بیان فرق بین تعارض و تکاذب در بینتین
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 305 تاریخ: 1396/6/22 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «بیان فرق بین تعارض و تکاذب در بینتین» یکی از مطالبی که در بحث تعارض بینتین وجود دارد، فرق بین تعارض و تکاذب است که در تعارض، دو شرط وجود دارد: یکی این که اینها مدلولشان با هم منافات داشته باشند. تنافی مدلول را شیخ (قدّس سرّه) شرط می داند و دوم این که احدهما قرینه بر دیگری نباشد، مثل باب عام و خاص که گفته اند خاص، قرینه بر تصرف در عام است. البته در باب تصرّف در عام به وسیله خاص، وجوهی گفته شده که یکی از آن وجوه قرینیت خاص است، یکی این است که خاص، اظهر است و دیگر این است که جمع عرفی بین عام و خاص هست. به هر حال، اینجا شیخ برای قرینیت، به عام و خاص مثال می زند که خاص، قرینه بر تصرف در عام است، کما این که اظهر، قرینه بر تصرف در ظاهر و یا نص، قرینه بر تصرف در ظاهر است. اینها در باب جمع به صورت قرائن کلیه اند. تصرف در عام به حملش بر خاص، تصرف ظاهر به حملش بر اظهر، و تصرّف در ظاهر به حملش بر نص، قرائن کلیه هستند و اما قرائن شخصیه، بستگی به موارد دارد. ممکن است یک جا یک قرینه عالیه باشد؛ یعنی حالت متکلّم و سائل، قرینه باشد، زبان متکلّم و سائل، قرینه باشد که آنجاها قاعده ندارد و بستگی به این دارد که از روایت، چه چیزی بفهمد، قرینیت امری را بفهمد، آنجا ضابطه ندارد. این که از قرائن، ضابطه دارد، همین سه امر است: یکی خاص، یکی اظهر و یکی نص که در اینجا گفته اند ظاهر بر اظهر و عام بر خاص و ظاهر بر نص حمل می شود و اینها به صورت یک قاعده کلیه مطرح شدهاند. اما موارد دیگری هم در روایات و فقه هست که موارد شخصیه است و موارد جزئیه، تحت ضابطه ای درنمی آید و بستگی دارد فقیه قرینیّت را از آن بفهمد یا نه. «عدم امکان جمع بین تکاذب بینتین» اما: در تکاذب، این است که جمع بین آنها ممکن نباشد و نشود به هیچ شکلی بینشان جمع کرد؛ مثلاً در تکاذب بیّنتین، دو شاهد می گویند زید، عمرو را در ساعت ده صبح بیست و پنجم کشته است. شاهد دیگر می گوید زید در آن وقت در شهر قتل نبوده، بلکه مثلاً به کربلا برای زیارت رفته بود، الآن شما می خواهید قتل به گردنش بگذارید؟ اینها قابل جمع نیستند و گفته اند تکاذب است؛ چون یکی می گوید فلان ساعت و دیگری می گوید در آن ساعت اصلاً نبوده است. یا یکی می گوید در فلان ساعت، زید، عمرو را به قتل عمد کشته است و دیگری می گوید در آن وقت، او کنار ما نشسته بوده و با هم جلسه داشتیم، کمیسیون داشتیم، تفسیر حمد با هم داشتیم، این چیزهایی که الآن پیدا شده و هیچ کدامش اصل و اساسی ندارد. وقتی اینها را با هم داشتیم، با آن نمی سازد که در ساعت ده، زید عمرو را کشته باشد؛ چون این بیّنه می گوید ساعت ده اصلاً کنار ما نشسته بود، دوزانو هم نشسته بود، مؤدّب هم نشسته بود، شما چطور می گویید تا ساعت دوازده هم با ما بود؟ چطور این ادعا می کند که در آن وقت، آدم کشته است؟ «کلام و دیدگاه مرحوم آشتیانی (قدس سره) در بارهی عدم امکان جمع بین تکاذب در بینتین» عبارت مرحوم آشتیانی این است: «یُحتمل أن یکون المراد من التّکاذب أحد امورٍ ثلاثةٍ احدها ما حكاه الاستاذ العلامة عن ظاهر الفخر (رحمه الله) من كونه ما لم (لا خ) یمكن الجمع بین البیّنتین بتأویلٍ قریبٍ [این یک احتمال که بگوییم تکاذب این است که یقیناً یکی از آنها دروغ گفته؛ به صورتی که قابل جمع نیستند. دروغی گفته که این ملک مال زید است و یقین داریم که دروغ گفته است. پس اولی این بود که شیخ فرموده جمع ممکن نباشد. احتمال دوم در مراد از تکاذب] ثانیها أن یكون المراد منه ما لو علم بتعمّد احدیهما فی الكذب او اشتباهها و خطأها الغیر المستند إلى خطأ المستند الشّرعیّ [خطایش زیر سر خطای مستند شرعی نباشد؛ یعنی زیر سر ید یا زیر سر یک خبر ثقه یا زیر سر یک اصالۀ الصحة نباشد و الا آنجا تکاذبی نیست که احکام تکاذب بر آن بار بشود] كالاصل [اصالۀ البرائة یا اصالۀ الصّحّة] و الید و نحوهما فإنّ فی صورة تعارض البیّنتین یعلم إجمالاً بعدم موافقة احدیهما للواقع [در تعارض یکی از دو طرف موافق با واقع نیست. یکی می گوید نماز جمعه واجب است و یکی می گوید نماز جمعه حرام است] فتارةً یكون السّبب فی وقوع الشّاهد فی خلاف الواقع خطأ المستند الشّرعی و أخرى تعمّده فی الكذب أو اشتباهه فی حسّه أو حدسه [در حس و حدس خودش اشتباه کرده مستند به دلیل شرعی نبوده، احتمال سوّم در تکاذب این است:] ثالثها أن يكون المراد منه كون إحدی البیّنتین ناظرةً إلی نفي ما شهدت به الاُخری و تكذيبها [یکی از بینه ها ناظر به تکذیب بیّنه دیگری باشد و غرضش این باشد که بیّنه دیگری را دروغ بخواند و هیچ غرض دیگری ندارد.] فيما شهدت به من غير أن يكون مقصودها اثبات شئٍ [جایی که قصد تکذیب دارد، همین قدر که قصد تکذیب دارد، تکاذب می شود. «أن يكون المراد منه كون إحدی البیّنتین ناظرةً إلی نفي ما شهدت به الاُخری و تكذيبها» و تکذیبش هیچ غرض دیگری ندارد. غرضش این است که بگوید دیگری دروغ می گوید] و أمثلتُه كثيرةٌ [مثال هایش زیاد است؛ چون تابع قصد است] منها ما مثّلَ به العلامة في محكيّ القواعد كما لا يخفی [محکی قواعد این بود که یک شاهد می گوید امروز قتل واقع شده و دیگری می گوید دیروز واقع شده است.] و أما ما مَثّلَ به الفاضلُ في شرحه [تعجّب است، چون فاضل هندی صاحب کشف اللّثام است، ولی اینجا به فخر المحقّقین، پسر علامه اشاره کرده است] فيمكن أن يكون منها أيضاً بأن يكون المقصودُ الأصليّ للبیّنة الثّانية مجرّد تكذيب البیّنة الاولی و أنّ الولد [مثال به ولد می زد که هر دو از دو زن ادّعا دارند] ليس ممّن شهدت بولادتها له من غير أن يكون المقصود اثبات الولد للمرأة الاخری [برای زن دیگری بلکه غرضش فقط همین است که ولد برای او نیست. مقصود، اثبات ولد برای زن دیگری است. یک وقت هم غرض این است که چیزی را ثابت کند و او را تکذیب کند. اگر تکذیب باشد، تکاذب است و اگر تکذیب نباشد، تکاذب نیست. بعد می فرماید] و ممّا ذكرنا يظهر ... [از این سه احتمال، احتمال آخری درست است که بگوییم، اگر غرضش تکذیب دیگری است، تکاذب است و اگر غرضش تکذیب دیگری نیست، تکاذب نیست، ولی قدر جامع تکاذب، این است که تعمّدی در کذب باشد و یا اشتباه و خطایی کرده که مستند به اصل شرعی و دلیل شرعی نباشد، بلکه مستند به تقصیر خودش در فحص و بحث باشد، کما این که اگر فقیه هم در فحص و بحث، تقصیر کرد، مقصر است و فتوایش معتبر نیست. اجتهاد، تفریغ وسع است و اگر نرسید تفریغ وسع کند و به آنچه بزرگان (قدّس الله ارواحهم) فرموده اند، اکتفا کرد، این اشبه شیءٍ به تقلید و حجیتی ندارد.] «صور متصوره در تعارض بینتین» إذا عرفت ما قدمنا لك فلنرجع إلی التّكلّم في حكم الصُّوَر [که من یک صورتش را از عبارت شیخ می خوانم. صُوّری که در تعارض بیّنتین، متصّور است، چهار صورت است: یکی این که هر دو بیّنه، اقامه شده برای دو نفری که هر دو ید دارند. این یک صورت است که مرحوم سید (قدّس سرّه الشریف) فرمودند، اینجا تساقط نیست؛ یعنی کلاً در تعارض، قائل به عدم تساقط بودند.] المتصوّرة في صوُرَة وجود البیّنتین [چهار صورت است که یک صورتش را اینجا می گوید و سه صورت را در بحث های بعد بیان میکند.] فنقول إنّه لو لم تكونا متعارضتين بالمعنی المتقدَّم [یعنی یکی از آن دو قرینه برای دیگری باشد، اینجا اصلاً تعارضی نیست.] فلا إشكال في وجوب العمل بكلٍّ منهما لسلامته عن المانع [عامّ و خاصّند، اظهر و ظاهرند، نصّ و ظاهرند. به هر دو عمل می شود و یکی از آنها قرینه بر دیگری است. «فنقول إنّه لو لم تكونا متعارضتين بالمعنی المتقدَّم» به معنای تعارض با عدم قابلیّت جمع است و به آن معنا نباشد، یعنی قابلیّت جمع ندارد.] و هذا معنی قولهم أنّه مهما أمكن التّوفيق بينهما فيجب لوجوب العمل بما دلّ علی اعتبار كلٍّ منهُما مَهما أمكن».[1] این که گفته اند «الجمع اولی من الطّرح» و اَولی را هم اولویّت تعیینیّه دانسته اند که از ابن ابی جمهور احصایی نقل شده، شیخ می فرماید دیگران هم گفته اند در جایی اولی من الطرح است که دارای قرینیت احدهما برای دیگری باشد، اما اگر قرینیت احدهما برای دیگری نباشد، دلیل نداریم که جمع، اَولای از طرح باشد، بلکه باید به سراغ مرجّحات و احکام تعارض برود و الا اگر این طور باشد که هر جمعی متبع است. گفتند همه انسان ها فقیهند، دو روایت را که دید، می تواند به شکلی بینشان جمع کند. یکی می گوید «ثمن العذرۀ سحتٌ»، یکی می گوید «لا بأس ببیع العذرۀ»، این مثالی است که شیخ در مکاسب می زند. بگوییم «ثمن العذرۀ سحتٌ» مال اصفهان است که از عذره استفاده می کنند و سابق ها قبل از فاضلاب، این طور بود که می بردند و به عنوان کود از آن استفاده می کردند. این گونه جمع ها یا مثلاً «اکرم العلماء» و «لا تکرم العلماء» را بگوید علمای این طوری را احترام نکنید و علمای این طوری را احترام بکنید. این جمع تبرّعی است و دلیلی ندارد و اجتهاد با جمع تبرعی یکون غیر صحیح و بلا دلیل. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ---------------------- 1. کتاب القضاء، ص 364 و 365.
|