حجیت ید در صورت اعتراف ذی الید به ملکیت و عدم ملکیت
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 264 تاریخ: 1395/11/27 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «حجیت ید در صورت اعتراف ذی الید به ملکیت و عدم ملکیت» آیا در حجّیّت ید، اعتراف ذی الید به ملکیّت شرط است یا شرط نیست؟ در مسأله سه صورت هست: یکی اینکه ذی الید به عدم ملکیّت اعتراف میکند. اینجا لا شبهۀ و ادعای اجماع هم شده بر اینکه یدش حجّت نیست؛ چون وقتی اعتراف میکند، اقرار به ضرر خودش است و نافذ است و لازمه این اقرار این است که این ید اماریّت ندارد. دوم اینکه اعتراف به ملکیّت میکند. در صورت هم یدش حجّت است و لکن در حجّیّت ید، اعتراف به ملکیّت شرط نیست. اعتراف به عدم ملکیّت مضرّ است، اما اعتراف به ملکیّت، شرط نیست و همین قدر که ید داشته باشد و اعتراف به عدم ملکیّت نکند، چه اعتراف به ملکیّت کند و چه اعتراف نکند، یدش اماره و حجّت است. این هم بحثی نیست؛ قضائاً لاطلاق اماریّت ید «و من استولی علی شیءٍ منه فهو له».[1] سیره هم بر این معنا است که اگر کسی ید دارد، به محض اینکه ید دارد، آثار مالکیّت بر آن بار میشود و منوط به اعتراف نیست. اگر کسی یدی به خانهای دارد و به شما گفت اجازه میدهم اینجا نماز بخوانی، این اذن مؤثر است و میتواند مصحّح صلات باشد، ولو اعتراف به ملکیّت نکرده یا عبایی دارد که میخواهد بفروشد یا قبایی را میخواهد بفروشد، من هم از او میخرم و نیازی به اعتراف به ملکیّت ندارد. «اختلاف دیدگاه فقها در صورت اعتراف ذی الید به عدم علم در ملکیت» صورت سوم این است که ذی الید اعتراف به عدم علم میکند. اگر اعتراف به عدم علم کرد و گفت من نمیدانم، در اینجا بین مرحوم نراقی (قدّس سرّه) در عوائد و مستند و بین فقیه یزدی (قدس سره) در ملحقات عروه و سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه) در باب قاعده ید، اختلاف هست. مرحوم نراقی میفرماید اگر اقرار کرد به اینکه نمیدانم، این یدش حجّت نیست. دیگران میگویند اگر اقرار کرد که نمیدانم ملک است یا نه، یدش حجّت است، کما اینکه نسبت به خودش، اگر چیزی در دستش است و شک دارد که ملکش هست یا نیست، وقتی شک دارد، میتواند آثار ملکیّت را بار کند. «استدلال مرحوم نراقی (قدس سره) به عدم حجیت ید در صورت اقرار به عدم علم» مرحوم نراقی به دو دلیل استدلال فرمودهاند: یکی به قصور ادلّه، دوم به روایت جمیل که دارد، وقتی جمعیت زیاد میآیند، این یدش اماره ملکیّت نیست و لقطه است. ایشان یک اشکال را، دفع دخل کرده و آن این است که در ذیل این روایت دارد، اگر صندوقی است که خودش چیزی را در آن میگذارد، قال: «یدخل احدٌ یده فی صندوقه ... [حضرت فرمود آیا کس دیگری در صندوق، چیزی میگذارد؟ قلت لا. قال:] فهو له».[2] با اینکه نمیداند ملکش است یا نه، فرموده است ملکش است. ایشان این را در ضمن حرفهایش جواب داده، میفرماید این «فهو له»، از باب ید نیست، بلکه از باب این است که یقین دارد و مطمئن است کسی دستش را در آنجا نیاورده. وقتی دستش را نیاورده در آنجا، مطمئن است ملکش است و دیگر شکی ندارد. پس در ذیلش که گفته ید حجّت است، این حجّیّت در ذیل، از باب اطمینانش به ملکیّت است «فهو له». «پاسخ امام خمینی (قدس سره) به مرحوم نراقی (قدس سره)» سیّدنا الاستاذ از آن صدر جواب داده که ایشان فرموده چون نمیداند، لقطه است، اصلاً وقتی یدخل کثیراً در آن خانه، یدی بر آن ندارد و اینجا هم میفرماید: «و ایضاً علّل کون ما وجد فی الصندوق له بما یفید العلم بأنّه لیس لغیره»[3] این هم از کجا علم پیدا میشود؟ صرف اینکه کسی مطمئن است هیچکس سر آن صندوق نمیآید و یقین دارد، دلیل بر این است که آنچه در صندوق است، از خودش است؟ بحث این است که مرحوم نراقی میفرماید مال از این شخص است، چون یقین دارد مال خودش است، میتواند در آن تصرّف کند. مرحوم نراقی میفرماید: «علّل کون ما وجد فی الصندوق له بما یفید العلم بأنّه لیس لغیره». تعلیل کرده و گفته هیچ کس دیگری دستش را در این صندوق نمیکند و در این صورت، مرحوم نراقی میفرماید مفید علم است به اینکه ما فی الصندوق ملکٌ له. آیا مفید علم هست یا نه؟ یقین دارد که فقط خودش دستش را در این صندوق میکند. در اینجایی که صندوق مال خودش است، اما از کجا اموالی که در این صندوق است، مال خودش است؟ شاید امانتها را آنجا میگذارد. صندوق مال خودش است، یقین دارد که کسی دست نگذاشته. این طور نیست که آدم فقط مال خودش را در صندوق بگذارد. صندوق است و امانتها در آن میگذارد، از کجا که این امانت نبوده؟ مرحوم نراقی میگوید یقین دارد که دست دیگری نیامده پس یقین به ملکیّت دارد. ما عرض میکنیم یقین داشتن به اینکه دست دیگری نیامده، علی التسلیم، اگر یادش نرفته باشد، اشتباه نکرده باشد، علی التسلیم، یقین به ملکیّت نمیآورد. پس بنابر این، در حجّیّت ید، اعتراف به ملکیّت نمیخواهیم. عدم علم ذی الید به اینکه ملک خودش است یا نه، یا عدم اعترافش به اینکه نمیدانم از کیست، مضر به حجّیّت ید نیست. «عدم اعتبار تصرف در حجیت ید» جهت دیگر اینکه. تصرّف در باب ید، معتبر نیست، همین قدر که یک کسی بر چیزی استیلا دارد، برای حجّیّتش کفایت میکند. اگر یک کسی غایب است و یک مالی دارد، آنجا مسلّط است و اگر کسی بخواهد بیاید، نمیگذارد بیاید سراغش، اگر کسی بخواهد اجاره بدهد، جلوی اجارهاش را میگیرد. سلطه دارد، ولی خودش تصرّفی ندارد، نه تصرّف مادی و نه تصرّف غیر مادی. اینجا باز یدش اماره ملکیّت است و اطلاق «من استولی علی شیءٍ منه فهو له» هم این را اقتضا میکند که منافع مال خودش است. «اشکال سندی امام خمینی (قدس سره) به مرحوم نراقی (قدس سره) در بارۀ نقل روایت یونس» در عبارت مرحوم نراقی، جملهای دارد که سیّدنا الاستاذ به آن اشکال کردهاند. میگوید روایات دلالت دارد. موثّقه میگوید ممکن است بگویید استیلا بر آن صدق نمیکند، «و اما الموثّقة فلا مکان منع صدق الاستیلاء علیه فی مثل ذلک الشئ. [موثّقه یونس بن یعقوب:] مضافاً الی روایة جمیل بن صالح الصحیحة عن السّرّاد».[4] سرّاد لقب حسن بن محبوب است که ثقۀٌ و أیّ ثقۀ و از اصحاب اجماع است. جمیل بن صالح هم از اصحاب اجماع است، لکن سرّاد شاگرد جمیل بن صالح بوده. سرّاد از جمیل بن صالح عن الصادق نقل میکند، یعنی ممیّز اینکه حسن بن محبوب، سرّاد است یا یک حسن بن محبوب دیگر، این است که اگر حسن بن محبوب از جمیل بن صالح نقل کرد، این حسن بن محبوب سرّاد است. پس ناقل از جمیل بن صالح، حسن بن محبوب است. در کتب حدیثی؛ هم در تهذیب و هم در استبصار و من لا یحضر، این طور آمده است: «عن حسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح عن الصادق (علیه السلام)» یا عن ابی عبد الله؛ در حالی که عبارت ایشان این است: «روایة جمیل بن صالح الصحیحة عن السّرّاد»؛ یعنی جمیل از سرّاد نقل میکند، با اینکه از نظر شیخ و شاگرد و از نظر نقل حدیث، جمیل از سرّاد نقل نمیکند، بلکه سرّاد از جمیل نقل میکند. در روایت این طوری آمده است: «عن حسن بن محبوب عن جمیل بن صالح»، این نکته را امام تذکر دادهاند و میفرمایند نقل ایشان غفلت شده است. در چهار کتاب روایی دارد: «عن حسن بن محبوب عن جمیل بن صالح». لکن مضافاً الی روایۀ جمیل بن صالح، این عن السّرّاد عطف به صحیحه باشد، نه عن السّرّاد متعلّق به روایت باشد. روایۀ جمیل عن السّرّاد، این اشکال را پیدا میکند، اما اگر عن السّرّاد را متعلّق به صحیحه دانستیم و گفتیم روایۀ جمیل بن صالح الصحیحۀ، این روایت، صحیحه است عن السّرّاد؛ یعنی از سرّاد، صحیحه است؛ یعنی قبلیهای او هم ثقهاند، الصحیحۀ عن السّرّاد؛ یعنی حسن بن محبوب عن السّرّاد، این روایت جمیل که شیخ ابن محبوب است، این صحیحه است از سرّاد؛ یعنی سرّادی که دارد از حسن بن محبوب نقل میکند، روایت نسبت به او صحیحه است. سرّاد را متعلّق به صحیحه بگیریم، نه متعلّق به روایت. «چند نکته درایهای از استاد» در تعبیر روایات، گاهی گفته میشود «صحیح محمّد بن مسلم» یا «صحیحۀ محمّد بن مسلم» یا «موثقۀ محمّد بن مسلم»، این معنایش این است که صحیحه محمّد بن مسلم؛ یعنی تا ابن مسلم، صحیح است، خود ابن مسلم هم صحیح است. گاهی مثلاً گفته میشود «صحیحۀ محمّد بن الحسن الولید الی وهب بن وهب»؛ یعنی وهب بن وهب صحیح نیست، الی وهب بن وهب. یک وقت گفته میشود «صحیحۀ ابن الولید عن محمّد بن مسلم»، این معنایش این است که خود ابن مسلم را خودت باید نگاه کنی ببینی چطور است. پس گاهی صحّت یا وثوق به راوی آخر نسبت داده میشود و میگوید صحیحۀ ابن مسلم؛ یعنی خود ابن مسلم ثقه است و روایت هم صحیحه است. گاهی گفته میشود صحیحۀ ابن مسلم الی وهب؛ بن وهب یعنی وهب بن وهب؛ ضعیفٌ و هو من اکذب البریّۀ. گاهی گفته میشود صحیحۀ الولید عن محمّد بن مسلم. پس گاهی حرف جر «الی» میآید، گاهی هیچ کدام نمیآید و به خود شخص نسبت داده میشود و این سه عنوان، فرق دارد: صحیحۀ ابن مسلم، صحیحۀٌ عن ابن مسلم، صحیحۀٌ الی وهب بن وهب. نکته دوم: یک وقتی سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه) در بحث عصیر عنبی که در آن بحث، مرحوم شیخ الشریعۀ اصفهانی معتقد است که عصیر عنبی بعد از قلیان و قبل از ذهاب ثلثین، هم نجس است و هم حرام، آقای بروجردی احتیاط میکرد، ظاهراً سید محمّدکاظم هم احتیاط میکرد، ولی برخی گفتهاند فقط حرام است، اما نجس نیست. آب نگور، وقتی جوش آمد، قبل از ذهاب ثلثین حرام است، ولی نجس نیست. میفرمودند عصیر عنبی بعد از جوش آمدن؛ چه به خودی خود جوش بیاید و چه با آتش جوش بیاید، نجس و حرام است، در شیرهپزخانهها دیگ بود، انگور میریختند، جوش میآمد و دوسومش که میرفت، شیره میشد. میگفتند درست است که این دیگ نجس شد، ملاقه نجس شد (ظاهراً در لمعه باید باشد)، حتی لباسهای شیرهپز هم نجس شد، اما بعد از آنکه دوسومش رفت، همه اینها به تبعیت از آن، یصیر طاهراً، حتی قطرههایی که به لباسش رسیده. این هم از مبعّدات نجاست بود که بگوییم این نجس است، دیگ خود به خود پاک میشود، الآن دیگر هیچ، ملاقه پاک میشود، ملاقه هم باز هیچ، لباس شیرهپز هم پاک میشود، زمینهایی که قطرهها به آن رسیده و نجس شده هم پاک میشود. امام آنجا قائل به حرمت بود، مرحوم شیخ الشریعة قائل به نجاست بود. نکته بعدی اینکه ابن ابی عقیل عمانی، اسمش حسن بوده؛ حسن بن ابی عقیل عمانی. ابی عقیل هم کنیه جدش بوده، حسن بن ابی عقیل عمانی. پس کنیهاش ابی عقیل است، اسمش حسن است و لقبش عمّانی است. ابن جنید که در فتاوای نادره زیاد مطرح میشود، اسمش محمّد بوده؛ محمّد بن احمد بن اسکافی. اینجا اسکافی را دارد، محمّد بن احمد بن اسکافی. مرحوم ممقانی میگوید زمان اینها قبل از شیخ مفید و شیخ طوسی بوده و احتمال میدهد که اوائل زمان شیخ مفید، اواخر زمان این دو نفر بوده؛ یعنی اواخر عمرشان شیخ مفید را درک کردهاند. شیخ در فهرست از ابن جنید نقل میکند به واسطه مفید. نجاشی نقل میکند از ابن ابی عقیل با دو واسطه که دومی جعفر بن محمّد بن قولویه است و شیخ در فهرست از ابن ابی عقیل نقل نکرده. پس این دو نفر، هر دو، از این بزرگان نقل دارند؛ یکی حسن بن ابی عقیل است و یکی احمد بن محمّد بن جنید اسکافی. ابن جنید از اسکافی است و مال محمّد. عنوان مال ابی عقیل است و مال حسن. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ------------------------- 1. وسائل الشیعة 26: 216، کتاب الفرائض و المواریث، ابواب میراث الازواج، باب 8، حدیث 3. 2. وسائل الشیعة 25: 446، کتاب اللقطة، ابواب اللقطة، باب 3، حدیث 1. 3. عوائد الایام، ص 743 و مستند الشیعة 17: 339. 4. مستند الشیعة 17: 339.
|