بررسی روایاتی که لفظ «وقف» را دارند
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 16 تاریخ: 1400/8/16 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین در جلسه قبل گفته شد که روایات باب وقف دلالت بر مشروعیّت آن میکند، مرحوم سید فرموده بود در روایات، بیشتر از لفظ «صدقه» برای وقف استفاده شده است. همچنین ایشان فرموده بود مراد از صدقه در روایات، وقف است و والد استاد نسبت به کلام ایشان اشکال فرموده بودند. ما با در نظر گرفتن سه جهت، به روایات ورود پیدا میکنیم تا ببینیم بحث حثّ بر وقف میتواند از روایات استفاده شده و مشروعیت وقف را برساند یا نه؟ و اینکه آیا اشکال بر سید ـ که فرموده بود بلاقرینه مراد از صدقه، وقف است ـ وارد بوده یا نبوده؟ و آیا در روایات بیشتر لفظ صدقه بر وقف استفاده شده است؟ در روایاتی که تا حالا خواندهایم به جز یکی از آنها لفظ «وقف» در آن نبود. پس تا اینجا کلام مرحوم سید صحیح بود و فقط یک روایت لفظ «وقف» داشت. اما ادامه روایات را میخوانیم تا مطلب روشن شود. «بررسی روایاتی که لفظ «وقف» را دارند» «محمّد بن علي بن الحسين بإسناده عن محمّد بن الحسن الصفّار [ثقه است] أنّه كتب إلى أبي محمّد الحسن بن علي [امام حسن عسکری علیه السلام] في الوقف و ما روي فيه [که نسخه بدلش «فیها» است] عن آبائه علیهم السلام فوقع علیه السلام الوقوف تكون على حسب ما يوقفها أهلها إنشاءالله».[1] اینجا تعبیر «وقوف» را داریم و لفظ «وقف» وارد شده است. روایت دوم: «فوقّع علیه السلام الوقوف على حسب ما يقفها أهلها إنشاءالله».[2] باز هم لفظ «وقف» وارد شده. پس اینکه ایشان فرمودند بیشتر از لفظ «صدقه» برای وقف استفاده شده، ما دنبال اثبات این هستیم که این قلیل نیست بلکه لفظ «وقف» هم کثیراً واقع شده است. «محمّد بن يعقوب عن محمّد بن جعفر الرزاز [همه ثقهاند] عن محمّد بن عيسى عن علي بن سليمان بن رشيد قال: كتبت إليه يعني أبا الحسن علیه السلام جعلت فداك ليس لي ولدٌ و لي ضياعٌ ورثتها عن أبي [از پدرم به من ارث رسیده است] و بعضها استفدتها و لا آمن الحدثان [مراد از حدثان، مرگ یا بلایای دنیایی است نه اینکه دو چیز باشد.] فإن لم يكن لي ولدٌ و حدث بي حدثٌ فما ترى جعلت فداك؟ [باید چکار کنم؟] لي أن أوقف بعضها على فقراء إخواني و المستضعفين [آیا میتوانم برای فقرا وقف کنم؟ لفظ «أقف» دارد] أو أبيعها و أتصدّق بثمنها علیهم فی حیاتی [اینجا وقف در مقابل صدقه، قرار گرفته است. پس اینکه «صاحب حدائق» فرموده در صدر اسلام، عبارت «صدقه» به جای «وقف» اطلاق میشد، درست نیست؛ چرا که اینجا دلالت روایت، واضح است. اگر این روایات را مختص صدر اسلام بدانیم ـ مگر اینکه بگوییم مراد از صدر اسلام فقط زمان خود پیامبر است ـ واضح است که در عرف همان زمان هم بین وقف و صدقه تفاوت قایل بودند.] فإنّي أتخوّف أن لا ينفذ الوقف بعد موتي فإن وقفتُها في حياتي فلي أن آكل منها أيام حياتي أم لا؟ [سؤال میکند اگر وقف کردم، میتوانم از آن بخورم؟] فكتب علیه السلام فهمت كتابك في أمر ضياعك فليس لك أن تأكل منها من الصّدقة [چه صدقه باشد و چه وقف، از خواصش این است که دیگر شخص نمیتواند از آن استفاده بکند] فإن أنت أكلت منها لم تنفذ [اگر خوردی، این صدقه نافذ نیست یا اگر وقف گرفتند، این وقف نافذ نیست؛ برای اینکه خوردن نشان از این دارد که به قبض در نیامده و چون به قبض در نیامده، نافذ نیست. وقف و صدقه تا زمانی که مقبوض نباشد، لزوم ندارد و یا صحّت ندارد؛ چرا که اختلاف است به اینکه قبض، شرط صحّت است یا شرط لزوم. پس اینجا که میگوید اگر خوردی، نافذ نیست، میخواهد یک جریان طبیعی را بفهماند. این را از ملازمه استفاده کردهاند] إن كان لك ورثةٌ [عبارت «ان کان لک ورثة» را اگر دنبال این بیاورید آن گونه که برخی ـ ظاهراً «مرآة العقول» ـ فرمودهاند معنایش این است که خودش نمیتواند استفاده بکند، مگر اینکه برای اقربای خود قرار بدهد و آنها به او بدهند. البته این معنایی که بزرگان فرمودهاند، باز اضطراب دارد.] فبع و تصدّق ببعض ثمنها في حياتك [اگر این طور باشد، یک بحث جدایی میشود؛ یعنی یک روش دیگر را در ارتباط با تصرف در مالش به او نشان میدهد. «توصیهای برای واقف» شاید بهتر باشد بگوییم با توجه به معنایی که «مرأة العقول» کرده، عبارت تا آنجا تمام میشود و از اینجا به بعد، بحث دیگری است که میفرماید اگر ترس آن را داری که وقف تو اجرا نشود، آن را بفروش و مقداری از ثمن آن را صدقه بده]و إن تصدّقتَ [اگر این کار را کردی و صدقه دادی] أمسكت لنفسك ما يقوتك مثل ما صنع أمير المؤمنين علیه السلام».[3]یک مقدار را هم برای خودت نگه دار، همان طور که حضرت امیر علیه السلام صدقه میداد و یک مقدار را برای خودش نگه میداشت. از عبارت استفاده میشود که باید مقداری برای خود نگه داشت، نه اینکه همه را وقف کرد و بعد به آن احتیاج پیدا کرد و از آن خورد؛ زیرا اگر مقبوض شده باشد، دیگر نمیتوان از آن استفاده کرد. این مطلب علاوه بر موضوع فقهی، در برگیرنده یک درس اجتماعی هم است؛ اینکه نباید کاری کرد که بعدها به زحمت افتاد یا پشیمان شد. برخی هم در ذیل این حدیث آوردهاند: «یدلّ [این روایت دلالت میکند بر اینکه] علی أنّه إذا خاف أن لا یصرف الوقف فی مصرفه فالتصدّق بأعمال مختلف افضل».[4] از روایت استفاده کردهاند که اگر در جایی به وقف عمل نمیشود، آن را صدقه بدهند. «ردّی بر کلام صاحب حدائق» شاید این روایت به جهت مقابله بین صدقه و وقف«بقوله(علیهالسلام): إذا خاف أن لا یصرف الوقف فی مصرفه فالتصدّق بأعمال مختلف افضل» بهترین روایت در ردّ کلام سید باشد، البته فقیهی مثل «صاحب حدائق» در ابتدای کتاب وقف میفرماید اطلاق لفظ صدقه و اراده وقف در صدر اسلام وجود داشته، اما با قرائنی مثل «لا تباع و لا تورث» یا «الصّدقة الجاریة» همراه بوده است. پس اگر لفظ «صدقه» همراه با این قراین باشد، مراد از صدقه، وقف میشود درست مثل «صدقة اجراها» که دلالت بر وقف میکرد. گفتیم که «صدقة اجراها» استمرار را میرساند و صدقه جاریه یعنی ذاتش استمرار داشته باشد و کسی نتواند این استمرار را قطع بکند. همچنین عرض کردیم که ممکن است یک صدقه، جاریه باشد اما وقف نباشد، یعنی مدتی ادامه داشته باشد، اما از طرف کسی است که صدقه را میگیرد قابل قطع باشد. اما ایشان در جای دیگر عبارتی دارند در بحث اینکه آیا شخص میتواند اولادی را بعد از اتمام وقف داخل در وقف یا صدقهاش بکند، به روایاتی تمسک میکنند و در آنجا به صورت اطلاق میفرمایند لفظ «صدقه» بر وقف اطلاق شده و دیگر قید قراین را نمیآورند. بنابر این روایتی که خوانده شد و همچنین آنچه که در ابتدای وقف فرمودهاند این قسمت کلام ایشان معارضه دارد و کلام ایشان در اینجا تمام نیست. «و عنه [یعنی عن محمّد بن یحیی عطّار] عن أحمد بن محمّد و عن أبي علي الأشعري [که همان احمد بن ادریس قمی است] عن محمّد بن عبد الجبّار جميعاً عن صفوان بن يحيى [همه ثقهاند] عن أبي الحسن [امام رضا علیه لاسلام] قال: سألته عن الرجل يقف الضيعة؛ ثم يبدو له أن يحدث في ذلك شيئاً فقال إن كان وقفها لوُلده و لغيرهم ثم جعل لها قيّماً [برای آن ناظری هم قرار داد] لم يكن له أن يرجع فيها [دیگر نمیتواند رجوع کند] و إن كانوا صغاراً و قد شرط ولايتها لهم حتى بلغوا فيحوزها لهم، لم يكن له أن يرجع فيها [اگر نگرفته باشند و حیازت نکرده باشند] و إن كانوا كباراً و لم يُسلِمها إليهم و لم يخاصموا حتى يحوزوها عنه، فله أن يرجع فيها [گفته بود بروید بگیرید، ولی نگرفته بودند، حالا پشیمان شده است، میتواند رجوع میکند؛ چون هنوز قبض نشده است] لأنّهم لا يحوزونها عنه و قد بلغوا».[5] اینها ـ اولاد ـ هم به بلوغ رسیدند و نرفتند قبض بکنند. حیازت در اینجا به معنای قبض است. پس این همان بحث است که واقف قبل از قبض میتواند برگردد. ما به نحوه استدلال به روایت کار نداریم، اما لفظ «وقف» در آن آمده است. پس نمیتوان گفت در صدر اسلام بیشتر لفظ «صدقه» استعمال شده و مراد از آن، وقف بوده است. «في كتاب إكمال الدين عن محمّد بن أحمد السناني [گفتهاند علی التحقیق ثقه است و برخی هم او را مضطرب الحدیث خواندهاند] و علي بن أحمد بن محمد [بن عمران «الدقّاق» که ثقه است] و الحسين بن إبراهيم بن هشام المؤدب [یعنی این چند سند است؛ عن محمّد بن احمد سنائی، و علی بن احمد بن محمّد بن عمران دقّاق، و الحسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مؤدّب] و علي بن عبد الله الورّاق كلُّهم عن أبي الحسين محمّد بن جعفر الأسدي [الکوفی که ثقه است. نجاشی گفته ثقه است اما قایل به جبر و تشبیه بود] «فيما ورد عليه من جواب مسائله عن محمّد بن عثمان العمرَوي عن صاحب الزمان علیه السلام: و أما ما سألت عنه من الوقف على ناحيتنا و ما يُجعل لنا ثمّ يحتاج إليه صاحبه [وقفی انجام داده و واقف الآن به آن احتیاج پیدا کرده است] فكلّ ما لم يسلّم فصاحبُه فيه بالخيار [وقف، قبل از تسلیم قابل رجوع است و میتواند از وقفیّت خارج بشود] و كلّ ما سلم فلا خيار فيه لصاحبه؛ احتاج أو لم يحتج [وقتی قبض شد، دیگر نمیتواند کاری بکند] افتقر إليه أو استغنى عنه، إلى أن قال: و أما ما سألت عنه من أمر الرّجل الذي يجعل لناحيتنا ضيعةً و يسلِّمها مِن قيّمٍ يقوم فيها و يعمّرها و يؤدّي من دخلِها خراجَها و مئونتَها [چیزی برای امام وقف میکند و کسی را هم برای انجام آن کار قرار میدهد که به منزله قبض است] و يجعل ما بقي من الدخل لناحيتنا [وقتی خرجهایش را داد، مقداری که باقی میماند، برای ما قرار میگیرد] فإنّ ذلك جائزٌ لمن جعله صاحب الضيعة قيّما ًعليها إنما لا يجوز ذلك لغيره».[6] اما کس دیگری نمیتواند در آن تصرف بکند. اگر کسی از طرف واقف قرار داده شد، فقط همان میتواند تصرف بکند و این هم استدلالی برای متولی و ناظر است. شاهد بحث ما در عبارت «ما سألت عنه من الوقف» است و امام علیه السلام در جوابش لفظ «وقف» را به کار میبرد. «محمّد بن يعقوب عن محمّد بن جعفر الرزّاز [که عرض کردیم ثقه است] عن محمّد بن عيسى عن أبي علي بن راشد [ابوعلی که ثقه است] قال: سألت أبا الحسن علیه السلام قلت: جعلت فداك اشتريت أرضاً إلى جنب ضيعتي [زمینی را در کنار زمین خودم خریدم] بألفي درهمٍ فلمّا وفّرت المال خُبّرت أن الأرض وقفٌ [که لفظ «وقف» دارد نه «صدقه»] فقال لا يجوز شراء الوقوف و لا تدخل الغلّة في ملكِك. إدفعها إلى من أوقفت عليه [فرمودند بردار و به کسانی که بر آنها وقف شده، بده] قلت لا أعرف لها ربّاً [گفت صاحبانشان را نمیشناسم] قال: تصدّق بغلتها».[7] میبینید که هم خود شخص عبارت «وقف» را به کار برده و هم امام علیه السلام با لفظ «وقف» فرموده «لا یجوز شراء الوقوف». پس لفظ «وقف» به کار برده شده است. «و بإسناده عن الحسين بن سعيد عن النضر عن يحيى الحلبي عن أيوب بن عطية [عطیه حذّاء] قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام يقول: قسم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الفيءَ فأصاب علياً علیه السلام أرضٌ فاحتفر فيها عيناً [شخصی چشمهای را ایجاد کرد] فخرج منها ماء ينبع [این در تاریخ هم معروف است] في السماء كهيئة عنق البعير [و آبی که از آن بیرون میزد، به اندازه گردن یک شتر بود. به اندازه گردن یک شتر اصطلاح عرفی بود] فسمّاها عين ينبع فجاء البشير يبشّره فقال بشّر الوارث بشّر الوارث، هي صدقةٌ بتاً بتلاً [این عبارت «بتاً بتلاً» به معنای قطع و انقطاع الی الله است] في حجيج بيت الله [فرمودند: آب این چشمه را خالصانه و منقطعاً الی الله صدقه قرار دادم] و عابر سبيله لا تُباع و لا توهب و لا تورث [ممکن است بفرمایید اینجا لفظ «صدقه» آورده در حالی که چاه ینبع یا چشمه ینبع مسلماً وقف بوده است. از کجا بدانیم وقف بوده است؟ از قرینه «و هی صدقةٌ بتّاً بتلاً في حجيج بيت الله». عرض کردیم که «صاحب حدائق» میفرماید دو قرینه دارد: یک، باید با قید «صدقة جاریة» باشد، دو، با قید «لا توهب و لا تورث» باشد.] فمن باعها أو وهبها [وجه دیگری که میتوان تشخیص داد صدقه است یا وقف، این است که بر خلاف وقف، صدقه را میتوان فروخت.] فعليه لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين لا يقبل الله منه صرفاً و لا عدلاً».[8] «و عنه عن محمّد بن عاصم عن الأسود بن أبي الأسود الدؤلي عن ربعي بن عبد الله [این روایت با این سند به خاطر مجهول بودن الاسود بن ابی الاسود الدوئلی ضعیف، اما بر نقل صدور سند ایشان از ربعی بن عبدالله صحیحه است.] عن أبي عبد الله علیه السلام قال: تصدّقَ أمير المؤمنين علیه السلام بدارٍ له في المدينة في بني زريق [آنجا خانهای داشته است] فكتب: بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما تصدّقَ به عليّ بن أبي طالب و هو حيٌّ سويٌّ [یعنی با حالت تعادل و به عبارت دیگر «در سلامت کامل» مینویسد] تصدَّقَ بداره [با لفظ «صدقه» آورده] التي في بني زريق صدقةً [باز هم لفظ «صدقه» دارد] لا تباع و لا توهب حتى يرثها الله الذي يرث السّماوات و الأرض [البته قید الی الابد را ضمیمه کرد، یعنی این صدقه تا قیام قیامت قرار داده میشود که به معنای وقف است] و أسكن هذه الصّدقة خالاته ما عِشنَ و عاش عقبهُنَّ فإذا انقرضوا فهي لذي الحاجة من المسلمين».[9] این برای بقیه مسلمین است. پس اینجا اگر هم لفظ «صدقه» آمد، همراه با قرینه بود. والد استاد حدود پانزده روایت دیگر هم آوردهاند که که در آنها لفظ «وقف» آمده است. دوستان میتوانند مراجعه بکنند و ما به مقدار از روایات بسنده میکنیم. روایاتی که خواندیم، حثّ بر وقف و مشروعیت در آنها وجود داشت؛ یعنی همان کاری که حضرت امیر علیه السلام انجام داده بودند. در مورد جوابی که در توقیعات ـ مقداری که برای ما قرار داده شده، را به ما برگردان و مال ماست ـ داده شده بود که قول و فعل و عمل، دلالت بر مشروعیّت میکند. مضافاً به اینکه اگر خواستیم بگوییم مراد از لفظ «صدقه»، وقف است، در جایی مصداق دارد که همراه با قرینه باشد، مثل «صدقةٌ یجریها (اجراها)» یا «لا تباع و لا توهب». «منظور صاحب حدائق از عبارت صدر اسلام» عرض کردیم در کتاب «حدائق» میفرماید: «لا یخفی علی من له انسٌ بالأخبار و من جاس خلال تلک الدّیّار أنّ الوقف فی الصدر الأوّل؛ أعنی زمن النبی صلی الله علیه و الله و سلم و زمن الأئمة علیهم السلام إنما یعبّر عنه بالصّدقة [منظور ایشان از صدر اسلام، زمان پیامبر صلی الله علیه و الله و سلم و ائمه علیهم السلام است] لکن هذا التعبیر محفوفٌ بقرائن عدیدة و الفاظٍ کثیرة تدلّ علی ارادة الوقف و من ذلک الأخبار [که ایشان میفرماید] المتقدّمة فی صدر المقصد المعبّر فی بعضها بصدقةٍ جاریة [یک قرینه، صدقه جاریه است] و فی آخرٍ: «لا تورث» [که لا تباع و اینها هم دارد] و المراد بالجاریة [که صدقه است] المستمرّة بعدَه».[10] استمرار داشته باشد و کسی هم این استمرار را نتواند به هم بزند. در توضیح کلام ایشان روایاتی را از کتاب «وسائل الشیعة» خواهیم خواند که در آنها لفظ «صدقه» آمده و فقها استنباط کردهاند که مراد از صدقه در آنها، وقف است و به آن استدلال کردهاند. مورد روایات در جایی است که شخصی وقفی انجام میدهد که در اینجا با لفظ «صدقه» آمده است. یعنی صدقهای را برای تعدادی از فرزندانش انجام میدهد و بعدها صاحب فرزندان دیگری میشود و میخواهد آنها را هم داخل من علیه الصّدقة بکند. در جواز یا عدم جواز این کار ـ که البته روایات، معارض است ـ به این روایات تمسک شده است. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. وسائل الشیعه 19: 175، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب2 الحدیث 1. [2]. همان: الحدیث2. [3]. همان: 176، الباب3، الحدیث1. [4]. روضة المتقین 11: 153. [5]. وسائل الشیعه 19: 180، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب4، الحدیث4. [6]. همان: 181، الحدیث8. [7]. همان 185، الباب6، الحدیث1. [8]. همان: 186، الحدیث2. [9]. همان: 187، الحدیث4. [10]. حدائق الناظره 22: 128.
|