حکم تلف مبیع و ثمن در شرط خیار به ردّ ثمن
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1264 تاریخ: 1392/9/6 بسم الله الرحمن الرحيم «حکم تلف مبیع و ثمن در شرط خیار به ردّ ثمن» امر پنجم که شیخ (قدس سره) در شرط خیار به ردّ ثمن آورده است، راجع به تلف مبیع و ثمن است که عرض کردیم در این رابطه دو - سه تا قاعده مورد توجه و عنایت قرار میگیرد: یکی قاعده «الخراج بالضمان» که نبوی است که هم عامه قبول دارند و هم امامیه قبول دارند، منتها در تفسیرش اختلاف دارند. امامیه الخراج بالضمان را به معنای ضمان مسمی میدانند، ولی عامه به معنای ضمان به مثل و قیمت میدانند، امامیه میگویند هر کسی که در مقابل چیزی پولی را پرداخت کرد، منافع مال خودش است؛ مثلاً اگر جنسی را خرید و ضامن مسمی شد، منافعش هم مال خودش است. قاعده دیگر، «من له الغنم فعلیه الغرم» است؛ یعنی هر کسی منفعت را میبرد، ضرر را هم او باید ببرد. نمیشود منافع مال یک کسی باشد و ضرر مال دیگری باشد. این هم بر آن بنای عقلاء است و به علاوه اینکه اصلاً ظلم است، خلاف اینکه منافع مال یک نفر، ولی مضارّ مال یک نفر دیگری باشد، او نفعش را ببرد و دیگری ضررش را ببرد؛ مثل آدمهایی که خودشان را به جهنم میفرستند، برای اینکه دیگران ریاست کنند! اینها أشقی الاولین و الآخرین هستند، نه برای دنیایش چیزی دارد، نه برای آخرتش چیزی دارد، ولی در عین حال، طرفداری میکند، این اشقی الاولین و الآخرین من اجتمع علیه فقر الدنیا و عذاب الآخرة، بدبختترین آدمها این طوری هستند. اگر برای این منافع مال این و ضرر مال دیگران قانونی وضع بشود، این خلاف عدالت و عین ظلم است. بنابراین، «من له الغنم فعلیه الغرم» یک قاعدهای است مطابق با عقل و با بنای عقلاء و سیره عقلاء هم هست، در روایات هم به آن اشاره شده است، در روایت معاویة بن میسره در خیار شرط هم به این معنا اشاره دارد. یک قاعده دیگری که هست، آن قاعده «التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له» است. تلف در زمان خیار، زمان خیار از کسی است که خیار ندارد. تالف از یک نفر است، ولی ضمانش به گردن دیگری است که لا خیار له، اگر در بیع حیوان که مشتری سه روز حق الخیار دارد، در این حق الخیار، مشتری در ظرف این سه روز حیوان نزد مشتری تلف شد، «التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له»؛ یعنی از بایع و این قاعده، ولو به صورت کلی آن مورد بحث است، اما در خیار حیوان این مضمون آمده است و بعضیها هم استفاده عمومیت کردهاند و فرمودهاند یک قاعدهای است که از روایات خیار حیوان استفاده میشود «التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له»، لکن لا یخفی که این قاعده با آن قاعده قبلی «الخراج بالضمان» یا «من له الغنم فعلیه الغرم»، معارضه دارد؛ برای اینکه من له الغنم فعلیه الغرم، میگوید هر کس نفعش را میبرد، همان هم باید ضررش را ببرد. در حالی که اینجا حیوان در ظرف سه روز از ملک مشتری بوده است، منافع هم برای مشتری بوده است؛ چون ملکش بوده است، «التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له» منافات دارد با قاعده «من له الغنم فعلیه الغرم» یا «الخراج بالضمان» منافع در مقابل ضمان است، هر کسی ضامن شده است، منافع در مقابل ضمان است. شما من لا خیار له را تضمین میکنید؛ در حالی که برای من لا خیار له منافعی نیست. به گردن بایع الحیوان ضمان میگذارید؛ در حالی که منافعی برای او نیست. این قاعده با دو قاعده دیگر مخالفت دارد، لکن رفع مخالفتش به این است که گفتهاند التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له که خلاف الخراج بالضمان و خلاف من له الغنم فعلیه الغرم است، خلاف این است که ضرر مال یک کسی، منفعت مال یک کسی دیگری باشد. «رفع تعارض قاعده التلف فی زمن الخیار با دو قاعده دیگر» آن کسی که نفعش را میبرد، بگوید من له الغنم فعلیه الغرم من له المنفعة فعلیه جواب دادن و پاسخ گویی کردن و گفتهاند این التلف فی زمن الخیار منافات ندارد؛ برای اینکه برگشتش به این است که قبل از تلف آناًما این عقد منفسخ میشود و در مثل خیار حیوان، حیوان برمیگردد به ملک بایع، وقتی برگشت به ملک بایع، در ملک خودش که تلف شده است، دیگر ضرر هم برای بایع است. گفتهاند رفع تعارض به این است که التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له، برمیگردد به انفساخ عقد آناًما قبل از تلف و میشود مبیع در خیار حیوان، حیوان میشود از برای بایع، ثمن هم میشود از برای مشتری. بایع مال خودش تلف شده است و ضامنش است. هر کسی که ضامن مال خودش است، ضررش به خودش میخورد. گفتهاند التلف فی زمن الخیار، معارضهاش، به این نحو رفع میشود و در حقیقت میشود گفت یا گفته شده است که این التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له، بر آن دو قاعده «من له الغنم فعلیه الغرم» و «الخراج بالضمان» حکومت دارد؛ برای اینکه آنها میگویند منافع مال هر کسی، مال خودش است، ضررش هم مال خودش است. این میگوید حیوان مال هر کسی است، آناًما قبل از التلف مال بایع شده است. پس حاکم بر آن است. او میگوید هر کسی مال خودش را ضامن است، این هم دارد برایش مصداق درست میکند و میگوید آناًما قبل از تلف این شده است مال بایع . پس این حاکم بر آن قاعده است. «کلام شیخ انصاری (قدس سره) در تلف مبیع در خیار به شرط ردّ ثمن» عبارت شیخ انصاری (قدس سره) در باب تلف المبیع در خیار به شرط ردّ ثمن «لو تلف المبیع کان من المشتری [اگر مبیع تلف شد، از مشتری است] سواء کان قبل الردّ أو بعده و نماؤه ایضاً له مطلقاً [برای اینکه مبیع مال مشتری است، وقتی مالک است، تلف هم از کیسه او است. «من له الغنم فعلیه الغرم»، «الخراج بالضمان»، هر کسی ضامن مال خودش است. پس بنابراین، تلف المبیع از مشتری است، چه قبل از ردّ باشد که شما بگویید هنوز حق الخیاری نیامده است، چه بعد الردّ باشد؛ چون اگر بعد الردّ هم باشد، باز التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له میگوید مبیع باید از کیسه مشتری برود؛ برای اینکه بایع خیار دارد، مشتری خیار ندارد. پس تلف مبیع از مشتری است، چه قبل الردّ، چه بعد الردّ. نمائش هم برای او است، چه قبل الردّ، چه بعد الردّ ملکش است. وقتی ملکش است، منافع هم برای خودش است] و الظاهر عدم سقوط خیار البائع... [وقتی مبیع نزد مشتری تلف شد، خیار بایع هنوز ساقط نشده است، ردّ میکند؛ مثل همه خیارها که اگر مورد خیار تلف بشود، من له الخیار فسخ میکند و مثل یا قیمت را از من علیه الخیار میگیرد. اللهم إلا أن یقال که در اینجا اینها ملتزم شدهاند که عین برگردد. ملتزم شدهاند که خیار به ردّ عین باشد و چون اینجا ردّ نیست، پس خیار هم در اینجا وجهی ندارد. بعد میفرماید] و لو تلف الثمن [ثمنی که در دست بایع است] فإن کان بعد الردّ و قبل الفسخ [بعد از ردّ و قبل از فسخ بود، اینجا قاعده اولیه این است که این ثمن وقتی در دست بایع تلف شد، باید از کیسه بایع برود؛ برای اینکه بایع مالک است، لکن التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له میگوید حال که تلف شده است، از کیسه مشتری تلف شده است، برای اینکه مشتری لا خیار له، اگر تلف شده ثمن بعد از ردّ باشد و قبل از فسخ] فمقتضی ما سیجئ: من أن التلف فی زمان الخیار ممن لا خیار له کونه من المشتری و إن کان ملکاً للبائع... [یعنی به حسب ظاهر و الا آنجا توجیهش این است که قبلاً ثمن ملک مشتری میشود، مگر اینکه بگویید التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له، اختصاص به مبیع دارد، کما اینکه روایات خیار حیوان هم مبیع را مطرح کرده است که اختصاص به مبیع دارد و چون اختصاص به مبیع دارد، پس اینجا را شامل نمیشود. ثمن که تلف شد، ضامنش خود بایع و مالک است، مگر اینکه اینطور بگویید، کما اینکه صاحب جواهر خواسته اینطور بگوید، میفرماید صاحب جواهر فرموده است] کما ذکره بعض المعاصرین»[1] که صاحب جواهر باشد، بعد هم از روایت معاویة بن میسره این را استظهار کرده است و فرموده است این التلف فی زمن الخیار برای مبیع است، چون روایات هم برای مبیع است. روایات در خیار الحیوان است و برای مبیع است، بلکه روایت معاویة بن میسره دلالت دارد بر اینکه اینجا قاعده التلف نمیآید و ضامن ثمن خود بایع است. در روایت معاویه آمده است: قال: سمعت أبا الجارود یسأل أبا عبدالله (علیه السلام) عن رجل باع داراً له من رجل و کان بینه و بین الرجل الذی اشتری منه الدار حاصر، با هم رفاقتی داشتند. فشرط انک، این خریدار شرط کرد، إن أتیتنی بمالی ما بین ثلاث سنین فالدار دارک، گریه نکن خانهات از دستت میرود، مهم نیست، تو پول مرا بیاور من خانهات را به تو برمیگردانم. فأتاه بماله، بعد آن مشتری رفت و پولها را آورد. قال: له شرطه. قال ابوالجارود: فان ذلک الرجل، أبی الجارود گفت سه سال از این پولها استفاده کرده است، الآن برگردانده همین طوری خانهاش را به او بدهد؟ قد أصاب فی هذا المال فی ثلاث سنین، سه سال این پولها را به کار انداخته، از آن استفاده کرده است یا اگر عینی بوده از آن استفاده کرده است. قال: هو ماله، مالش بوده است و استفاده کرده. الخراج بالضمان، من له الغنم فعلیه الغرم، مالش بوده است منافع برای او هست و قال ابوعبدالله (علیه السلام): «أ رأیت لو أن الدار احترقت من مال من کانت [اگر این خانهای که مورد معامله است، میسوخت از مال چه کسی بوده است؟] یکون الدار دار المشتری».[2] اگر خانه میسوخت از کیسه مشتری میرفت. صاحب جواهر فرموده است این روایت دلالت میکند که قاعده التلف در ثمن نمیآید. شیخ (قدس سره) میفرماید کجای این روایت دلالت میکند؟ هیچ دلالتی ندارد. در این روایت دو تا مطلب فرمودند: یکی اینکه گفته منافع ثمن برای بایع است. گفت فإنه ماله، سه سال سود برده است، مال او است. یکی دیگر که گفته، اگر مبیع تلف شد، از کیسه مشتری تلف شده است، این هم طبق قاعده است، اجماعی است، این چه ربطی به التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له دارد؟ و اینجا را شامل نمیشود، این ارتباطی به آن قاعده ندارد. حق با شیخ است که این روایت دلالتی ندارد، بعد هم خود شیخ نظر میدهد که قاعده التلف در ثمن جریان دارد و اگر قبل الردّ هم باشد، باز قاعده التلف فی زمن الخیار میآید؛ برای اینکه ولو قبل الردّ هنوز خیار محقق نشده است، اما مستفاد از روایات دالّه بر قاعده التلف ممن لا خیار له این است که هر کسی که ملکیتش متزلزل است، اگر مملوکش تلف شد، به عهده کسی است که ملکیتش مستقر است. التلف فی زمن الخیار؛ یعنی التلف لمن کان ملکیته للمال متزلزلاً، این به عهده کسی است که ملکیتش مستقر است. مناط این است، وقتی مناط این باشد، قبل الردّ هم ملکیت بایع متزلزل است. چون نمیداند فسخ میکند یا فسخ نمیکند. پس از کیسه مشتری است که ملکیتش یکون ثابتاً. ایشان هم بعد، این نظریه را میدهد و مطلب را اینجا تمام میکند و در ذیل هم قاعده التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له را توجیه میکند، در ضمن آن هم قاعده را توجیه میکند و با توجیه کردنش هم مطلب را تمام میکند؛ یعنی در حقیقت قاعده التلف فی زمن الخیار، حاکم بر الخراج بالضمان است، من له الغنم فعلیه الغرم، این قاعده بر آنها حاکم است. «مطالبی به مناسبت شهادت امام زین العابدین(علیه السلام)» روز جمعه روز شهادت سید الساجدین زین العابدین (سلام الله علیه) و آن امامی که هم شهادت عزیزانش را با چشم خودش دیده است و هم مصائب آنها را با چشمش دیده است و هم بعداً ظاهراً جرأت نمیکرده است مصائب را نقل کند، به نظر تحلیل این میآید که مصائب کربلا را جرأت نمیکرده است بیان کند. سرش هم این بوده است که از ابی عبدالله یک چهرهای ساخته بودند که اگر حتی زین العابدین (سلام الله علیه) هم میخواست مصائب را بگوید، گرفتاری برایش پیش میآمد، مشکلات برایش پدید میآمد؛ برای اینکه اینها چهره ابی عبدالله را یک چهره آشوبگر و چهره کسی که آمده است امنیت را به هم بزند و چهره کسی که آمده است در جامعه مسلمین فساد کند، در جامعه مسلمین فتنه کند، در جامعه مسلمین انشقاق به وجود بیاورد، معرفی میکردند لذا کسی جرأت نمیکند مصائب چنین آدمی را ذکر کند؛ برای اینکه ذکر مصائب همان و بعد مشکلات دیگری که بر آن مترتب میشود همان. در آن داستان ابی عبدالله هم آمده است، وقتی که مسلم بن عقیل دستگیر شد، شریح قاضی که یک قاضی بود که حتی امیرالمؤمنین نتوانست او را عزل کند، این قدر عوام فریبی کرده بود که مشکل بود برای علی (علیه السلام) برداشتن او، مسلم بن عقیل را وقتی قوم و خویشهای هانی بن عروه و مسلم آمدند درب دارالعمارة، آن آمد یک دروغ گفت، گفت مسلم در سلامت است و خیلی راحت بروید دنبال کارهایتان، جمعیت زیادی آمده بودند برای اینکه هانی و مسلم را نجات بدهند، شریح قاضی خیلی راحت گفت بروید دنبال کارتان راحت زندگی میکنند، چه مشکلی دارید؟ اینجا و بیرون چه فرقی میکند؟ اینها اینجا راحتند، در دارالعمارة هستند. دارالعمارة خیلی وسیع است و همه چیز برایش فراهم است. مردم را اینطور به بیرون رفتن سوق داد، بعد جنگ با ابی عبدالله (سلام الله) شروع شد، وقتی جنگ با ابی عبدالله(سلام الله) شروع شد، آن موقع ملت را تحریک کرد برای اینکه بیایند برای جنگ با ابی عبدالله، بعد هم که ابی عبدالله شهید شد، باز هم رها نکرد! گفت: «إن الحسین خرج عن حدّه فقتل بسیف جدّه» قدرت تبلیغاتی هم دست آنها است، چه کسی جرأت میکند راجع به ابی عبدالله (سلام الله علیه) سخنی بگوید، یکی دو بار هم زینب و سکینه سخنانی گفتند آن هم با جان خودشان بازی کردند و بیان کردند، شاهد بر این مطلب اینکه همه شما بالای منبرها و یا پای منبرها بودید، گفتید و شنیدید که زین العابدین (سلام الله علیه) هر موقع آب میدید گریه میکرد، جوان میدید گریه میکرد، ذبح گوسفند میدید گریه میکرد. منقول است که چهل سال زین العابدین گریه کرده است و جزء بکائین عالم است. چرا گریه میکرد؟ البته کنار گریه مطلب را هم میگفت. میگفت برادرم جوان بود شهیدش کردند: فقطعوه بالسیوف إرباً إرباً، میگفت هر وقت اسیر میدید گریه میکرد، میگفت ما را اسیر کردند. به قول آقای فلسفی میگفت خدا کند این شعر مال زین العابدین نباشد. میگوید: «أقاد ذلیلاً فی دمشق کأنما أسیراً من الزنج غاب عنه ...» میگوید ما را اسیر کرده بودند، مثل اسرای زنج و روم، آن هم یک اسرایی که کسی بالای سرشان نیست، خاکستر روی سرشان میریختند، سنگ پرت میکردند، آشغال روی سر ما میریختند، به سر ابی عبدالله اشاره میکردند و میگفتند این رئیس اهل فتنه است، آشوبگر این است، أقاد ذلیلا فی دمشق کأنما أسیرا من الزنج غاب عنه ... فیا لیت لا إله الا الله یا بن الحسن معذرت میخواهم، فیا لیت امی لم تلدنی و لم یکن یزید یرانی فی البلاد اسیراً، کاش مادرم نزاییده بود مرا که بعد یزید مرا اسیر ببیند، این بنی الامیة مرا اسیر ببینند. معلوم میشود اینکه گریه میکرد؛ یعنی داشت با عمل مسائل را بیان میکرد، جرأت نمیکرد مسائل را بیان کند و ظلمها را بیان کند و این خصوصیتی بوده که برای آقا زین العابدین بوده است، مطالب اسلامی و اخلاقی را هم جایی که نداشت بیان کند، حتی در یک روایت دیدم که حضرت باقرالعلوم میفرماید ما هنوز قبر جدّمان را ندیدهایم! شما اصلاً در تاریخ سراغ دارید یک موقع بچههای زهرا در مسجد الرسول نماز جماعت خوانده باشند؟ نمیگذاشتند در مدینه اینها نمازشان را بخوانند، البته گاهی فرادی میخواندند، اما با جماعت که نمیگذاشتند اینها نماز بخوانند! مسجد الرسول است، اما زین العابدین، امام حسن، امام حسین(علیهم السلام) سابقه ندارد اینها آنجا با جماعت نماز خوانده باشند. اگر میآمدند و جماعتی بود، مجبور میشدند که با جماعت آنها نمازشان را تمام کنند! زینالعابدین(سلامالله علیه) اینطور مظلوم بوده است، مسائل اسلامی را که نمیتوانست بیان کند، در جمعه و خطبه جمعه که نمیتوانست بیان کند، زین العابدین نفرین میکند به آنهایی که حق اینها را غصب کردند با آن صحیفه سجادیه مفصلی که آمده، مسائل را بیان کرده است و بیان آن مسائل برای ما بسیار مفید و بسیار سازنده و آموزنده است و شیعیان تا ابد از آن سخنان زین العابدین (سلام الله علیه) و از عمل زین العابدین که گاهی انسانها این قدر مظلوم میشوند که حق ندارند حرف بزنند و مجبورند با عمل خودشان و مجبورند با گریه خودشان حقایق را بیان کنند، رنج میبرند. خدا کند که همه انسانهای عالم از زیر بار ظلم و ستم نجات پیدا کنند، خدا کند همه انسانهای عالم بتوانند به حقوقشان برسند، نه تنها نوشتن و حقوق شهروندی. من داشتم به قضیه بهلول فکر میکردم، به بهلول گفتند که بیا قاضی بشو، گفت من نمیتوانم، هارون الرشید اصرار زیاد کرد فشار آورد بیا قاضی بشو، بعد گفت آقا یا من راست میگویم یا دروغ میگویم، اگر راست میگویم که خوب میگویم نمیتوانم، نمیتوانم، اگر دروغ میگویم خوب چرا آدم دروغگو را شما میآورید سر کار؟ «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» ------------------ 1. کتاب المکاسب 5: 139 و 140. 1. وسائل الشیعه، 18: 20، کتاب التجارة، ابواب الخیار، باب 8، حدیث 3.
|