تمسک به اطلاق آیات و روایات در جواز تقلید از غیر اعلم
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 77 تاریخ: 1394/3/10 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «تمسک به اطلاق آیات و روایات در جواز تقلید از غیر اعلم» بحث ما در این است که آیا تقلید اعلم، واجب و متعیَّن است یا اینکه میشود هم از اعلم تقلید کرد و هم از غیر اعلم؟ برای جواز تقلید از غیر اعلم به اطلاق آیات و روایاتی که فتوا را حجت میکند، تمسک شده و گفته شده که اینها تخییر را میفهماند: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه».[1] کما اینکه معصوم، نظرش محترم بوده، نقل حدیثش هم محترم بوده، روات احادیث هم همین طور هستند و مضافاً به اینکه اصلاً روات احادیث نه به این معنا است که فقط حدیث را نقل میکنند، فارجعوا الی رواۀ احادیثنا، تا برای شما حدیث بخوانند، مثل دعاخواندن، رواۀ احادیثنا؛ یعنی کسانی که روایات را نقل میکنند و میفهمند و از آن حکم استنباط میکنند یا مثلاً در یک روایت دیگری دارد، شما مراجعه کنید به «کثیر القدم فی امرنا»،[2] یا در مقبوله ابن حنظله دارد: «یََنْظُرَانِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوى حَدِيثَنَا، وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا، وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا»[3]؛ میخواهد اعلم باشد یا نباشد و همین طور آیاتی که گذشتیم. «پاسخ استاد به استدلال قائلین به جواز تقلید از غیر اعلم» منتها جواب دادیم که این اطلاقات، ناظر به حکم متعارضین نیستند، البته هر دوی اینها دلالت بر حجت ذاتی و شأنی بودن میکنند؛ چون حجت فعلی که نمیتواند برای هر دو بگوید و الا یلزم جمع بین ضدین و متناقضین، یک فقیه میگوید حرام است و فقیه دیگر میگوید واجب است و اینها حجت فعلی ندارند، ولی حجت شأنی دارند و این طور نیست که از حجیت، ساقط باشند، بلکه دلالت میکنند که هر دوی اینها حجتند، ولی ناظر به حکم در مقام تعارض نیستند که روشن بشود در مقام تعارض چه باید بکنیم؟ و یشهد علی ذلک، آن سؤالی که در مقبوله ابن حنظله آمده و بعد از آنکه فرمود: «یََنْظُرَانِ إِلى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوى حَدِيثَنَا الخ»، بعد راوی عرض کرد هر یک از اینها به شخصی مراجعه کردهاند و هر کدام از آن دو شخص با هم اختلاف پیدا کردند، چه کنیم؟ اگر از آن اطلاق، مطلب را فهمیده بود، نیازی نبود به اینکه دوباره سؤال کند که «تختلفا فیما حکما» چه کنیم؟ بلکه اطلاقش میگفت شما مخیرید که هر کدام را خواستید، عمل کنید. پس این اطلاقات آیات و روایات و همین طور اصل، علی تقاریره الثلاثة، هیچ کدام نمیتواند دلیل بر تخییر و عدم وجوب تقلید اعلم باشد. «استدلال قائلین به وجوب تقلید از اعلم» برای وجوب تقلید از اعلم به وجوهی استدلال شده که یکی از آنها اجماعات کثیره منقولة در مسأله است که میگوید رجوع به اعلم واجب است. سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) میفرمایند این اجماعات حجت نیستند و درست هم هست؛ زیرا اجماع وقتی حجت است که کاشف از رأی معصوم و یا از این باشد که دلیلی نزد آنها بوده و به دست ما نرسیده، اما اگر احتمال دادیم این اجماع مستند به همین اجتهاداتی باشد که ما داریم، باید به این اجتهادات نظر بشود. بعبارۀ اخری، اجماع تعبدی حجت است، نه اجماعی که احتمال میرود مستند به اجتهادات باشد و مسأله تقلید اعلم، مصبّ اجتهادات از روایات و از عقل و غیره است. بنابراین، نمیشود به این اجماعات تمسک کرد. «شبهه و اشکال امام خمینی (قدس سره) به استدلال قائلین به وجوب تقلید از اعلم به مقبولة ابن حنظله» دلیل دومی که مورد استدلال واقع شده، مقبوله ابن حنظله است که در آن، وقتی راوی اختلافها را بیان کرد: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى أَنْ قَالَ، فَإِنْ كَانَ كُلُّ وَاحِدٍ اخْتَارَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا فَرَضِيَا أَنْ يَكُونَا النَّاظِرَيْنِ فِي حَقِّهِمَا وَ اخْتَلَفَا فِيمَا حَكَمَا وَ كِلَاهُمَا اخْتَلَفَا فِي حَدِيثِكُمْ که فرمود: «َالْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يُلْتَفَتُ إِلَى مَا يَحْكُمُ بِهِ الْآخَرُ». سیدنا الاستاذ به استدلال به این فراز از حدیث، اشکال میکند و میفرماید ظاهر «واو» عاطفه این است که هر چهار تا جمع باشند، چون فرمود: «الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا». این یک اشکال که این حدیث، ناظر به چهار صفت است و حال آنکه بحث ما در یکی از آن صفات است که افقهیت و اعلمیت باشد. شبهه دیگر ایشان این است که میفرماید این روایت مقبوله ابن حنظله مربوط به قضاست، ولو قضاء در شبهه حکمیه. مثلاً زن میگوید من از همه چیز شوهرم ارث میبرم، از زمین و غیر زمین، ولی بچهها میگویند شما فقط از منقول ارث میبرید و دعوایشان شده، نزد قاضی میآیند تا حکم کند. میفرماید این قضاوت در شبهه حکمیه است و در آنجا ممکن است، شارع ترجیحی قرار بدهد؛ چون در قضاوت نمیتوان دستور به احتیاط با مصالحه داد، نه مصالحه فایدهای دارد، نه احتیاط؛ چون دعوا دارندو در دعوا احتیاط یا مصالحه معنا ندارد، بلکه میخواهند قضیه را حل کنند. ایشان میفرماید این مربوط به قضای در شبهات حکمیه یا اعم از شبهات حکمیه و موضوعیه است. بنابراین، نمیشود برای تقلید از آن استفاده کرد که بحث قضاوت نیست. «دیدگاه استاد در استدلال به روایت ابن حنظله در باب قضاء» لکن این روایت اصلاً مربوط به باب فتواست و اولین شاهدش اینکه محدث کلینی در اصول کافی، آن را در باب اختلاف الحدیث به عنوان روایت دهم نقل کرده است. این یکی از شواهد ضعیف است، ولی از شواهدی است که میفهماند باب، باب فتواست، نه باب قضاوت. آمدهاند سؤال کردند که از همه اموال ارث میبرد یا نه؟ فقیه هم باید فتوایش را بگوید. «شواهدی از فقهاء در تأیید مدعای استاد» شیخ (قدس سره) و دیگران، چندین شاهد در این روایت آوردهاند که نشان میدهد مربوط به باب فتواست. یکی از آن شواهد این است: «وَ كِلَاهُمَا اخْتَلَفَا فِي حَدِيثِكُمْ»، اختلاف در حدیث، ربطی به قضاوت ندارد، بلکه مربوط به باب فتواست؛ یعنی در حدیث اختلاف پیدا کردهاند. باز فرمود: «وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا» به اصدق در حدیث و اورع به حدیث مراجعه کنید. بعد، مرجِّحات روایت را ذکر کرد که عبارتند از موافقت با عامه، مخالفت با کتاب، مخالفت با مشهور و موافقت با مشهور، اینها چیزهایی هستند که در اینجا آمدهاند و اینها دلیل بر این هستند که این روایت مربوط به باب فتواست و مطارح الانظار میفرماید حکم، اصطلاحش در قضاوت نیست، بلکه حکم، هم در قضاء استعمال میشود و هم در حکم شرعی، «و من لم یحکم بما انزل الله» و غیر آن از موارد که حکم در هر دوی آنها استعمال میشود. بنابراین، اشکال به این حدیث، همان شبهه اول آن است و آن این است که چهار تا را معتبر کرده و یکی را کافی ندانسته. وجه سومی که برای تعیّن اعلم، به آن استدلال شده، بنای عقلاست، عقلاء بنا دارند در هر کاری به متخصص رجوع کنند. این هم جوابش این است که این بنا با فرض اختلاف، چون بحث ما در صورت علم به اختلاف است، میداند این دکتر با آن دکتر در نظریهشان در این بیماری با هم اختلاف دارند، آیا مردم به رجوع به او الزام دارند یا خوب میدانند، ولو ممکن است به او مراجعه کنند؟ حال اگر به او مراجعه نکرد و نزد دیگری رفت، مذمتش میکنند که چرا نرفتی؟ البته اگر بتواند برود، رجوع به متخصص بهتر است؛ اگر امکان دارد، با امکان رجوع به متخصص، مراجعه به غیر متخصص حسنٌ، نه اینکه لازمٌ، و عقلاء او را تقبیح نمیکنند. «لزوم و وجوب تقلید از اعلم در صورت دوران امر، بین تعیین و تخییر و پاسخ آن» یکی هم دوران امر بین تعیین و تخییر است که اگر نمیدانیم اعلم، متعیّن است یا مخیر، قاعده دوران امر، بین تعیین و تخییر میگوید باید به سراغ اعلم بروید. لکن مشکل آن این است که ما در باب فقه و مسائل شرعیه، بلکه در مسائل عرفیه هم دلیلی بر تعین لزومی نداریم و آنچه دلیل داریم، بر تعین غیر لزومی است. یک وجه دیگر اینکه گفتهاند نظر اعلم، اقرب به واقع است. مرحوم شیخ محمدحسین یک اشکال به این وجه دارد و آن این است که اگر اعلم نظرش اقرب است؛ چون با نظر اموات، مطابقت دارد، نظر اموات که حجت نیست و فایدهای ندارد؛ مثل اینکه شما بخواهید یک روایت را با ظن قیاسی، ترجیح بدهید؛ چون ظن قیاسی حجت نیست و نمیتواند مرجِّح باشد. شما میخواهید با فتوای اموات، ترجیح بدهید، فتوای اموات که حجت نیست. یا به فتوای احیایی که نمیشود از آنها تقلید کرد، اعلمند، ولی تقلید از آنها لجهۀ من الجهات و لفقدان خصوصیۀٍ من الخصوصیات، جایز نیست. فرمود در اینجاها این اقربیتی که شما میگویید اقرب به واقع است، نه، اشکال نکنید که فتوا اقرب به واقع نیست؛ چون ممکن است مطابق با فتوای آنها باشد و دلیل، اخص از مدعاست. یک شبهه دیگر هم شیخ محمدحسین دارد که میفرماید اصلاً قرب، ملاک نیست. قرب و اقرب ملاک نیست؛ چون در حجیت فتوا این طور نیست که ملاحظه واقع شده باشد و الا اگر ملاحظه واقع بود، شارع باید احتیاط را واجب کند و حال این که احتیاط را واجب نکرده یا در مورد عسر و حرج، شارع حکم واقع را برداشته، پس قرب به واقع هم دخالتی ندارد. سیدنا الاستاذ در پایان میگوید هذا کله، دلیلی بر تعیین اعلم نداشتیم، ولی چه کنیم که گذشتن از شهرات و اجماعاتی که بر تعیّن اعلم ادعا شده، خلاف احتیاط است. فلذا تقلید اعلم واجب است علی الاحوط.
|