Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: استدلال قائلین به جزء الموضوع بودن تصرف مشتری به صحیحه یا حسنه زراره
استدلال قائلین به جزء الموضوع بودن تصرف مشتری به صحیحه یا حسنه زراره
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
بحث خیارات
درس 26
تاریخ: 1397/8/28

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«استدلال قائلین به جزء الموضوع بودن تصرف مشتری به صحیحه یا حسنه زراره»

قد یتوهّم متوهمٌ در استدلال به این که تصرف مغیّر مسقط است؛ یعنی تصرف جزء الموضوع است، نه مغیّر به تنهایی و به روایت زراره استدلال کرده اند: «ایما رجل اشتری شیئاً و به عیب و عورا لم یتبرّأ الیه و لم یبیّن».[1] گفته اند این روایت ظهور در تصرف خود شخص مشتری دارد. «احدث»؛ یعنی احدث مشتری. پس تصرف او دخالت دارد؛ چون روایت، ظهور در او دارد و این ظهورش مقیّد اطلاق مفهوم مرسله جمیل است. در مرسله جمیل فرمود: «ان کان الشئ قائماً بعینه ... [مانعی ندارد که رد کند] و ان کان الثوب قد قطع او خیط أو صبغ ...»،[2] اینجا حق رد ندارد. این ولو مفهومش اطلاق دارد، می گوید ان لم یکن العین باقیاً، این اطلاق دارد؛ چه عدم بقای عین مربوط به تصرف مشتری باشد، چه عدم بقای عین، مربوط به اجنبی باشد و چه عدم بقای عین، مربوط به قضایای خارجیه و طبیعیه باشد، شامل همه اینها می شود و می گوید خیار ساقط است. پس معلوم می شود که تغیّر، مسقط خیار است، نه تصرف مغیّر.

این اطلاق را با ظهور روایت زراره «اذا احدث فیه حدثاً» تقیید می شود. او می گوید اذا احدث المشتری حدثاً، اینجا خیار نیست و این می گوید وقتی که لم یکن باقیاً علی عینه، خیار نیست، عدم بقا مربوط به هر کسی که می خواهد باشد. این اطلاق با آن تقیید می خورد و نتیجه این می شود که عدم بقای عین إن کان از فعل مشتری و از تصرف مشتری. نتیجتاً اطلاقش با آن مفهوم تقیید می خورد.

و اگر گفته شود که این مثال هایی که در ذیل آمده «قد قطع او خیط او صبغ» شامل همه می شود؛ چه فاعل مشتری باشد، چه فاعل اجنبی و چه جهات تکوینیه، همه را شامل می شود. این را دیگر نمی شود تقیید زد و ظهور در آن دارد.

«پاسخ به استدلال متوهّم»

اگر متوهم این طور بگوید، جوابش این است که اینها به جایی انصراف دارد که خودش این کار را بکند. «قد قطع او خیط او صبغ» انصراف به این دارد که خودش این کار را بکند و شامل غیر نمی شود. در مفهوم مرسله جمیل که فرمود تقیید می شود، بلکه اصلاً می توانیم بگوییم مرسله جمیل اطلاق ندارد؛ چون جمله مفهومیه، از نظر مدلول تابع منطوق است. تفاوتشان به سلب و ایجاب است. منطوق ایجاب دارد، مفهوم سلب است. منطوق سلب است و مفهوم، ایجاب است. تفاوت مفهوم مخالف با منطوق، در سلب و ایجاب است و الا این مفهوم، تابع مدلول آن است. وقتی در سلب و ایجاب شد، منطوق مرسله جمیل که داشت: «ان کان الشیء قائماً بعینه» اطلاق داشته باشد، این ذیل می آید آن اطلاق را سلب می کند و سلب الاطلاق است. آن ایجاب اطلاق است و این سلب اطلاق است، نه این که مفهوم هم مطلق است و همه را شامل می شود. پس یکی این که مفهومش مقیّد به منطوق روایت زراره می شود، دوم این که اصلاً مفهومش اطلاق ندارد؛ چون سلب اطلاق است. منطوق که مطلق است، این آن مطلق را ندارد، بلکه سلب آن است، عدم آن است؛ چون تفاوتشان با ایجاب و سلب است.

«شبهات وارده بر جواب به استدلال متوهم»

در اینجا چندین شبهه به این بیان وارد شده است:

شبهه اوّل این است که این آقا فرمودند «اذا احدث حدثا» ظهور در تصرف مشتری دارد و ما می گوییم اشکالش این است که به دو جهت ظهور ندارد: یکی این که این احداث، جنبه وسیله و آلیّت دارد و در جایی که چیزی وسیله و آلیّتش مطرح باشد، عقلا خصوصیت شخص وسیله را الغا می کنند و مناط را رسیدن به آن مقصود می بینند.

شبهه دوم این است که: اگر هم شما این را قبول نکنید، و بگویید چون بنای عقلا بر این است که مطلق وسیله کافی است، پس این ظهور «احدث»، به قرینه بنای عقلا در مطلق حفظ می شود؛ یعنی بنای عقلا می شود یک قرینه حالیه که آن جمله «من احدث» محفوف به این قرینه حالیه است.

ما می گوییم این ظهور اصلاً وجود ندارد؛ چون ظهور، ظهور ظاهری و بدوی است، اما وقتی می بینیم بنای عقلا بر عدمش است و عقلا می گویند احداث حدث موجب سقوط خیار است؛ چه این احداث حدثی که موجب سقوط خیار است، از شخص مشتری باشد، چه از اجنبی باشد؛ مثلاً می گوید شما یک خانه از من خریدی و بعد، کلنگ زدی ستونش را عوض کردی. خودت کلنگ زدی. یک کس دیگری آمد خیانت کرد، خائنانه کنلگ زد، عوض کرد یا بلایای طبیعی آمد ستون را عوض کرد، وقتی که همه اینها رفع شد، و در دست من قرار گرفت، به بایع می گویم بیا به تو برگردانم؛ چون خانه ای که از اول فروختی، معیوب بود. می گوید خانه ای که از اول به تو فروختم، ستون داشت و الآن ندارد. نمی توانی بگویی من تقصیر ندارم. نمی خواهیم بگوییم تو تقصیر داری، بلکه می خواهیم بگوییم نمی توانی رد کنی، بلکه باید ارش بگیری.

پس اصلاً اینجا مفهومی ندارد؛ مفهومی که بخواهد حکمی مخالف با منطوق درست کند، ندارد؛ چون اگر قبول کنیم که «أیّما رجلٍ اشتری شیئاً فاحدث فیه حدثاً فلا ردّ له» شرطیه است، مفهومش این می شود: من لم یشتر، در این صورت، موضوع از بین می رود. «ان رکبَ الامیر فخذ رکابه» مفهومش این می شود: ان لم یرکب فلا تأخذ رکابه، این می شود شرط محقِّق موضوع که گفته اند شرط محقِّق موضوع، مفهوم ندارد.

شبهه سوم: اگر هم شما شرط بدانید و اگر هم برای آن مفهوم قائل باشید، وقتی مفهوم «إیّما رجلٍ اشتری شیئاً فاحدث فیه حدثاً فلا خیار له». این می شود که احدث حدثا، غیرش خیار ندارد، ان لم یحدث، خیار ندارد که شرط علت تامه باشد، منحصره؛ در حالی که این باید علت تامّه منحصره باشد تا بفهماند دیگری نیست، اما اگر علت تامه است و جای آن یک علت دیگر هم ممکن است باشد؛ مثل «اذا سافرتَ فقصّر صلاتک»، این وقتی مفهوم دارد که «اذا سافرتَ»؛ هم علت تامه و هم علت تامه منحصره باشد، و این دلیل بر انحصارش اینجا نیست. صاحب کفایه برای مفهوم می گوید قضیه شرطیه ظهور در علیّت منحصره شرط برای جزا دارد، و چون علت منحصره است، پس یعنی در مفهوم، دیگر این حکم نیست. این هم جوابش این است که اصل علیّتش زیر سؤال است، چه برسد به این که منحصره باشد.

شبهه دیگر به فرمایش ایشان این است که فرمودند در مرسله، مفهومش مطلق نیست؛ چون مفهوم، سلب الاطلاق است، نه اطلاق السلب. فرق مفهوم با منطوق این است که مفهوم، یک موجبه است، مفهومش می شود سالبه و عکش عکس و در اینجا منطوق، موجبه است، مفهوم می شود سالبه، پس دارد آن مطلق را سلب می کند؛ چون منطوق اطلاق داشت، دارد آن را سلب می کند و وقتی سلبش می کند، دیگر اطلاقی ندارد. اذا لم یکن قائماً بعینه، اطلاق ندارد.

اشکال و شبهه چهارم این است که درست است مفهوم با منطوق در ایجاب و سلب، تفاوت دارد، اما این طور نیست که همه جا مفهوم، مطلق نباشد و سلب اطلاق آن را بکند و فی الجملة حکم را ثابت کند. در اینجا شما می گویید اطلاق «ان کان الشیء قائماً علی عینه»، را سلب کرده، اطلاق ندارد. فی الجملة حکم ثابت می شود. این طور نیست که همه جا مفهوم بدون اطلاق باشد، بلکه تابع مقام بیان متکلم است. اگر متکلمی در جمله شرطیه ای، هم مقام بیان منطوق است و هم مقام بیان مفهوم، هر دو اطلاق دارند، اگر مقام بیان منطوق است، نه مفهوم، مفهوم اطلاق ندارد، فی الجملة است. بر عکس، اگر مقام بیان مفهوم است و اصلاً منطوق را گفته برای این که مفهوم را بفهماند، مفهوم اطلاق دارد و منطوق اطلاق ندارد. پس این طور نیست که چون مفهوم، سلب منطوق است و مناقض با منطوق است، پس هیچ جا مفهوم اطلاق ندارد؛ چون سلب اطلاق آن است، بلکه تابع مقام بیانش است و اگر مقام بیانش نبود، اطلاق ندارد و فی الجملة می فهماند، اما اگر مقام بیانش بود، نه و در اینجا از قضا مقام بیان است؛ چون مرسله جمیل «ان کان الشیء قائماً بعینه» منطوق است و «ان کان الشیء» این بیان مفهوم است و دارد مفهوم را ذکر می کند. پس معلوم می شود در مقام بیان مفهوم هم هست و الا مفهوم را ذکر نمی کرد.

بنابراین، این شبهات به فرمایش ایشان وارد است و نمی توانیم بگوییم تصرف مغیّر مسقط است، بلکه تغیّر مسقط است. لذا باید بنویسیم: الاوّل اسقاط الرّد صریحاً باللفظ أو القول. الثانی: التغیّر، نه این که بنویسیم: الثانی التصرّف یا الثانی التصرّف المغیّر. تصرف بما هو هو که مسقط نیست، بلکه تصرف بما هو هو زمانی مسقط است که تصرف کاشف از رضا و التزام به عدم رد باشد. آن تصرفی که کاشف از عدم رد است، مسقط است، اما مطلق تصرف مسقط نیست.

پس تصرفی مسقط است که مغیّر باشد. شاید مغیّر بدون کاشفیت است ظاهراً، تغیّر بما هو هو، مسقط است، چه قبل العلم بالعیب باشد، چه بعد العلم بالعیب باشد، چه قبل القبض باشد و چه بعد القبض باشد.

«و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

-----------

[1]. وسائل الشیعة 18: 30، کتاب التجارة، ابواب الخیار، باب 16، حدیث 2.

[2]. وسائل الشیعة 18: 30، کتاب التجارة، ابواب الخیار، باب 16، حدی 3.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org