دیدگاه امام خمینی (قدس سره) دربارة عقلایی بودن ارش در خیار عیب
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1380 تاریخ: 1393/10/14 بسم الله الرحمن الرحيم «دیدگاه امام خمینی (قدس سره) دربارة عقلایی بودن ارش در خیار عیب» بحث در این است که آیا ارشی که در خیار عیب وجود دارد عقلایی است یا تعبدی است؟ اگر تعبدی باشد باید اختصار بر مورد خودش بشود و اگر عقلایی باشد، در سایر جاها هم این ارش میآید. سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) میفرمایند این ارش عقلایی است و از روایات هم بیش از این استفاده نمیشود، لکن بین ارش و بین رد تخییر نیست، معروف بین اصحاب و اجماع بر این است که مشتری مخیر است بین اینکه رد کند یا ارش بگیرد، بلکه بین اینها ترتیب است، باید رد کند و اگر رد، عیبی داشته باشد، باید ارش بگیرد و میفرماید از روایات هم بیش از اینها استفاده نمیشود. پس یکی اینکه ارش عقلایی است و دیگر این که بین ارش و بین رد ترتیب هست، نه اینکه بین این دو، تخییر باشد. سیدنا الاستاذ میفرماید: «قد تقدم: أن الخيار مع العيب في المبيع عقلائي لا يختص بمحيط الشرع والمسلمين [با عیب، خیار عقلایی است، اگر یک جنسی معیوب بود، عقلاء حق الخیار میبینند و اختصاصی به مسلمانها ندارد، از باب شرط ضمنی هم نیست، این خیار، نه یک شرط واقعی است، نه یک شرط ضمنی است، بلکه مثل این که خیال کرده یک جنسی قیمتش صد تومان است خریده است، بعد معلوم میشود هشتاد تومان بوده، چگونه آنجا مستقلاً خیار هست و ربطی به شرط ضمنی یا شرط مستقل ندارد، اینجا هم همین طور است] وليس لبناء المتعاملين [یعنی اینها بر این شرط قرارداد بسته باشند] ولا للاشتراط الضمني [نه اینکه شرط ضمنی باشد] بل كما أن الخيار ثابت في الغبن مع اعتقاد البائع أو المشتري بأن القيمة كذا فاتضح خلافه كذلك لو أقدم المشتري بتوهم صحة المبيع [خیال کرده مبیع درست است، آنجا خیال کرده بود مبیع این قدر قیمت دارد] اتكالاً على أصالة الصحة أو أمر آخر، ثم ظهر خلافه يثبت له الخيار من غير التزام من البائع أو اشتراط من المشتري [اینگونه نیست که یک شرط ضمنی در کار باشد، بلکه همان طور که در خیار غبن، خیار مستقلاً جعل شده، در خیار عیب هم عقلاء مستقلاً خیار را برای عیب میبینند. «تخییر مشتری در ترتیب، نه فسخ و ارش» بحث بعدی این است که آیا تخییر مشتری بین فسخ و بین ارش هست یا ترتیب است؟ که اول حق الفسخ برای رد است، اگر نتوانست، رد کند، ارش میآید،] و هل تخیير المشتري بين الفسخ وأخذ الارش - بحيث إن له الزام البائع به - أيضاً عقلائي فيكون ما هو المشهور المدعى عليه الاجماع هو مما عليه العقلاء [اگر گفتید تخییر است، میشود مطابق با همان که مشهور میگویند، میگویند در خیار عیب، مشتری مخیر بین فسخ و بین ارش است] ام لا؟ [یا این طور نیست؟ ایشان میفرماید ظاهر این است که ترتیب است؛ یعنی حق الارش برای وقتی است که نتواند ردش کند، مانعی از رد دارد، بایع در این مبیع تصرفی کرده که تغییری در مبیع حاصل شده و برای مشتری رد درست نیست، اینجا مشتری حق دارد ارش بگیرد؛] الظاهر أن ما هو عقلائي هو خيار الفسخ ابتداءً وأما الارش فهو ثابت لدى العقلاء عند تعذر الرد، كما لو تصرف في المبيع تصرفاً معتداً به مخرجاً له عن الصورة الاولية، كالقطع والخياطة [مثلاً پارچه را پاره کرده است، پارچه را دوخته است. این گونه جاها برای مشتری، حق الرد هست یا در امه، تقبیل و لمسی انجام گرفته که تقبیل و لمس را هم عقلاء مانع از رد میدانند] ويلحق به نظير وطئ الجارية، فان له خصوصية عند العقلاء، ولهذا عد في الاخبار الاخف منه - كالتقبيل واللمس والنظر إلى ما لا يحل له - من الاحداث الموجبة لسقوط الخيار [نه تنها وطئ را موجب سقوط خیار دانستهاند، بلکه تقبیل و لمس را هم در روایات موجب سقوط خیار دانستهاند. پس بنابر این، مسئله ارش این طور نیست که در عرض مسئله فسخ باشد، بلکه در طول مسئله فسخ است. چرا ارش ثابت است؟ چگونه است که وقتی مشتری نتواند برگرداند، ارش میگیرد؟ شرط ضمنی که در کار نیست، جزء مبیع هم که نیست؛ چون اگر جزء مبیع بود، باید از خود مبیع برداشته بشود، نه از ثمن و به نسبت، یا اگر باب اشتراط بود، در روایات به این اشتراط اشارهای میشد؛ در حالی که در روایات، اصلاً به مسئله شرط اشاره نشده است و حال آنکه عمل به شرط و اینکه از باب شرط است، خیلی آسانتر از این است که بگوییم از باب یک حکم عقلایی است. میفرماید:] فالسر في ثبوت الارش: هو أن وصف الصحة وان لم يكن جزء للمبيع ولم يقع جزء من الثمن في قباله [جزء مبیع نیست، چیزی از ثمن هم در مقابلش قرار نگرفته و الا باید از ثمن برداشته بشود، نه به نسبت] لكنه لدخله في زيادة القيمة [چون این وصف، دخالت دارد؛ وصف صحت در زیادی قیمت دخالت دارد] يكون كالعلة لاعطاء مقدار من الثمن بازاء المثمن [مثل علت است در مقابل اینکه یک مقدار از علت را در مقابل مثمن دادهاند، ولو جزء مبیع نیست، اما به منزله علت برای زیادی است. این زیادتر را که داده، جنس صدتومانی را که صدوبیست تومان خریده به عنوان اینکه این عبد دارای وصف صحت است، این بیست تومان اضافه، در مقابل آن صحتش است] فإذا ظهر العيب فيه ظهر أن إعطاء ذلك المقدار كان بلا وجه عقلائي [پس ارش هم مسئله عقلایی است و تخییر هم بین ارش و فسخ نیست، بلکه بین آنها ترتیب هست. «عدم الزام مشتری به ترک فسخ در صورت تغییر مبیع نزد بایع» بحث دیگر این است:] ولا إشكال: في أنهم لا يرونه بعد تغير العين ملزماً بترك الفسخ [بعد از آنکه عین نزد بایع تغییر کرده، مشتری را ملزم به ترک فسخ نمیدانند] لخروج العين عما كانت عليه وترك المطالبة بالارش [بگویند نه حق داری ارش بگیری و نه حق داری معامله را به هم بزنی، برای اینکه فرض این است که مبیع نزد بایع تصرف شده] بل له أخذ الارش فالرجوع ليس بجزء الثمن بل لاجل كون الاعطاء بلحاظ الوصف المفقود [آن اعطاء به لحاظ صحتی است که نیست و چون به اعتبار آن است، بنابر این، وقتی که نتوانست عین را برگرداند، لااقل از آن وصف صحت باید جبران بشود] هذا بحسب القواعد العقلائية [پس قواعد عقلائیه اقتضا میکند که با عدم تمکن از رد ارش بگیرد] و النقض ببعض الموارد - كخيار الغبن - غير وارد [شما بگویید در باب خیار غبن چرا ارش نیست؟ اگر یک کسی مغبون شده؛ مثلاً جنس ده تومانی را گرفته بیست تومان، چرا آنجا ارش قرار داده نشود و به نسبت ثمن، کمش کنیم؟ میگوید آنجا خرج بالدلیل] لان القاعدة هناك أيضا كذلك وعدم الالزام للتسالم بين الاصحاب [اینکه در باب غبن، مسئله ارش نیامده برای تسالم بین اصحاب است و اصحاب اتفاق دارند که در خیار غبن، ارش نیست، بلکه در خیار غبن باید جنس را برگرداند یا ما به التفاوت را جبران کند] وما ذكرناه هو المتفاهم من روايات خيار العيب أيضاً [این که ما گفتیم ارش در مقابل آن صفت مفقوده است و بعد از آن است که رد عین ممکن نیست، این همان چیزی است که از روایات عیب هم استفاده میشود] كصريح مرسلة جميل عن أحدهما (عليهما السلام): في الرجل يشتري الثوب أو المتاع فيجد فيه عيباً [بعد که خریده عیبی یافته] فقال: إن كان الشئ قائماً بعينه رده على صاحبه [اگر ثمن سر جایش است، ثمن را به صاحبش ردّ میکند] وأخذ الثمن وإن كان الثوب قد قطع أو خيط أو صبغ يرجع بنقصان العيب [در اینجا برمیگردد عیب را و ارش میگیرد، یرجع بنقصان العیب] بل المتبادر من سائر الروايات التي أثبتت الارش مشروطاً بالتصرف [گفته ارش وقتی است که مشتری در عین تصرفی کرده باشد، متبادر] هو ثبوت الارش عند تعذر الرد [مراد از آن تصرف هم هر تصرفی نیست؛ تصرفی است که مانع از رد است] كصحيحة ابن سنان عن أبي عبد الله (عليه السلام) في حديث قال : "قال علي (عليه السلام): لا ترد التي ليست بحبلى إذا وطأها صاحبها، ويوضع عنها من ثمنها بقدر عيب إن كان فيها" وغيرها [تصرف وطئ را مانع دانسته؛ برای اینکه این تصرفی است که مانع از رد است] فان المتفاهم من مثلها و لا سيما مع كون الحكم عقلائياً كما مر أن الثابت هو الرد فقط ما لم يتصرف، ومعه يثبت الارش. واحتمال أن المراد منها هو التخيير بين الرد والارش [اینکه بگوییم محتمل است مراد این باشد که مشتری مخیر است] ساقط مخالف لفهم العرف كما لا يخفى. بل ما ذكرناه هو مقتضى الجمع بين الروايات أيضاً [پس روایات تصرف همین را میگوید، روایات خیار عیب هم همین را میگوید، بلکه جمع بین روایات هم همین را میگوید؛] لان الظاهر من رواية ميسر عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال قلت له : رجل اشترى زق زيت فوجد فيه دردياً، قال فقال : إن كان يعلم أن ذلك يكون في الزيت لم يرده [اگر میداند آن اضافه در روغن زیت بوده نمیتواند ردش کند] وإن لم يعلم أن ذلك يكون في الزيت رده على صاحبه [از این برمیآید] أن الحكم هو الرد لا التخيير بينه وبين الارش فانه خلاف الظاهر، وبعد تقييد إطلاقها [که اطلاق این روایت] - وكذا إطلاق بعض روايات اخر - بالروايات المفصلة بين قيام العين بعينها وعدم التصرف فيها [بین این روایات مطلقه و بین روایات مفصله جمع کنیم،] يثبت أن الحكم أولا هو الرد، ومع عروض ما ذكر هو الارش [اگر تصرف مانع از رد بود، آنجا ارش است.
|