دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) در موارد سقوط ارش بدون سقوط ردّ
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1395 تاریخ: 1393/11/5 بسم الله الرحمن الرحيم «دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) در موارد سقوط ارش بدون سقوط ردّ» کلام در مواردی است که ارش ساقط است، اما رد ساقط نیست، شیخ (قدس سره الشریف) دو مورد را ذکر کردهاند، دیگران هم همین دو مورد را گفتهاند و بیشتر نگفتهاند. یک مورد، جایی است که عیب در مبیع ربوی باشد؛ یعنی بیع، در ربویات باشد و عیب در آن مبیع، پیدا بشود. اینجا گفتهاند اگر مشتری بخواهد ارش را از بایع بگیرد، ربا لازم میآید، زیاده لازم میآید و زیاده و ربا حرام است؛ مثلاً گندمی را به شخص دیگری فروخت آن شخص دیگر، وقتی گرفت یک من گندم به او داده به یک من گندم، بعد او دیده است که این یک من گندمی را که گرفته، معیب است، الآن اگر بخواهد ارش را از آن فروشنده بگیرد، لازم میآید که مشتری زیاده گرفته باشد و این ربا و حرام است. برای روشن شدن بحث، دو - سه نکته را باید عرض کنم: یکی این است که دو گونه ربا داریم: ربای معاملی و ربای قرضی. گفتهاند ربای قرضی هیچ شرطی ندارد، فقط شرط الزیادة در آن معتبر است، «کل قرضٍ جرّ نفعاً فهو شرٌ او اثمٌ». همین قدر که زیاده را شرط کردهاند، ده تومان به او میدهد به یازده تومان، یا ده گردو میدهد، به ده گردو و پنج ریال، هیچ شرطی ندارد، نه تجانس میخواهد، نه همجنس بودن سود با مورد قرض میخواهد، بلکه همین قدر که شرط زیاده بشود؛ چه زیاده عینیه باشد، چه وصفیه باشد، چه حکمیه باشد، میگوید این پول را به تو قرض میدهم تا فلان جا برای من درست بکنی یا کار مرا انجام بدهی و تمامش کنی، یا این پول را به تو میدهم که به فلانی بگویی فلان جنس را به فلان قیمت به من بفروشد. این هم میشود ربای قرضی حرام. در ربای قرضی حرام، فقط و فقط شرط الزیادة میخواهد، زیادة عینیه، زیادة وصفیه، مثلاً ده تا گردوی بد به او میدهد که ده تا گردوی خوب پس بدهد، زیادی حکمیه؛ یعنی زیادة خارج از عوضین. گفتهاند همه اینها ربای قرضی و حرام است. قسم دوم از ربا، ربای معاملی است که در آن، شرط است، اولاً مکیل و موزون باشد؛ یعنی مثمن و ثمن در بیع، مکیل یا موزون باشند و الا اگر معدود باشند فایدهای ندارد. مثلاً ده تا گردو را به یازده گردو بفروشند، گفتهاند این مانعی ندارد. درست است، ربای معاملی است، ولی مکیل و موزون نیست. در آنجا گفتهاند ربای معاملی نمیآید، ولی اگر بخواهید گندم را به گندم بدهید، آنجا ربای معاملی میآید، نمیتوانید یک من گندم را به یک من گندم و با دو ریال یا یک من گندم و یک سیر بفروشید. در حرمت ربای معاملی، فرقی هم نمیکند بین اینکه جنسها سالم باشند یا یکی معیوب و دیگری سالم باشد. اگر شما ده مثقال طلای شکسته دارید یا نقرة خراب دارید، میخواهید این را معامله کنید به یک صراف بدهید که نه مثقال نقرة سالم بگیرید، گفتهاند این ربای معاملی و حرام است. فرقی نمیکند یکی سالم باشد و یکی معیب یا هر دو معیب باشند یا هر دو سالم باشند. زیاده در معامله ربویه مطلقاً موجب حرمت است و در این جهات، فرقی نمیکند، اگر بخواهد به او بدهد، باید مساوی باشد. ده مثقال نقرة لِه شدة پودرشده را بدهد و او به جای آن نقره سالم پرداخت شده را به او بدهد تا حرام نباشد، اما اگر بخواهد نه مثقال بدهد یا ده مثقال بدهد و پنجاه تومان از او اضافه بگیرد، این میشود ربای معاملی حرام، علی فتوای اصحاب. پس یک: باید مکیل و موزون باشند و در این مکیل یا موزون بودن در معامله ربوی، فرق نمیکند که طرفین سالم باشند یا معیب باشند، یا یکی سالم و دیگری معیب باشد. زیادة آن حرام است، این زیاده از جنس آنها باشد یا از جنس دیگری باشد، همه اینها حرام است. دوم: گفتهاند در ربای معاملی، جنس به معنای خاص نیست، بلکه ریشه جنس را حساب میکند، ریشه اشیاء را میگیرند و وحدت جنس را با آن مقایسه میکنند؛ یعنی روغنی که از کره گوسفند گرفته میشود، با شیری که از گوسفند میدوشند، از یک جنسند و شما نمیتوانید یک کیلو شیر بدهید و نهصد گرم روغن بگیرید یا یک کیلو ماست بدهید و نهصد گرم کره بگیرید؛ چون اینها از جنس واحدند، از شیر گرفته تا روغن، همه از جنس واحدند، منتها فروع زیادی در اینجا دارد که مرحوم سید در ملحقات عروه بیان کرده و گفتهاند حرام است. حتی دوغ هم ظاهراً این طور است که شما نمیتوانید یک کیلو دوغ بدهید، به یک کیلو شیر با یک زیادهای بگیرید و بگویید یک کیلو دوغ میدهم در مقابل یک کیلو شیر، یک قِران هم به من پس بده، گفتهاند این معامله، ربوی و حرام است. گفتهاند در معامله ربویه باید جنس، واحد باشد، مکیل و موزون باشند، فرقی نمیکند سالمین باشند یا معیبین باشند و ریشه را هم حساب میکنند، نه ظاهر امر را، نه کره و کره فقط، بلکه شیر با روغنی که از کره گرفته شده، اینها را باید یک جنس واحد حساب کنند و زیاده در آنها راه ندارد. راه حلالی که برای آن پیدا میکردند، این بود که میگفتند یک کسی جنس را بفروشد، مثلاً صاحب شکر، شکر را به دو تومان میفروشد و بعد دو تومان را از قندفروش طلبکار میشود، میگوید الآن بهاندازة دو تومان، قند به من بده که در حقیقت، دو معامله میشود و دو خرید و فروش انجام میگیرد. «اشکال استاد در تساوی بین جنس معیب و سالم در مکیل و موزون» ولی ما میگوییم این حرف اشکال دارد، نمیشود این مطلب را پذیرفت، برخی از آقایان هم که گفتهاند، اگر این حرف را در بازار بزنید، همه به شما میخندند که بگویی اینها باید با هم مساوی باشند، طلای شکسته و طلای تمامعیار باید با هم مساوی باشند. شبهه ما این است که اینکه شارع تساوی از نظر کمیت را شرط کرده، یک حکمی است که هیچگاه عمل نمیشود. این حکم لغو است. یک حرفی زده که هیچگاه به آن عمل نشده، چگونه اصحاب (قدس الله اسرارهم و نور الله مضاجعهم و حشرنا الله معهم و مع امامهم سیدنا الاستاذ)، به این روایات فتوا دادهاند و فروع را بر آن بار کردهاند؟! شاید ملحقات عروه صد فرع را در اینجا متعرض شده است که چه و چه یکی هستند، چه و چه دو تا هستند. جواب چیست؟ اجمال در جواب، تفصیلش در جای خودش است. این که ما در روایات داریم در باب مکیل و موزون ربا میآید، مثلاً بمثل یا بمثلین، ربا و حرام است. اگر برابر هم باشد، ربا و حرام است. دو برابر باشد، ربا و حرام است، بلکه باید مساوی باشد، اگر مساوی باشند، حلال است و الا بمثلین؛ یعنی زیاده، حرام است. اصحاب این تساوی را بر تساوی در کمیت و وزن، حمل کردهاند و وقتی حملش کردیم بر تساوی در کمیت و وزن، همین اشکال پیش میآید و همان فروع در قضیه جلو میآید. بنده عرض میکنم آن تساوی، تساوی در وزن نیست، بلکه آن تساوی بعد از فراغ از قیمت و مالیت است. میگوید شما میتوانید طلای شکسته را بدهید، طلای سالم بگیرید، ولی قیمت بگیرید، طلای شکسته چقدر ارزش دارد و طلای سالم چقدر ارزش دارد، مثلاً ده مثقال طلای شکسته در مقابل نه یا هشت مثقال طلای سالم. این حساب کردن از نظر مالیت، لازم نیست از نظر وزن مساوی باشد، از نظر مالیت باید مساوی باشند، زیادتر به دو برابر یا تومان به تومان، حرام و ممنوع است. شما میخواهید جنسی را به جنس دیگری بفروشید، حساب کردهاید که مثلاً این جنس هشت تومان ارزش دارد و آن جنس، ده تومان ارزش دارد. جا دارد که دو تومان را از او بگیرید و جنس را به او بدهید، کاری به کمیت ندارد، میگوید در تساوی در قیمت و تساوی در مالیت، زیاده روی نشود و ربا نباشد. مثل، به مثلین نباشد، نه در وزن، بلکه در مالیت. معروف است که میگویند نباید تومان به تومان، سود برد، سود چرک ناخن است، باید تومانی، ده شاهی سود برد، نه تومان به تومان و لذا روایت دارد درهم بدراهم، قدغن و حرام است؛ چون این یکی به ده برابر است. شما دو من گندم خوب با دو من گندم بد را حساب کنید، ولی این طور نباشد که گندم خودت را ده برابر قیمت حساب کنید و بخواهید به او بفروشید. این میشود مثل به مثلان یا مثل به مساوی آن در مالیت، تومان به تومان که روایات هم درهم بدرهم را دارد، این میشود حرام و شارع این را حرام کرده؛ چون به طرف ظلم است، از این رو شارع در معاملات ربویه،حرامش کرده و هیچ کدام از این اشکالها پیش نمیآید. تساوی در وزن و کمیت مراد نیست، لغویت لازم میآید، اگر مراد، آن باشد، بلکه باید حملش کنیم و اقرب محامل، این است که بگویید مراد از تساوی، تساوی در مالیت است، اضافه بر آن، زیاده را تا حدی میتوانید بگیرید، ولی اضافه را نباید تومان به دو تومان نفروخت، بلکه تومان را به یک تومان یا دوازده ریال یا نه ریال فروخت، نه یک تومان به دو تومان. روایات دارد مثل به مثل نباشد، مثل به مثلان نباشد، و اشکال از ریشه از بین میرود. بنابر این، همه این معاملاتی که آقایان گفتهاند باطل است، یقع صحیحاً. باید قیمت بگیرند، لکن در قیمت گرفتن، نباید زیادهروی بشود؛ چون اگر زیادهروی شد رباست. این یک جهت که گفتیم خلاف عقل است و لغویت لازم میآید. «عدم اعتنای عقلاء در معاملات به وزن» یک جهت دیگر این است که اصلاً عقلاء در معاملات به وزن کار دارند یا به مالیت؟ غرض عقلاء توجه به مالیت است، مالیتش را حساب میکند که یک برلیان ممکن است قیمتش چقدر باشد، عقلا کار به برلیان دارند که این برلیان در علامه در هفتسالگی میآید، در کشف اللثام، فاضل اصفهانی، چهاردهسالگی میآید، برای آن ارزش قائلند و الا وزن یکی کم باشد و وزن یکی زیاد باشد، اینها حرفهایی بوده که سابق میزدند. مردم، به مالیت نگاه میکنند. در انسانیت هم به انسانیت نگاه میکنند، وقتی به مالیت نظر دارند، پس مثل و مثلان ناظر به مالیت است. این هم وجه دومی که در اینجا قرینه بر مطلب است. در مکیل و موزون، معمولاً مکیلها و موزونها خوراکی یا موارد روشنایی، یا روغن زیتون یا خرما یا گندم یا انگور بودهاند، موادی که مکیل و موزون بوده مواد خوراکی بوده. شارع نخواسته در مواد خوراکی این باب باز بشود که یک کسی بیاید یک مادة خوراکی خوب را به دو برابر قیمتش، به کسی بدهد که مادة خوراکی بد دارد، این ماده خوراکی خوب، قیمتش یک تومان است، بدهد به این آقا به دو برابر مادة بد که آن دو برابر، وقتی در بازار ببری، سه تومان است؛ یعنی این بخواهد در خوراکیها اجحاف کند. اینجاها بود که شارع جلوی آن را گرفته و گفته «لا ربا الا فی ما یکال و یوزن». جهت دیگر اینکه معمولاً خوب و بدهایی که معاوضه میشوند، در مکیل و موزون هستند، در جای دیگر این کار را نمیکنند، مثل اسب با اسب، اسب با شتر، شتر با شتر. اینطور نیست که بگویند این شتر بد را میدهیم و شتر خوب میگیریم، مگر مواقع خاصی. به هر حال، آنها موارد خاص است و ربطی به معیشت عامّه ندارد، إن أبیتَ عن ذلک کله، روایات را توجیه کنید. این حکم شارع به اینکه در معامله ربوی باید تساوی از نظر کیل و وزن باشد، این حکمی است که شارع فرموده و اصلاً زمینه عمل ندارد. شبیه این را امام (سلام الله علیه) دارد و آن در ربای قرضی است. البته این طور ندارد، ولی شبیه این را دارد. در ربای قرضی هم این است، امام حیل باب ربا را جایز نمیداند و میگوید حرام است. سرّش این است که اگر حیله باب ربا جایز باشد، شارع باب قرض را حرام کرده، ولی در عین حال، باب حیله را باز کرده، پس آن حرمت چه اثری دارد؟ هر کس بخواهد این کار را بکند، به سراغ حیل میرود. پس آن حکم شارع به حرمت و در سر و بارش زدن و «اشد من سبعین زنیة»[1] و «اشد من ثلاثین زنیة»[2] و «اعظم من عشرین زنیة»[3]، که هر سه شکلش روایت دارد، داعی ندارد که به سر و بارش بزند، ولی میگوید، اگر یک کبریت بگذاریم و بفروشیم، درست میشود؟ میگوید بله. میگوید این که نیاز به سر و بار زدن ندارد، با یک کبریت درست میکنیم و داعی نداریم مرتکب حرام بشویم. این راجع به مشکلی که در باب ربا بود. اینجا گفتهاند، اگر احدهما ربوی باشد، نمیتواند ارش بگیرد و مستلزم رباست. از این چند تا جواب داده شده است: یکی اینکه ارش، غرامت است و اصلاً کاری به عوضین ندارد. شارع بایع را تغریم به رد ما به التفاوت میکند، غرامت اصلاً کاری به بیع ندارد. یک جواب دیگری که بعضیها دادهاند، این است که گفتهاند بین ادله حرمت ربا و بین ادله جواز ارش، تعارض علی نحو عامین من وجه است؛ گاهی ارش هست و ربا نیست، مثلاً قالی را فروخته و معیوب بوده در اینجا ارش هست، ولی ربا نیست. گاهی ربا هست، ولی ارش نیست، مثلاً ده من گندم را به یازده من گندم فروخته، اینجا ربا هست، ولی ارش نیست. گاهی ارش و ربا با هم جمع میشوند؛ مثل محل بحث ما که یک طرف، معیب است و جزء ربویات است. گفتهاند حال که عامین من وجهند، اینها با هم تعارض میکنند و وقتی که تعارض کردند، ما به سراغ مرجحات میرویم و از مرجحات، موافقت کتاب است. در این صورت، حرمت الربا موافق با کتاب است؛ یعنی مرجحات علاجیه را در عامین من وجه هم اجرا میکنیم. نتیجه این میشود که این ارش یصیر حراماً. ولی این جواب تمام نیست؛ چون اولاً: مرجحات باب علاجیه، علی التحقیق مختص به غیر عامین من وجه است. نمیشود عامین من وجه که در یک جا تعارض دارند، بگوییم این دلیل را در این موردش، چون موافق با کتاب است، ترجیح میدهیم و اخذش میکنیم، آن یکی را در این مورد، چون مخالف با کتاب است طرحش میکنیم؛ یعنی روایت را در بعض مضمون، طرح کردیم و در بعض مضمون، ترجیح دادیم. یک مضمون است، یک دلالت است، ولو عقلاً اشکالی ندارد، شارع تعبد کرده باشد، تعبد کرده این کار را بکنیم، اما از نظر اعتبارات عقلائیه، روایات علاجیه از صورت عامین من وجه انصراف دارد که شما بگویید ما روایات حرمت را ترجیح میدهیم. جواب سومی که ممکن است در اینجا داده بشود، این است که اصلاً اینجا باب ربا نیست؛ زیرا باب ربا آن است که در عقد اخذ شده باشد، هنگام عقد انشاء روی آن باشد. روی ارش، انشائی نبوده است و ارش در مقابل جزء مثمن نیست؛ یعنی جزء الثمن در مقابل صحت نیست. اگر این ارش در مقابل صحت بود، لازمهاش این بود که بایع، ارش را بدهکار باشد، ولو مشتری مطالبه نکند و اگر در مقابل آن بود، لازمهاش این بود که بشود از همان ثمن، ارش را داد؛ چون بیع یصیر نسبت به آن مقدار از ثمن باطلاً، ارش در مقابل مثمن واقع شده و یک مقدار از مثمن در مقابل ارش است. الآن مثمن نیست، پس این مقدار از ثمنی که نزد بایع هست، ما به المقابلة ندارد و میشود باطل. پس میشود از آن هم برداشت کرد، بایع میتواند از آن بدهد، مشتری میتواند از آن بردارد. بنابر این، حق این است که اصلاً ارش در اینجا راه ندارد. دومین از چیزهایی که ارش را ساقط میکند، دون الرد: خصی و خوجّهها هستند. مثلاً یک عبد خوجهای را خریده بعد معلوم شده که خوجه است و کاری از دستش نمیآید، که قیمتش پایین نیامده و وقتی قیمت پایین نیامده، مثال منحصر به همین است و غیر از این، مثال پیدا نکردهاند. مبیعی را میخرد که عیبی دارد، ولی قیمتش پایین نیامده، وقتی قیمت پایین نیامده، ارش وجه ندارد.
|