اشکال و شبههی استاد به امام خمینی (قدس سره) در شرطیت بلوغ در قاضی
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1410 تاریخ: 1393/11/28 بسم الله الرحمن الرحیم «اشکال و شبههی استاد به امام خمینی (قدس سره) در شرطیت بلوغ در قاضی» در تحریر الوسیلة القول فی صفات القاضی و شرائطه «مسألة 1: یشترط فی القاضی البلوغ و العقل و الایمان و العدالة»[1] تا بقیه شرایطی را که ذکر کرده است. ما درباره بلوغ قاضی شبهه کردیم و گفتیم استدلالی که برای بلوغ شده، این است که در روایات کلمه «رجل» آمده و این طور نیست که رجل مساوق با بلوغ باشد. با سن پانزده سال پانزده دقیقه کم، رجل نباشد و پانزده سال تمامش که شد، رجل میشود. این طور نیست، بلکه مختلف است، گاهی ممکن است یک مراهق نزدیک به بلوغ، رجل باشد و یک شخص بالغ را هم مردم هنوز آثار مرد بودن بر او بار نکنند. گفتیم بلوغ مساوق با رجولیت نیست؛ هر چند گفته شده رجل مساوقه با بلوغ ندارد و هر کس بالغ است. «بیان فقهاء در شرط عقل برای قاضی» درباره عقل هم گفته شد، اگر مجنون، ادواری باشد، در دوران سلامتی او اشکالی ندارد، عاقل است و قضاوت برای او مانعی ندارد، ولی در دوران جنونش که مثلاً دو روز در هفته را دیوانه است، اگر بخواهد در آن دو روز قضاوت کند، اگر درست قضاوت میکند و للجنون فنون، اینجا هم دلیلی نداریم که قضاوتش در این دو روز درست نباشد. اینجا هم برخیها استدلال کرده و گفتهاند کلمه «رجل» شامل او نمیشود. به دیوانه، مرد گفته نمیشود. بر فرض هم بگویید به او مرد گفته میشود، این ادله تقیید به رجل که در یکی دو روایت آمده، انصراف به غیر دیوانه دارد و دیوانه و غیر بالغ را شامل نمیشود. اگر انصراف را هم قبول نکردید، برخی گفتهاند با حدیث رفع قلم، صحت قضائشان از بین میرود. «ان القلم یرفع عن ثلاثة: عن الصبی حتی یحتلم و عن المجنون حتی یفیق و عن النائم حتی یستیقظ».[2] به این حدیث استدلال کردهاند؛ برای اینکه این قاضی دیوانه یا این قاضی صبی، قضاوتش متَّبَع نیست و ارزشی ندارد؛ چون قلم از او برداشته شده است. «اشکال استاد به استدلال بعضی از فقهاء در از بین رفتن صحت قضای قاضی با رفع قلم» اشکالی که در این استدلال وجود دارد، این است که رفع القلم به مناسب رفع و قلم و اینکه حدیث، حدیث امتنان است، قلمی را برمیدارد که یک نحوه سنگینی در آن باشد؛ مثل نماز صبح در تابستان که شبهای آن هشت ساعت است. برای این شخص سنگین است که سپیده صبح برای نماز برخیزد، لذا این را برمیدارد یا مثلاً زحمتی کشیده و مالی را پیدا کرده، الآن میگویند یکپنجمش را به یک سری افراد بده، این برایش سنگین است، لذا این را هم برمیدارد. رفع القلم قلمی را برمیدارد که یک امر سنگینی برایش بیاورد و لذا قلم، مستحبات را برنمیدارد؛ چون مستحب دلخواه اوست، میتواند انجام بدهد و میتواند انجام ندهد، بلکه اگر آن را بردارد خلاف منت است؛ چون میخواهد ثواب ببرد، ولی میگوید تو رفع القلمی و ثواب نمیبری. مثلاً میخواهد سوره «انعام» بخواند و ثواب ببرد، مراهق است، ممیز است، ولی میگویند تو ثواب نمیبری. این خلاف امتنان است و لذا شامل مستحبات نمیشود؛ چون قلم بر آنها سنگین نیست و ما عرض کردیم که این رفع القلم، قلم تحریم را هم برنمیدارد، حرمتهایی که برای دیگران است، آن حرمتها از ممیز برداشته نمیشود، نه برای اینکه حرمت سنگین نیست، ثقیل نیست، بلکه حرمت سنگین است و رفع القلم آن را برمیدارد، بلکه از این باب که خلاف امتنان است. حدیث، حدیث امتنان است، خلاف لطف خداوند است و احکام الشرعیة الطافٌ للاحکام العقلیة، لطف کرده و از باب لطفش و از باب مهربانی و رحمتش یک چیزهایی را حرام ساخته و گفته اگر به سراغش بروید، عذابتان میکنم. اینها سنگین است، اما خدا این محرمات را برای جلوگیری قرار داد، انبیا را برای جلوگیری فرستاد، عقل را برای جلوگیری فرستاد، خوبان را فرستاد تا حجت باشند برای جلوگیری، همه اینها از الطاف خداوند است. یکی از الطافش هم نواهی او و واجبات اوست. چون واجبات سنگین است و بناست ثوابی ببرد، میگوییم چون امر سنگین است، آن را برمیدارد، ولی اگر بخواهد محرمات را بردارد، به این معنا است که بچه ممیز را آزاد گذاشته تا قماربازی کند، مشروب بخورد، غیبت کند، دروغ بگوید و هیچ رادع و مانعی برای او قرار نداد، این خلاف لطف است. به هر حال، حدیث رفع، شامل واجبات میشود، ولی شامل مستحبات نمیشود؛ چون قلم سنگین نیست، ولو قلم سنگین است، ولی حدیث رفع شامل محرمات نمیشود. این هم راجع به بلوغ و عقل قاضی که احوط این است که بلوغ و عقل داشته باشد، بل لا یخلو من وجه. «استدلال به بعضی از روایات برای شرطیت ایمان در قاضی» شرط دیگری که سیدنا الاستاذ در قاضی ذکر کرده و دیگران هم گفتهاند، ایمان است؛ یعنی قاضی باید دارای ایمان باشد. اما برای ایمان به روایاتی استدلال شده است: یکی صحیحه سالم بن مکرم، ابی خدیجه: محمد بن علی بن الحسین بإسناده عن أحمد بن عائذ عن أبی خدیجة سالم بن مكرم الجمال قال: قال أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام): «إیاكم أن یحاكم بعضكم بعضا إلی أهل الجور و لكن انظروا الی رجلٍ منكم [و میگویند چون در مقام تحدید است، مفهوم دارد، حتی لقب هم در مقام تحدید و بیان ضابطه است، گفتیم جمله شرطیه و جمله وصفیه، جمل، وقتی در مقام بیان ضابطه و قاعده باشند، خود ضابطه قرینه بر داشتن مفهوم است. اینجا میخواهد ضابطه را بیان کند] یعلم شیئاً من قضایانا فاجعلوه بینكم فإنی قد جعلته قاضیا فتحاكموا إلیه».[3] روایت دیگر، مقبوله ابن حنظله است که سائل گفت چکار کنیم؟ حضرت فرمود: «ینظران من کان منکم [که در آن «منکم» آمده است] ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا... فإذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فإنما استخف بحکم الله و علینا رد و الرادّ علینا الراد علی الله».[4] اینجا هم «منکم» آمده و مقام تحدید است. پس معلوم میشود باید شیعه باشد. ظاهراً شیعه بودن در قاضی معتبر است که باید شیعه باشد؛ چون اگر غیر شیعه باشد، اطمینان نیست که بر مبنای خودش قضاوت میکند یا بر مبنای مذهبش یا بر مبنای مذهب ما؟ از کجا میدانیم اینکه الآن قضاوت میکند، طبق مبانی مذهب خودشان قضاوت میکند یا طبق مبانی مذهب ما؟ اما اگر شیعه باشد، اطمینان داریم که روی مبانی مذهب ما قضاوت میکند و لذا ایمان، اعتبار دارد و این دو روایت هم دلالت میکند، اعتبار هم با آن مساعد است، کما اینکه اگر مسیحیان بخواهند قاضی تعیین کنند، قاضی آنها باید مسیحی و از اهل خودشان باشد و الا اطمینان به غیرش ندارند. البته اگر روایت ابی خدیجه، سالم بن مکرم که نجاشی فرمود: «ثقة، ثقة»، ولو شیخ در یک جا تضعیفش کرده و یک جا گفته ثقة، احمد بن عائد هم موثق است، این روایت با مقبوله مربوط به شبهات حکمیه است، اگر اینها را مربوط به شبهه حکمیه بدانیم، ربطی به قضاوت اصطلاحی ندارد. بنابر این، در قضاوت اصطلاحی میتوانید بگویید تشیع، معتبر نیست، بلکه علم به فنون قضاء معتبر است، چه مسیحی باشد، چه یهودی باشد، چه غیر آنها.
|