حکم اجرت و جعل و ارتزاق قاضي از بيت المال
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 20 تاریخ: 1393/9/12 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم «حکم اجرت و جعل و ارتزاق قاضي از بيت المال» بحث درباره اجرت و جُعل و ارتزاق قاضي از بيتالمال است که اگر قاضي محتاج باشد و راهي براي اداره زندگي نداشته باشد، خلافي نيست که ارتزاقش از بيتالمال مانعي ندارد، ولي اگر غني است و محتاج نيست و وضع مالي خودش خوب است، برخي گفتهاند نميتوان از بيتالمال به او روزي داد و زندگي او را تأمين کرد؛ چون بيتالمال از آنِ فقرا و نيازمندان است و اين شخص، فقير و نيازمند نيست و فرض اين است که غني است. لکن بطلان اين حرف هم واضح است؛ چون بيتالمال براي مصالح مسلمين است و همان طوري که از عبارات اصحاب استفاده ميشود، بيتالمال اموالي است که از همه مسلمين در آن جمع ميشود، مثل خراج و امثال آن که از همه مسلمين است آنجا جمع ميشود؛ حتي زکات و خمس يا مظالم، جزء بيتالمال نيست؛ چون اينها مصارف معينهاي دارند و بايد صرف مصلحت معين خودش بشود، آنچه که بايد صرف مصالح مسلمين بشود و مصالح همه مسلمين بايد از آنجا تأمين بشود، بيتالمال است و در مصالح مسلمين صرف ميشود و در مصالح مسلمين، فقر شرط نيست و هرچه مصلحتشان اقتضا کرد، بايد کسي که بر بيتالمال ولايت دارد، در همان راه مصرف کند. البته اگر کسي غني است و استفاده نکند بهتر است، بگذارد صرف جاهاي ديگري بشود و اين يک اولويت عقليه و شرعيه است که اگر خودش نياز ندارد، نگيرد، بلکه بگذارد اين بودجه ها صرف جاي ديگري از مصالح مسلمين بشود. اين ارتزاق از بيتالمال است؛ يعني بيتالمال، روزي او را به او ميپردازد، نه اينکه قرارداد اجاره دارند، بلکه قضاوت ميکند و روزياش را از بيتالمال به او ميپردازند و قراردادي نيست که مثلاً چند ساعت کار کند و اينها چه قدر به او بپردازند، مثل اين است که شما پولي را وقف براي مؤذن مسجد ميکنيد، نه براي اذان گفتن در مسجد، اگر پولي در مقابل اذان باشد، اينجاست که روايت دارد و برخي هم فتوا دادهاند که حرام است، ولي شما پولي به مؤذن ميپردازيد که او دارد اذان ميگويد و تقريباً ترغيب و تشويق است براي اذان گفتن و يا وجوهاتي که صرف حوزههاي علميه ميشود، اين ارتزاق حوزههاي علميه از وجوهات است، ترغيباً و ترويجاً و تشويقاً براي اينکه حوزههاي علميه بماند، راهش نسبت به برخيها منحصر به همين وجوه واجبه از سهم امام است. «صحت ارتزاق قاضي از غير بيت المال» پس ارتزاق از بيتالمال مانعي ندارد و از غير بيتالمال هم مانعي ندارد؛ مثلاً مردمي جمع شدهاند ميگويند ما اين قاضي را اداره ميکنيم تا در شهرمان قضاوت کند يا کسي ميگويد من او را اداره ميکنم يا خود متخاصمين ميگويند ما اين قاضي را ده روز اداره ميکنيم تا در اين قضيه براي ما قضاوت کند يا يکي از آنها ميگويد يا هر دو ميگويند. اين ارتزاق است و ارتزاق جايز است و فقط اشکالي که شده، در بيتالمال است، مع عدم الاحتياج که آن را هم گفتيم وجه ندارد و براي مسلمين است. «حکم حرمت يا عدم حرمت اجاره و جعاله» اما مسئله جُعل يا اجاره که ميگويد هر کس اين کار را بکند، در مقابل کارش اين قدر به او ميپردازم؛ مثلاً ميگويد هرکس دو ساعت قضاوت کند، من در مقابل اين دو ساعت قضاوت، ده تومان ميپردازم يا اين آقا را اجير ميکند که دو ساعت قضاوت کند، مثل استخدامي که الآن در قوانين هست و اين افراد از پولهاي عمومي استخدام ميشوند، اين ميشود اجاره. اجاره و جعاله هم حرمت و عدم حرمتش مبني بر همان چيزي است که در باب اجرت بر واجبات گفته شده است. کساني که قائل به جواز اجرت بر واجب هستند، اينجا هم ميگويند اجرت را بر يک عمل واجب ميگيرد يا واجب عيني است يا کفايي. ولي کساني که قائل به حرمت بر واجب مطلقاً هستند، حتي واجب توصلي؛ چون بحث ما در امور توصلي است، دادن اجرت و جعاله، نه براي او جايز است که بدهد و نه براي او جايز است که بگيرد. اين هم مبني بر آن مسئله است و چون ما اجرت بر واجب يا جُعل بر واجب را مطلقاً حسب صناعت ميگوييم مانعي ندارد، اينجا هم ميشود جعاله يا اجارهاي براي اين کار قرار داده بشود، چه از بيتالمال و چه از شخص غير متخاصمين و چه از متخاصمين يا احد آنها. اينها ميگويند ما تو را اجير ميکنيم که دو ساعت قضاوت کني و ما ده تومان به تو ميپردازيم. نه اينکه قضاوت کن به نفع من، بلکه به حق، قضاوت کن. حتي يکي از آنها ميگويد بيا قضاوت کن من ده تومان به شما ميپردازم، که اين اجرت و جُعل بر واجب است و مانعي ندارد. «اشکال برخي از فقهاء به گرفتن اجرت و جعل در واجب و پاسخ به آن» برخيها به اجرت و جُعل بر واجب، اشکال کردهاند و گفتهاند اين رشوه است. معلوم است که اين رشوه نيست، چون پول نميپردازد تا به نفعش حکم کند، بلکه پول ميپردازد که حکم کند و رشوه بر اين اطلاق نميشود و اطلاق رشوه بر آن، صحيح نيست. صاحب جواهر (قدس سره) در باب اجرت و جُعل بر قضاء، يک راه ديگري رفته که راهي است که رفتنش از مثل صاحب جواهر (قدس سره) که همه جواهرش جواهر است، بعيد ميآيد. ايشان در کتاب التجارة ميفرمايد: «و اما القضاء بين الناس فقد اضطربت فيه كلمات الأصحاب اضطرابا شديدا، حتى أن المصنف منهم جعل حرمة الأجرة عليه على تفصيل يأتي في كتاب القضاء [منهم ظاهراً زياده مصنف که محقق باشد، تفصيلي داده که بعداً ميآيد؛ چون او بين فقير و غني، تفصيل قائل شده] و التحقيق عدم جواز أخذ العوض عنه مطلقا [براي قضا نميشود عوض گرفت؛ نه به صورت اجرت و نه به صورت جُعل] عينيا كان عليه أو كفائيا، أو مستحبا مع الحاجة و عدمها من المتحاكمين أو أحدهما أو أجنبي أو أهل البلد أو بيت المال أو غير ذلك [که براي قاضي، جُعل قرار دادهاند که به نظر ايشان مرتکب حرام ميشود و او هم که ميگيرد، مرتکب حرام ميشود] سواء كان ذا كفاية أو لا [چرا؟ عمده، اين حرفش است] لأنه من مناصب السلطان الذي أمر الله تعالى بأن يقول "قل لا أسألكم عليه أجرا" و أوجب التأسي به [اين از مناصب سلطان و پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و تأسي به پيغمبر هم واجب است (لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة).[1] پس اين حق ندارد جُعل بگيرد] و الصحيح الذي رواه المحمدون الثلاثة "سئل أبو عبد الله (عليه السلام) عن قاض بين فريقين يأخذ من السلطان على القضاء الرزق فقال: ذلك السحت" و لبعض أخبار الرشوة التي ربما أطلقت على مطلق العوض في بعض النصوص، و صريح الاجماع المحكي عن الخلاف و ظاهره في المبسوط على تحريم الجعل الذي هو أعم من الأجرة و لا فرق بينها و بينه، بل مطلق العوض مؤيدا ذلك كله بالاعتبار [مطلق العوض هم نميشود بگيرد، اينها مؤيد به اعتبار هم هست] و هو اشتماله على اللطف الذي يقرب العبد معه إلى الطاعة و يبعد عن المعصية و عدم التهمة و النفرة و نحو ذلك مما لا يخفى».[2] بعد ميگويد اين که مقنعه و اينها گفتهاند جايز است، درست نيست. آن وجوب ديگر، جوابش واضح است؛ چون آن يکي که گفت روايت دارد، عرض کرديم که اين سلطان، سلطان جور است، هم به اعتبار زمان و هم به اعتبار اينکه فقال ذلک السحت است، اگر سلطان، سلطان عدل باشد، چيزي را که ميپردازد، نميتوان سحت دانست. اطلاق رشوه هم بر آن، بعيد است، بلکه مشکل است. اجماع هم در مسئله اجتهاديه، حجت نيست. بنابر اين، عمده اين حرف اوست که عجيب است و ميگويد چون از مناصب رسالت است و رسالت هم اجر ندارد، پس نبايد اين هم اجر بگيرد. جوابش مضافاً بگوييم او هم اجر گرفته (قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي) که در آيه ديگر دارد «فهو لکم» هم اجر دارد. پس من هم اگر قضاوت ميکنم بايد مردم هم قوم و خويشهاي مرا دوست بدارند. ثانياً چيزي که هست، باب رسالت و هدايت است، مثل خيلي از افرادي که هدايت ميکنند، ميگويند اين آقا دل به دنيا نبسته است و مردم را هدايت ميکند. باب رسالت و باب تبليغ و هدايت، اجر ندارد و (قل لا اسئلکم عليه اجرا) اين همه براي هدايت شما زحمت و رنج بردهام، اجر و مزدي نميخواهم، چه ربطي به باب قضاوت دارد و اينکه يک نفر بخواهد قاضي بشود، بگوييم دادن اجر به اين قاضي هم خلاف شرع است؛ چون خلاف اسوهاي است که براي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده شده، نبوده و اسوه در آنجا اقتضا ميکند اجر نگيرد. اين تمام کلام در مسئله پنج. «حرمت اخذ رشوه از نظر کتاب و سنت و اجماع فقهاء» مسئله شش: «أخذ الرشوة و إعطاؤها حرام توصل بها إلى الحكم له بالباطل، نعم لو توقف التوصل إلى حقه عليها جاز للدافع و إن حرم على الآخذ، و هل يجوز الدفع إذا كان محقا و لم يتوقف التوصل إليه عليها؟»[3] در اين مسئله شش، مسائلي مورد تعرض قرار گرفته که اولين مسئله، حرمت اخذ رشوه است. شهيد ثاني در مسالک و محقق ثاني در جامع المقاصد، ادعا کردهاند اجماع علماي اسلام بر اين است که اين حرام است و شما ميتوانيد بگوييد ضرورت فقه اسلامي اين است که حرمت اخذ رشوه است، اگر نگوييد ضرورت مذهب بر حرمتش دلالت ميکند، کتاب و سنت، اما الکتاب آيه شريفهاي است که ميفرمايد اموالتان را به باطل نخوريد: (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَريقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون)[4] علامه طباطبايي ميگويد اين از «دلاء» است که عبارت از اين است که دلوي را به ته چاه ميزنند تا آب بيرون بياورند، ميگويد شما کنکاش نکنيد که به وسيله راههاي باطل، حق را به جانب خودتان کنيد، نبريد آن جايي که حق و ناحق کنيد و اموال مردم را بخوريد. روايات زيادي هم داريم که دال بر حرمت است که آن روايات را صاحب وسائل در باب پنج از ابواب «آداب القاضي» نقل کرده و برخي از آنها در کتاب التجارة نقل شده که آنها ميگويد رشوه حرام است. پس اصل حرمتش از نظر کتاب و سنت، بحثي ندارد. منتها بحثهاي ديگري که اين جا هست، اين است که آيا رشوه عبارت است از دادن پول به قاضي يا دادن چيزي به قاضي براي حکم کردن، اعم از حکم به نفعش يا حکم به حق؟ برخي گفتهاند اعم است و اگر به قاضي پول بدهد تا حکم کند، ولو به حق حکم کند، نه به نفع او، اين هم رشوه و حرام است، کما اينکه آن طرفش هم که پول به قاضي ميدهد تا به نفع خودش حکم کند، آن را هم گفتهاند حرام است. اين يک بحث است. بحث ديگر درباره هداياي بعد از حکم است و يک بحث در تعارفاتي است که وجود دارد، يعني تعارفها و تعريفهايي است که براي کار ديگري ميشود، مثلاً ميخواهد نمره بگيرد، بنا ميکند به تعريف کردن که اصلاً آسمان آدمي به عدالت شما نديده تا بتواند چند نمره بگيرد يا براي کارهاي ديگر، تعريفهايي که ميشود تا مطلبي را به نفع خودش تمام کند، آيا آنها هم رشوه و حرام است يا نيست؟ اينها بحثهايي است ان شاء الله اگر خدا توفيق بدهد در جلسات آينده به آنها خواهيم پرداخت.
|