معنای کفر و شر ک در اسلام از نگاه استاد
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1258 تاریخ: 1392/8/6 بسم الله الرحمن الرحيم «معنای کفر و شر ک در اسلام از نگاه استاد» یک بحث این است که بنده یک بحثی دارم که مایلم آقایون روی آن مطالعه کنند، بنویسند و این یک زیر بنای فقهی و زیر بنای اعتقادی و اجتماعی در اسلام است و آن اینکه آیا این که در اسلام از کفار و از مشرکین مذمت شده است و یا از بعض حقوق آنها محروم شدهاند، مراد از این کفر و شرک چيست و چه کسی است؟ کافر یعنی چی؟ بنده معتقد هستم به اینکه رسول الله بر حق بوده است و اسلام ناب بر حق است، ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) بر حق بودهاند و اینکه کفر از نظر قرآن برای شما واضح است. کفر، یعنی آن کسی که ميداند اسلام حق است و در عین حال، انکار ميکند، کفر، یعنی جحد، ميداند و انکار ميکند. شاهدش از نظر لغت، کفر أی: سَتَر، ستر است. از نظر آیات قرآنی، اگر یک جا در قرآن آوردید کفر به این معنایی که ما ميگوییم، این کفری که ميگویند احکام را ندارد، در کنار آن کفر، عذاب نیامده باشد. هر جا کافر در قرآن آمده، عذاب در کنارش آمده است، ذمّ در کنارش آمده است، شما از اصول مسلمتان در فقه این است که عقل ميگوید قبح عقاب بلا بیان، حتی برای این قبح عقاب بلابیان به یک موارد دیگری استدلال ميکنید، برائت شرعیه هم که ميگویید «رفع ما لا یعلمون»، (وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً).[1] رسولا، یعنی نقیم الحجّة، نقیم الحجّة، نه یعنی حجت را ميفرستیم دور و بر دنیا، این آیه، وقتی نازل شده است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) حجت بود، بعد هم ائمه و بعد هم علما و فقها در یک محدودههاي کوچکی. اقامه حجت، یعنی حجت روی جریان عادی به او برسد، اگر حجت روی جریان عادی به او نرسید یا نه حجت رسید، اما قبول نکرد، شما ميگویید این جمله معنایش این است او واقعاً عقیده اش این است که این جمله معنایش این نیست. وقتی واقعاً عقیدهاش این است، این جمله معنایش این نیست، این قامت الحجة له یا لم یقم الحجة؟ مخش نمیکشد، وقتی مخ من نميکشد که شما نميتوانید مرا عذاب کنید، خیلی از مسائل را آدم نميفهمد، بزرگان از فلاسفه هم نفهمیدند، خودشان متوجه نشدند، وحدت وجود را بزرگان از عرفا و فلاسفه هم نفهمیدند، اما آنهایی که جاهل بودند، دشمنی کردند و چه حرفهایی در باره وحدت وجود زدند «و الفهلویون الوجود عندهم حقیقة ذات تشکّک تعمّ»، اما آن وحدت وجودی که ميگویند تا حتی امام (سلام الله علیه) در بعضی از جاها دیدم از ايشان ميگوید خیلیها برایشان این حرف معلوم نشده، یعنی چه؟ لبّ مطلب اصلاً معلوم نشده یعنی چه؟ آن موقع یک کسی است نميفهمد، نميکشد، وقتی مخش نميکشد، از راه نکشیدن مخ نميپذیرد، این هم لم تقم الحجة علیه، کاری هم به جایی ندارد، دنبال کار خودش است، دنبال درس و بحث و ابداعات و اختراعات خودش است. این هم لم تقم الحجة. نميشود عذابش کرد. پس بنابراین، آن غیر مسلمانانی که در سراسر دنیا هستند، قرآن آنهایی را ميگوید عذابش ميکنیم که قامت الحجة و لطف خدا شامل حالش شده است، کسي که فهمیده است و باز هم انکار ميکند، این کافر است، کفر در اصطلاح قرآن، چون کنار عذاب آمده معنایش این است. در حقوق خاصه. آنها بحثهای فقهی دارد، اما نميداند این همه جمعیت مسلمان، غیر مسلمان همه را ميبرد جهنم؟! به قول امام (سلام الله علیه) در یکی از این کتابهای تقریرات فلسفهاش دارد، من ندیدم، یکی از بزرگان نقل کرد. خیال ميکند بهشت را باز کرده برای چند تا عرق چینی، همه اینها را ميبرد جهنم، آنجا یک دستگاه آتش سوزی عریض و طویلی درست کرده هفت میلیارد جمعیت را ميریزد در آنجا فقط دو سه تا مثل بنده که عمامه دارم یا یک والضالّینی درست ميگویم میبرد بهشت! بقیه را همه ميبرد جهنم! نميشود آنها را ببرد جهنم، محال است ببرد جهنم (وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ).[2] کفر در تمام آیات قرآن همراه با عذاب است. پس غیر مسلمان قاصر را شامل نمیشود، مستضعف را شامل نمیشود. علامه طباطبایی هم ميگوید «الذین لا یهتدون سبیلاً».[3] اعم است - به قول شما - از سبیل فیزیکی و یا از سبیل فکری، من فیزیکی به اصطلاح شما را ميگویم. السبیل، یعنی رفتن از شهری به یک شهر دیگر، جاده خیابان یا از راههای روحانی. این از نظر قرآن برای بنده مسلم است و چون روایات هم از قرآن سرچشمه ميگیرد و قرآن و عترت از هم جدا نميشوند، نميشود قرآن یک مطلبی را بگوید و اهل بیت یا رسول الله غیر از آن را بگویند، هر چه را قرآن ميگوید، همان را اهل بیت ميگویند، هر چه اهل بیت ميگویند، همان را قرآن ميگوید. «لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض».[4] لن یفترقا، افتراق فیزیکی که هست، لن یفترقا در عقاید در بیان احکام اسلام اینها از هم جدا نميشوند و روایات اهل بیت هم ناظر به همین آیات قرآنی است. که در ذهن آقایون مطلب روشن بشود. من به که یکی دو تا روایت در این قضیه از اصول کافی برخورد کردم که ميخوانم. «روایاتی از امام صادق(علیه السلام) دربارۀ کفر و شرک» یکی از محمد بن مسلم است. از اصول کافی شریف: قال کنت عند أبی عبد الله (علیه السلام) جالساً عن یساره و زرارة عن یمینه فدخل علیه ابو بصیر، اینکه زراره از سمت راست حضرت نشسته بود، بنده احتمال ميدهم که زراره فضیلت بیشتری بر ابن مسلم داشته که سمت راستش نشسته یا حضرت دستور داده اینجا بنشین و او سمت چپش نشسته؛ چون نشستنها در بین بزرگان حساب دارد. قضیه هشام بن مؤمن الطاق که مرتب حضرت گفت بیا بالا، بیا بالا، آوردش تا کنار خودش نشاند و بعد حضرت فرمود: (يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ).[5] یا در باب حریم رسول الله فرمود: در تابستان، حریم، دو ذراع است. در زمستان یک ذراع است. همین طوری فشار ميآورد، جای دیگری را ميخواهد بگیرد. اصلاً جای خودش را متوجه نیست که کجا باید بنشیند، کجا باید برود. اینها مسائل اخلاقی است که بنده خیلی عقب هستم، شما را که عرض نميکنم. محمد بن مسلم سمت چپ نشسته بود. فدخل علیه أبو بصیر فقال: یا أبا عبد الله ما تقول فی من شکّ فی الله؟ کسی که در خدا شک کند چه ميفرمایید؟ حضرت فرمود: «کافر یا أبا محمد [به ابا بصیر به عنوان کنیه حرف زد، معلوم ميشود ابا بصیر آن موقع خیلی شخصیت داشته که به عنوان کنیه با او حرف زد. قال: فشکّ فی رسول الله؟ حضرت باز فرمود] کافر [قال: ابن مسلم ميگوید: ثمّ التفت امام صادق (سلام الله علیه) إلی زرارة و قال:] إنما یکفر إذا جحد».[6] وقتی جحد کرد، کافر ميشود. یک روایت دیگر مفصل است، مفصلش را نميخوانم. باب الضلال، عن هاشم صاحب البرید ميگوید: من و ابن مسلم و ابو الخطاب دور هم نشسته بودیم. سه تا عقیده اظهار کردیم. من که هاشم برید بودم گفتم: «من لم یعرف هذا الأمر کافر» کسی که امامت را نميشناسد، این اصلاً کافر است. ابو الخطاب گفت «اگر حجت بر او قائم شد کافر است». محمد بن مسلم تعجب کرد گفت: «سبحان الله إذا لم یعرف و لم یجحد یکفر» نميشناسد، انکار هم نميکند، این کافر است؛ چون ابو البرید گفت: من لم یعرف کافر، بعد خودش گفت محمد بن مسلم لیس بکافر إذا لم یجحد تا انکار نکند، کفر انکار علم ميخواهد، اگر آدم غافل باشد که نميگویند انکار کرده است. انکار، بعد العلم را ميگویند انکار کرده است. ميگوید آن صحبتها تمام شد، فلمّا حججت دخلت علی أبی عبد الله (سلام الله علیه) «بأبی أنتم و أمّی و نفسی و أهلی و مالی و أسرتی». این داستان اصحابش بود، گفت که خودشان دیگر چه هستند؟ گفت که امام آمد حرکتهایی را انجام داد، بعد یک کسی گفت الآن امام زمان ميآید، گفت اینکه نائبش بود، این کارها را کرد، امام زمان بیاید دیگر چطور ميخواهد پدرمان را دربیاورد. اینها اصحابش بودند به این خوبی بودند. فأخبرته بذلک فقال: «إنّک قد حضرت و غابا [تنها قاضی نرو آنها که نیستند تنها آمدی اینجا[ و لکن موعدکم اللیلة الجمرة الوسطی بمنی [فردا بیایید در جمره وسطی آنجا من با شما صحبت ميکنم. ميگوید همه ما فردا شب رفتیم آنجا، حضرت یک متکایی گذاشت جلوی شکمش و با آن متکا سرش را پایین کرد، بعد شروع به سؤال کرد، خادمهای شما چطوری هستند ميشناسند؟ گفت نميشناسند. نميدانم اینها که آمدند دارند دور خانه طواف ميکنند ميشناسند؟ مرتب پرسید و اینها گفتند نميشناسند تا آخرش فرمودند، اینهایی که آمدن طواف ميکنند، حج ميروند، تقریباً دو سه تا سؤال این طوری دارد، اینها کافرند؟] یعرفون ما أنتم علیه [امامت را ميشناسند، امامت ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را قلت: لا. قال] فما تقولون فیهم؟ [قلت: فمن لم یعرف فهو کافر، برید ميگوید گفتم هر که نميشناسد، کافر است، دست از حرفش که بر نداشت. حضرت فرمود] سبحان الله هذا قول الخوارج [هر که نميشناسد کافر است؟! اصلاً بیچارهای نميفهمد این که نميشود کافر است. ثم قال] إن شئتم أخبرتکم [دلتان ميخواهد به شما بگویم که کافر چه کسی است؟ اینها سه تا نظریه داشتند. برید یک نظریه داشته، محمد بن مسلم یک نظریه داشته، ابو الخطاب یک نظریه. فقلت: لا، هاشم برید گفت نه. دو تا احتمال دارد: یکی اینکه دید معلوم است حضرت از حرفهایش برمیآید که این حرفهای برید را رد ميکند، این جلوی رفقایش خجالت ميکشد یا اینکه مطلب را گرفته بود و از اشتباه خودش در آمده بود و گفت نه. حضرت هم بیان نکرد. بعد امام این جمله را به آنها جواب داد] أما أنه شرّ علیکم أن تقولوا بشئ ما لم تسمعوه منّا [قال] فظننت أنه یدیرنا علی قول محمد بن مسلم».[7] حضرت فرمود: چیزی از ما نشندید، نگویید. این بد است همه چیز را به ما نسبت بدهید، بشنوید و بعد بگویید، سماع کنید و بعد بگویید. برید ميگوید من فهمیدم که ميخواهد حرف ابن مسلم را تقویت کند که ابن مسلم ميگوید کفر از جحد است تا جحد نباشد، کفر نیست. بنابراین، با تمام انسانها باید به عنوان انسانیت رفتار کرد. همه انسانها در حقوقی که مسلمانها دارند، آنها هم دارند. آنها هم انسانند، حقوق انسانی این نیست که ما بگوییم اینها در تکالیف با ما مشترک هستند، اما در حقوق از ما جدا هستند. این فرهنگها باید عوض بشود، باید ببینیم کافر چه کسي است؟ چطور کفر ميآید، این همه جمعیت، شما وقتی مختان تکان ميخورد، بزرگترین کسی که مغز را عمل ميکند او را میآورید هیچ چیزی را قبول ندارد. چقدر از مسائل فقهی و اصولی و اعتقادی هست ما نميفهمیم، چقدر از مسائل سیاسی است ما نميفهمیم، چقدر از مسائل بهداشت و طب است ما نميفهمیم، پس کافریم؟! کفر، یعنی انکار دانسته و فهمیده و لذا همه اینها در حقوق شریکند، کما اینکه در تکالیف، حتی کفار با ما مشترکند، در حقوق هم همه حقوق دارند، همه حق مسکن دارند، همه حق حیات دارند، همه حق تعلم دارند، همه حق تعلیم دارند، همه حق ریاستها و پستها دارند: (وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً)[8] نه، یعنی لن یجعل الله برای غیر مسلم برای کافر، یعنی من علم الحقّ و أنکره این را نميشود مسلطش کنی، اما آنهایی که نميدانند چه کسانی کافرند، اینها مسلمند. یعنی هیچ کس غیر از آن کس که شناسنامهاش شناسنامه شیعی ـ شیعی را نميدانم ـ اسلامی باشد، هیچ کس دیگر، نمیتواند هیچ حقی داشته باشد، نه ميتواند استاد دانشگاه بشود، نه ميتواند مدیر مدرسه بشود، نه ميتواند فرمانده بشود، برای اینکه «لَن يَجْعَلَ اللّهُ» این که نميشود ما بگوییم همه شماها غیر حق هستید، فقط همه چیز مال ما است، این قابل پذیرش نیست. آنهایی که طرفدار واقعی حقایق حقوق بشر اسلامی هستند بیایند تا با هم صحبت کنیم، بنده بگویم حقوق بشر در اسلام بهترین، جامعترین و عالیترین حقوق بشر است. در اسلام این حقوق بشر است که خوارج را از حقوقشان محروم نميکرد، از مسجد بیرونشان نميکرد، نه اینکه زندانشان کند، تا اسلحه به دست نگرفتند وقتی به مسجد ميآمدند آن طرف نماز ميخواندند، اینها هم این طرف نماز ميخواندند، نه اینکه اگر یک امام جماعتی، به من ارادت ندارد، فوری بیرونش کنیم. بیچاره اینجا حق آب و گل دارد، چون هیچ کس حق ندارد امام راتب را از مسجد بیرون کند، حتی اگر جمعیت اختلاف پیدا کردند، باید اکثریت را نگاه کرد، آیا اکثریت ميخواهند این آقا امام جماعت باشد یا آن آقا و الا اگر بیرون کردند، امام جماعتش غاصب است، غاصب؛ یعنی معلوم نیست نمازش درست باشد. آنها هم که اقتدا ميکنند معلوم نیست نمازشان درست باشد. امام جماعت هم از عدالت ميافتد. در روایت دیگر دارد در اسلام تسلیم و دنبال حرف رفتن بعد از شناخت است، تسلیم با ضوابط خودش. این روایت هم روایت بزرگی است، روایت خوبی است. از امام صادق (سلام الله علیه) است: «أمر الناس بمعرفتنا [مردم دستور داده شدند ما را بشناسند] و الرّدّ علینا والتسليم لنا [اول باید بشناسند، بدون شناخت سراغ ما نیایند، وقتی شناختند سراغ ما ميآیند، انسان اگر یک کسی را خوب شناخت سراغش میرود، ميگوید اول بشناسید، بعد طبیعتاً ميآیید، من اگر بدانم شما آدم خوبی هستید، شما مشکل مرا رفع ميکنید، مشکل جامعه را رفع ميکنید، سراغ تو میآیم، اگر ناشناخته بیایم دیوانهام، عاقل نیستم، فرمود اول معرفت ما، بعد بیایید سراغ ما، بعد هم که سراغ ما آمدید، وقتی حرفهای ما طبق موازین است ـ که ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) همیشه طبق موازین حرف ميزدند ـ آن موقع دنبال ما بیایید. ثمّ قال] و إن صاموا و صلّوا و شهدوا ان لا إله إلّا الله وجعلوا فی أنفسهم أن لا یردّوا الينا کانوا بذلک مشرکین».[9] وقتی شناختند، نماز هم ميخوانند، روزه هم ميگیرند، اما در عین حال به ما برنمیگردد؛ یعنی چه اگر شناخته است برنمیگردد؟ اگر شناخته است کبرش سبب ميشود برنگردد، هوی و هوسش سبب ميشود برنگردد، عملاً مخالفت ميکند، نميرود سراغ آنها، اینها ميشوند مشرک بالله. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» [1]. اسراء (17): 15. [2]. فصلت (41): 46. [3]. مستدرک الوسائل 122: 187، کتاب الامر بالمعروف والنهي عن المنکر، ابواب الأمر والنهي وما يناسبها، باب 2، حديث 6. [4]. الکافي 2: 415. [5]. مجادله (58): 11. [6]. الکافي (2): 399. [7]. الکافي 2: 401 و 402. [8]. نساء (4): 141. [9]. الکافي 2: 398.
|