اختصاص روایت مقبوله عمربن حنظله به شبهات حکمیه نه موضوعیه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1398 تاریخ: 1393/11/8 بسم الله الرحمن الرحيم «اختصاص روایت مقبوله عمربن حنظله به شبهات حکمیه نه موضوعیه» بحث در فقه مقبوله ابن حنظله است که بر احکام زیادی دلالت دارد و مقدس اردبیلی (قدس الله نفسه الزکیة) آنها را در کتاب القضاء جمع کرده و دیگران هم یک مقدار آن را بیان کردهاند و برای غیر واحدی از احکام قضاء هم به همین مقبوله استدلال شده است. ما گفتیم به سند این مقبوله نمیشود اعتماد کرد و مقبوله نیست، خود عمر بن حنظله هم توثیقی از رجالیین ندارد. در اینجا در فقه الحدیث مقبوله در چند امر بحث میشود: امر اول که پایه و اساس بقیه بحثهاست، این است که مقبوله مربوط به شبهات حکمیه و دادن فتوا در آن شبهات حکمیه است و شامل شبهات موضوعیه و قضای در آنها نمیشود، اما در شبهات موضوعیه که من میگویم از شما طلبکارم و شما میگویید از من طلبکار نیستید، بعد مراجعه میشود به قاضی و قاضی در آنجا حکم میکند که هیچ کدامتان نیستید، بلکه یکی دیگر است. یا میگوید یکی از شما هستید و عفوت میکنیم و آن یکی را هم ببینیم چه میشود. پس شامل شبهه موضوعیه که در قضاوت نیاز هست، نمیشود. حدود هفت وجه و قرینه وجود دارد بر اینکه این روایت مربوط به شبهه حکمیه است: «قرائن دال بر اختصاص مقبوله به شبهات حکمیه» وجه اول: قرینه دوم که اظهر از این قرینه است، گفت اگر اینها «فإن كان كل واحد منهما اختار رجلاً من أصحابنا... [و آنها] اختلفا في حديثكم».[2] معلوم میشود ریشه بحث، حدیث است که اینها اختلاف در حدیث پیدا کردهاند و الا اگر بحث فن قضاء بود که ربطی به حدیث ندارد. قضاء بعد العلم به یک سری از موازینش فن است، عمده در قضاء فن قضاء است. خود امیرالمؤمنین میفرمود احکام الناس ثلاثة: «بیّنة عادلة و فریضة قاطعة و شهادة عادلة سنة ماضیة». سنت ماضیه همین حیلی است که در باب قضاء از آن استفاده میشود. در اینجا معلوم میشود معیار، حدیث بوده که میگوید: «اختلفا فی حدیثکم» و این نمیشود، مگر باب، باب شبهه حکمیه باشد. یکی دیگر از قرائن این است که فرمود: «ينظران من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحكامنا». به سراغ کسی بروید که حلال و حرام را میشناسد، احکام ما را بلد است تا بر حسب آنها حکم کند، یا به سراغ کسی بروید که آنها را بلد است تا بر حسب فن قضاء و «البینة علی المدعی» حکم کند؟ وقتی میگوید به سراغ کسی بروید که روى حديثنا و عرف حلالنا و حرامنا و عرف أحكامنا؛ یعنی بروید سراغ کسی که در حلال و حرام حکم کند، با روایت و عرفان احکام، حکم کند. اگر شما گفتید برو نزد فلان طبیب، این به این معنا نیست که نزد فلان طبیب در سیاست برو، بلکه برو نزد فلان طبیب در طبش، برو سراغ فلان مهندس نفت در مهندسی او، نه اینکه ببیند در سیاست داخلی چکار میکنیم. منظورم ارجاع است. از این برمیآید که در آن چیزی که دستور میدهد، باید ارجاع بشود. به سراغ کسی بروید که روایات ما را بلد است، روایات شما را بلد است که بر طبق روایات ما حکم کند. پس این هم یک قرینه است بر اینکه شبهه، شبهه حکمیه است، نه شبهه موضوعیه. قرینه دیگر: اگر باب، باب قضاء بود که دو تا نمیتوانستند بروند نزد دو قاضی. در باب قضاء شبهه موضوعیه، چه کسی حق دارد نزد قاضی برود؟ چه کسی باید به قاضی منتخب مراجعه بشود؟ باید به قاضی مدعی، مراجعه بشود، نه هر دو. پس معلوم میشود این، شبهه حکمیه و فتواست. پرونده مختومه را که دیگر نمیشود رسیدگی کرد. وقتی یک قاضی حکم کرد، شما نمیتوانید به سراغ قاضی دیگر بروید، لا یجوز برای قاضی بعدی که به حکم قاضی قبلی نگاه کند، و سپس یا به وفاق، یا به خلاف حکم بدهد. اینکه میگوید به سراغ دو قاضی بروید و هر کدام، این طور شدند، شما باید آن را اخذ کنید و یا بقیه اشکالاتی که شیخ در نقل مقبوله بیان کرده، آنها دلیل است برای اینکه حدیث، میخواهد شبهه حکمیه را بگوید؛ نظیر «لا یجوز لاحدٍ التشکیکُ فیما یرضی عنا احادیثنا». «شاهد و دلیل برای اختصاص مقبوله عمربن حنظله به شبهه موضوعیه» لا یقال که همه این حرفهایی که گفتید، من یک دلیل میآورم که میخواهد شبهه موضوعیه را بگوید یا یک وجه یا دو وجه یا بیشتر. یکی از آنها اینکه دارد: «فی دَینٍ أو میراثٍ»، اختلاف در دین، غالباً اختلاف، در شبهات موضوعیه است. این میگوید من طلبکارم، او میگوید طلبکار نیستی، اختلاف در دین، شبهه موضوعیه است و اینجا شبهه موضوعیه را مطرح کرده است. در صدر روایت هم میگوید اینها به طاغوت مراجعه میکنند و «فی حق او باطل»، این حق و باطل هم شبهه موضوعیه را شامل میشود و آن هم مربوط به شبهه موضوعیه است. پس دَینٍ أو میراثٍ، شبهه موضوعیه است. آن یکی هم شاهد شبهه موضوعیه است. بنابراین، میتوانید این دو شاهد را بیاورید، ولی حکم، این طور نیست، حُکم هم در شبهه حکمیه آمده هم در شبهه موضوعیه آمده؛ مخصوصاً در احکام، خیلی زیاد است، اطلاق حکم در احکام، بسیار است. «پاسخ استاد به دلایل قائلین به اختصاص مقبوله عمر بن حنظله در شبهات موضوعیه» جواب از این دو وجه این است: اما در دین و میراث، سه صورت و سه احتمال متصور است: یا هر دوی اینها موضوعیاند؛ یعنی هم دین و هم میراث، موضوعی هستند، یکی میگوید این را پدرم به من داد و دیگری میگوید این را پدرت به تو نداد، این را برای مسجد گذاشته است یا برای من گذاشته است. این میشود موضوعی. گاهی هم هر دو حکمیاند؛ میراث که روشن است، دینش هم یک معاملهای انجام گرفته و یکی از طرفین داد و ستد که میخواهد بگوید من بدهکار نیستم، میگوید این معامله کانت غرریة فکانت باطلة. آن یکی میگوید غرر داشته باشد، این معامله صحیح است. این میشود دین شبهه حکمیه و خلط آقایان است، نمیخواهم به بزرگان (نعوذ بالله) چیزی گفته باشم، همه حقوق از آنِ آنهاست بر سر ما و ما ریزهخوار سفرههای آنان هستیم، ظرفهایی که دستشان را در آن میشستند، اگر ما بتوانیم از آن ظرفها استفاده کنیم، برای ما بس است. ولی بنده فکر میکنم که بین قرض و دین، یک مقدار خلط شده. قرض غالباً، بلکه همیشه شبهه موضوعیه است، اما دین، آن است که به ذمه میآید و ممکن است هیچ پولی نداده باشد، بلکه جنسی را نسیه خریده. یکی میگوید معامله نسیه باطل است و دیگری میگوید معامله نسیه صحیح است. این میشود شبهه حکمیه. میشود یکی شبهه حکمیه باشد و دیگری شبهه موضوعیه باشد و در اینجا به قرینه ذیل که مربوط به شبهه حکمیه است، آن ذیل اظهر از این صدر است و در این صدر تصرف میشود و میگوییم «دَینٍ أو میراثٍ». تحاکم، معنای لغوی آن قبول حکم است. اما در شبهه حکمیه دارد وقتی به آقا معتقد است، آقا را جانشین میداند، جانشین پیغمبر و امام میداند، وقتی آن طور معتقد است، تحاکم میکند به سوی او؛ یعنی میرود در شبهه حکمیه، برای اینکه قبول کند از او و این تحاکم، باب تفاعل است و باب تفاعل، مناسب شبهه حکمیه است. این قرینه که نمیتواند قرینیت داشته باشد. إن أبیتَ عن ذلک کلّه و قلتَ بین صدر و ذیل، تعارض هست، روایت میشود مجمل و وقتی مجمل شد، نمیتوان به این روایت اعتماد کرد. پس این روایت فقط کار عالم را بما هو عالم تعیین میکند که این طور است و وقتی به سراغ عالم رفتند، حکم میکند و با حکمش مخالفت هم نکنید. بنابراین، از این روایت، نه قضاوت استفاده میشود، نه حاکمیت، یک فقیه و یک عالم به احکام، کارش این است که اگر به سراغش رفتند و مسأله پرسیدند، مسأله را برای آنها بیان کند. مؤید این جهت که کاری به قضاء و حکومت ندارد، مرحوم کلینی (قدس سره الشریف) است که این حدیث را در باب اختلاف الحدیث نقل کرده - و کلینی در تیتربندی بابها فوق العاده دقیق است. هر باب، یک عنوانی دارد؛ مثلاً «باب حرمة الکذب»، یک سری روایات در آنجا هست که جامع ندارد، میگوید «باب النادر» یا «باب النوادر»، حتی نادر و نوادر هم نمیگوید، بلکه میگوید «بابٌ» و بدون عنوان رد میشود. او در فهرستبندی و در تیتر که امروز از نظر حقوقدانان، در قانون به آنها عنایت میکنند، عمده عنایت روزنامهها هم به تیتر است. - خمس را در کتاب الحجة آورده، ولی این حدیث را در باب قضاوت نیاورده، این حدیث را در باب اختلاف الحدیث آورده و ربطی به آن ندارد. امر دوم: گفته میشود که این روایت برای نصب فقهاء آمده، قاضیاً او حاکماً. قد ظهر مما مرّ که اصلاً نه برای قاضی است، نه برای حاکم، بلکه اینها برای فتوا و برای بیان حکم الله آمده و در بیان حکم الله اصلاً نصب نمیخواهد. اگر هم میبینید در بعضی جاها الآن هم مرسوم است و آن وقت هم مرسوم بوده که مثلاً میگفته «علیک بیونس بن عبد الرحمن» یا «علیک بزکریا بن آدم» یا «علیک بأبان بن تغلب» که محضر سه امام معصوم را درک کرده بود؛ امام باقر (علیه السلام) فرمود من دوست میدارم تو در مسجد مدینه بنشینی و فتوا بدهی یا آن یکی گفت من نمیتوانم خدمت شما برسم، امام فرمود: «علیک بأبی بصیر الاسدی»، اینها برای معرفی است؛ مثل الآن که میگوید فلانی اجازه اجتهاد دارد. اجازه اجتهاد، نه اینکه واقعاً اجازه است که اگر این آقا به او اجازه بدهد، مجتهد است و الا باید برود خانه آقای دیگر. این احتیاج به اجازه ندارد، اجازه را برای معرفی میدهند، منتها معرفی محدثین بزرگ و فقهای زمان معصومین، کسانی بودند که بشخصه معرفی میشدند. «من زکریا بن آدم القمی المأمونٌ علی الدین و الدنیا»[3] و این روایات دیگر هم که دارد، روشن شد. «مجاری الامور بید العلماء بالله»[4] یا «اللهم ارحم خلفائی. [قیل: یا رسول الله و من خلفاؤک؟ قال:] الذین یأتون بعدی و یروون حدیثی و سنتی»[5]، «و اما الوقائع الحادثة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا».[6] اینها چه میخواهد بگوید؟ با آن مقدمهای که عرض کردم که اگر گفتند به سراغ دکتر برو؛ یعنی به سراغ دکتر در طب برو، در دکتری او به سراغ او برو. «مجاری الامور بید العلماء بالله الأمناء علی حلاله و حرمه»، یعنی نسبت به احکام الله. یا «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا»،[7] نه روات احادیثنا؛ یعنی بروید سراغ راوی حدیث که نفت ارزان بشود، خوب است یا اگر گران بشود خوب است؟ این چه ربطی به راوی حدیث دارد این روایت باب فتوا را میگوید. راوی حدیث است، برو مطلب را از او بگیر. تمام این روایات به قرینه حکم و موضوع، مربوط به بیان احکام هستند منتها به صورت کلی، این افراد به صورت کلی معین شدهاند، مثل «لا یجوز لاحدٍ التشکیک فیما یرویه عنا ثقاة احادیثنا». التشکیک فیما یرویه، درست است، حتماً چیزی را که او روایت میکند، روایتش درست است. اینها همه مربوط به این است. چه ربطی به این حرفهایی که بزرگان ما (قدس الله ارواحهم و نوّر الله مضاجعهم و حشرنا الله معهم و لا سیما امام الشهداء) زدهاند دارد.
|