Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: حرمت وقف، بيع محاباتي، هبه و هديه باذل به قاضي براي حکم کردن به نفع خودش
حرمت وقف، بيع محاباتي، هبه و هديه باذل به قاضي براي حکم کردن به نفع خودش
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب القضاء
درس 23
تاریخ: 1393/9/17

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم

«حرمت وقف، بيع محاباتي، هبه و هديه باذل به قاضي براي حکم کردن به نفع خودش»

اگر باذل براي اينکه قاضي به نفعش حکم بکند به جاي اينکه پول يا منفعتي به او بدهد، يک چيزي را بر او وقف مي کند، مثلاً شئ‌اي را براي قاضي وقف مي‌کند به غرض همان حکم دادن به نفعش يا اينکه به قاضي چيزي را هبه مي‌کند يا تحفه اي مي دهد به قاضي يا بيع محاباتي مي کند، مثلاً جنسي که صد تومان قيمتش است به او مي فروشد به ده تومان. هديه و هبه و وقف و بيع محاباتي به داعي همان چيزي که در رشوه، داعي بود، اين ها هم گرفتنش براي قاضي حرام است و هم دادنش براي باذل حرام است؛ چون اين ها رشوه اند و اگر رشوه هم بر آن صدق نکند، با تنقيح مناط و الغاي خصوصيت، انسان مي فهمد که حرام است، اين طور نيست که رشوه که حرام است، حتماً بايد اسکناس و دلار باشد، رشوه حرام است، براي اينکه مي خواهد حق را ناحق کند و حکم به باطل کند: (لتدلوا بها الي الحکام و تأکلوا فريقاً من اموال الناس)[1]، اين مناط در وقف و در هبه و در بيع محاباتي و در هديه به همان غرض هم وجود دارد و حرام است. پس رشوه حرام است و اين امور هم يا از باب اينکه رشوه اند حرام هستند و يا اينکه به تنقيح مناط الحاق حکمي دارند که حرام هستند. اين راجع به حکم تکليفي.

«ضمان آخذ به مثل يا قيمت مال اخذ شده در صورت تلف»

اما درباره حکم وضعي آن ها در رشوه، اجماعاً آخذ، مالک نمي شود و بر او واجب است که عين مال را به باذل برگرداند و اگر تلف شد، ضامن مثل يا قيمت است و دليلش اين است که رشوه اکل مال به باطل است و اکل مال به باطل، به سبب باطل بودنش، ملکيت نمي آورد، مالش نشده، وقتي مالش نشده بايد برگرداند و اگر تلف شد، مثل يا قيمتش را ضامن است. البته اگر باذل بذل مي کند، ولي قاضي نمي داند که براي اين جهت دارد پول مي دهد، مثلاً خيال مي کند متعارفاً دارد چيزي به او مي دهد و بعد، نزد قاضي تلف شد، آيا در اينجا از باب علي اليد ضمان هست يا اينکه ضمان در اينجا نيست؟ به خاطر اينکه آخذ تقصيري ندارد و مرتکب حرام هم نشده، آخذ فکر مي کرده اين کار متعارف است. پس نه مرتکب حرام شده و نه تقصيري دارد و ضمان براي او نيست. به هر حال، اين تابع مسئله مقبوض به عقد فاسد است که در مقبوض به عقد فاسد گفته اند، اگر هر دو عالم باشند، ضمان وجود دارد، اگر هر دو يا احدهما جاهل باشند، آيا جاهل ضامن است يا ضامن نيست، آنجا بحث شده و مقدس اردبيلي (قدس سره الشريف) در آنجا فرموده ضمان ندارد و مقتضاي صناعت هم اين است که ضمان نداشته باشد. چون يک معامله اي بين دو نفر انجام گرفته، نه او مي دانسته اين داد و ستد باطل است و نه اين، جنسي را در بازار خريده و فروخته ، آورد منزل، زلزله شد از بين رفت، آيا ضامن هست يا خير؟ ضمان در آنجا محل کلام است. اينجا هم مثل آنجا است، اگر قابض جاهل باشد، حکمش حکم مقبوض به بيع فاسد است و تابع آن است. پس در خود رشوه اش لا کلام و لا اشکال و عليه الاجماع که بايد به صاحب آن برگرداند و اگر هم تلف شد، ضمان دارد، مال مردم بوده تلف شده و ضمان دارد.

سرّ اينکه ضمان دارد و بايد برگرداند، اين است که اين اکل مال به باطل است و اکل مال به باطل حرام است و به سبب بطلانش نمي شود داد و ستدي انجام بگيرد. آيه شريفه هم ظاهراً اشاره به همين دارد: (لتأکلوا اموال الناس بالباطل)؛ يعني مال مردم را مي خواهيد براي خودتان برداريد. و همين طور گفته شده است رواياتي هم که مي گويد رشوه سحتٌ، سحت بودن هم از اين جهت است که مال الغير است و وقتي سحت و مال الغير شد، هم ردش واجب است و هم ضمان دارد. پس مضافاً به اينکه مسئله اجماعيه است، ردش هم از باب علي اليد و ضمان، واجب است و همين طور آيه شريفه هم اشعار دارد، روايات سحت هم دلالت دارند.

«ديدگاه مرحوم يزدي (قدس سره) در حکم وضعي بيع محاباتي، هبه و وقف در صورت بذل به قاضي»

اما در بيع محاباتي در هبه يا در وقف، آيا آنجا هم حکم وضعي و بطلان ضمان است، يا آنجا حکم وضعي بطلان و ضمان نيست و فقط حکم تکليفي دارد؟ و الا نه ردش واجب است و نه ضامن است، براي اينکه با اين هبه يا با اين معامله محاباتي مالک شده است. مرحوم سيد مي فرمايد در مسئله دو وجه و دو قول وجود دارد. من عبارت سيد را بخوانم: «وفي صحة المذكورات [اگر صحيح باشد ضمان ندارد، رد هم واجب نيست] وعدمها [رد واجب است و ضمان هم دارد] وجهان: إختار في الجواهر عدمها قال: ثم إن المتجه بناء على أن من أفرادها [افراد رشوه] عقود المحاباة مثلا بطلان العقد الذى وقع على جهة الرشوة [اين اگر بنا شد رشوه باشد اين عقد محاباتي، آثار رشوه بر آن بار مي شود] لما عرفت من النصوص الدالة على بقاء المال على ملك الراشى بأى طريق كان بعد فرض اندراجه في الرشوة [ايشان مي فرمايد رواياتي هم که مي گويد در رشوه، مال به ملک بايع باقي است، آن ها اينجا را هم شامل مي شود] وكذا المحقق الانصاري (قدس سره) قال: وفي فساد المعاملة المحابى فيها وجه قوى [فساد اين معامله، وجه قوي دارد، وجه قوي اش همين است که اين رشوه است و نصوص در باب رشوه مي گويند مال بايد به صاحبش برگردد و آخذ، مالک نمي‌شود] مع أنه اختار في مسألة الاعانة على الاثم عدم فساد البيع بقصد توصل الغير إلى المحرم مثل بيع العنب ليعمل خمراً [انگور را مي دهد به کسي که مي داند اين مي خواهد خمرش کند، آنجا بعضي‌ها براي بطلان معامله، تمسک کرده اند بر اعانت بر اثم، گفته اند اين دارد به شرابسازي کمک مي‌کند. شيخ آنجا جواب داده که اين موجب بطلانش نمي شود «اختار في مسألة الاعانة على الاثم عدم فساد البيع بقصد توصل الغير إلى المحرم مثل بيع العنب ليعمل خمراً» بيع عنب براي اينکه خمر بشود. براي اينکه، شرطش است، براي اينکه مي داند که اين مي خواهد با اين انگور، شراب بسازد، اين هم اعانت بر اثم است. اگر شرط کند که به طريق اولي، اگر «لام» را لام غرض بگيريم.] قال: لتعلق النهي بما هو خارج عن المعاملة وهو الاعانة [فرموده است براي اين که نهي خارج از معامله است و اين عبارت نهي به اعانت، تعلق گرفته. بعد فرموده] ويحتمل الفساد»[2] براي اينکه روايت تحف العقول حمل بر اين معنا بشود، بعد هم نظر خودش را مي فرمايد.

در اينجا اينکه مرحوم شيخ (قدس سره) مي فرمايد اين فاسد نيست، براي اينکه نهي به عنوان رشوه خورده است، رشوه حرام است، نهي به بيع محاباتي نخورده. نهي تحريمي اگر به ذات معامله خورد، موجب فسادش است؛ مثل اينکه مي گويد بيع خمر، حرام است، خمر نفروشيد، اگر کسي خمر را بفروشد، مغازه خمرفروشي باز کند، مجازات مي شود، نهي تحريمي، بحث است، نه نهي ارشادي. اصل در نواهي در آنچه مقصود بالذات است، اين است که اين اوامر و نواهي، مولوي باشند؛ براي اينکه چيزي که مقصود بوده، مي گويد انجام بده يا مي گويد انجام نده. اما آنچه مقصود بالذات نيست، اصلاً کاري با آن ندارد، اگر کار دارد، بالعرض با آن کار دارد، اگر نهي مي کند از آن، معنايش اين نيست که مي خواهد بگويد نکن، خود او هم اين کار را نمي‌کند؛ چون غرضي نسبت به آن ندارد؛ مثل معاملات، بيع، اجاره، هبه، اين ها خودشان محبوب نيستند، عاشق چشم و ابروي هبه نيست کسي که هبه مي کند، بازاري عاشق چشم و ابروي بيع نيست، بلکه آني را که به آن علاقه دارد، نقل و انتقال و رسيدن مال و تحقق فروش است. يا مثلاً اينکه مي گويد شما در حمام نماز نخوانيد، نماز خواندن در حمام، خودش که مطلوبيت ندارد، خيلي خوشش نمي آيد از اينکه در حمام نماز بخواند، منتها اين لا تصلّ في الحمام، ارشاد به مانعيت است. پس آنجايي که اوامر و نواهي به مقصود بالذات تعلق بگيرند، اين ظاهر در مولويت است؛ يعني دارد دستور مي دهد. آنجايي هم که مقصود بالذات نيست، تعلق بگيرند آن ظاهر در ارشاد است. اين اصل در اوامر و نواهي است، ولي بحث در اينکه آيا نهي دلالت بر فساد مي کند که هم ميرزاي قمي مفصل متعرض شده در قوانين در بحث نواهي، هم در مطارح الانظار که به شيخ نسبت داده مي شود و تقريرات درس شيخ اعظم است، مفصل آنجا هم مطرح شده، اين بحث در آن نهي تحريمي به معامله است. اگر نهي به صورت حرمت بود، مثلاً گفت شرابفروشي عذاب دارد، شراب نفروشيد و الا کتک مي خوريد، اين مي شود نهي مولوي تحريمي، يا در عبادات، نهي به عبادت تعلق مي گيرد به عنوان يک نهي مولوي، مي گويد روز عيد قربان، روزه نگير، اگر روز عيد قربان روزه بگيري، مستحق عذاب هستي. بحث در اين است که آيا نواهي مولويه در عبادات موجب فساد هستند يا موجب فساد نيستند؟ پنج قول ميرزاي قمي در مسئله نقل مي کند، شيخ هم اقوال را در مسئله نقل مي کند. ما به آن اقوال کاري نداريم، عمده بحث اين است که اين نهي، اگر به خود بيع تعلق گرفت؛ مثل اينکه مي گويد بيع نکن و الا عذاب مي شوي، اين نهي به معامله موجب فساد نيست، ولي اگر به عبادت باشد، موجب فساد هست؛ لان المبعّد لا يکون مقرّباً. نمي شود يک عبادتي را نهي کند و در عين حال، به آن امر هم بکند، هم مي گويد بياور هم مي گويد اگر آوردي، کتکت مي زنم، در اين صورت قصد امتثال محقق نمي شود.

پس نهي در عبادات، مسلّم موجب فساد است اما نهي متعلق به ذات معامله، آيا موجب فساد هست يا موجب فساد نيست؟ گفته اند موجب فساد نيست؛ براي اينکه منافاتي ندارد، بين اين که بگويد اين بيع حرام است؛ مثلاً بيع عصير حرام است، ولي در عين حال، اگر انجام دادي، يقع صحيحاً. بين تحريم و بين صحت در باب معاملات، تنافي و تعارضي وجود ندارد. اين در صورتي است که به خودش تعلق بگيرد، بعضي ها هم گفته اند آنجا هم موجب بطلان است. اما اگر به امر خارج تعلق گرفت؛ مثل اينکه مي‌گويد در روز جمعه بيع نکن، وقت ندا، اينجا ولو ظاهر اين است که نهي به بيع تعلق گرفته، اما واقع اين است که حيث تفويت، منهي عنه است. بيع نکن وقت ندا، از جهت اينکه نماز جمعه تفويت مي‌شود، اگر وقت ندا بخواهي بيع کني، نماز جمعه از دستت مي رود. اين را مي گويند نهي متعلق به امر خارج يا مثلاً بيع عنب به آن کسي که خمر درست مي کند، انجام نده که در حقيقت، نهي از اول متوجه اعانت بر اثم است. خودش نهي ندارد، اعانت بر اثم نهي دارد. در اينجا گفته اند چون به وصف خارج تعلق گرفت، همان هايي که در نهي به ذات معاملات قائل به بطلان بودند، اينجا قائل به صحت شده اند و گفته اند به خودش که تعلق نگرفته تا شما بگوييد منافات وجود دارد، به يک چيز ديگري که عبارت از اعانت بر اثم باشد، تعلق گرفته، مفصل اين ها را بحث کرده اند.

«ديدگاه استاد در باره فساد تعلق نهي تحريمي به معاملات»

لکن به نظر مي آيد که نهي تحريمي به معاملات، چه به خودش تعلق بگيرد، چه به امر خارج از خودش که ملازم با آن هست، تعلق بگيرد، هميشه با آن هست، اين موجب فساد است، نه اين فساد، فساد عقلي باشد. عقل مانعي نمي بيند که بگويد بيع العنب حرام است، ولي اگر انجام دادي يقع صحيحاً، بگويد اعانت بر اثم است، حرام است، ولي اگر انجام دادي يقع صحيحاً. عقل مانعي نمي بيند، اما عرف بين حرمت و بين صحت ملازمه مي‌بيند، از يک طرف مولا مي گويد اين اعانت بر اثم است و اعانت بر اثم نکن، از طرف ديگر اگر آمد و اعانت بر اثم نمود، بيع العنب ليعمل خمراً؟ مي گويد اگر انجام داد، يقع صحيحاً، اين را عرف زير بارش نمي رود. عرف منافات مي بيند بين حرمت امر خارج ملازم با معامله و صحت معامله و نهي تحريمي کما اينکه در عبادات موجب فساد است، لان المبعّد لا يکون مقرّباً، در معاملات، چه به ذاتش تعلق بگيرد، چه به امر خارجي که ملازم با آن هست، تعلق بگيرد، موجب فساد است، از باب منافات عرفيه. بعد سيد يک مطلبي دارد که مي فرمايد ممکن است براي بطلان، به روايت تحف العقول تمسک بشود «و كل بيع ملهو به وكل منهي عنه مما يتقرب به لغير الله أو يقوى به الكفر والشرك في جميع وجوه المعاصي أو باب يوهن به الحق فهو حرام محرم بيعه وشراؤه وإمساكه بناء... [بر اينکه اين تحريمي که در اينجا هست، تحريم براي بيان حکم تکليفي نيست. اين تحريم در اينجا مي خواهد فساد را بفهماند. در معاملات آني که مورد سؤال و جواب قرار مي گيرد، فساد است، نه حرمت و حليت، چون مقصود به بالغير هستند. مي گويد بنابر اينکه اين روايت ناظر به فساد باشد] كما لا يخفى لكن في الدلالة تأمل [اينکه روايت ناظر به فساد باشد، نه ناظر به حرمت تکليفي و ظاهرش، اين تأمل دارد] ولو تمت لثبت الفساد مع قصد المشترى خاصة للحرام»[3]

«شبهه مرحوم ايرواني به روايت تحف العقول درباره فساد معامله»

يک شبهه اي مرحوم ايرواني به اين حرف دارد، نمي دانم اينجا يا در بيع العنب ليعمل خمراً، مي گويد اين تکه از روايت تحف العقول دلالت بر فساد معامله ندارد، نه اينکه دلالت بر حرمتش گير دارد، ظاهر در حرمت است، ولي فساد را بر معاملات منهيه نمي‌فهماند، بلکه فساد را مي فهماند، در همه معاملات نمي فهماند، در آن معاملاتي که يوهن به الحق، در آن معاملاتي که اصول کفر با آن زنده مي شود. اين طور نيست که هر معامله محرمي يوهن به الحق باشد، هر معامله اي اصول کفر با آن زنده بشود. کفر و شرک «وكل منهي عنه مما يتقرب به لغير الله» اصلاً براي غير خدا مي خواهد اين کار را بکند با خدا درگير است «أو يقوى به الكفر والشرك في جميع وجوه المعاصي أو باب يوهن به الحق فهو حرام محرم بيعه وشراؤه وإمساكه». ايشان مي فرمايد اين روايت دلالت بر فساد نمي کند، نه از باب اينکه دلالت بر حرمت ندارد، بلکه دلالت بر حرمت دارد، لکن حرمت معاملات متعارفه و معاملات محل بحث را نمي گويد، اموري را مي گويد که يوهن به الحق، يقوي به الشرک و الکفر. بعد خود مرحوم سيد در اينجا مي گويد امر خارج از معامله «والاوجه عدم الفساد» که خيلي تعجب است، ما گفتيم ملازمه است و اين حرف ها همه اش بايد برود کنار.

«مطالبي درباره عزاداري اباعبدالله (عليه السلام)»

من دو - سه تا نکته را از باب تذکر در اين دهه صفر عرض مي کنم، شايد به صورت کلي هايي باشد که خود آقايان بتوانند بر آن تفريع و تحليل کنند. يک مسئله اين است که در زيارت ابي عبدالله (سلام الله عليه) روايات فراواني آمده و ثواب هاي فراوان نقل شده است. در بعضي از رواياتش دارد يک زيارت ابي عبدالله معادل با هزار حج مقبول، هزار عمره مبرور، هزار بنده در راه خدا آزاد کردن، هزار مرکب را براي جنگ با دشمنان دادن است و روايات مفصل ديگري که بيان کرده ثواب را که عقل بشر از آن ها عاجز است که درک کند اين همه فضيلت و ثواب چرا قرار داده شد؟ انسان يک مقدارش را مي فهمد، اما عمق قضيه را انسان نمي فهمد و انسان نبايد چيزي را که نمي فهمد فوري بگويد درست نيست، اين غلط است، اين ها در تاريخ، غلط است. نه، الانسان عدو جهله، روايت آمده و از نظر اعتبار هم درست است؛ براي اينکه اسلام خواسته است ابي عبدالله زنده بماند، حسين بن علي در جامعه زنده بماند، مردم او را زيارت کنند، براي او عزاداري کنند که منشأ مبارزه با ظلم و طرفداري با مظلوم است و منشأ سازش انسان است، انسان را مي سازد. شما چه مکتبي را سراغ داريد که وقتي يک روحاني بزرگواري که مورد اعتماد مردم است، دستور مي دهد شما برويد براي جنگ، جمعيت حرکت مي کند براي دفاع از مملکت عراق؟! وقتي آيت الله العظمي سيستاني (حفظه الله و ابقاه) دستور مي دهد، شيعيان مي روند، برادران ديگر و مسلمانان ديگر خيلي حضور نداشتند، مگر در جاهاي خودشان از باب تعصب و وطنيتشان، اما آني که فقط براي خدا مي رود، جمعيت راه مي افتد، جوان ها حرکت مي کنند، اين را فقط مکتب ابي عبدالله (سلام الله عليه) مي سازد، مکتب تشيع مي سازد. نکند يک وقت افراط و تفريط کنيم در قضيه. بزرگان اين تذکر را داده اند، علمين بزرگوار تذکر داده اند، هم آيت الله العظمي آقاي شبيري قبلاً يک تذکر دادند هم آيت الله العظمي آقاي وحيد خراساني (حفظه الله و ابقاه) قبلاً تذکر داده اند، امروز هم باز تذکر دادند که اين شعار را از دست ندهيد، شعار تشيع، يعني زيارت ابي عبدالله، يعني گريه بر ابي عبدلله، يعني عزاداري براي ابي عبدالله، شما ببينيد چه قدر وقت مصرف مي شود، چه قدر مال مصرف مي شود، چه قدر انسان ها خودشان را فدا مي کنند براي عزاداري ابي عبدالله و انسان ساز است اين مکتب و مي تواند با يک جمله يک مرجع تقليد بزرگوار که مردم به او ايمان دارند - چون اول بايد ايمان مردم را درست کرد - حرکتي را به وجود بياورد که دشمن را از مرزها به طرف عقب براند، مستقلاً و بدون اينکه از کسي کمکي بخواهد. شما کدام مکتب را سراغ داريد اين طور باشد؟ بعضي از مکاتب اسلام مي گويند بکشيد و ببريد و ببنديد، بعضي از مکاتب هم مي گويند به ما کاري ندارد «انا رب الابل و ان للبيت ربا»[4]، به ما که کاري ندارند ما نشسته ايم در خانه مان. تنها مکتب ابي عبدالله است که مکتب انسان ساز و عشق به خدا و پيغمبر را مي سازد و هيچ يک از فضيلت‌ها را انکار نکنيد. فوري نياييد خدشه کنيد و بگوييد اين حديث، يکي در سندش هست که اين مجهول الهوية است، پس اين را بزنيم کنار، آن يکي، يکي مرسل در سندش هست، آن را هم بايد بگذاريم کنار، آن يکي مضمره است، بگذاريم کنار. اين غلط است، اين اشتباه است. اصلاً روايات از اين حرف ها گذشته است، وقتي بحث مي رسد به صدها و هزار روايت که ديگر نبايد مته را بگذاريم کنار خشخاش و بخواهيم خشخاش را سوراخش کنيم. اين سرچشمه مي گيرد از بُعد انسان از ابي عبدالله (سلام الله عليه) و الا آن که عاشق ابي عبدالله (سلام الله عليه) باشد، واقعا ابي عبدالله را دوست بدارد، در روايات دارد، اگر سه مرتبه در مقابلش گفتي يا حسين، مغموم و مهموم مي شود. آن کسي که عاشق ابي عبدالله است و مي شناسد، به فرموده زين العابدين (سلام الله عليه) در موقع خلوت، اگر به حرم ابي عبدالله برود، بوي سيب استشمام مي کند؛ سيبي که از بهشت همراه انار و ميوه هاي ديگر براي پيغمبر آورده شده بود. همه چيز ما از ابي عبدالله است، همه چيز ما از شهادت است، نياييم خدشه هاي بيجا بکنيم آخر مگر واجب است آدم روي اين مسائل فکر کند؟ اسلام اين همه مطلب دارد، بياييد روي آن ها فکر کنيد، بياييد فکر کنيد اسلام دين همگاني است، اسلام مي گويد: «الفقراء عيالي، [همه فقرا عيال منند] و الاغنياء وکلائي».[5] اسلام مي گويد (قولوا للناس حسنا)،[6] با همه مردم به خوبي رفتار کنيد، اسلام مي گويد به همه احترام بگذاريد، اسلام مي گويد: «اکرموا شريف کل قوم»، اگر يک کسي بين طايفه خودش بزرگوار است، اسير شما شد شما به او احترام بگذاريد. اين ها چيزهايي است که صدهايش در اسلام است. بياييم روي اين ها فکر کنيم، بياييم روي آيات قرآن فکر کنيم، يک مقدار پرده هاي آيات قرآن را کنار بزنيم. و الا در روايات اخلاقي و ذکر مصيبت، همان طور که شيخ انصاري فرموده اند، آن ها ديگر اگر خيلي مخالف عقل نبود، خيلي گفتنش مانعي ندارد و نمي شود مته را گذاشت روي خشخاش. البته يک وقت يک چيزي مخالف عقل است، مخالف سيره معصومين است، مي گويد ابي عبدالله (سلام الله عليه) در روز عاشورا التماس مي کرد! اصلاً تو نمي فهمي ابي عبدالله کي بوده که مي گويي التماس مي کرد. وقتي مي رسد به حاج شيخ جعفر تستري، مي گويد مي خواهد ابي عبدالله با آب دادن و سيراب شدنش يک نفر را هم که شده اين آخر عمر، نجات بدهد، او سفينة النجاة است. اين يک مطلب که هيچ وقت خدشه نکنيم. البته آنچه را مخالف عقل است، آنچه که خلاف سنت هاي ديروز است، از عزاداري ها، آنچه دروغ است به هم مي بافيم، آنچه ديگران را با ابي عبدالله مقايسه مي کنيم، اين ها نادرست است. شما نياييد يک امامزاده را با ابي عبدالله مقايسه کنيد. اين ظلم به ابي عبدالله است، اين ظلم به بشريت است. هر کسي به جاي خودش، المعروف بقدر المعرفة، اعرفوا منازل الرجال بقدر رعايتشان، هرکسي را در جاي خودش بايد حساب کرد. در زيارت معصومين، فقط و فقط امير المؤمنين است که رواياتي دارد که بعضي ها خواسته اند بگويند زيارت او افضل از زيارت ابي عبدالله است و الا امام هشتم يک بابي دارد، ولي آن مربوط به افضليت از اين حيث نيست. آن افضليت است که مي گويد شيعه دوازده امامي او را زيارت مي کند، افضليت از آن جهت است. درباره امير المؤمنين بخصوص اين را دارد. اين يک مطلب که به عزاداري تکيه کنيد، در کنارش مسائل اخلاقي و اسلامي هم گفته شود. شما برگرديد به مجالس روضه و وعظ در ديروز، مي بينيد يک ساعت منبري منبر بود، مرحوم هسته اي يک ساعت منبر بود، پنج دقيقه ذکر مصيبت مي کرد کفايت مي کرد، نه اينکه کلش را ذکر مصيبت قرار بدهيم، مرتب بي خودي تو سر و بارمان بزنيم و هيچ چيز هم از آن نفهميم. در کنارش بايد ابي عبدالله معرفي بشود.

«اهميت زيارت اربعين ابي عبدالله (عليه السلام)»

نکته دوم اين است که زيارت اربعين را فراموش نکنيد و زيارت اربعين را بخوانيد و مخصوصاً دارد يک مقدار از آفتاب که برآمده، زيارت اربعين را بخوانيد. در روايتي که تهذيب مرسلاً از امام يازدهم نقل کرده، و اقبال مسنداً نقل کرده، آنجا علامت مؤمن را چندتا چيز شمرده است: يکي جهر به بسم الله الرحمن الرحيم است؛ يکي نماز پنجاه و يک رکعت است؛ يکي تخّتم به يمين است، تعفير جبين است که هرکدام از اين ها آن روز شعار شيعه بوده؛ يعني شيعيان اين کار را مي کرده اند، ديگران اين کار را نمي کرده اند و ائمه معصومين (عليهم السلام) هم همين طور عمل مي کرده اند. در روايت دارد صاحب وسائل در باب الخاتم نقل کرده که رسول الله و علي بن ابي طالب و ائمه معصومين (عليهم السلام) هميشه انگشتر را به دست راست مي کردند، هيچگاه انگشتر را به دست چپ نمي نمودند؛ يعني سيره همه آن ها بوده.
بحث اين است که چرا در روز عرفه، زيارت مستحب شده؟ آن زيارت پربار، آن زيارت بسيار آموزنده و سازنده «و بذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک من الضلالة و الجهالة».[7] چه ضلالت و گمراهي اي که يک جمعيتي به قدري گمراه بشود که هرچه ديگران سران به آن ها مي گفتند، مي گفتند همان است، هيچگاه فکر نمي کردند آيا اين ديگران که مي گويند، خودشان چگونه اند؟ مي گفتند ابي عبدالله خروج کرده است، پس ما هم برويم به جنگ با ابي عبدالله! نمي گفتند آن ها بدتر از خروج انجام داده اند، آن ها بوزينه ها و ميمون ها را به مسابقه مي برند، آن ها گهواره هاي زربفت براي بچه هايشان دارند، آن ها بهترين استراحتگاه ها را دارند، هيچ اين فکرها را نمي کردند، گاهي هم مي آمدند خودشان را به ثمن بخسي مي فروختند.

چرا زيارت روز اربعين از علائم شيعه شده؟ مؤمن، يعني شيعه. مرحوم مجلسي و همين طور سيد در اقبال، اين ها جهاتي را نقل کرده اند و آن جهات، نادرست است، يکي اين که مثلاً بگوييم چون آن روز، روزي بوده که اهل بيت به مدينه رسيده اند. اين معلوم است که نمي شود درستش کرد. يا آن روز، روزي بوده که اهل بيت به کربلا رسيده اند؛ در حالي که اين ها در شام، يک ماه زنداني بودند، آن هم در زنداني که نه از سرما حفاظت مي شدند و نه از گرما حفاظت مي شدند. چطور مي شود که روز اربعين اين ها به کربلا رسيده باشند؟ عمده وجه و آني که زيارت اربعين را درست کرده و مستحب کرده، اين است که تأسي به جابر بن عبدالله انصاري بوده؛ يعني جابر اين قدر عظمت دارد که او چون اولين زائر قبر ابي عبدالله است، از انسان ها و او ابي عبدالله را زيارت کرده، شيعه و ائمه شيعه آمده اند زيارت روز اربعين را به حساب تأسي بر او مستحب کرده اند و زيارت جابر هم با اينکه اوائل عصر پيغمبر بوده، در زمان امام باقر و امام صادقي که مذهب ترويج شده و مسائل بيان شده، نبوده است، ولي در عين حال، آن زيارت با زيارت امام صادق (سلام الله عليه) با هم فرقي ندارد؛ يعني مطالب بلندي که در زيارت جعفر الصادق (سلام الله عليه) هست، همان مطالب بلند را جابر بن عبدالله انصاري دارد. پس توجه کنيد، در عزاداري دروغ نگوييم، نخواهيم حتماً بگريند، ولو فحش به آن ها بدهيم براي اينکه بگريند، اگر دروغ براي گريه کردن مانعي نداشت، فحش هم مي شود مانعي نداشته باشد. کارهاي خلاف سنت را انجام ندهيم، کاري که موجب وهن اسلام هم مي شود، انجام ندهيم. آنچه که بزرگان فرموده اند به آنها خدشه نکنيم و يک روايت و دو روايت و ده روايت ندارد.

«وَ صَلَّي اللهُ عَلَي سَيِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرين»

----------------------
1. بقره (2): 188.
2. العروة الوثقي 6: 444 و 445.
3. العروة الوثقي 6: 445.
4. بحارالانوار 15: 145.
5. جامع الاخبار، ص 202.
6. بقره (2): 83.
7. تهذيب الاحکام 6: 59.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org