اقوال سه گانه در شرط خیار بدون ذکر مدت
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1253 تاریخ: 1392/7/29 بسم الله الرحمن الرحيم «اقوال سه گانه در شرط خیار بدون ذکر مدت» بحث درباره این است که شرط خیار کند و مدت ذکر نشود، لا مطلقاً و لا مقیداً؛ مثل اینکه بگوید «بعتک بشرط أن لی الخیار». در اینجا گفته شد از فقها سه قول نقل شده است: یکی از ابی حنیفه که ميفرماید: بطل البیع. دوم از صالح بن حی و بعضی از فقهای دیگر عامه که حسن بن صالح حی گفته است صحّ البیع و این شرط حق الخيار برای شارط، الی الأبد است. قول سومی که در مسأله گفته شده است، اینکه گفتهاند برای شارط سه روز حق الخیار است، اگر شارط گفت: «بعتک علی أن لی الخیار» تا سه روز حق خیار دارد، بعد از سه روز حق خیار ندارد. «استدلال برای قول ابوحنیفه» برای قول به بطلان که ابو حنیفه گفته است، به اموری استدلال شده است:یکی به غرر، علی أن لی الخیار، این غرر دارد و غرر موجب بطلان است. دوم اینکه اگر شما حملش کنید بر أبد، این تمام و صحیح نیست، اگر حملش کنید بر مورد معین، ده روز ـ پنج روز، این هم لا دلیل علیه. این دو وجهی که برای بطلان استدلال شده است، لکن در هر دو وجه خدشه شده است. «خدشه در استدلال به قول به بطلان بیع در صورت عدم ذکر مدت» اما اينکه الی الأبد درست نیست، ميگوييم چه مانعی دارد که شارط الی الأبد حق الخیار داشته باشد تا زمانی که یکی از مسقطاتش را انجام نداده باشد؟ نظیر جواز، در عقود جائزه، عقود جائزه جواز الی الأبد دارند، عاریه جوازش که موقت نیست، الی الأبد است. اینجا هم بگوییم این شرط الخیار، مثل عقود جایزه الی الأبد است، چرا باطل باشد و اما اینکه ميگویید غرر دارد، ما می گوییم غرر ندارد. غرر در صورتی است که مدت معلوم نباشد، مدت مجهول باشد. اینجا مدت معلوم است و آن الی الأبد است، این خودش یک نحوه ضبط است، یک نحوه مضبوطیت الی الأبد است. برای شارط حق الخیار است، حتی خودش هم از دنیا برود، وارثش حق الخیار را ارث ميبرد، مگر مسقطی از مسقطیات خیار بیاید و خیار از بین برود. غرری در کار نیست. اینجا مدت مبهم نیست، مدت معلوم است و مدت معلومه مانعی ندارد. البته آنجایی که ميگوید «الی قدوم الحاج»، مدت مجهول است یا وقتی که باران زیاد بیاید یا وقتی که برف زیاد بیاید، مدت مجهول است؛ چون مدت مجهول است، از باب غرر گفته شده باطل است، ولی اینجا این طور نیست. الی الأبد کجایش مجهول است؟ الی الأبد تا مسقط نیامده همیشه حق الخیار هست. الی الأبد یک چیز معینی است. تا الی الأبد نیامده مسقطات خیار دارد، وقتي مسقط آمد، خیار ساقط ميشود. این برای قول به بطلان، قول به بطلان دلیلش این است. برای کلام حسن بن صالح بن حیّ استدلال شده به اینکه مطلق است و مطلق اقتضایش الی الأبد است. وقتی قید نزد، مقتضای اطلاق علی أن لی الخیار این است که این اطلاق الی الأبد است، این هم دلیل حسن بن حیّ است. برای قول سوم که بین قدمای اصحاب مشهور بوده و ادعای اجماع هم بر آن شده است، استدلال شده به اجماع، شیخ در خلاف، سید مرتضی در انتصار و ابن برّاج در جواهر الفقه ابن زهره در غنیه ادعای اجماع کردهاند. یا اگر اجماع نباشد، این شهرت قدمای اصحاب حجت و دلیل است برای اینکه در جایی که «لیس للعقل الیه سبیل و لا للنقل فیه دلیل». گفته نشود که وجوه دیگری در اینجا هست که ممکن است به آن وجوه استدلال شده باشد، ممکن است اینها به آن روایت خیار الحیوان استدلال کرده باشند که دارد: «خیار الحیوان کله شرط ثلاثة ایام... اشترط أو لم یشترط»[1] به این وجه استدلال شده باشد که فحوای آن صحیحه این است که در بقیه خیارها هم وقتی جعل خیار کردند، سه روز است. خیار الحیوان ثلاثة أیام، اشترط این خیار، یا لم يشترط، خیار حیوان بیش از سه روز نیست. فحوایش این است که اگر در بقیه خیارات هم شرط الخیار بشود، حمل بر سه روز ميشود. خصوصیتی برای خیار الحیوان نیست. اما اگر یک کسی این طوری استدلال کند، این غلط است که بگوید خیار الحیوان الی ثلاثة ایام و إذا اشترط ثلاثة أیام أو لم یشترط ثلاثة أیام، اگر اين باشد گفتنش بی جهت است. خیار الحیوان ثلاثة أیام، اشترط ثلاثة أیام أو لم یشترط ثلاثة أیام، گفتن ندارد. خیار حیوان خصوصیت ندارد. وقتی مدت هر خیاری معلوم شد، در آن مدت حق الخیار دارد. پس مراد از این اشترط، یعنی اشترط الخیار، خیار الحیوان ثلاثة أیام اشترط فیه الخیار أو لم یشترط فیه الخیار، نه اشترط فیه خیار ثلاثة أیام تا شما بگویید با محل بحث ما ارتباط ندارد، بلکه مراد این است که اشترط فیه الخیار، در خیار حیوان که این طور است، در بقیه جاها هم این طور است، ممکن است اینها استنادشان به این جهت بوده است یا ممکن است اینها استنادشان به این بوده که متعارف در خیارات سه روز است و چون متعارف این است که ما اینجا را ميگوییم مطلقش حمل بر متعارف ميشود. وجوهی که ذکر کردهاند، گفته نشود که لعلّ نظر مجمعین به این وجوه بوده بنابراین، اجماع ميشود اجماع مدرکی و اجماع مدرکی حجت نیست. این گفته نشود؛ برای اینکه جوابش این است که نميشود قدمای اصحاب به طور اتفاق یا به طور شهرت قویّه و شهرت خیلی کثیر، شهرت بین عُمَد قدمای اصحاب و قدمای اصحاب، اینهایی که اهل این طور اجتهادات وسیعه نبودهاند، به این حرفها بخواهند فقه درست کنند، آنها این طور امور را فقه نميدانستند، اگر سید مرتضی یا دیگران هم گفتهاند این تأیید برای اجماع است، نه اینکه واقعاً مستندشان باشد، واقعاً نميشود گفت که مستند آنها به این بوده است، به روایات خیار الحیوان بوده است، لعلّ روایات خیار حیوان. این قدر ميفهمیدند که از خیار الحیوان به سراغ غیر رفتن یکون قیاساً. خیار الحیوان سه روز در آن قرار داده شد، ميگوید إذا اشترط الخیار باز هم ثلاثة أیام، آنجایی که اشترط الخیار را شارع سه روز قرار داده نه در جایی که شارع قرار نداده است، از آنجا بپریم بیاییم سراغ مطلق شرط الخیارها. این قیاس، شبیه قیاس است یا قیاس است و قدمای اصحاب این جور حرفها نميزدند، ولو سید در انتصار ذکرش کرده است یا بقیه امور، اینها یک استحساناتی که اگر در عبارات مثل سید مرتضی هم آمده، برای تأیید اجماعها بوده است، نه اینکه به آن استدلال بشود و این اجماع یا شهرتشان دلیل برای مسأله است؛ چون «لیس للعقل الیه سبیل و لا للنقل فیه دلیل» و این اجماع و شهرت یا این است که مطلب یداً به ید به دستشان رسیده است یا این است که یک روایاتی داشتهاند که اینها به آن روایات اعتماد کردهاند که ظاهر عبارت شیخ در خلاف این است که به آن روایات استناد کردهاند، ولو آن روایات به دست ما نرسیده است؛ برای اینکه شیخ در خلاف ميفرماید: «دلیلنا إجماع الفرقة و أخبارهم». بنابراین، استدلال به این اجماع و به این شهرت تمام است و نیازی نداریم که بگوییم ضعف سند این مراسیل، جبران ميشود یا اینکه اجماع یا مستند به آن روایت بوده نتیجتاًَ آن روایات حجت و معتبر است. اصحاب به آن عمل کردند، عُمَد قدمای اصحاب به آن عمل کردند یا مستند بوده یداً به ید به دست آنها رسیده، سینه به سینه آمده، متلقّاة بالقبول است، باز هم حجت است. نگویید این روایات به دست ما نرسیده شاید اگر به دست ما ميرسید، یک چیزی ميفهمیدیم که آنها متوجه نميشدند، لعلّ ما از آن روایات نميفهمیدیم که مطلق الشرط یحمل علی ثلاثة أیام، این گفته نشود؛ برای اینکه این جوابش این است که باز بعید است، بلکه اطمینان است که وقتی عُمَد قدما از یک روایاتی یک مطلبی را فهمیدند و مناقشهای در آن نداشتند، مثل شیخ مفید یا سید مرتضی یا دیگران، معلوم ميشود که آن روایات، اگر به دست ما هم ميرسید، کانت دلالتها تامّة. بنابراین، تا اینجا باید بگوییم «إذا اشترط الخیار و لم یذکر المدة لا مطلقا و لا مجهولاً یحمل علی ثلاثة أیام» دلیل یا اجماعی است، که در این کتب است، اگر اجماع را قبول نداشته باشید، حداقل شهرت بین قدمای اصحاب و این اجماع و شهرت، چون شهرت قدما در مسألهای است که «لیس للعقل الیه سبیل و لا للنقل فیه دلیل» این برای ما حجت است و کشف ميکند از حجت و اهل صناعت باید بر طبقش عمل کنند. اشکال اینکه ممکن است به وجوهی که سید در انتصار دارد، تمسک کرده باشند که گفتيم این اشکال مردود است، چون قدمای اصحاب این طور اجتهادات را نداشتهاند و به این اموری که اشبه شئ بالقیاس و بالاستحسان است، تکیه نميکردند. آنها بیشتر به نصوص عنایت داشتند، مضافاً به اینکه کلمه اجماع الفرقة در خلاف شیخ، گویای این است که مستندشان نص بوده است. گفته نشود در خلاف شیخ که دارد اجماع الفرقة و أخبارهم، معلوم ميشود مدرک اینها همان مراسیل آن اخبار بوده ولو شما ضعف سند این اخبار را با عمل اصحاب جبران ميکنید، اما در عین حال، گفته ميشود دلالتش برای ما معلوم نیست، لعلّ اگر به دست ما ميرسید، این طور نميفهمیدیم، اين هم تمام نيست؛ برای اینکه بعید است آنها از روایات متفقاً یا علی نحو الشهرة، یک مطلبی را فهمیدند که اگر به دست ما ميآمد، آن را نميفهمیدیم و از اینجا ظاهر شد که اگر کسی به این روایات هم تمسک کند و بگوید سندش با عمل اصحاب جبران ميشود، با اجماع جبران ميشود، لابأس به دلالتش، هم با اطمینان به اینکه آنها درست فهمیدند لا بأس به. این حاصل کلام. تا اینجا علی الصناعة، صنعت در قضیه که گفته بشود علی ما ذکره المنسوب الی الصانع، اینکه یحمل علی ثلاثة أیام، حمل بر سه روز می شود. اینکه روشن شد. «کلام ودیدگاه امام خمینی (ره) دربارۀ خیار» من عبارات امام را در اینجا ميخوانم و مناقشههای عبارات امام را عرض ميکنم که در آن چه چيزی است و بعد هم در اصل استدلال و مناقشه را بیان می کنم.ایشان بعد از آنکه اقوال را نقل کرده است ميفرماید: «و من قائل أن له الخیار ما بینه و بین الثلاثة أیام و قد جعله السید فی الإنتصار من منفردات الأمامیة و استدلّ علیه بالإجماع [هم منفرد امامیه دانسته هم اجماع را استدلال کرده] کما استدلّ به الشیخ و ابن زهرة علی تأمل [شاید تأمل در عبارت سید بن زهره این باشد که یک مبتدایی است ظاهراً خبرش نیامده،] فی کلامه. و عن المقنعة [مقنعه هم این طور است] و الجواهر و الکافی ابی الصلاح ايضاً: [اینها همه این طور است. ایشان حکایت کرده، اما نه این طور است] التمسک [مقنعه و جواهر و کافی هم تمسک به این اجماع کردند. جواهر تمسک به اجماع دارد، مقنعه را من پیدا نکردم، کافی ظاهرا تمسک به اجماع ندارد، فقط جواهر الفقه ابن برّاج تمسک به اجماع دارد.] و فی الخلاف دعوی ورود الأخبار به و من هنا صارت المسألة عویصة. و لولا دعوی ورود الأخبار کان القول بما ذکروه و ادّعوا علیه الإجماع متعیّنا فإنّ الثابت من دعاوی هؤلاء العمد الإجماع أو الشهرة بین الطائفة فی تلک الطبقة [طبقه قدمای اصحاب]و هی حجة قاطعة فی تلک المسألة [چون حجة قاطعة یا سینه به سینه به دستشان رسیده یا روایتی، دلیلی در دستشان بوده که به دست ما نرسیده است یا از راه حس بوده یا از راه حدس و اجتهاد بوده] التی لاطریق للاجتهاد فیها. [لیس للعقل الیه سبیل و لا للنقل فیه دلیل] و أما بعض الأمور الإعتباریة التی وقعت فی کلامهم کقول السید [سید در انتصار این طوری فرموده است] و یمکن أن یکون الوجه مع اطلاق الخیار فی صرفه الی ثلاثة أیام أن هذه المدة التی هی المعهودة المعروفة فی الشریعة لأن یثبت الخیار فیها [در شریعت سه روز معروف بوده، کلام شارع را حمل ميکنیم بر آن چیزی که در شریعت خودش است] و الکلام إذا اطلق وجب حمله علی المعهود و المألوف فيه انتهي. [در آن کلام، منتها در هر اصطلاحی به اصطلاح خودش است] فلا إشکال فی أنها لیست [این امور] مستندهم و محلّ اتّکالهم بل بعد ثبوت الحکم بالإجماع المدّعی تکون تلک الإعتبارات من قبیل ذکر نکتة کما هو ظاهر کلامهم [یک نکتهای است، یک تأییدی است، خواستهاند بیاورند تا اینجا درست است، لکن دعوی همان حرفهایی است که ما زدیم] لکن دعوی ورود الأخبار فی المسألة یوجب تزلزل الإجماع و الشهرة لاحتمال کون مستندهم تلک الأخبار المجهولة عندنا [این اخباری که به دست ما نرسیده است؛ اینها مستندشان است] و عدم الوصول لا یدلّ علی عدم الوجود و عدم وجودها فی الکتب التی عندنا لا یدلّ علی عدم وجودها مطلقا [ممکن است آن موقع بوده است و به دست ما نرسیده] لاحتمال عروض عوارض، منها سقوطها عن النسخ التی عندنا من کتب الشیخ [ممکن است در کتاب تهذیب و استبصار که نیست، در نسخههای تهذیب و استبصار افتاده باشد] و احتمال کون الأخبار عبارة عن التي فی اخبار الحیوان مدفوع وباطل [بلا اشکال است که مرادشان از اخبار، اخبار حیوان باشد.] بلااشکال [آن نیست، آن اصلاً نمیتواند هیچ دلالتی بکند] و علی ذلک: صارت المسألة مشکلة فإن مقتضی القواعد صحّته و کونه أبدیّا و مع الغضّ عنها یقع باطلا لقاعدة الغرر و مقتضی نقل الإجماع فی المسألة هی ما أفادوه. فرفع الید عن إجماعهم فی مثل تلک المسألة مشکل و البناء مع ما ذکروه مع احتمال تعویلهم علی الأخبار المجهولة عندنا مشکل آخر؛ لاحتمال کون اجتهادهم فیها غیر اجتهادنا و الاعتماد علی ما حکی عن الحسن بن صالح [که از علمای عامه است، بگوییم او گفته اعتماد به حرف او در مقابل فتوای امامیه کنیم. آن هم] مشکل ثالث».[2] این مشکلات مسأله. «نقد استاد به کلام امام خمینی (ره)» به نظر بنده ميآید که چند تا چیز در فرمایشات ایشان وجود دارد: یکی از چیزهایی که هست این است که ميگوید احتمال ميدهیم این اخبار مستند آنها باشد و این اخبار بوده است، ولو به دست ما نرسیده است. عدم وجدان ما دلیل بر عدم وجودش نیست. شما نگویید در تهذیب و استبصار که از شیخ است؛ مخصوصاً تهذیب که أجمع کتب اربعة است، این روایات را نقل نکرده است. ایشان جواب از این اشکال را این طوری ميدهد و ميگوید نسخی که نزد ما بوده افتاده است، یک موقع اگر یک روایت - دو تا روایت است، نصف روایت بیفتد یک حرفی است، اما حداقل اخبار سه روایت به بالا است و دلیلنا إجماع الفرقة و أخبارهم، اخبار فرقه چطور ميشود دو ـ سه تا روایت از کتاب تهذیب شیخ در یک چنین مسألهای افتاده باشد؟ نميشود گفت افتاده است، وقتی نميشود گفت افتاده است، مستندشان آن روایات بوده و آن روایات هست، قبول دارم آن روایات بوده است و اینکه ایشان ميفرماید در این روایات نیامده، اصلاً نزد شیخ هم آن روایات معلوم نبوده یک مراسیلی بوده که شیخ هم آنها را نميدانسته. فلذا در این کتب نیامده. شبهه دیگر اینکه ميفرماید چطور ميشود به این اخبار مجهوله اعتماد کرد؟ پاسخش این است که این اجماعی که در مسأله هست یا از باب حصول مطلب، یداً به ید است؛ یعنی حسّی، از باب حسّ، خبر حسی یا از باب اجتهادشان در یک دلیل است و روایتی که به دست ما نرسیده است، غیر از این روایات یا بگوییم چه به آن روایت باشد، چه به این روایات باشد، اینکه شاید ما یک چیزی ميفهمیم غیر از آن چیزی است که آنها ميفهمند، این بعید جداً، بل مطمئن العدم است. نميشود قدمای اصحاب، لاسیما شیخ مفید، سید مرتضی(قدس سرهما الشریف) در تهذیبش در جمع بین اخبار آن ید طولايي را دارد، در جمع بین اخبار با آن احاطهاش، چیزی فهمیده باشند که اگر بود ما نميفهمیدیم، درست است، ممکن است یک روایت این طور باشد آن هم خیلی بعید است، اما چندین روایت نميشود، فتوی دادند اینها بر طبق این روایات یا بر طبق یک روایت دیگر. دلیل دیگر، اگر خود فتوای آنها، مستندش این روایات باشد، ضعف سند جبران می شود، میگوییم دلالتش هم همان چیزی که آنها فهمیدند، اگر به دست ما هم ميرسید ما هم همان را ميفهمیدیم؛ چون اجماع و شهرت بر این معنا قائم است. به این دلیل است که ایشان اشکال ميکند، اگر به دست ما ميرسید غیر آن را ميفهمیدیم، درست نیست، لکن مقتضای تحقیق در مسأله این است که نمیتوانیم حمل بر ثلاثة أیام داشته باشیم با اینکه مقتضای صناعت حمل بر ثلاثة أیام بود نميتوانیم؛ برای اینکه اصل در این اجماع سید مرتضی در انتصار قبل از شیخ طوسی و قبل از سید بن زهره است، کتاب مفتاح الکرامة ميگوید ادعای اجماع شده، خلاف، انتصار و غنیه ابن زهره و جواهر الفقه هم که بنده عرض کردم این چند تا کتاب ادعای اجماع همه بعد از سید است. اینها همه ناشی از اجماع سید مرتضی است. در اجماع سید مرتضی یک چیزی هست و آن این است که اجماعات ایشان را شیخ در اجماع منقول رسائل باب ظنّ ميگوید اینها اجماعات حدسي است. شیخ نقل ميکند سید مرتضی معتقد است که با ماء مضاف هم ميشود غسل کرد، هم رفع حدث می کند و ظاهراً رفع خبث هم ميتواند بکند. ظاهراً غسل نميتواند؛ یعنی آب هندوانه بر دارد ممرّ بولش را با آب هندوانه بشوید. آب هندوانه بردارد دستهایش که زخم شده، خون شده، بشوید، پاک بشود. فرش مسجد نجس شده، سکنجبین بریزند روی آن و پاکش کند. این حرف سید مرتضی در انتصار است، شیخ نقل ميکند بعد هم ادعای اجماع کرده، گفته اجماع فرقه بر این معنا است. این یک مشکل که اجماعات سید، اجماعات حدسی است. مشکل دوم این است که سید مرتضی مبنایش دخول قول معصوم است. همین قدر که حدس زد قول معصوم در یک جایی هست، ادعای اجماع ميکند، از هر راهی دخول قول معصوم را فهمیده است، دخول قول معصوم که او بفهمد برای ما حجت نیست، این اتفاق اصحاب نیست که کاشف از وصول مطلب یداً به ید باشد تا به دست ما رسیده باشد. این هم یک شبهه در اجماعش و در اینجا این شبهه روشن است. انتصار سید ميگوید و علیه الاجماع المتکرّر منّا؛ یعنی دو قبضه اش ميکند. اجماع متکرّر، یعنی اجماع دخولی، یعنی اگر دو نفر از اصحاب هم یک فتوایی دادند و سید مرتضی مطمئن شد که امام زمان فتوایش فتوای اینها است یا امام صادق فتوایش فتوای اینها است، ادعای اجماع دخولی ميکند و ميگوید و دلیلنا إجماع المتکرّر، ریشه این اجماعات بعدی اجماع سید مرتضی بوده، وقتی ریشه اجماع سید مرتضی است، چگونه ما به این اجماعات تمسک کنیم؟ احتمال اینکه آنها دنباله او ادعای اجماع کرده باشند، قریب است. ثانیاً چگونه ما به این اجماع اکتفا کنیم؛ در حالی که مرحوم صاحب مفتاح الکرامة از ظاهر شیخ در مبسوط، نقل میکند که شیخ قائل به بطلان شده است. بعضیها گفتهاند صریح مبسوط و صریح انتصار بطلان است؛ در حالی که سید ميفرماید: اما المبسوط، ظاهر مبسوط قول به بطلان است. خود شیخ با این اجماعش در مبسوط مخالفت کرده، ما چگونه به این اجماع اکتفا کنیم؟ از این گذشته، اجماعات شیخ در خلاف، در مقابل عامه است. یک دلیل اسکاتی است، یک دلیل ميخواهد آنها را ساکت کند. ميگوید اجماع فرقه بر این معنا است. حال هر طوری آن اجماع را به دست آورده باشد، یک دلیلی نیست که بخواهد به آن استناد کند. این از باب شبه جدل و اغنای آنها است که این حرفها را ميزند، از همه گذشته، مرحوم شهید ثانی (قدس سره الشریف) یک رساله دارد. جای آن در کتاب الوصیة حدائق است و در هزاره شیخ طوسی که در مشهد در زمان پهلوی چاپ شد، از کتاب النکاح شهید نقل کردهاند که، بیش از دویست و هشتاد یا هشتاد مورد شیخ ادعای اجماع کرده با اینکه خودش در کتب دیگرش خلاف آن را بیان کرده است. سید مرتضی در یک جایی از این کتاب از اجماعها بحث میکند ميگوید اجماع شیخ در خلاف، این طوری گفته است آنجا دارد که این قدر مخالفت سید بن زهره در آن حاشیه قوانین که مال یکی از علما است، دارد سید مرتضی هم فتواهایی داده است که خودش خلافش را فتوا داده است. چگونه ميشود به این اجماع منقولها اعتماد کرد؟ و علیکم باجماع منقول شیخ در رسائل تا جایی که مجلسی ميگوید اینها در اصول یک چیز گفتهاند، در فقه که رسیدهاند یک چیز دیگر گفتهاند. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» [1]. وسائل الشيعة 18: 11، کتاب التجارة، ابواب الخيار، باب 3، حديث 4. [2]. کتاب البيع 4: 313 تا 315.
|