کمال انسان، هدف غایی دین و فقه
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الرهن درس 78 تاریخ: 1399/11/6 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین گفته شد که فقها فرمودند که رهن بر چیزی صحیح است که امکان استیفا مرهون برای آن امکان داشته باشد و اجاره معین و مقید به شخص یا یک منفعت خاص را مثال زدند. در اینگونه موارد امکان رهنگیری نیست به جهت اینکه عقد اجاره ـ مثلاً کتابت یا خیاطت ـ متعلق به عین مؤجر شده است و با موتش از بین میرود و اجاره فسخ میشود. بنابر این نمیتوان مرهون را فروخت و مورد اجاره را از آن استیفا کرد. مورد اجاره خیاطت به وسیله مثلاً زید بوده که یا عصیان میکند و نمیدوزد و یا میمیرد و امکان انجام مورد اجاره وجود ندارد و نمیتوانیم مرهونی را که نزد ما هست بفروشیم و مورد اجاره را استیفا کنیم. «کمال انسان، هدف غایی دین و فقه» بحث بعدی در باب ضمانات است. بحث خسارات معنوی چیز قابل تأملی است؛ هر چند بعضیها قائل به آن نشدهاند. در بحث خسارت بحث دارد. نه در اینجا، هر جایی که خسارت معنوی به کسی وارد میشود، البته فقه قدیم اینگونه موارد را قبول ندارد. مثلاً حرج روحی را آقایان قبول ندارند. در بحث فرزندخوانده که استاد میفرمودند محرمیت ایجاد میشود به جهت حرج است. میفرمودند برای بچهای که مثلاً ۲۰ ساله شده یا ۱۵ ساله شده و در خانه، مدرسه و همه جا شما به عنوان پدر و مادرش مطرح بودید حرج است که به او بگوید پدر و مادر نداری. گاهی انسان از روی ناراحتی به بچه چیزی میگوید و بچه در دفاع از خودش میگوید مگر من سر راهی هستم که با من اینطور برخورد میکنید. آیا این نمیتواند دلیلی بر حرج باشد؟ برخی آقایان میگویند حرج نیست و حفظ حجاب خیلی مهمتر از این حرج است. ما هم نسبت به آقایی که اینگونه تشخیص میدهد میگوییم بر او حرجی نیست؛ چرا که بر حسب عقیدهاش این ناراحتیهای روحی، مسایل روانی و مشکلات روحی نمیتوانند در مفهوم حرج قرار بگیرند. اینجا است که فرق دیدگاه فقهی یک فقیه با دیگران مشخص میشود، اینکه دید یک فقیه چگونه است به انسان و فقه انسانمحور برمیگردد. فقه و شریعت برای این است که انسان در آرامش به کمال برسد و کرامت انسانی حفظ بشود. همه این اصول در قرآن آمده است، اما یک سلسله قوانین، که هیچ سودی برای رسیدن به کمال ندارند، باعث میشوند انسان همیشه درجا بزند. اگر نگاه ما به فقه باشد میبینیم قوانین برای ایجاد آرامش در جامعه و رسیدن افراد به حقشان تعریف شده است. باید نوع نگرش افراد در جامعه این باشد که اگر در مواردی اختلاف پیدا شد، میتواند از طریق فقه و استنباط ادله به حقاش برسد. پس فقه در خدمت رسیدن انسان به کمال است، دین جز برای رسیدن انسان به کمال نیست، ما حق نداریم فقه را در نوع اقامه نماز و انجام غسل خلاصه کنیم. «مفهوم حرج و ضرر» ضرر و حرج به چه چیزی اطلاق میشود؟ در بحث نفقات و مواردی شبیه آن، به مسأله روحی و شأن افراد دقت شده است. به فرض اگر روایتی هم نداشته باشد وقتی حرف از حرج میزنید باید دقت کنید، گرسنگی در بیابان حرج است و میتواند میته هم بخورد، اما وقتی به محلی برسد که غذای حلال پیدا میشود دیگر حرجی در خوردن میته وجود ندارد. اینکه شخصی یک عمر نتواند به درستی زندگی کند و همیشه با حقارت به خودش نگاه بکند، واقعاً حرج نیست؟! آیا شارع حکیم در جعل و بیان احکام، به قول ایشان، به کرامت انسان، به حرّیت انسان و به عزیز بودن انسان توجه داشته است یا نه؟ ما اصلاً روایت را نادیده میگیریم و به معنای حرج و مفهوم حرج نگاه میکنیم، آیا حرجی بالاتر از تحمل گرسنگی سراغ داریم. شاید یکی دو روز گرسنگی را تحمل بکند، شاید تا ده روز هم نمیرد، اما آیا حرج هست یا نیست؟ پس در حرج میتواند غذای غیرحلال و نجس را استفاده بکند، اگر کسی حرج را جز در این موارد ـ گرسنگی و تشنگی ـ نداند و نبیند یک عمر مشکل پیدا میکند. بارها عرض کردهام در یک برنامه تلویزیونی از بازیگر معروفی سؤال شد چرا در اوج بازیگری، چهار پنج سال است که آن را کنار گذاشتی؟ گفت من نمیدانستم بچه پرورشگاهی هستم و ضمن اتفاقی که افتاد متوجه آن شدم. بنابر این چند سال در خانه ماندم؛ چون نمیتوانستم با مردم ارتباط برقرار کنم، بعد با مراجعه به روانشناسهای مختلف و صحبتهایی که با من شد، قانع شدم و الآن یک مرکز خیریه، که مسئولیت نگهداری بچههای بیسرپرست را دارد، اداره میکنم. میگفت ضربه روحی که خوردهام هنوز ادامه دارد. تازه این مصداق بیرونی قضیه است. در خانه به روحیه بچهها توجه داشته باشیم. ببینید وقتی بچهای یتیم میشود؛ یعنی یکی از والدین را از دست میدهد چه ضربه روحی میخورد، تازه پدر و مادرش را میشناسد و میداند چه کسانی هستند، اما باز تا مدتها مشکل روحی پیدا میکند. کاری که ما میتوانیم بکنیم این است که تلاش بکنیم این مشکلات روحی و روانی بسط و گسترش پیدا نکند؛ زیرا قابل جبران نیست. بحث ضرر و حرج هم همین است، هر چند برخی فقها مثل شهید ثانی گفتهاند حرج نیست، مشقت است، مانند بحث رجوع به پزشک نامحرم. در جلسه قبل عبارتی را از صاحب جواهر خواندیم و در ادامه، کلام صاحب تذکره را به نقل از ایشان خواهیم خواند که میفرماید چون در اجارات معین امکان استیفا وجود ندارد، امکان رهنگیری هم نیست. صاحب جواهر میفرماید اطلاقات رهن و استیثاقِ مال دلالت بر این میکند که احتمال بدهیم که امکان دارد زمانی از بین برود، مثلاً اجیر کار را در مدت معین انجام نمیدهد و برای خودش کار میکند و زمان را تلف میکند. چون اجیر ضامن است، برای ضمانت رهن میگیریم، هر چند الآن دِینی ثابت نیست، اما برای احتمال ضامن شدن اجیر، رهن میگیریم. «کلام شهید و مقدس اردبیلی در گرفتن رهن بر اجرت» شهید در دروس گفته گرفتن رهن بر اجرت اشکالی ندارد. اگر بر عمل رهن بگیرد چطور؟ بحث ما این است. عبارت را میخوانیم تا شبهه رفع شود، اشکال مقدس هم به همین است. صاحب جواهر هم اشاره به آن دارد و ظاهراً از مقدس گرفته است، چون خیلی با مقدس خوب نیست و اسم ایشان را به صورت عن الاردبیلی میآورد و خیلی جاها هم کلامش را نقل نمیکند. شهید فرمود شما میتوانید بر اجرت رهن بگیرید، در پاسخ عرض کردیم وقتی شما اجرت را پرداخت کردید، مالک من نیستید که بخواهید بر آن وثیقه بگیرید. چرا بر چیزی که مالک نیستید وثیقه میگیرید؟ اگر بتوان بر آن وثیقه گرفت، به طریق اولی در ما نحن فی هم میتوان وثیقه گرفت، کاری که بر عهده آقا است من با اجاره مالک شدم، همان طور که او اجرت را مالک شده است. خاصیت عقد اجاره، تملیک منفعت در مقابل اجرت است. با این توضیحی که عرض کردیم ادامه بحث جواهر را میخوانیم که هم با عبارت فوق آشنا بشویم و هم کیفیت استدلال. «دلیل نخواندن روایاتی در بحث رهن» برخی از دوستان گفتند چرا روایت نمیخوانیم، در جواب باید گفت این بحثها روایت ندارند. دوستانی که جواهر را ملاحظه میکنند دقت داشته باشند در سرتاسر کتاب رهن به چند روایت استدلال شده است. تا اینجای بحث که روایتی نداریم، فقط در بحث قبض به آیه (كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ)[1] استناد شده بود. از ابتدای بحث تا انتهای بحث جواهر که سه چهار صفحه است روایتی ذکر نشده است. گاه گفته میشود چرا در اطلاقات و عموماتی که در باب رهن وجود دارد بحثهای عرفی و بنای عقلا و قواعد مطرح میشود و روایت خوانده نمیشود، باید گفت روایتی وجود ندارد. در بحث مضاربه هم روایتی نداریم، در بحث چهل و پنجاه صفحهای مجمع الفائده هم روایت چندانی فکر نکنم وجود داشته باشد. «اینکه بر چه چیزی میتوان رهن گرفت، دائر مدار مفهوم رهن است» بحثِ اینکه بر چه چیزی میتوان رهن گرفت، دائر مدار مفهوم رهن است که آیا به هر استیثاقی رهن اطلاق میشود؟ آیا همانگونه که صاحب جامع المدارک و مرحوم مقدس اردبیلی فرمودند بر هر استیثاقی میشود لفظ رهن را به کار برد یا نیاز به یک دین ثابتی داریم؟ تمام اختلاف فتاوا بر همین اساس است، مثلاً میگویند چون در اعیان غیر مضمونه حق ثابتی وجود ندارد، دین وجود ندارد. شما در اعیان مضمونه، با احتمال تلف این را درست کردید و در ثمن مایشتری یا در جایی که بعداً میخواهد قرض بگیرد گفتید چون دِین ثابتی وجود ندارد نمیتواند رهن بگیرد. آنجا عرض کردیم همین استیثاق کفایت میکند همانگونه که در بانکها اتفاق میافتد. اینها دائر مدار این مفهوم است ما هم درباره مفهوم بحث میکنیم و چیز دیگری در این باب وجود ندارد، بحث اینکه مجتهدی قائل میتواند بشود به اینکه این مفهوم دایره وسیع دارد و صرف استیثاق رهن بر آن صدق میکند. هر جا که برای حقی استیثاق باشد، کفایت میکند که بگویم رهن صحیح است. یک موقع میگوییم دِین ثابت قبل رهن باید وجود داشته باشد که بعد بحث کردند اگر سبب رهن و سبب ملکیت مثلاً اول میگوید فروختم و این را رهن گذاشتم یا رهن گرفتم اگر اینها همزمان باشد. بعضی فقها گفتهاند همین مقدار کفایت نمیکند و صحیح نیست و سبب آن هنوز ایجاد نشده است و این آقا هنوز مالک نیست که بخواهد رهن بگذارد یا این آقا هنوز قبول نکرد هنوز مدیون ثمن نیست بخواهیم از او رهن بگیریم این مباحث را مطرح کردند اینها همه دائر مدار عرف است عرف میگوید یک دقیقه قبل و بعد فرقی نمیکند، اگر هم بردیم در مسأله عقلی که گفتیم آقا سبب مثل خلط تکوین و تشریع یکی از اینها همین جاها میشود. شما میگوید سببیت آن هنوز اینجا نشده، چیزی که سببیت آن ایجاد نشده است، پس دِینی وجود ندارد که شما بخواهید بر آن رهن بگیرید اینها همه دائر مدار این میشود. «ابدی بودن قانونِ (اوفوا بالعقود) و وفای به شرط» نگاه به اقتصاد میتواند نسبت به گردش پول ما مؤثر باشد. اقتصاد را فقط در یک جامعه بسته مثلاً شهری که در صدر اسلام وجود داشته و مراودات و خرید و فروش بسیار محدود بوده است، خلاصه نکنیم. مراودات مالی امروزی را نمیتوان با این نوع نگاه دید، ما یک ادعایی داریم که برای استنباطاتمان بر اساس آن حرکت نمیکنیم، ما ادعا داریم که اسلام دین خاتم است و قوانین آن الی ابد است، قوانین الی ابد؛ یعنی قانونی که ۱۴۰۰ سال پیش وجود داشته و برای این عقد امروزی هم مشروع باشد. آیا این ادعای مثلاً اقتصادی با اوضاع امروزی قابل تصور است؟ شما میبینید شارع حکیم (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ)[2] را بیان کرده یا یک وفای به شرطی را آورده است، این دو قانون را برای الی ابد وضع کرده، اما اینکه شما «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» را محدود به عقودی که در زمان شارع متداول بوده بکنید یا بگویید ارتکاز آن در آن موقع وجود داشت، برای امروز جوابگو نیست. فقط صرف این مباحث نیست. مثال شما پولی را به دیگران میدهید تا کار بکند و از ماحصل آن سودی هم به شما بدهد، اما در دریافت سود دچار مشکلات و موانعی میشوید که با موضوع ربا مُشتبه است. در معاملات و در مبادلات تجاری بحث ربا و تعیین مصداق آن مهم است. فقها در خیلی موارد به بحث ربا تمسک کرده و میگویند حرام است. ربا حرام است، اما نیاز به کنکاش دوبارهای دارد که چی ربا است؟ ربایی که در شرع حرام شده، چیست؟ یا به قول حضرت امام و برخی فقها در صورت حرمت مطلق ربا، بحث حیل باب ربا را چه کار بکنیم. ربا فعلی است که شارع برای آن این همه حرمت و شدت بیان کرده و آن را بدتر از زنای با محارم در خانه کعبه دانسته است، در حالی که امکان تحقق چنین اتفاقی تقریباً محال است، اما با این حرمت میخواست شدت و حدّت تنفر خود را بیان کند. این موضوع اینقدر در نظر مردم قبیح است که قبح ربا را با آن تشریح کرده است. اما آیا هر پولی که اضافه بگیرید ربا است؟ مثلاً آیا کسی به جای یک کیلو برنج خوب، یک کیلو برنج بد میگیرد؟ کدام عاقلی چنین کاری را میکرد که شارع آن را نهی بکند؟ ما هنوز برخی مسایل را نتوانستهایم حل کنیم، بعد ادعای این را داریم که میتوانیم اقتصاد دنیا را متحول بکنیم. بله، فقه میتواند همه مسایل را جوابگو باشد، اما فقهی که «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» را شامل همه عقدهایی که ایجاد میشود بداند. همه شرط و شروط را اسلام جایز شمرده، مگر آنچه که مثلاً مبادلاتی که غرری باشند و بعد هم غرر را معنا میکند. اینکه گفته میشود صرف عدم مخالفت شارع این حکم شرعی میشود، به چه مبنا؟ به این مبنا که در زمان صدر اسلام وجود داشته باشد. بله، هر چیزی که آن موقع وجود داشت، درست و شرعی بود. اگر چیزی وجود نداشت، اما تحت قواعدی که خود بزرگان فرمودهاند و شارع نیز فرموده و ما هم به آن تعبّد میکنیم؛ یعنی وقتی میخواهیم فتوایی را بدهیم، میگوییم این تحت شمول«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» است. ما آن را به شارع نسبت میدهیم و همین در مشروعیت آن ما کفایت میکند. ما دنبال مشروعیت احکام در صدر اسلام میگردیم. نگاه ما باید عوض بشود، ـ نمیخواهیم بگوییم که از فقه و مبانی فقه خارج بشویم، ـ به جهت این برداشتها است که یک سری افراد، که اطلاع کافی از مبانی فقهی جدیدی ندارند و به طلبههای جوان و فاضل و افرادی که هنوز تحقیقات کامل و مطالعات جدیدی در فقه و مبانی اسلام ندارند، تهمت میزنند که شما هنوز فقه ۱۴۰۰ ساله را دارید. در حالی که اسلام قوانینی در بحث حقوقی اسلام، بهخصوص در بحث معاملات دارد که بسیار پیشرفته است. احکام اسلام بر اساس فطرت انسان، بر اساس عقل بنا گذاشته شده است، اما متأسفانه به گونهای برخورد میشود که حتی در بحث کلامی، برای بیان خیلی از مسایل به مشکل برمیخوریم. شما تأملی در کتابهایی که پیرامون حقوق تطبیقی نوشته میشود یا پایاننامهها را نگاه بکنید، میبینید کشورهایی که ادعا دارند در سطح اول اقتصاد دنیا هستند، قوانین را برای خودشان نوشتهاند تا بتوانند پیشرفت بکنند، بر خلاف اسلام که قوانین آن برای سعادت و پیشرفت تمام انسانها نوشته شده است. «جهان شمول بودن اسلام و قوانین آن» دینی که میخواهد جهان شمول باشد، باید دست عقلا و مردم را در معاششان باز گذاشته باشد. هر جا کشش ندارند و نمیتوانند احکام بگویند، میگویند شارع نمیدانست در ۲۰۰۰ سال پیش چه اتفاق میافتد و حال آنکه اتفاقاً این را میدانست که این قواعد عام و اطلاعات را آورده است، این احکام شرعی شما است که در جامعه کشش نداشته است، به گونهای که شارع، به تدریج آنها را تحریم کرده است. پس چون شارع میدانست 2 هزار سال یا ۵۰ هزار سال بعد چه اتفاق میافتد، باید قوانین آن را همان موقع میگفته است، ظرفیت بیان قوانین و فهم آنها نبوده است، مثلاً راجع به قوانین کره ماه صحبت بکنیم چه فایدهای برای ما دارد؟ ما اطلاع نداریم که چه اتفاقی دارد میافتد، فقط یک سری کلیات داریم میتوانیم از آنها استفاده بکنیم. شاید صد سال پیش هم فقها راجع به کرات هیچ بحثی نکردهاند؛ چون احتمال رفتن به آنجا کم بود و آنجا چه وضعیتی وجود دارد. مثلاً جهان خلقت به چه صورت است، مثل پوست پیاز میماند، یا شکل و شمایل منظومه شمسی به چه صورت است که شما بخواهید در آنجا قبله را تشخیص بدهید تا نماز بخوانید شارع در بیان احکام، مجبور به تدریجی گفتن شد؛ غیر از این چطور میخواست بگوید؟ همین الان یک سری چیزها را نمیدانیم، مثلاً دو هزار یا پنج هزار سال بعد برای مقابله با درد چه کار خواهند کرد، برای ما قابل درک نیست، اما اصول و اعتقاداتی که داریم برای ده هزار سال بعد هم در نظر گرفته شدهاند. در عقود میگوید هر چیزی که مالیت داشته باشد، ملکیت میآورد و این یک قانون است، مثلاً این ارزهای جدید و مجازی و دیجیتالی که مطرح هستند، همین که عقلا بر آن اعتبار مالیت میکنند، برای صحت معامله کفایت میکند. مگر تا چند دهه پیش کسی فکر میکرد این ارزهای مجازی و دیجیتالی به وجود میآیند، شارع هم نمیتوانست بگوید در یک مقطع زمانی کامپیوتر به بازار خواهد آمد. همین الآن هم معلوم نیست چند نفر از فقها یا عرف بدانند ارز مجازی چیست و چگونه استخراج میشود. زمانی که اصلاً وسایل مکانیکی امروزی وجود نداشتند شارع چگونه میتوانست ارز مجازی را برای افراد بیان کند؟ اما یک سری قواعد را وضع کرد تا مواردی را که عقلا برای آن اعتبار مالیت قائل هستند و قابلیت ملکیت است، امکان خرید و فروش داشته باشد. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ---------- [1]. مدثر، 38. [2]. مائده: 1.
|