Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مخالفت بعضی از فقها در قسم خوردن غیر مسلمانان به صرف الله
مخالفت بعضی از فقها در قسم خوردن غیر مسلمانان به صرف الله
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب القضاء
درس 248
تاریخ: 1395/10/28

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«مخالفت بعضی از فقها در قسم خوردن غیر مسلمانان به صرف الله»

قسم باید به الله باشد، ولو از اهل ملل و افرادی هم که اصلاً به خدا اعتقادی ندارند، باید به الله قسم بخورند. هم عمومات روایات این را می گفت: «لا یُحلف الا بالله» و هم روایات خاصه. منتها دو مخالفت در اینجا نقل شده: مخالف اول که قائلش کم است، مخالفت مبسوط و ایضاح و دروس است در مجوسی. اینها گفته اند که او هم باید به الله قسم بخورد، لکن اضافه کند که خالق النور و الظلمۀ، تا معلوم بشود به اللهی که علمٌ للذات المستجمع لجمیع صفات کمالیه قسم خورده باشد، نه به اله النور، و یا به اله ظلمت. عبارت مستند یک مقدار قاصر بود از افاده مطلب، اما جواهر روشن کرده این که واجب است، یعنی واجب است، اینها به الله قسم بخورند، ولی یضمّ الیه کلمۀ «خالق النور و الظلمۀ» تا معلوم بشود که به آن خدا قسم خورده اند.

«پاسخ به مخالفت بعضی از فقها در انضمام به قسم کلمه الله»

و در این استدلال، یک جوابی است که این اجتهادٌ مقابل النص؛ چون روایاتی داشتیم که می‌گفت یهودی و مجوسی یحلفون بالله. مثلاً موثقه سماعه آمده است: هل يصلح لأحدٍ أن يحلف أحداً من اليهود و النصارى و المجوس بآلهتهم؟ قال: «لا يصلح لأحدٍ أن يُحلّف أحداً إلا بالله عزّ و جلّ»[1] به مجوسی تصریح دارد.

یا روایت جراح مدائنی دارد: «لا يُحلف بغير الله [و قال:] اليهودي و النصراني و المجوسي لا تحلفوهم إلا بالله عزّ و جلّ».[2] دیگر ندارد مجوسی باید یک چیزی منضمّش کند، بلکه می گوید باید قسم به الله بخورند. این اجتهادٌ فی مقابل النص مضافاً به این که صاحب مستند فرمود معیار، بر نیت محلّف است، نه حالف و آن دو روایت را آورد که استدلال شده برای این که نیت محلّف، معتبر است.

مثلا یک روایتش این است: عن الرجل يُحلف و ضميره على غير ما حُلف عليه قال: «اليمين على الضمير»[3] که صدوق (قدس سره) معنا می‌فرماید «أی ضمیر المظلوم»؛ یعنی ضمیر محلّف.

یا روایت مسعدۀ بن صدقه: «و اما اذا کان ظالماً فالیمین علی نیّة المظلوم»[4] روایت بر نیت مظلوم است.

لکن اگر این حرف تمام باشد و استناد به این روایات باشد، اشکالی که دارد، راجع به مجوس تنها نیست، بلکه در غیر مجوس هم باید این طور باشد؛ یعنی قرائنی را به کلمه الله اضافه کنند که معلوم بشود مراد حالف از الله، همان ذات باری تعالی است.
به هر حال، اینها روایاتی است که نمی تواند معارضه کند با روایاتی که ما داشتیم.

«استدلال قائِلین به کفایت قسم به غیر الله به روایات»

مخالفت دوم که قائل به آن زیاد است، شیخ در نهایه، علامه و محقق و جماعتی همین طور نسبت به ذمی، بلکه نسبت به کافر گفته اند قسم می خورد «بما یقتضیه دینه اذا رآه الحاکم أردع له من الباطل، و أوفق لاثبات الحق».[5] گفته اند اینها قسم می خورند بر آنچه که خودشان به آن معتقدند. ما در روایت داشتیم قسم باید به الله باشد و به غیر الله؛ مثل قسم به کنائس و حتی قسم به رسول الله و به آباء ائمه هم در باب دعوا کفایت نمی کند. یا مجوس و یهود و نصارا را می‌گفت «یحلفون بالله لا یحلف احدٌ الا بالله». اما اینها می فرمایند اینها می توانند قسم بخورند به آن که در نظر خودشان محترم است؛ مثلاً یکی قانونش برای او محترم است، قسم به قانون بخورد، کنیسه برای او محترم است، به کنیسه قسم بخورد یا مثلاً موسی برای او محترم است، قسم به موسی بخورد. اینها فرموده اند اهل ملل، بلکه مطلق کفار یحلفون به آن که محترم می دانند.

برای این قول به سه روایت استدلال شده است:

یکی موثقه سکونی است: «أن امیر المؤمنین (علیه السلام): «استحلف یهودیاً بالتوراة التی انزلت علی موسی (علیه السلام)» [6] یهودی را به تورات قسم داد.

یکی صحیحه محمد بن قیس: «قضی علیٌّ (علیه السلام) فیمن استحلف اهل الکتاب بیمین صبرٍ أن یستحلف بکتابه و ملته».[7] با کتاب خودش مثلاً مسیحیان را با انجیل و یهودیان را با تورات یا به ملیت خودشان قسم بدهند.

یکی هم صحیحه محمد بن مسلم که می گوید: سؤال کردم عن الاحکام؟ فقال: «فی کل دینٍ ما یستحلفون به»[8] و فی بعض النسخ مما یستحلون به. این روایت ها را صاحب مستند نقل کرده و یک اشتباهی از صاحب مستند شده که صاحب مستند در بحث این که قسم باید به الله باشد، می فرماید: «و تدل عليه ايضاً صحيحتا الحلبي و ابن ابي عمير: عن اهل الملل كيف يستحلفون؟ فقال: لا تحلفوهم الا بالله ».[9] می فرماید صحیحتا ابن ابی عمیر و حلبی، یعنی دو صحیحه است؛ در حالی که صحیحه از حلبی است و ابن ابی عمیر در سند است، نه این که مال اوست، عن ابن ابی عمیر، عن الحلبی در یک روایت، عن ابن ابی عمیر، عن حماد، عن الحلبی در روایت دیگر. من تعجبم که چطور برای صاحب مستند این اشتباه حاصل شده با آن کثرت باعی که داشته است و در باب قضا هیچ کس مثل ایشان ننوشته است. پاورقی هم که اشاره کرده، به همان روایاتی اشاره کرده که از حلبی است و الا ابن ابی عمیر خودش از معصوم روایت ندارد، بلکه واسطه است. به نقل از حماد، عن الحلبی یا بالنقل از ابن ابی عمیر عن الحلبی، یا بی واسطه یا باواسطه. به هر حال، ابن ابی عمیر در سند است و ظاهر این عبارت این است که خودش یک روایت دارد.

«پاسخ مرحوم نراقی (قدس سره) به استدلال قائلین به کفایت قسم غیر الله»

«و اجيب عن الاول [یعنی روایت سکونی] تارةً: بضعف الرواية و اخرى: بكونها قضية في واقعةٍ لا عموم لها و ثالثةً: بجواز اختصاصه بالامام [امام معصوم می تواند این کار را بکند] و رابعةً: باحتمال كون الحلف بالتوراة منضمّةً مع الحلف بالله [در روایت سکونی آمده است: «استحلف یهودیاً بالتوراة التی أنزلت علی موسی». یک الله هم در کنارش بود؛ یعنی قسم به الله هم به او می دادند.]

و عن الثانی [که صحیحه محمد بن قیس بود] بالاخيرين [یعنی قضیۀ فی واقعة، اختصاصش به امام.] و باحتمال كون المجرورين في "كتابه و ملته" راجعين الى من استحلف و يؤيده افرادهما [در صحیحه محمد بن قیس دارد: «قضی علی (علیه السلام) فیمن استحلف أهل الکتاب بیمین صبرٍ أن يستحلف بكتابه و ملته». استدلال این است که یعنی به کتاب حالف، ولی این برمی گردد به آن یستحلف. أن یستحلفه را؛ یعنی من استحلف طلب کند حلف او را به کتاب خودش و ملت خودش؛ یعنی حالف با کتاب خودش که ظاهرش هم این است که مسلمان بوده، یعنی به قرآن و ملت خودش] و عن الثالث [صحیحه محمد بن مسلم. عن الاحکام؟ فقال: «في كل دينٍ ما يستحلفون» یا یستحلون] بجواز کون المراد أنه یمضی علیهم حکمهم اذا حلّفهم عند حاکمهم کما أنه تجری علیه أحکام عقودهم و یلزم علیهم ما التزموا به [صاحب جواهر یک عبارت دارد که می فرماید این إخبار است. سؤال کرده دیگران چطور حکم می کرده اند؟ می گوید اینها بما یستحلفون یا یستحلون، «سألته عن الأحکام»؛ یعنی احکام ملت ها. فقال: «في كل دينٍ ما يستحلفون به»، اصلاً انشاء نیست، بلکه إخبار از واقعیت و کیفیت استفاده از احکام است. ایشان می فرماید:] و يرد على الاول: بعدم ضيرٍ في ضعف الرواية سنداً [روایت سکونی] بعد وجودها في الاصول المعتبرة مع انّ ضعفها ليس الا للنوفلي و السكوني، و في ضعفهما كلامٌ [برای این که نوفلی سدید الروایة و کثیر الروایة است. اصحاب به روایاتش عمل کرده اند و همچنین ادعای اجماع شده که سکونی هم به روایاتش عمل می شود. و روایات سکونی غالباً به وسیله نوفلی است.] و عن الثانی [اشکال دوم این بود «و أخری: بکونها قضیةً فی الواقعة»] انّ القضية في واقعةٍ كافيةٌ في ابطال العموم المطلوب [آن عموم به وسیله این مجمل، از بین می رود] مع انّ القضية الواقعة غير معلومةٍ، فيلزم تخصيص العام بالمجمل، فتخرج العمومات المتقدمة باسرها عن الحجية [عام مخصّص به مجمل، دیگر حجت نیست؛ برای این که هر جای آن را بخواهی بگیری، احتمال دارد که مجمل آنجا را تخصیص زده باشد. این هم مربوط به دوم که اشکال دوم این بود قضیۀٌ فی واقعۀ.]
و على الثالث: [که بگویید اختصاص به امام دارد] ان امثال تلك التجويزات لا يلتفت اليها في بيان الاخبار [وقتی امام یک مسأله را می گوید، بگوییم فقط مال امام است] و الا بطل الاستدلال بالاخبار بالمرة، مع ان ذلك الاحتمال ايضاً منافٍ للعموم المطلوب و موجبٌ للاجمال في المخصّص، فتامّل [لعل فتأمل اشاره به این باشد که اگر قضایای خاصه امیرالمؤمنین را ائمه نقل کرده اند، عموم و اطلاق دارد؛ چون آنها قضیه را برای بیان حکم نقل کرده اند، نه برای یک مسأله تاریخی. البته یک وقت یک کسی نقل می کند، آن عمومیت ندارد و تاریخ را می گوید، اما یک وقت امام صادق دارد می گوید قضی علیٌّ، این قضی علیٌّ از امام صادق (سلام الله علیه) برای بیان حکم است و در بیان حکم، عمومیت هست.]

و على الرابع: بان الانضمام ايضا منافٍ للمطلوب [بگوییم حضرت که قسمش داده به تورات انزلت، به ضمیمه الله. ولی ما این را نداریم، ما در روایات داریم «لا یحلفون الا بالله» و دیگر نیاز به انضمام ندارد] من عدم جواز الاستحلاف بغير الله. و على الخامس: [که گفتیم این دو اشکال اخیر؛ یعنی قضیۀٌ فی الواقعة و جواز اختصاص به امام، این رابعه، احتمال حالف منضمّ با او، احتمال اختصاص به امام نسبت به صحیحه محمد بن قیس هم بیاید] بانّه خلاف الظاهر المتبادر، مع انه ايضا منافٍ للمطلوب من جهة اعمية المستحلِف من المسلم، و من جهة ان استحلاف المسلم بكتابه ايضاً غير المطلوب [فرض کنیم که مسلم او را به کتاب خودش قسم می دهد، قسمش بدهد به قرآن، این در باب حلف در دعوا درست نیست، بلکه باید بالله تعالی باشد. این هم از این جهت اشکال دارد.] الا ان يقال: المراد بطريق ما انزل في كتابه و يقرّ في ملته ... [قسمش داد به کتابی که نازل شده؛ یعنی به آن احکامی که در کتاب هست، و این هم باز مطلب را درست نمی کند.]

و علی السادس [که بگوییم این صحیحه محمد بن قیس، مربوط به منضمّۀً مع الحلف بالله است] انه تخصيصٌ للحديث بلا مخصّص [جوابی که خودش می دهد:] فالصواب ان يجاب عن الجميع بانها معارضةٌ للاخبار المتقدّمة، و هي راجحةٌ بالاشهرية روايةً و فتوىً [هم روایتش مشهورتر است، هم فتوایش مشهورتر است] و الاصرحية دلالةً [مثل عبارت های سَندیه است، ان کان کالخلیل فکالخلیل و الا فکیونس.]

و بموافقة الكتاب التي هي من المرجّحات المنصوصة ... [موافق با کتاب هم هست که مرجّح منصوصه است. مثلاً در باب آیه وصیت می گوید وقتی می خواهی وصیت کنی، دو عادل از خودتان باید وصیت را گوش بدهند و اگر می خواهید به مسافرت بروید، دو نفر دیگر؛ چون ممکن است مسافر مسلمان پیدا نکند. و بعد اگر شک کردید که اینها راست می گویند یا نه،] وفیقسمان بالله [آیه شریفه این است. اینها قسم می خورند به الله] يعني: الاخيرين من غير المسلمين ... [این هم یک مرجّح. موافق احتیاط است، موافق اصل عدم سقوط است] و بالمخالفة لمذ اهب العامة، كما صرّح به في الوافي و شرح المفاتيح و غيرهما [آنها گفته اند این روایاتی که موافق با مذهب عامه است و مخالفت، جزء مرجّحات است] و بالاحدثية التي هي ايضاً من المرجّحات المنصوصة [احدثیت که از مرجّحات منصوصه است] لكون بعض الاخبار المتقدمة مروياً عن ابي جعفر الثاني (عليه السلام) [جواد الائمة] و الاخيرة لم تتجاوز عن ابي عبد الله (عليه السلام)».[10] از امام صادق. وقتی احدثیت جزء مرجّحات باشد، باید روایات اول را اخذ کنیم.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»

----------------------
1. وسائل الشیعة 23: 267، کتاب الایمان، ابواب الایمان، باب 32، حدیث 5.
2. وسائل الشیعة 23: 266، کتاب الایمان، ابواب الایمان، باب 32، حدیث 2.
3. وسائل الشیعة 23: 266، کتاب الایمان، ابواب الایمان، باب 21، حدیث 2.
4. وسائل الشیعة 23: 245، کتاب الایمان، ابواب الایمان، باب 20، حدیث 1.
5. مستند الشیعة 17: 469.
6. وسائل الشیعة 23: 266، کتاب الایمان، ابواب الایمان، باب 32، حدیث 4.
7. وسائل الشیعة 23: 267، کتاب الایمان، ابواب الایمان، باب 32، حدیث 8.
8. وسائل الشیعة 23: 267، کتاب الایمان، ابواب الایمان، باب 32، حدیث 7.
9. مستند الشیعة 17: 467.
10. مستند الشیعة 17: 469 تا 471.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org