دلایل مشهور بین اصحاب در جاهل به حکم و جاهل به موضوع، در اجزا و افعال نماز
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب الصّلاة - الخلل درس 66 تاریخ: 1397/2/1 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «دلایل مشهور بین اصحاب در جاهل به حکم و جاهل به موضوع، در اجزا و افعال نماز» ظاهر بیان اصحاب این است که جاهل به حکم، بلکه جاهل به موضوع، در اجزا و افعال صلات معذور نیست؛ چون مأمورٌبه را انجام نداده است. یکی در جهل به جهر و اخفات است که از بحثش گذشتیم. دوّم در جهل به قصر و اتمام، اذا تمَّ فی موضع القصر است. در اینجا که وظیفه او قصر بود، ولی تمام آورد، محلّ بحث است و عمده دلیل هم صحیحه زراره و محمّد بن مسلم و صحیحه عیص بن قاسم است که معارضه داشت. در صحیحه عیص بن قاسم، تفصیل بین تذکّر در وقت و تذکّر در خارج وقت بود و برای رفع تعارضش دو وجه ذکر شد: یکی اینکه صحیح عیص اختصاص به ناسی دارد؛ چون صاحب حدائق فرمود دلیلش روایات ناسی است و دیگر اینکه اصلاً صحیحه زراره و محمّد بن مسلم، از نظر دلالت اظهر از صحیحه عیص بن قاسم هستند و لذا به آن اخذ و رفع تعارض میشود. «دیدگاه و کلام امام خمینی (قدس سره) در بارۀ استدلال به صحیحه زراره و محمد بن مسلم» لکن سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه) در رابطه با صحیحه زراره و محمد بن مسلم میفرماید: «و الأصل فیه صحیحة زرارة و محمّد بن مسلم أنّهما قالا: قلنا لأبي جعفر (علیه السّلام): ما تقول في الصّلاة في السّفر؛ كيف هي و كم هي؟ فقال: إن الله عزّ و جلّ يقول: وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاة؛ فصار القصير في السّفر واجباً كوجوب التّمام في الحضر، قالا: قلنا: إنما قال الله عزّ و جلّ: لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ، و لم يقل: افعلوا فكيف أوجب ذلك كما أوجب التّمام في الحضر؟ [هر دو فقیه بودند. عرض کردند «لا جناح» رخصت است، نه وجوب و عزیمت؛ حضرت جواب فرمودند. این به همه ما درس میدهد، به همه انسانها درس میدهد که اگر سؤالی شد، آن را جواب بدهید و جواب درست به سؤال دادن، شیوه معصومین بود، نه اینکه فوراً او را تکفیر کنید یا مارکسیست و کمونست بدانید یا بگویید تو ضدّ انقلاب هستی و من با تو حرف نمیزنم.] فقال (علیه السّلام): أ و ليس قد قال الله عزّ و جلّ: ان الصفا و المروة مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما؛ أ لا ترون أن الطواف بهما واجب مفروض لأن الله عزّ و جلّ ذكره في كتابه و صنعه نبيُّه (صلی الله علیه و آله) و كذلك التّقصير في السّفر شيءٌ صنعه النبي (صلّی الله علیه و آله) و ذكره الله تعالى في كتابه [البته در بعضی از روایات، جواب دیگری هم دارد که «لا جناح» لطف از طرف خداوند است و انسان نباید احسان بزرگ را رد کند و اگر کسی به انسان احسان و لطف میکند، نباید رد کند. اینها فرمودند مسأله از قبیل وجوب است] قالا: قلنا: له فمن صلّى في السّفر أربعاً أ يعيد أم لا؟ [اگر چهار رکعت خواند، اعاده میشود یا خیر؟] قال: إن كان قُرئَت عليه آيةُ التّقصير و فُسِّرت له فصلّى أربعاً أعاد و إن لم یکن قُرئت عليه و لم يعلمها فلا إعادة عليه الی آخرها [دنباله حدیث این است که در مغرب شکسته نمیشود و پیغمبر هم در سفرهای خودش نماز مغرب را شکسته قرار نمیداد.] و دلالةُ اللّفظ فی الجملة ظاهرةٌ».[1] این میفهماند که در هر حال، به انسان عالم، کسی که بر او تقصیر شده و آیه را هم میداند، نمازش باطل است و اگر نمیداند، نمازش صحیح است. کسی که «لم یُقرَء علیه و لم یُفسَّر الآیة»، اجمالاً میفهماند، بعد میگوییم در این مورد. انّما الکلام در این صحیحه، در جهاتی است: یک جهت این است که احتمال دارد خود قراءة الآیة و تفسیرها موضوعیّت داشته باشد. بنابر این، اگر کسی از راه آیه و تفسیر آیه، نه از راه سنّت نبی یا از راههای دیگر، علم به قصر داشته باشد، حدیث شامل چنین شخصی نمیشود. این یک احتمال که خود قراءة الآیة و تفسیرها و تعلیمها موضوعیّت در بطلان داشته باشد که اگر قرائت و تعلیم نشد، صلاتش باطل است، کاری به علم و بقیّه جهات یا ندانستن از بقیّه جهات ندارد. لکن این احتمال، ضعیف است و حق این است که این اشاره به علم به مسأله است که عالم به مسأله باشد. «اشکال و پاسخ آن از طرف حضرت استاد» گفته نشود که اگر میخواست این را بگوید، از ماده «علم» را استفاده میکرد و میفرمود: اذا عَلِمَ، و دیگر «قُرئَت عليه آيةُ التّقصير و فُسِّرت له» را استفاده نمیکرد. جوابش این است که این گفته ناتمام است؛ چون در این آیه، احتمال رخصت هست. «لا جناح» احتمال ترخیص دارد، کما اینکه عامّه در سفر، بین قصر و اتمام قائل به تخییرند. یک جهتش این است که احتمال دارد «لا جناح» ترخیص باشد. جهت دوّم این است که برخی مثل محقّق در معتبر و علامه در تذکره و ... آیه را به صلات خوف اختصاص داده و گفتهاند در صلات خوف باید تقصیر بشود؛ چه به قدر مسافت باشد، چه نباشد و اگر صلات خوف در وطنش هم هست، باید تقصیر بشود. مختصّ به صلات خوف دانستهاند و شامل سفر ندانستهاند. لذا به جهت این که ممکن است این دو احتمال و دو مبنایی که در آیه، وجود دارد، امام فرمود: «إن كان قُرئَت عليه آيةُ التّقصير و فُسِّرت له»؛ یعنی فسرت که این آیه اختصاص به صلات خوف ندارد؛ یعنی تفسیر بشود که «لا جناح» عزیمت است، نه اینکه رخصت باشد. این «قُرئَت عليه آيةُ التّقصير و فُسِّرت له» برای دفع این شبهه باشد. چون علامه در تذکره میفرماید، اگر بنا باشد مربوط به صلات خوف نباشد و مربوط به صلات مسافر باشد، «إِنْ خِفْتُم» به چه معنا است؟ (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُم)[2] و «إِنْ خِفْتُم» دخالت ندارد و در سفر، نماز تمام است؛ چه خوف باشد، چه نباشد. ایشان میفرماید این تقیید به خوف، قرینه است بر اینکه این شرطیّت مربوط به صلاة الخوف است و شامل صلات سفر نمیشود. امام میخواهد بفرماید این طور نیست و مختصّ به صلات خوف نیست، بلکه شامل صلات قصر هم میشود. به نظر میآید، وجه اعتبارش این باشد که اگر بخواهد در صلات خوف، تمام بخواند، یک زحمت اضافه دارد؛ چون مدام میترسد. دو رکعت میخواند و تمام میشود، ولی اگر بخواهد چهار رکعت بخواند، خوف بیشتری دارد و لذا برای آن خوف و مشقّت حاصله از خوف، آیه فرمود نمازش را قصر بخواند. همین مشقّت در سفر هم در روایات آمده و اصلاً در روایات هم در باب سفر آمده که سفر دارای مشقّت است و عقلایی آن هم این است که در زمان صدور این روایات، سفر مشقّت داشته و مثل الآن نیست که با اینترنت بلیط بگیرد و سوار بشود و بعد هم مشخص بکند که چه ساعتی در آنجا پیاده میشود و همه خصوصیّاتش را بلد باشد، بلکه نسبت به زمان صدور روایات، این مشقّت بوده و این مشقّت، نکته و حکمتی در قصر صلات خوف بود. در بحث در مسافت میگویند آیا مسافت، مسیرة یومٍ و لیله است یا مسافت، طی کردن هشت فرسخ است؟ لقائلٍ أن یقول که مسافت با یوم و لیله است. وقتی شما میخواهید با هواپیما هشت فرسخ بروید، هیچ مشقّتی برای شما ندارد، بلکه اصلاً سفر با هواپیما مشقّت و خوفی ندارد. پس معیار، مسیرة یوم است. «بیان و دیدگاه امام خمینی (قدس سره) در بارۀ مراد از علم در آیه شریفه» بحث دیگر این است که آیا مراد از علم که در این آیه مطرح شده - ولو بالکنایة و بالاشارة - چه علمی است؟ سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه)، در اینجا چند احتمال میدهد: یک احتمال اینکه مراد، علم فعلی به جمیع اطراف باشد؛ یعنی هم به حکم، هم به موضوع. بنابر این، ناسی؛ چه ناسی حکم باشد، چه ناسی موضوع، اعاده ندارد؛ چون ناسی، علم فعلی به حکم موضوع ندارد. احتمال دوّم: میفرماید احتمال دارد که مراد از این علم، علم فعلی به حکم باشد، نه حکم و موضوع. بنابراین، ناسی حکم جزء مفهوم است و اما ناسی موضوع، جزء همین جا حساب میشود. احتمال سوّمی که ایشان میدهد، این است که اصلاً حدوث العلم کفایت کند. اینکه میفرماید اگر عالم بود، صلاتش باطل است؛ یعنی حدوث العلم. بنابراین، ناسی؛ چه ناسی موضوع و چه ناسی حکم، باید اعاده کنید؛ چون علم برای او حادث شده است. حدوث العلم مطرح است، نه بقای فعلی آن. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ------------ [1]. الخلل فی الصلاة، ص 228. [2]. نساء (4): 101.
|