موارد سقوط ردّ در خیار عیب
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1394 تاریخ: 1393/10/4 بسم الله الرحمن الرحيم «موارد سقوط ردّ در خیار عیب» مواردی در خیار بود که رد ساقط بود، اما ارش ساقط نبود. جهت دوم اینکه در اینجا تعارض ضررین است؛ یعنی اگر این مبیع تغییر کرده و مشتری بخواهد مبیع مغیَّر را به بایع برگرداند، بایع باید متحمل ضرر مبیعی بشود که یک تغییری در آن حاصل شده است. اگر بخواهد مشتری هم نگه بدارد و رد نکند، او هم باید متحمل ضرر عیب سابق یا این عیب زائد بشود. این، تحمل ضررین است، ولو به آن اشکال شد که میتواند ارش بگیرد و ضرر را رفع کند، ولی به هر حال ضرر هست. عمده، مرسله جمیل است که فرقی نمیکند این تغییر به وسیله خود مشتری باشد یا اجنبی یا دیگران. یکی هم حدوث عیب عند المشتری است. «موارد سقوط ارش بدون سقوط از دیدگاه شیخ انصاری(قدس سره)» شیخ میفرماید دو مورد است که ارش ساقط است، ولی رد ساقط نیست. مورد اول این است که مشتری یک جنس ربوی را خریده و بعد در آن، عیب وجود داشته. اینجا اگر مشتری بخواهد از بایع ارش بگیرد، مستلزم زیاده و رباست و حق ارش ندارد؛ یا باید با معیوب بسازد یا باید معامله را فسخ کند و مبیع معیب را به بایع برگرداند. برای روشن شدن این ربا، دو جمله عرض کنم. علی المعروف بین الاصحاب، دو نوع ربا وجود دارد: یکی ربای در باب معاملات است و دیگری، ربای قرضی است. ربای معاملی؛ مثلاً ده من گندم را به یازده من میفروشد یا جنس واحد، مثلاً ده من شیر را به یازده من کره میفروشد که اینها همه از جنس واحدند. اگر در ربای معاملی، مکیل و موزون باشند، ربای معاملی رد مکیل و موزون میآید، اما ربای معاملی در معدود نمیآید. مثلاً شما ده تا گردو را به یازده گردو بفروشید، اینجا گفتهاند ربای معاملی راه ندارد، بلکه ربای معاملی و زیادة در آنجا مربوط به مکیل و موزون است، اگر جنس، واحد باشند، وحدت جنس هم به وحدت اصل است، نه به وحدت ظاهر؛ یعنی کره و ماست را یک جنس دانستهاند، روغن و شیر را یک جنس حساب کردهاند، نمیشود اینها را به زیادی و کمی فروخت، معیوب و صحیح هم یک جنس است، اگر شما دو مثقال و یک گرم طلای شکسته و قطعهقطعه شده را به دو مثقال طلای سالم بفروشید، میگویند این رباست و یکون حراماً. شکر و قند را میگویند رباست؛ چون اینها از جنس واحد هستند؛ اگر شما یک کیلو و ده گرم شکر بدهید و یک کیلو قند بگیرید، میگویند این معامله ربویه و حرام است و این ده گرم شکری که اضافه گرفتهاید، «اشدّ من سبعین زنیة کلها بذات محرم»،[1] این ربای معاملی است. پس در ربای معاملی، یک: باید مکیل و موزون باشد. دوم: از جنس واحد باشد، چه سالم و معیب باشند و چه سالم و معیب نباشند. این یک قسم از ربا، ولی در معدود نمیآید، در منظور نمیآید؛ مثلاً یک قطعه زمین را با دیدن و با کلوخاندازی معامله میکنند. مثلاً صد متر زمین کلوخاندازی را به صد و پنجاه متر زمین میدهد. اینجا ربای معاملی راه ندارد و حرام نیست، اما در مکیل و موزون، ربا حرام است. در ربای معاملی، فرقی هم ندارد که زیاده، از آن جنس باشد یا از جنس دیگر باشد. این یک قسم از ربا که مخصوص جنس واحد است و سالم و غیر سالم هم ندارد، منتها باید مکیل و موزون باشد، ولی در بقیه نمیآید، در معدود و منظور هم نمیآید. قسم دوم: قسم دوم از ربا، ربای قرضی است. مثل این که شما ده تومان را به یازده تومان، قرض میدهید. در ربای قرضی، مطلقاً ربای قرضی حرام است؛ چه در مکیل و موزون باشد، چه در معدود باشد و چه غیر معدود باشد. «کلّ قرضٍ جرّ نفعاً فهو حرامٌ». البته در مقابلش دارد: «خیر القرض ما جرّ المنفعة».[2] در خود همین قرض ربوی، در روایات یک تعارض واضح وجود دارد، یک روایت دارد: « کلّ قرضٍ جرّ نفعاً فهو حرامٌ». یک روایت هم دارد: «خیر القرض ما جرّ المنفعة»؛ بهترین قرض، آن است که یک نفعی برای صاحبش داشته باشد که البته توجیه شده و این را ربای قرضی میگوییم. پس در ربای قرضی، شرط الزیادة، شرط است و دیگر مکیل و موزون و غیر مکیل و موزون فرقی نمیکند. در ربای معاملی، زیاده، شرط است، اما باید مکیل و موزون باشد و در غیر مکیل و موزون نمیآید. بنابر این، فرقی نمیکند بین اینکه جنس خوب باشد و جنس بد باشد. شما میگویید ربای معاملی حرام است؛ یعنی شارع گفته شما نمیتوانید ده مثقال و یک گرم طلای شکسته بدهید و ده مثقال طلای سالم بگیرید، یا ده کیلو و صد گرم برنج خارجی بدهید و ده کیلو برنج عالی طارم بگیرید. چون این حرام است. «شبهه استاد به شیخ انصاری (قدس سره) در ربای معاملی» شبههای که ما در آنجا داریم، این است که این چه حرمتی است که شارع جعل کرده؟ چون چه کسی این کار را میکند که شارع جعل کرده؟ چه کسی مساوی میفروشد که شارع میگوید حرام است؟ پس اگر بخواهید یک مقدار زیاده بفروشید حرام است، چه کسی حاضر است مساوی بفروشد که شارع حرامش کرده؟ چه کار کند؟ طلای شکسته دارد میخواهد طلای سالم بگیرد. به هر حال، تحریمی که شارع نموده و قسمش را حلال کرده، چه کسی به این تحریم گوش میدهد که بگوید چون حرام است، پس ما گندم خوب و بد را که میخواهیم بفروشیم و بخریم، مساوی میدهیم، طلای شکسته و سالم را مساوی میدهیم. شیر را با روغن، مساوی میدهیم. یازده کیلو شیر میدهد تا ده کیلو روغن بگیرد، میشود حرام. یازده کیلو کره بدهد ده کیلو دوغ یا ماست بگیرد، این میشود حرام؛ چون از جنس واحد است. این چه حرمتی است که جعل شده؟ آیا این جعل مستلزم لغویت نیست که معاملات ربوی اینچنینی را میگویید حرام است؟ و ما آن روایات ربا را که این را حرام کرده، چگونه توجیه کنیم و بگوییم حرام است و درهم من ربا اشد از هفتاد زنا با محرم است؟ مخصوصاً اینکه در جنس واحد، یک توسعه زیاد از شیر گرفته تا روغن، همه اینها جنس واحد هستند. گوشت بره و گوشت مادة سیساله و گوشت شتر و گوشت آهو و گوشت شکار و گوشت خروس و مرغ، همه یک جنسند و شما اگر یکی از آنها را زیاده بدهید و یکی را کم بگیرید، حرام است. بگویید بله، شارع قرار داده، ولی در مقابلش چه میکنیم که حلال بشود؟ دو معامله میکنید، آن را که شارع نفرموده، بلکه خود ما بعداً اضافه کردیم. میگوییم اول شکر را بفروش، وقتی شکر را فروختی، پولش هر چه شد، بهاندازه آن از خریدار، قند بگیر. اول شیر را بفروش و بابتش کره یا روغن بگیر. این چه کاری است که شارع کرده که آن را تحریم کرده و اگر تحریم هم نمیکرد، همین طور بود. اگر میخواستند معامله کنند، مساوی معامله نمیکردند. شما میگویید با یک «بعتُ» عوضش کن. به قول وحید بهبهانی این چه حکمی است که با یک بعتُ، عوض میشود؟ بعد، الدبس باللبن، مساویاً درست است، ولی اگر یک مقدار زیاده باشد، حرام است، اما اگر گفتید «بعتُ الدبسَ بعشرةِ دراهم و اخذتُ اللبن»، مثلاً سه کیلو لبن به ده درهم؛ آن را به قیمت خودش، این را هم به قیمت خودش، این میشود حلال. میفرماید همه همین کار را میکنند، کسی دیوانه نیست که مساوی انجام بدهد. فوقش این است که شما میگویید، اگر بخواهید متشرع باشید باید دو تا معامله انجام بدهید. اگر دو تا معامله نکنید متشرع نیستید، اگر متشرع نبودی کافری، اگر کافر بودی مرتدی، اگر مرتد بودی نجسی، اگر نجس بودی زنت هم به خانهات حرام میشود و هر چه اموال داشتی مصادره میشود و باید به نفع دیگران استفاده بشود، با اینکه مصادره مرتد به نفع ورثه است، ولی ما میگوییم به نفع دیگران، آن هم مصادره میشود. «لزوم انشای زیاده در ربای معاملی در متن عقد» امر دوم اینکه زیاده در ربا باید در متن عقد، انشاء بشود. زیاده انشاء میخواهد، رضایت قلبی به درد نمیخورد، میگوید این ده من گندم را به ده من و پنج کیلو به تو میفروشم که مثلاً بعد بپردازی. اگر زیاده در ربا در متن عقد، انشاء نشود، ربا حساب نمیشود. اذا عرفتَ این دو امر را، ولو امور زیادی را مرحوم سید محمد کاظم درباره ربا در اینجا مطرح کرده و خیلی لزوم ندارد که مطرح کنم. در اینجا اینکه گفته میشود مستلزم زیاده است، درست نیست؛ چون وقتی جنسی را فروخت و بعد دید معیوب است، مشتری ارش میگیرد. ارش در متن عقد نبوده. وقتی در متن عقد نبوده و انشاء نشده، بستگی دارد به ارادة مشتری که هم میتواند ارش بگیرد و هم میتواند نگیرد، این اصلاً ربا بر آن صدق نمیکند. پس اینکه در جنس واحد گفتهاند یسقط الارش، چون ربا میشود، اشکالش این است که درست است ربا در جنس واحد، درست نیست و حرام است، لکن اینجا ربا نمیشود؛ زیرا در متن عقد، ذکر نشده است. و لک أن تقول: این ارش از اول نبوده، بلکه بعداً پیدا شده؛ در حالی که ربا از اول هست، از اول، بر ربا قرارداد شده و حل قضیه هم این است که اصلاً ارش، نه جزء الثمن است، نه در حکم جزء الثمن است. اگر ثمن یا جزء الثمن بود که باید بایع بپردازد، میگفت بیا از خود پول بردار یا بایع مشتری را الزام میکرد، چون در حکمش است بیا از آن بردار و برو و از جای دیگر نمیخواهم به تو بدهم؛ در حالی که این طور نیست. اختیار نوع ارش به دست مشتری است، مشتری یک وقت میگوید از ثمنی که هست به من بده، یک وقت میگوید از برنجی که از فلان جا آورده بودی برای خوراک خودت، به من ارش بده. اختیار ارش به دست اوست. وقتی میبینیم اختیار ارش به دست مشتری است و کار به بایع ندارد، کاری به ثمن ندارد، معلوم میشود، نه جزء الثمن است، نه در حکم ثمن است، بلکه غرامتی است که جَعَلَها الشارعُ و العقلاء در خیار عیب. در خیار عیب با تمکن از رد، شارع و عقلا ارش را قرار دادهاند و در بقیه جاها قرار ندادهاند. این یکی از مواردی که گفته شده است رد ساقط است، دون الارش و تمام نیست، بلکه ارش در اینجا ساقط نمیشود، ولو در جنس واحد باشد؛ چون این ارش حین العقد، قرارداد نشده و فرقش با ربا در این است که ربا باید از اول باشد، ولی این از اول نیست و ربا باید با رضایت طرفین باشد، اما این با رضایت طرفین نیست، بلکه با رضایت مشتری است. «سقوط ارش در صورت وجود عیب غیر موجب نقص در مالیت» مورد دومی که گفتهاند ارش ساقط است اینکه اگر عیبی در مبیع بود این عیب موجب نقص در مالیت نمیشود، بلکه عیبی است که نقص نمیآورد. در اینجا ارش ساقط است؛ چون موضوعش تحقق ندارد. نقصی نمیآورد که ما به التفاوت را بگیرد. عیب هست، نقص هست، ولی در مالیت، نقص نمیآورد. بنابر این، ارش ساقط است؛ لعدم تحقق موضوعه. ارش ما به التفاوت است، اما اینجا ما به التفاوتی بین جنس سالم و معیب وجود ندارد؛ چون معیب هم قیمتش همان قیمت جنس سالم است. مثل به عبد خصی، عبدی که بیضههایش را کشیده باشند. عبد خصی را فروخته و خصی بودن، عیب است، ولی در عین حال، موجب نقص قیمت نمیشود. به مثال اشکال کردهاند که این مثال، درست نیست؛ چون این خصی نسبت به بعضی از افراد، قیمتش بالاست. خانوادههای قدرتمند و ریاستمداری که میخواهند یک مردی در خانهشان باشد و با زنشان بنشیند صحبت کند و زن، سرش باز باشد و طوری نباشد، وقتی هم بیرون میروند احتمال ندهند زن با او همسر و همبستر میشود، عبد خصی میخرند. عبد خصی برای خانوادههای رؤسا است - اینکه مثال زدهاند نسبت به زمان خودشان - ولی الآن که اصلاً این حرفها احتیاج نیست. گفتهاند این آقای عبد الله بن عبد العزیز سی تا چهل تا زن داشته. الآن این اگر بخواهد خصی بخرد، خصی برای او قیمت بالایی دارد؛ چون بیرون میرود، میداند همسرش همسر خودش است، الآن با هم حرف بزنند، گپ بزنند، ولی نمیتواند کاری انجام بدهد. گفتهاند بنابر این، تفاوت قیمت میآورد، چطور شما به خصی مثال زدهاید؟ جواب دادهاند که چون این نادر و کم است، تأثیری در مالیت ندارد. فرقی نمیکند، ممکن است چهار نفر بخواهند خصی بگیرند، مالیت یک شئ بستگی به قیمتش در بین نوع مردم و تودة افراد دارد و الا دو نفر میخواهند یک عکسی که یادگار پدرش است. به قیمت گران بخرد در بازار این عکس، پنج ریال است، ولی این حاضر است آن را به پنجاه میلیون بخرد، قیمتش که پنجاه میلیون نمیشود، بلکه او میخواهد آن را به این قیمت بخرد. مالیت به نظر نوع و جمهور ناس است، نه به نظر افراد قلیل و اینجا این افراد فقط این نظر را دارند. جواب دادهاند که این افراد هم کم نیستند و افراد دیگر هم هستند و زیاد هستند. بنابر این، خصی موجب نقص در مالیت میشود، پس برای او ارش هست. و الامر فی ذلک کلّه سهلٌ؛ چون این مناقشه در مثال است. البته اگر مالیت آورد، ولو مالیت از هر راهی باشد، مثلاً مشروبسازان، انگور خراب را بالاتر از قیمت سالم میخرند، زیاد هم هستند مشروبسازانی که انگور خراب را بالاتر میخرند، الآن وقتی در کوبا میخواهند شراب درست کنند، میگویند شراب کوبا شراب خوبی است. به هر حال شراب انگور خراب بهتر از انگور خوب است. اگر جمعیت زیاد بود، این انگور خراب میشود نقص مالیت، ولی اگر کم بود، نقص مالیت نمیشود و مالیت، دائرمدار مالیتی است که مردم تعیین میکنند، حرام و حلال هم در این جهت، فرقی نمیکند؛ شارع در آن دخالتی ندارد و مربوط به نظر عرف است. مالیت اشیاء به نظر جمهور الناس و عامه ناس است و فرقی هم بین حرام و حلال بودنش نیست که این مالیت به غرض حرام آمده باشد یا به غرض حلال آمده باشد؛ چون شارع در مالیت، دخالتی ندارد.
|