صحت معامله در بیع الخیار در صورت جهل مشتری
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1369 تاریخ: 1393/9/3 بسم الله الرحمن الرحيم «صحت معامله در بیع الخیار در صورت جهل مشتری» در خیار عیب، مباحثی است؛ وقتی مشتری میخواهد چیزی بخرد، اقدام به صحیحش میکند و فاسدش را نمیخرد و همین موجب شرط ضمنی است. سوم اینکه گفته شود غلبه در اشیاء خارجیه، بر صحت است. پس بگوییم مصحح بیع در بیع الخیار، عبارت از شرط ضمنی است که در ضمن عقد، وجود دارد و به منزله شرط ذکری است، کأنه بایع گفته این جنس را به این شرط میفروشم که سالم باشد و مشتری هم آن را قبول کرده است، پس شرط ضمنی حاصل از یکی از این امور است. یا گفته شود که اصلاً اطلاق، منصرف الی الصحیح است. وقتی میگوید «بعت هذا البطیخ»، یعنی بعت هذا البطیخ الصحیح، انصراف به صحیح دارد و با این انصراف، دیگر جهالتی در کار نیست. یا اینکه گفته شود در اینجا اطلاق، به معنای جعل حکم بر طبیعت نیست، بلکه اطلاق در برخی امور و احکام است که اگر قانون گذار و شارع غیر صحیحش را بخواهد یا غیر یک قسمش را بخواهد، باید قید بزند و تقیید کند و ما نحن فیه از این قبیل است؛ چنانکه در امر، گفته شده اوامر در وجوب عینی تعیینی، ظهور دارند و این ظهور، به معنای ظهور نفس نیست؛ چون امر اعم از عینی و کفایی است، بلکه به این معنا است که متعارف بین مردم و قانون گذاران و موالی، این است که اگر این وجوب، وجوب کفایی باشد، باید قید کفایت را ذکر کند یا اگر این وجوب، وجوب غیری باشد و وجوب نفسی نباشد، باید ذکرش کند یا اگر این وجوب، تخییری باشد نه تعیینی، باید ذکرش کند که بحثش در کفایه است. در اینجا میگویند اطلاق امر، ظهور در عینیت و نفسیت و تعیینیت دارد. این اطلاق به معنای جعل حکم بر طبیعت نیست، بلکه به این معنا است که بنای عرف در غیر این امور بر تقیید است، پس وقتی تقیید نکرد، الفاظ بر همین امور حمل میشوند. در ما نحن فیه هم این طور گفته شود که الفاظ مبیع، عناوین مبیع، اگر ناسالمش مراد باشد، قید میزند و میگوید بعت بطیخ فاسد را، پس وقتی قید نزد، ظهور در این دارد که مرادش صحیح است و حمل بر صحت میگردد. لکن هیچ کدامش تمام و خالی از معذور نیست که بعضی از این معذورات در عبارت شیخ و دیگران هم آمده و ممکن است بعضی از آنها هم نیامده باشد، یکی از معذوراتی که شیخ ذکر میکند این است که انصراف مطلق به فرد، صحیح است، مطلق وقتی است که حکمی روی طبیعت بیاید و الا در امور جزئیه و موضوعات جزئیه شخصیه، انصراف ندارد. زید به زید عالم، انصراف ندارد و به این معنا نیست که زید جاهل را شامل نمیشود بلکه زید به معنای زید است و در آنجا انصراف، معنا ندارد و اگر بنابر صحت انصراف بود، باید گفته شود اصلاً اذا انکشف المبیع معیباً فالبیع باطل، باید گفته شود بیع باطل است؛ چون آن متعلق بیع نبوده و حال آنکه چنین چیزی گفته نمیشود. اشکال دیگر هم دارد که درباره ظهوری است که گفته شده است، بگوییم ظهور مبیع، این است که سالم باشد و اگر بناست ناسالم باشد، قید میزدند. این نسبت به بایع که تناسب ندارد، چون بایع میخواهد جنسش را بفروشد، این طور نیست که بایعها هرجا عیب داشته باشد، بگویند بعت بطیخ فاسد را. اصلاً بایعها بنا بر این ندارند، بلکه میخواهند خربزهشان به فروش برود. البته اگر گفتید من یک خربزه میخواهم که فاسد نباشد و او هم بگوید بعت به شرط اینکه فاسد نباشد و او هم میگوید قبلت و احکام خیار شرط بر آن بار میشود. ولی بنا بر این نیست که بگوییم بنا بر سلامت است؛ مثل اوامر که گفته میشود و بگوییم اگر مقصود، غیر سالم باشد، قید میزدند. اینها یک ابنیه عرفیه و عقلائیه است و ما میبینیم در باب بیع، چنین چیزی وجود ندارد، بلکه عکسش وجود دارد و بایع تا بتواند، بایع قید نمیزند، بلکه وقتی میگوید خربزه خوب به من بده، میگوید من خوب و بد نمیشناسم، از میان اینها یکی را بردار. پس این وجه هم تمام نیست. «پاسخ استاد به وجوه استدلالی شیخ انصاری (قدس سره) در صحت معاملهی بیع الخیار» اما آن وجوهی که شیخ فرمودهاند و گفتهاند در خیار عیب، یک شرط ضمنی هست بر اینکه این مبیع، سالم است، اشتراط ضمنی بر آن هست که مبیع سالم است و منشأ این اشتراط ضمنی، یا اصالة السلامة در اشیاء است، یا اصل در این موجودات خارجی، سلامت است و یا اصل و غلبه در عقود بر این است که بر صحیح، وارد میشود. مضافاً به خدشهای که در این غلبهها هست که این طور نیست این غلبهها به طور کلی باشد و عقلا هم به این غلبهها اعتماد کنند، ممکن است داد و ستد میکند و اصلاً غلبهای در ذهنش نیست تا این غلبه منشأ شرط ضمنی بشود. ثانیاً یک اشکالی که به شرط ضمنی هست - که ظاهراً اختص به این اشکال، سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) - این که اصلاً شرط ضمنی در اینجا معنا ندارد؛ زیرا مشتری دلش میخواهد سالم باشد، ولی بایع چنین چیزی را دلش نمیخواهد، بلکه بایع که جنس را میفروشد، به قید سلامت نمیفروشد، بلکه اگر این قید و وجه باشد، در قبول مشتری وجود دارد، ولی در ایجاب بایع نیست، بگوییم وقتی بایع قصد فروش جنس را دارد، شرط ضمنی با مشتری میکند که من میوه سالم به تو میدهم و او هم میگوید من قبول میکنم. سلامت در خیار عیب، نسبت به نفس مبیع، هیچ ربطی به بایع ندارد و بایع شرط نمیکند. عکسش در عیب بر ثمن هم مشتری به شرط سلامت، عنایت ندارد، اگر نگوییم به خلافش عنایت میکند. حتی ممکن است بایع یک جنس فاسدی را بفروشد، ولی این به این معنا نیست که بگویید خلاف شرط ضمنی است. این اولاً که شرطی بین طرفین وجود ندارد. این اشتراء بر فرض تمامیت، از یک طرف است؛ یعنی از طرف مشتری است، در نفس و فساد مبیع و از طرف بایع است در فساد ثمن، از دو طرف نیست. ثانیاً اشتراط نمیتواند غرر را از بین ببرد، اگر کسی جنسی را فروخت به این شرط که ده من باشد، با این، غرر رفع نمیشود، غرر عبارت از جهالت است و شرط، عبارت از التزام است؛ میگوید من ملتزم هستم که ده من باشد و التزام به ده من پیدا میکند، ولی التزام به ده من بودن که غرر را رفع نمیکند، بلکه باید مشتری بداند که این ده من است؛ یا با اخبار بایع بداند، یا با فحص و بحث خودش، ولی صرف شرط و تعهد به آن، لازمهاش علم طرف نیست، بلکه تعهد، لازمهاش این است که اگر تخلفی حاصل شد، خیار پیدا میشود. این تمام کلام. عرض ما ریشه در چیزی دارد که سیدنا الاستاذ فرموده و آن، این است که بیع در خیار العیب، صحیح میشود؛ چون بنای عقلا بر این است که نسبت به صحت و فسادش اعتنا نکنند. بازار این طور میچرخد که کسی چیزی را میخرد که متوجه نباشد. اصلاً بنای عقلا بر این است که در چنین جاهایی اعتنا نمیکنند و غرضشان حصول ملکیت مبیع برای مشتری و حصول ملکیت ثمن برای بایع است الا در مورد خاص و یک فردی که دارای یک وسوسهای باشد و او ممکن است چنین کاری را بکند. پس، مصحِّح، بنای عقلاست، مثل اینکه بنای عقلا در برخی جهالتها حکم به صحت میکنند، از باب اینکه آن جهل را مضر نمیدانند، اینجا هم این جهل را مضر نمیدانند و دارند داد و ستد میکنند، منتها اگر بعداً معلوم شد که فاسد است، خیار عیب به وجود میآید. این منشأ صحتش است. «دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) دربارهی شرط صحت کالا در متن عقد» شیخ در اینجا متعرض یک مسئلهای شده و آن این که اگر این صحت، در متن عقد شرط شد و گفت «بعت هذا البطیخ بشرط أن یکون صحیحاً»، مشتری هم گفت قبول دارم، آیا در اینجا دو خیار وجود دارد؛ که یکی خیار عیب است و به قول شیخ (قدس سره) از شرط ضمنی بدست آمده و آثار خودش را دارد، ردّ و عکس. یک خیار هم خیار اشتراط است که از ذکر شرط الصحة به دست آمده و این هم آثار خودش را دارد که فقط مخیر بین ردّ و امضاء است. دو خیار است یا یک خیار مؤکد است، آن شرط ضمنی به وسیله این شرط سریع و ذکری، تأکید شده است؟ شیخ (قدس سره الشریف) میفرماید این تأکید همان است که در متن عقد بود؛ یعنی شرط ضمنی بر صحت بود، همان را در عبارت آوردهاند و لذا بیش از یک خیار وجود ندارد و وجهی ندارد که بگوییم دو خیار است؛ چون همان که بوده، تأکید شده و این، چیز دیگری غیر از آن نیست. سپس شیخ حرف خودش را به روایتی تأیید و به آن استدلال میکند که روایت یونس است: «و یؤیده ما ورد من روایة یونس فی رجل اشتری جاریة علی أنها عذراء، [یک جاریهای گرفته به این شرط که عذراء و باکره باشد.] فلم یجدها عذرا؟ قال: یرَدُّ علیه فضل القیمة [میگوید اینکه حضرت به فضل قیمت، اقتصار کرده و فرموده، وقتی دید عذراء نیست، یعنی تصرف کرده، پس باید فضل قیمت بگیرد، این از احکام خیار العیب است و الا در خیار شرط، یا تصرف، مسقط خیار نیست و در خیار شرط، ارشی وجود ندارد، بلکه گفتهاند تصرفات، مسقطش نیست، ولو تصرف امه به نحو خاص باشد. میفرماید] فان اقتصاره علی اخذ الارش [در «یرَدُّ علیه فضل القیمة»] الظاهر فی عدم جواز الردّ یدل علی أن الخیار خیار العیب [دلالت میکند که خیار، خیار عیب است] ولو کان هنا خیار تخلف الإشتراط لم یسقط الرد بالتصرف فی الجاریة بالوطئ او مقدماته».[1] با وطی و مقدماتش خیار ساقط نمیشد. «ردّ استدلال شیخ انصاری (قدس سره) به روایت یونس در شرط صحت در متن عقد» در تأیید به این روایت، چند شبهه در عبارات محشّین و آقایان دیده میشود: یکی اینکه این روایت، دلالت نمیکند که عدم وجدان عذراء، از باب تصرف خودش بوده، لعل عدم وجدان عذراء، از باب اخبار دیگران و شهرت بوده یا بنابر قول مرحوم ایروانی، لعل عدم وجدان عذراء، از این باب بوده که با اصبع، مسّش کرده و مس با اصبع، وطی نیست که بگوییم موجب سقوط میشود. پس این موقوف است که عدم وجدان از باب تصرف خودش باشد.
|