Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دیدگاه فقهاء در قسم استظهاری مدعی علاوه بر بینه
دیدگاه فقهاء در قسم استظهاری مدعی علاوه بر بینه
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب القضاء
درس 172
تاریخ: 1395/2/8

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
«دیدگاه فقهاء در قسم استظهاری مدعی علاوه بر بینه»

بحث درباره ادعا علیه میت است که گفته شد فی الجملة به علاوه از بینه، احتیاج به قسم دارد؛ یعنی استثناء از قاعده بینه است. بنیه خودش حجت است، ولی در اینجا به علاوه از آن، باید قسمی هم وجود داشته باشد. این نوع قسم را «قسم استظهاری» می گویند؛ یعنی قسمی که برای اطمینان و طلب ظهور، انجام می گیرد. فرق این قسم با قسم های در دعوا این است که قسم در دعوا حق مدعی است و مدعی می تواند از منکر بخواهد قسم بخورد و منکر هم می تواند آن را به مدعی رد کند، ولی در قسم استظهاری، کاری به مدعی و منکر ندارد. این می گوید حکمی برای قاضی در محکمه است که وقتی علیه میتی طرح دعوا شد، باید مدعی را به علاوه از بینه اش قسم بدهد و ظاهراً این مسأله اجماعی و بین امامیه، خلافی در آن نیست و صاحب جواهر فرمود «علیه الاجماع بقسمیه محصّلاً و منقولاً».

«دیدگاه و کلام مرحوم آشتیانی (قدس سره) در بارۀ قسم استظهاری مدعی»

مرحوم آشتیانی هم در تقریراتش می فرماید اشکالی در این نیست: «و بالجملة الحکم بانضمام الیمین فی الدعوی علی المیت فی الجملة و فی الصورة التی تضمنت الروایتان [که یکی از ابن مسلم و دیگری از ابی العباس بقباق است] حکمها مما لا اشکال فیه انما الإشکال الذی ینبغی بل یجب ان یقع الکلام لرفعه، فی التعدی عن مورد النص الی غیره [آن که مورد کلام و بحث است، این است که آیا از مورد نص می شود به غیر مورد نص هم تعدی کرد و در اشباه و نظایرش گفت قسم استظهاری لازم است یا نه؟]

فنقول انّ التعدّی عنه علی وجوهٍ لابدّ من التکلم فی کل واحدٍ منها. أحدها التعدّی من الدعوی التقدیریة المذکورة فی النص و هو احتمال إیفاء المیت قبل الموت ببینة أو بغیر بینة الی غیره و هو احتمال الإبراء أو أداء الغیر أو الوصیة بإیفاء الورثة مع وفائهم [در روایت دارد لأنه لا یدری که بدهکار، وفا کرده یا نه؟ یعنی قرض را پرداخته یا نپرداخته؟ پس مورد روایت، پرداخت و ادای دین است. اگر می دانیم که میت ادای دین نکرده، لکن احتمال می دهیم خود مدعی، او را ابراء کرده باشد، ولی الآن پشیمان شده و دعوایی دارد، یا احتمال می دهیم کس دیگری به جای میت، بدهی را پرداخته است و احتمالات دیگر، آیا در چنین احتمالاتی که می دانیم ایفاء، تحقق پیدا نکرده و شکی در آن نیست، در اینجا هم ادله یمین استظهاری، شاملش می شود یا خیر؟]
ثانیها التعدّی من المدعی المذکور فی النص و هو صاحب الحق إلی وارثه إذا کان کبیراً [مورد روایت این است که مدعی، مالک و صاحب حق است. الآن اگر او مرده و ورّاث، ادعایی از طرف پدرشان علیه میت دارند، آیا در اینجا به بینه اکتفاء می شود یا به علاوه از بینه باید یمین استظهاری هم تحقق پیدا کند وارث مدعی اذا کان کبیراً] و الی ولیه إذا کان صغیراً [یا صغیرند و ولیّی دارند، آیا ادعا علیه میت با فرض این که ولیّی در صغار دارد، یمین استظهاری دارد یا خیر؟]

ثالثها من جهة المدعی علیه و انّه هل یُقتصَر فی الحکم المذکور علی المیت [آیا فقط یمین استظهاری مربوط به ادعا علیه میت است یا ادعا علیه صغیر و مجنون و غایب هم یمین استظهاری لازم است، نسبت به مدعی علیه؟] أو یُتعدّی عنه الی غیره ممّن هو فی منزلته کالصغیر و المجنون و الغائب رابعها من جهة المدّعی به و انه هل یُقتصَر علی الدین حسبما هو مورد الروایة أو یتعدی عنه الی العین و الحق [یا اگر ادعا علیه میت، در عین است؛ مثلاً مدعی می گوید این کتابی که نزد میت است، از من است و بینه هم دارد. آیا در اینجا هم به یمین استظهاری نیاز دارد یا خیر؟]

خامسها من جهة المثبِت للحق [یک جهت دیگر بحث این است که آیا در بینه، یمین استظهاری می خواهیم یا اگر بنا شد مدعی به شاهد واحد و یمین اکتفاء کند یا علم قاضی برای قاضی حجت شد، آنجا هم یمین استظهاری می خواهیم یا خیر؟] و انّه هل یُقتصَر علی الشاهدین أو یتعدی عنه الی الشاهد و الیمین».[1] مرحوم آشتیانی مفصل وارد بحث شده، صاحب مستند و صاحب جواهر هم مفصل بحث کرده اند. لکن بحث تفصیلی در این مورد، یک مقدار مما لاینبغی است. من دو مطلب کلی را بیان می کنم که هم در اینجا مفید است هم در جاهای دیگر.

«دو نکته در ادامه بحث از کتاب القضای مرحوم آشتیانی»

یکی از مطالبی که مرحوم آشتیانی در اینجا دارد و ما هم بارها عرض کرده ایم، این است که تنقیح مناط، یا باید بدلیلٍ قطعی باشد و یقین داشته باشد که مناط حکم این است یا بدلیلٍ ظنی که مستند به ظواهر و فهم عرفی از دلیل باشد. اگر بنا شد مناط را از دلیل بفهمد یا یقین به مناط دارد، در اینجا تعدی جایز است و قیاس به شمار نمی رود. مثلاً در جایی گفته برای ده غسل وضو ندارد؛ مثلاً غسل جمعه وضو ندارد؛ غسل حیض وضو ندارد؛ غسل استحاضه وضو ندارد و عرف از اینها می فهمد که جامع برای عدم وجوب وضو، همان حدث است، نه این که هر کدام خصوصیت دارد. مناط را حدث می گیرد و لذا اگر در غسلی، مثل جنابت شک کرد که وضو می خواهد یا خیر، می گوید به حکم جامعی که از آن ادله فهمیدیم، وضو نمی خواهد. این تنقیح مناط از دلیل ظنی و امثال اینهاست و ربطی به قیاس ندارد، بلکه عمل به کتاب و سنت است؛ عمل به فهم عرف از دلیل است: (و ما ارسلنا من رسولٍ الا بلسان قومه)،[2] اما اگر تنقیح، ظنی و غیر قطعی، مستند به دلیل شرعی نیست، مستند به کتاب و سنت هم نیست، این می شود همان قیاس غیر مأمور به.

نکته دیگری که از عبارت های ایشان برمی آید و بنده هم معمولاً تذکر داده ام، تبعاً لسیدنا الاستاذ (سلام الله علیه)، این است که ظاهر تعدّی، در امر ارتکازی و امر عرفی است. اگر شارع برای حکمی علتی آورد، از این علت می شود تعدی کرد، اما به شرط این که این علت، علت عرفی باشد؛ یعنی عرف هم آن علت را بفهمد و الا اصلاً تعلیل برای این است که انس به ذهن پیدا کند، و الا اگر مأمور، یک امر تعبدی است و علت هم یک امر تعبدی است؛ مثلاً می گوید نماز صبح را دو رکعت بخوان؛ چون پیغمبر دستور داده دو رکعت بخوانید، این همان تعبد سابق است که تکرار شده و اصلاً اسمش تعلیل نیست. اصل در تعلیل ها ارتکاز و فهم عرفی است که مرحوم آشتیانی هم به آن تصریح کرده است.

ولا یخفی که ظاهر این است مرحوم آشتیانی این دو مطلب و بقیه مطالب را الهاماً از استادش انصاری گرفته باشد؛ یعنی اگر ما به فرمایشات مرحوم آشتیانی عنایت می کنیم، یک جهتش این است که ملهَم از فرمایشات استاد کل، مرحوم شیخ انصاری است.

نکته دیگر این که محور بحث در این مباحث بر این امر می چرخد که آیا این علت و قیودی که در موثقة ابی العباس و صحیحة ابن مسلم آمده و دارد «ادعی علیه میت» یا «أنه لا یدری» که وفاء کرده یا نکرده، یا «علیه الحق»، این خصوصیاتی که صاحب مستند هم بیان کرده، آیا این خصوصیات در این دو روایت، مخصوصاً تعلیلی که دارد، جنبه قیدیت و موضوعیت دارد و قابل تعدی نیست؟ می گوییم قید «میت» و «حق» و «دین» و «لا یدری که ایفاء شده یا نه» اینها همه جنبة موضوعیت دارد و اگر بخواهید تعدی کنید، باید به باب شک در ایفاء، تعدی کنید، اما اگر شک در ابراء کردید یا شک کردید که دیگری به جای او وفاء کرده، روایات شامل این نمی شود، اگر بر قیدیت، حملش کردید؟

اما اگر حمل بر مثال کردید، نه قیدیت، تعدی از همه این مباحث به مباحث دیگر جایز است؛ هم تعدی از مدعی جایز است و هم تعدی از ایفای به ابراء جایز است. عمده اشکالی که آقایان دارند و مفصل بحث کرده اند - و من از بحث مفصل در اینجا در تعجبم - این است که این قیود، جنبة مثالیت دارند یا جنبه موضوعیت؟ اگر گفتید مثال است و علت هم که به آن شکل آمده «لانه لا یدری الوفاء» وفاء هم از باب مثال است، معیار این است که نمی دانیم آیا ذمه میت، مشغول است یا خیر؟ چه میت کبیر باشد، چه صغیر و چه دیوانه. اما اگر گفتید قیدیت دارد، نمی شود تعدی کرد.

به هر حال، در این قیدیت و مثالیت، مناط همه این تعدی ها و عدم تعدی هاست.

لایقال که در روایات، راجع به میت می گوید خودش نیست تا بیاید از خودش دفاع کند و بگوید من پرداخته ام یا نپرداخته ام و قسم را رد می کند، آنجا باید مدعی، به علاوه از بینه، قسم بخورد، ولی در بقیه موارد می شود.

جواب این است که در بقیه موارد هم جایز نیست. صغیر یا دیوانه یا ولیّ چه می دانند قضیه به کجا کشیده شده است، شک در ابراء دارند، نمی دانند به کجا کشیده شده است. بنابر این، تمام محور و مناط در باب فروع تعدی، ولو بزرگان مفصل بحث کرده اند و شاید صاحب مستند پنجاه صفحه بحث کرده و صاحب جواهر بحث کرده و خود مرحوم آشتیانی شاید هفت - هشت صفحه از صفحات رحلی را بحث کرده، به نظر بنده با یک کلمه تمام می شود و آن یک کلمه این است که این قیدیت یا مثالیت است.

«مطالبی در بارۀ دعای رجب»

این دعای ماه رجب که از دعاهای خوب و مفید است: «یا من ارجوه لكل خیر و آمن سخطه عند كل شر. یا من یعطی الكثیر بالقلیل، یا من یعطی من سأله. یا من یعطی من لم یسأله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة. اعطنی بمسئلتی ایاك جمیع خیرالدنیا و جمیع خیر الآخرۀ واصرف عنی بمسألتی ایاك جمیع شر الدنیا و شر الآخرة. فانه غیر منقوص ما اعطیت و زدنی من فضلك یا كریم ...» این دعایی است که همیشه می شود خواند، همه جا هم می توان خواند و اختصاص به ماه رجب ندارد.
تمام ادعیه ای که داریم، - آن که به نظر بنده می آید -، این که گفته می شود ادعیه معصومین، قرآن صاعد است و قرآن هم قرآن نازل است. کار قرآن نازل، هدایت است. «بصائر للناس»، «هدیً للمتقین» «ذِکری» برای افراد. این دعاهای معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هم که همان قرآن صاعد است، آمده برای ما درس باشد و ما را هدایت کند. درست است که خواندنش ثواب و حسنه دارد و باید این سنت حفظ بشود که خوب حفظ می شود. اما باید از مضامینش خود بنده و شما اگر قبول دارید، درس بگیریم. «یا من ارجوه لکل خیر»؛ یعنی عمل کنیم و رویه قرار بدهیم، (صبغة الله و من احسن من الله صبغة).[3] «یا من ارجوه لکل خیر»؛ یعنی خوبی را فقط از او بخواهید و از کس دیگری نخواهید. اگر هم کسی خوبی می کند، عوضش را می خواهد و بازار کاسبی است. خوبی را از خدا بخواهید که بدون عوض و منت، همه خوبی ها را متوجه انسان می کند. «و آمن سخطه عند کل شر»؛ یعنی مطمئنم و در امنیتم از سخط او نزد هر شری هستم، چون اگر نزد هر شری، سخط او بیاید سخطش لا تقوم له السموات السبع و لا الارضین. مطمئنم که سخطش نزد هر شری نمی آید. «یا من یعطی الكثیر بالقلیل» باید از دیگران کم بگیریم و زیاد به دیگران برگردانیم؛ چه نسبت به فرزندان چه نسبت به همسایگان، چه نسبت به مردم و چه نسبت به حق الناس. کم بگیریم، نه این که زیاد برای خودمان بگیریم و باقی مانده هایش را به مردم بدهیم. آمده است می گوید «یا من یعطی الکثیر بالقلیل» ما باید نفعمان خیلی زیاد باشد؛ چه روحانی که نفع معنوی و اخروی دارد، برویم یک مطالعه‌ای بکنیم و یک چیزی برای مردم بگوییم که مفید باشد و الا حرف های دیگر را مردم بلدند و خیلی هم خوششان نمی آید. «یا من یعطی من سأله یا من یعطی من لم یسأله» زهد هم در کلام امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به همین معنا آمده که بهره زیاد بدهد، اما بهره کم ببرد. من دوست دارد همة مردم به من سلام کنند! سلام کنند که چه بشود؟ (لیس للانسان الا ما سعی)[4] من چه توقعی دارم که همه باید به من سلام کنند؛ در حالی که من حاضر نیستم به هیچ کس سلام کنم. همه به من احترام کنند، ولی من حاضر نیستم به هیچ کس احترام کنم. این خلاف چیزی است که در دعا آمده است. در دعا آمده قلیل برای خودتان و کثیر برای همه. «یا من یعطی من لم یسأله و لم یعرفه» مِنّۀً؟ «تحنناً منه و رحمة» از باب لطفش و رحمانیتش. «اعطنی بمسألتی ایاك جمیع خیرالدنیا و جمیع خیرالأخرۀ» همه خوبی های دنیا را خدا به من بده و شر را از من باز گردانده. خوبی ها در قرآن به ذات باری مستند است: (ما اصابک من حسنة فمن الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک).[5] چرا با این که اولین موجود را خدا آفریده؛ چه در سلسله خوبی ها و چه در سلسله بدی ها، سرسلسله علل اوست، چطور شد که بدی ها مال من است و خوبی مال اوست، فرقی می کند؟ در ریشه خلقت مثل همند، چرا این طور است؟ به نظر بنده این است که شما هم ممکن است قبول نداشته باشید که خداوند حسنه ها را آفریده و لکن برای رسیدن انسان، انبیاء را فرستاده، عقل را فرستاده، صلحاء را فرستاده، زهاد را فرستاده، فرشتگان را فرستاده، الهام ها را فرستاده. اینها همه لشگریان خدایند که ما را می رسانند. فلذا من الله به اعتبار این که وسیله اش را او راحت فراهم می کند.

اما در مقابل بدی ها او کاری نکرده و نگفته به دنبال بدی بروید، بلکه فرموده به دنبال بدی نروید: (ألم اعهد الیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و أن اعبدونی هذا صراطٌ مستقیم)[6] او که نفرموده دنبال شیطان بروید، بلکه فرمود او رانده شده است و ما او را رد کرده ایم. همیشه بگو «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم». پس سیئه از خودمان است، سرسلسله خودمان هستیم، سیئه از خود تو است و خوبی ها از اوست و همه امور را باید مربوط به او دانست. او را نباید فراموش کرد، هر وقت خدا را فراموش کردیم، خودمان را فراموش کرده ایم.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»
-----------------------------------
1. کتاب القضاء، ص 139.
2. ابراهیم (14): 4.
3. بقره (2): 138.
4. نجم (53): 39.
5. نساء (4): 79.
6. یسن (36): 60 و 61.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org