخواهیم تصدیق یا تکذیب بکنیم که انجام می شود یا نه. من نمی دانم این که بگویند با نیت فایده ای ندارد، نیت چیست؟ من نیت می کنم این کتاب را از این کتاب فروشی بخرم؛ یعنی این محقق شد؟ نیت مشتری را از کجا به دست بیاوریم که او قبول کرده تا این پول به حساب او بیاید؟ عقد، یک امر دو طرفه است، شما چگونه می خواهید نیت خودتان را به طرف برسانید؟ ممکن است بگویید من که این کار را کردم، در عالم واقع معامله تحقق پیدا می کند و پول و بقیه موارد ربطی به ایجاب و قبول ندارد. من می گویم فروشنده چطور متوجه شد؟ شما هر کاری که کرده باشید تا او متوجه بشود، فعلی و معاطات می شود. تصوّرش برای من قابل فهم نبود.

«کلام صاحب حدائق در باب وقف و بیان لفظ صریح»

در عبارت «حدائق» می خوانیم: «قال في المسالك: قال العلماء الصدقة الجارية الوقف، و هو تعريفٌ ببعض الخواص [که مفصل بحث کردیم] و كيف كان فاللّفظ الصريح في عقده: وقفتٌ [همه گفته اند «وقَفتُ» لفظ صریح است و هیچ احتیاجی به قرینه هم ندارد] لأنه الموضوع له لغةً و شرعاً [حالا نمی‌دانم عرفاً هم بتوانیم بگوییم یا نه؟] و قد صرّح جملةٌ من الأصحاب بأن أوقفت بالهمزة لغةً شاذةًٌ فيه [گفته اند «اوقفتُ» لغت شاذّ است و این را از «نهایه» ابن اثیر نقل کرده اند و فقهای بسیاری ذکر کرده اند که با «اوقفتُ» نمی شود یا لغتی شاذّ است. صاحب «مسالک» می فرماید که لغت شاذّ است اما باز می شود با آن صیغه را جاری کرد و وقف جاری می شود.

مرحوم بجنوردی(قدّس سرّه) در کتاب «القواعد الفقهیه» می فرماید: در روایات لفظ «اوقفت» ـ باب افعالش ـ زیاد استعمال شده و این که گفته شده لغت ردیئه است، حرف درستی نیست. با توجه به این که بسیاری از فقها این مطلب را فرموده اند و به شاذّ بودنش تصریح کرده اند، ادّعای ایشان قابل تأمل است، با این‌که لفظ «اوقفت» در روایات زیاد آمده، چطور گفته اند لغتی شاذّ است؟ حالا باید دید ادعای ایشان نسبت به روایات درست است یا کلام اکثر فقها که در «مفتاح الکرامه» نام حدود ده نفر از ایشان ذکر شده که به شاذّ بودن تصریح کرده اند.]

قال في المسالك: و الظّاهر أنّ الصيغة بها صحيحةٌ [اگر شاذّ هم باشد، صحیح است، چون انشاء با آن تحقق پیدا می کند] و ان كانت غير فصيحةٍ [اگر چه فصیح نباشد] و أما غير هذا اللفظ من الألفاظ [ایشان از اینجا آن موارد را شروع می کند] مثل حبّست، و سبّلت [آیا این دو صریح‌اند یا نیاز به قرینه دارند؟] فقيل: أنّه يصير وقفاً من غير توقّفٍ على القرينة [گفته اند «حبّستُ» و «سبّلتُ» مثل «وقَفتُ» است؛ چرا که در حدیث نبوی وارد شده بود.] للحديث النبوي(صلى الله عليه و آله و سلم) المتقدم. و قيل: لا يكون الا مع القرينة [قول دیگر این است که مثل «وقَفتُ» صریح نیست و نیاز به قرینه دارد. ایشان جمله ای دارند که اینجا عرض نمی کنم، ولی خودشان در ادامه می فرمایند و نکته خوبی است] و أمّا أبّدت و حرّمتُ و تصدّقتُ فلا يحمل على ذلك الا مع القرينة [اما اینها را گفته اند حتماً قرینه می خواهد. قرینه ها چه باشد؟] كقيد التأبيد و نفي البيع و الهبة و الإرث و نحوها [مؤبّد بودنش و نفی بیع، هبه و ارث و هر چه که بتوانید این را با آن برسانید.

حال ادله  آن را ذکر می کند] و الوجه في ذلك أنّ الوقف لما كان من العقود الناقلة للملك [چون نقل پیدا می کند؛ چه به موقوفٌ علیهم و چه إلی لله و فی سبیل الله باشد] على وجه اللزوم، افتقر الى اللفظ الصّريح الدالّ على ذلك [گفته شده وقف، از عقود لازمه است و در عقود لازمه هم بر این که نیاز به لفظ داریم تا بتوان تمام حدود و ثغور را بیان کرد، اجماع وجود دارد. پس این یک اجماع است که ایشان در اینجا ذکر می کند و اجماع بر این است که در عقود لازمه، نیاز به لفظ صریح دارد] و هذه الألفاظ [مثل «حبّست» و «سبّلتُ» یا «أبّدتُ» و ...] لما كانت مشتركةً بين هذا المعنى و غيره [هم این معنا را می رساند و هم معانی دیگر را] و لم تكن صريحةً فيه [وقتی که صریح نشد، چه می شود؟] امتنع الحكم بدلالتها على ذلك [دیگر نمی توانیم از آن استفاده کنیم؛ چون استصحاب می کنیم و مثلاً می گوییم این ملک داخل در ملک زید بود، حالا با این الفاظ چون صریح در عنوان وقف نیست، از ملکش خارج نمی شود. چرا؟] فإنّه يصحّ إطلاقها على التمليك المحض [برای این‌که به صورت وقف نباشد، می گوید می توانید اینها را اطلاق کنید و مرادتان تملیک باشد] و إخراج الزكاة و الصّدقات المطلقة [صدقه به معانی خاصی که وجود دارد] و الهبات و نحوها [می تواند به این معانی باشد پس چنین نیست که مثلاً اگر گفت «أبّدتُ» یا «حبّستُ» یا «حرّمتُ» یا «تصدّقتُ»، به معنای وقف باشد، بلکه می تواند وقف یا چیزهای دیگر باشد.

فلا بدّ في الحكم بالوقف فيها من ضمّ قرينةٍ تدلّ على ارادة ذلك [پس باید یک قرینه بیاورید] كقوله صدقةٌ موقوفة، أو دائمة أو مؤبدة و أن لاتباع، و لا توهب، و نحو ذلك. و قد ظهر ممّا ذكرناه أنّ الألفاظ المعبّر بها في عقد الوقف [می فرماید الفاظی که در عقد وقف به کار برده می شوند، چند دسته اند:] منها ما هو صريحٌ فيه [که «وقَفتُ» بود] لا يتوقّف على قرينةٍ إجماعاً و هو لفظ وقفت و منها ما هو متوقّفٌ على القرينة إجماعاً كحرّمت و تصدّقت و أبّدت. و منها ما هو مختلفٌ فيه كحبّست و سبّلت. و ذهب جمعٌ منهم العلامة في التذكرة و القواعد إلى أنهما صريحان [گفتیم این دو لفظ، اختلافی است. گفته «حبّستُ» و «سبّلتُ» مثل وقف، صریح در معنای عقد وقف‌اند] كوقفتُ و مثلهما [یکی دیگر را هم اضافه کرده] أحبستُ بزيادة الهمزة بغير اشكالٍ [این از الفاظ صریحه است] نظراً إلى الاستعمال العرفي لهما فيه مجردَين [بگوییم عرف از این دو برای عقد وقف استفاده می کند. این ادّعای ایشان است] كما ورد في الخبر النبوي(صلى الله عليه و آله و سلم) المتقدّم فإنّه أطلق عليه تحبيس الأصل [که هم تحبیس را داشت و هم تسبیل المنفعه را] و رُدّ بأنّ مجرّد الاستعمال أعمّ من المطلوب [حالا که استعمال می شود، اعمّ است که حقیقت در وقف باشد یا نباشد] و الظاهر وجود القرينة في هذا الاستعمال و معها لا اشكال فيه [عبارت ایشان چطور معنا می شود؟ ایشان این دو را به حدیث نبوی استناد کردند. در نبوی وقتی عبارت تحبیس و تسبیل را استفاده می کند، می فهمیم که مرادش وقف است؛ چون اصل در وقف، «تحبیس العین و تسبیل المنفعه» و «حبّس الاصل و سبّل المنفعة» است. پس وقتی کسی با این الفاظ وقف می کند، نظرش به نبوی متقدم است و این، خودش قرینه می شود و گفتیم با قرینه هم اشکالی ندارد. این نکته خوبی است که ایشان اینجا ذکر کرده‌اند.

ایشان در ادامه می فرماید:] بقي الكلام هنا في أمورٍ. الأول: لو نوى الوقف فيما يفتقر إلى القرينة، وقع الوقف باطناً [جایی که باید مثل «تصدّقتُ» قرینه می آورد اما نیاورد، ولی نیت وقف کرد، می گویند وقف واقع شده است. اینجا مُبرِز دارد و با عرضی که در ابتدا داشتیم، فرق می کند. اگر با لفظ «تصدّقت» نیت وقف کرد ولی قرینه نیاورد، در عالم حقیقت، وقف اتفاق می افتد و بر گردنش گذاشته می شود] و ديّن بنيّته [و  نیتش بر آنچه که تعلق گرفته، واقع شده است] و لو اعترف بذلك أُخذ باعترافه [اگر خودش هم بگوید، انجام شده است] كما أنّه لو لم ينو بالصّريح الوقف [لفظ صریحی مثل «وقَفتُ» را می آورد، اما خودش می گوید من نیت وقف نکرده بودم، چون «العقود تابعةٌ للقصود»]كما أنّه لو لم ينو بالصّريح الوقف لم يكن وقفاً باطناً [اینجا باطناً و واقعاً دیگر عقد وقف تحقق نیافته است. پس اگر صریح نبود و قرینه هم نیاورد اما نیت کرده بود، این لفظ دخالتی ندارد و کافی نیست] و ان حُكم به بظاهر اللفظ [به ظاهر لفظ حکم می شود. شما می توانید حکم بکنید که چون «وقَفتُ» را گفتی، پس باید وقف را قبول بکنی و بر گردن تو است.] لأن المدار في الصحّة واقعاً إنّما هو على القصود و النيات [این برای فرع قبلی است که فرموده بود]

و الفرق بين الصّريح و غيره مع اشتراكهما في اعتبار القصد و النّيّة [چه صریح باشد چه غیرصریح، نیاز به قصد و نیت دارد. ما این الفاظ را ابزار برای ابراز نیت موجود در ذهن شخص می گیریم، حالا چه صریح باشد و چه غیرصریح. فرق بین صریح و غیرصریح ـ با این که اشتراک دارند ـ در این است  که باید حتماً پشت این الفاظ، نیت و قصد وجود داشته باشد.] أنّ الصريح يُحمل عليه ظاهرا [در ظاهر و در عالم رفع تخاصم و قضاوت، به صریح حکم می شود؛ چه قصد شده باشد و چه نشده باشد] بخلاف غيره [به خلاف غیرصریح] فإنّه لا يُحكم عليه الا مع القرينة [بحث حکم کردن است. بحث این است که الآن می خواهیم از دستش بگیریم، یا مقام رفع تخاصم و قضاوت است] أو الاعتراف بقصد الوقف و نيّته [یا این که اعتراف بکند که من قصد وقف یا نیت آن را داشته ام] و هو معنى كونه يُدان بنيّته».[2] این که می گوییم نیتش برای ما مهم است و عقود تابع نیت افراد است، در عالم واقع است، اما در عالم ظاهر اگر لفظ صریحی بیاید، در مقام تخاصم و قضاوت ـ که بخواهیم بگوییم از این پس، این وقف شده است ـ به آن حکم می شود، اما در غیرصریح اگر بدون قرینه باشد، باید احراز بکنیم که قصد وقفیت داشته است. پس فرق در حکم کردن و نکردن در عالم خارج و مرحله اثبات است، ولی آنها در مرحله ثبوت است.

«بحث پیرامون معاطات در وقف»

بحث بعدی، بحث معاطات در وقف است که گفتیم در عقود نیاز به انشاء داریم و طبق کلام فقها انشاء در وقف هم به صیغه است، آیا معاطات کفایت می کند یا نه؟ اگر کفایت نکرد، آیا در مسجد و امور عامّه مثل پل ها و مدارس و... معاطات کافی است یا نه؟ بحث مورد نیاز ما این است که وقتی می گوییم مُبرِز، آیا هر مبرزی کافی است یا مُبرِز باید متعارف بین مردم و عرف و عقلا باشد؟ هر شخصی می تواند برای اجرای صیغه عقد، با آنچه که خودش به منزله مُبرِز حساب می کند، انجام بدهد؛ مثلاً بگوید از این به بعد هر وقت به درِ مغازه من دست زدی، به این معنا باشد که یک کیلو برنج می خواهی و من هم یک کیلو برنج به شما می دهم، یا متعارف این است که باید پول را بدهی و جنس را بگیری و یا مثل حمام است که پول را در دخل می گذارند و می روند، یا بگوید من مبادله مال را با به فلان نحو با شما انجام می دهم.

پس آیا مبرزها ـ چه به فعل باشد و چه به لفظ ـ باید به الفاظ و افعالی باشد که متعارف بین عرف هستند یا به آنها نیاز نیست؟ حال اگر گفتید به خاطر مشخص شدن حدود و ثغور باید به الفاظ معتبره باشد، آیا این افعال باید بر اساس فعل خاصی باشد که متعارف است یا افعال غیرمتعارفه و قرارداد بین دو نفر هم کفایت می کند؟

 «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»


[1]. تحریر الوسیله 2: 62.

[2]. الحدائق الناظره 22: 128 ـ 125.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org