Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بیان حکم رباخوار از آیه شریفه
بیان حکم رباخوار از آیه شریفه
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1192
تاریخ: 1391/12/9

بسم الله الرحمن الرحيم

در آیه‌ی شریفه‌ای که راجع به ربا آمده: ( الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ )[1]، یعنی کسانی که ربا می‌خورند در مسیر معیشت خود و در مسیر صراط مستقیم اقتصادی و زندگی خود این طرف و آن طرف می­افتند، چون مخبّط یک آدم دیوانه‌ای است که این طرف و آن طرف می‌افتد، به خیال خود دارد کار خیر می‌کند، این‌ها در مسیر اقتصادی و صراط مستقیم انسانی ( يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ )،‌ نه این‌که رباخوارها دیوانه می‌شوند تا شما بگویید رباخوارها خیلی عاقل هستند، بلکه، دیوانه در مسیر معیشت و اقتصاد و صراط مستقیم اداره زندگی ( إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ )، مگر مثل آن کسی که شیطان به وسیله دسترسی به او مخبّطش کرده. چرا این‌طور هستند؟ ( ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا )، یکی از حرف‌های نادرست آن‌ها و راست را چپ رفتن، چپ را راست رفتن آن­ها این است که می‌گویند «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا» می‌گویند اصلاً بیع مانند ربا است، چطور شما بیع را جایز می‌دانید، بیع هم یک درآمدی دارد، ربا هم یک درآمدی دارد. این‌ها از صراط مستقیم معیشت مخبّط شده‌اند: «و یقولون إنّما البیع مثل الرّبا»، بیع مثل ربا است. بیع ربوی مثل معامله‌ ربوی یا زیاده‌ در بیع مثل زیاده‌ حاصله در ربا، است. ( وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا ) این واو «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» همان‌طور که علاّمه طباطبایی در المیزان می‌فرماید واو استینافیه است نه واو حالیه، برای این‌که اگر واو حالیه باشد قاعده‌ی در حال این است که زمان حال با زمان فعل یکی باشد، «جائنی زیدٌ و هو راکب» زید آمد در حالی که راکب بود، نه دیروز راکب بود، یعنی در حال آمدن راکب بود، زمان حال، با زمان فعل او باید یکی باشد و این‌جا نمی‌شود این‌طور باشد، برای این‌که اگر بخواهد با زمان فعل یکی باشد معنای آیه شریفه این می‌شود که ( لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ ) نمی‌ایستند مگر ایستادن مخبّط، ( قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ) و حال آن‌که حلال کرده بیع را و حرام کرده ربا را، یعنی در زمان تخبّط آن‌ها مقارن بوده با «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ»، «لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ». «لا یقومون» در آن حالی که «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا»؛ یعنی زمان تخبّط و این‌که قیام آن‌ها قیام مخبّط بوده با حلّیت و حرمت ربا مقارن بوده، آن زمانی که ربا حرام و بیع حلال شد، این‌ها هم مخبّط شدند، در حالی که این‌طور نیست، این‌ها قبل از حرمت ربا هم مخبّط بودند، بعد از حرمت ربا هم مخبّط هستند، چون قبل از حرمت ربا هم می‌دانستند دارند زیادی می‌گیرند و مال مردم را می‌گیرند، یک من گندم را می‌فروشد به دو من گندم، یک من گندم اضافه برمی‌گردد، این مدام تزاید می‌کند، آن طرف هم مدام رو به فقر و بیچارگی می‌رود. پس واو، واو حالیه نیست، واو استینافیه است و می‌خواهد از این حرف آن‌ها جواب بدهد.

«توجیهات وارده درباره پاسخ آیه شریفه به رباخوار»

«قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا». در این جواب دادن دو توجیه شده است: یکی این‌که گفتند جواب حرف این‌ها این است که خدا همه کاره است، هر کاری می‌خواهد می‌کند، او هر طور می‌خواهد عمل می‌کند، هر طور می‌خواهد حکم وضع می‌کند، دیگر تو ساکت باش، خدا این کار را کرده پس تو دیگر ساکت باش، یعنی خداوند که می‌خواهد جواب این‌ها را بگوید، می‌گوید کار، کار من است، شما حق ندارید در کار من دخالت کنید، من هر چیزی را می‌خواهم حلال می‌کنم، هر چیزی را می‌خواهم حرام می‌کنم. مثلاً به یک کسی می‌گویید این با عقل نمی‌سازد، می‌گوید به تو مربوط نیست، خدا این کار را کرده، البته آن‌جا دو اشکال دارد: یک اشکال این‌که تو می‌گویی خدا، شاید خدا این کار را نکرده، چون تو هستی و چهارده قرن متأخّر از نزول قرآن و سنّت پیغمبر؛ با این همه وسائط و این همه استنباط‌ها. اشکال دوم که در این‌جا هم وجود دارد این است که این جواب دادن، خلاف سیره جواب دادن حکماء است، حکماء و کسانی که اهل حکمت و اندیشه هستند این‌طور جواب نمی‌دهند؛ او اصلاً دین ندارد، او دارد ربا می‌خورد، برای خودش هم یک فکری کرده و می‌گوید چرا ربا حرام اما بیع حلال شده؟ «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا» شما می‌گویید چرای آن این است که خدا گفته، رباخوار به خدا اشکال دارد، «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا»، این‌که جواب حکیمانه نیست، این جواب استبدادی و دیکتاتوری است، نه جواب برهانی است نه جواب اقناعی، یک جواب اسکاتی استبدادی است. با این‌جا هم سازگاری ندارد، خود او خدا را قبول ندارد، او می‌گوید چرا خدا ربا را حرام و بیع را حلال کرده است؟ «قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا» ناظر به آیات قبل است، می‌گویید خدا این کار را کرده، من هم می‌دانم خدا این کار را کرده، چرای من برای خدا است، برای لفظ که نیست. اوّلاً جواب این‌چنینی خلاف حکمت و اندیشه در جواب دادن است و ثانیاً چنین جوابی نه اقناع است و نه برهان، بلکه اسکات و استبداد است و اسکات و استبداد هم از نظر اسلام ـ مخصوصاً در مسائل فکری ـ حرام ممنوع است، برای این‌که جلوی رشد را می‌گیرد، اگر شما هر کسی هر سؤالی بکند بگویید این است و جز این نیست، خدا گفته است. می‌گوید من می‌خواهم بفهمم خدا چطور گفته؟ این جلوی رشد را می‌گیرد و جلوی رشد علمی را گرفتن، جلوی تزکیه نفس را گرفتن حرام است ( قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا )[2]، این کار را کردن، بد است، من سبب این کار می‌شوم، نمی‌گذارم هیچ کس چیزی بفهمد، این هم جواب اسکاتی و اقناعی نیست، هم جواب استبدادی و سلطه‌ای است و جواب استبدادی و سلطه‌ای در خیلی از مواقع حرام است.

بنابراین این‌ را که نمی‌شود گفت خدا، این جلوی استعدادها را گرفتن است، جلوی تزکیه را گرفتن است و نمی‌شود که خود خدا هم بیاید این کار را بکند، این جواب به این قرینه‌ عقلیه و حالیه و قطعیه برمی‌گردد به این‌که می‌خواهد یک مطلب اقناعی بگوید، باید جواب، جواب اقناعی باشد که این جواب اقناعی هم از خود قرآن برمی‌آید و با سیره‌ قرآن و معصومین موافق است و از خود قرآن این جواب اقناعی برمی‌آید، از عقل هم این جواب اقناعی برمی‌آید، عقل می‌گوید تو حق نداری دیگری را استثمار کنی و از زحمت دیگری به نفع خودت استفاده کنی، تو حق نداری به دیگری ظلم کنی، تو حق نداری دیگری را اذیت کنی. بیع، یک معامله‌ای است، فروشنده می‌خواهد زندگی او اداره بشود، فروشنده جنس را می‌آورد، زحمتی می‌کشد، سودی می­گیرد و می‌فروشد، عقلاء این را ظلم نمی‌دانند، عقلاء این را در داد و ستد متعارف می‌دانند ، فایده در بیع متعارف است. علاّمه یک چیزی این‌جا دارد که به نظر بنده اشتباه است، علاّمه می‌گوید در بیع هیچ فایده­ای نیست؛ این درست نیست چون بیع برای فایده است، کاسبی برای سود است، امّا سود در بیع، یک سود متعارفی است و عند العقلاء این را هم جایز می‌دانند، ولی در ربا زیاده است، مثلاً می­خواهید یک من گندم را دو ماه دیگر به دو من گندم بفروشید، در حالی که اگر دو ماه دیگر قیمت‌ها هم بالا و پایین برود نهایتاً می‌شود یک من و یک کیلو، امّا اگر بخواهید یک من شش کیلویی را به 12 کیلو بفروشید، پنج کیلو زیاده است، پنج کیلو ظلم به اوست، این حرام است، عقل قدغن می‌کند، استثمار است. در مقابل زحمت ناکشیده می‌خواهید از او پول اضافه بگیرید، این یکون محرّماً؛ این از نظر عقل و از نظر نقلِ خود آیات هم حرام است. در آیات ربا مسئله‌ ظلم آمده است ( وَ ذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا )[3] می‌گوید نه به شما ظلم می‌شود نه به رباخوار، رباخوار یک وقت ظالم است، اگر بخواهد ربا بخورد ظالم است، این ربادهنده هم مظلوم است که ربا را می‌دهد، منشأ این ظلم است، منشأ آن آن‌طور که در روایات دارد این است که جلوی مسیر صحیح اقتصاد گرفته می‌شود، یعنی اقتصاد می‌شود یک اقتصاد ناسالم، ثروت در دست یک عدّه‌ای، یک عدّه‌ای هم باید صبح تا غروب برای آن‌ها کار بکنند و این‌ها دارند به آنها ظلم می‌کنند و لذا بنده احتمال می‌دهم در باب بیع و شراء هم اگر کسی یک جنسی را به قدری گران بفروشد که عقلاء این را ظلم بدانند، بنده به عموم علّتی که در آیه‌ شریفه آمده و به حکم عقل، آن را هم ظلم می‌دانم و ظلم حرام است، عموم علّت آیات ربا می‌گوید حرام است و لذا به نظر بنده اگر در تمام معاملات و داد و ستدها ظلم بود یعنی ربح در حدّی بود که موجب ظلم می‌شود، این ربح یکون حراماً، و درهم آن «أشدّ من سبعین زنیة کلّها بذاتٍ محرمٍ»[4] یک وقت همه به هم گران می‌فروشند، در این صورت ظلم به کسی نکرده، اقتصاد بد است، متصدیان امور اقتصادی مسئول آن هستند، اگر بخواهد ارزان بدهد که نمی‌تواند زندگی کند، اگر به او گران می‌دهد، او هم به دیگری گران می‌دهد، همین‌طور دست به دست می‌شود، این مانعی ندارد، نمی‌شود گفت این ظلم است، برای این‌که همگانی است. امّا اگر چهار نفر هستند که این‌ها جنس در اختیارشان است و با داشتن جنس، طوری می‌کنند که مردم مجبور می‌شوند تومانی صد تومان بخرند، این ظلم و حرام است. یک وقت همگانی است، این گران می‌خرد و به دیگری هم گران می‌فروشد، این اقتصاد غلط است، آن را ظلم حساب نمی‌کنند، نمی‌گویند به ما ظلم کردید، این ظلم نیست، اصلاً مشمول ادلّه ربا هم نمی‌شود، باز اقتصاد غلط است و بد است، باز ناامنی اقتصادی می‌آورد، ولی آن‌جایی که ظلم باشد، یکون حراماً، چه بیع باشد، چه صلح باشد، چه اجاره باشد، هر چیزی می‌خواهد باشد که عقلاء این را ظلم و خارج از جریان طبیعی می‌دانند. پس این جواب حال نیست، جواب اقناعی است، نه جواب اسکاتی استبدادی.

« تمسّک به آیه شریفه (اَحَلَّ اللهُ البَیعَ) بر لزوم بیع »

امّا بحث دیگر این­که؛ برای لزوم به «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» تمسّک شده که «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ»، یعنی أحلّ تصرّفات را ولو بعد الفسخ، آن‌ها را هم شامل می­شود. تمسّک به آن مثل تمسّک به «إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» است که می‌گوید راه حلّیت منحصر به تجارت عن تراض است، بنابراین فاسخ که می‌خواهد جنس را بدون رضایت از مفسوخ علیه بگیرد، این می‌شود بدون «تجارةً عن تراض»، با فسخ می‌خواهد بگیرد می‌شود «تجارةً لا عن تراض» و آیه مفید حصر است، می‌گوید ( لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ )[5] حصر را می‌فهماند، به این آیه هم می‌شود تمسّک کرد، به «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» هم می‌شود تمسّک کرد. اشکالی که در «أوفوا بالعقود» بود در این‌جا هم راه دارد، برای این‌که ما نمی‌دانیم اصلاً با فسخ، تجارتی مانده یا نمانده، تمسّک به دلیل در شبهه مصداقیه است، در «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» هم همین اشکال وجود دارد.

«استدلال شیخ انصاری… به آیه شریفه (لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ) بر لزوم بیع»

یک وجه دیگر که شیخ به آن استدلال کرده، استدلال به مستثنی منه است: ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ ) فرموده اگر شما بخواهید مال مردم را از دست آن‌ها با فسخ و بدون رضایت بیرون بیاورید، این عرفاً اکل مال به باطل است، یک معامله‌ای انجام شده، می‌گویید «فسختُ» می‌خواهید مثمن را از کیسه‌ی مشتری برگردانید به کیسه‌ خودت، این را اکل مال به باطل می‌دانند و آیه شریفه هم این اکل مال به باطل را جایز نمی‌داند. یک اشکال این‌جا است و آن این است که گفته شده شارع بعضی از جاها اکل مال به باطل را اجازه داده، شیخ هم این را دارد ـ مثل باب حقّ الشفعة، حقّ المارّة که شارع اجازه داده است، کسی که از یک جایی عبور می‌کند، می­تواند به قدر متعارف تصرّف کند، گفته­اند شارع این حقّ المارّة را اجازه داده است. اکل مال به باطل است. یا مثلاً جنسی را خریده و الآن من می‌خواهم از او بخرم، او باید جنس را به من بفروشد، با این‌که این باطل است و اکل مال باطل این‌جا جایز شده است. در خیارات هم شما می‌توانید بگویید، این‌طور است؛ در خیار مجلس، در خیار عیب، در خیار شرط، شما بدون اجازه‌ او می‌خواهید با فسخ از او پس بگیرید، در معاملات جائزه، می‌خواهید از او عاریه بگیرید. گفتند همه این‌ها اکل مال به باطل است، اگر این‌ها اکل مال به باطل باشد و شارع اکل مال به باطل را جایز کرده باشد، اگر گفتیم این موارد تخصیص است، اکل مال به باطل حرام است الاّ در مثل شفعه و مارّه، الاّ در مثل خیارات، تمسّک به آیه مانعی ندارد، ما به عموم آن تمسّک می‌کینم «إلی أن یقوم الدّلیل علی التخصیص» که باطل است و شارع اجازه داده. امّا اگر گفتید اصلاً این باطل نیست، برای این‌که وقتی مالک شخصی اجازه بدهد باطل است یا نه؟ مالک شخصی و بنده اگر اجازه بدهد که شما در مال او تصرّف کنید یا معامله را فسخ کنید، اقاله کنید، در باب اقاله که رضایت شخصی به فسخ است، باطل نیست، اگر مالکی که بنده است و ملکیت او از ملکیت خدا سرچشمه گرفته، اگر خود خدا اجازه بدهد قطعاً باطل نیست. گفته‌اند این‌گونه موارد باطل نیست از باب این‌که ذات باری تعالی اجازه داده است و با اجازه دادن او از باطل بودن خارج می‌شود. اگر شما غیر تخصیص را گفتید و گفتید این مثل اجازه دادن است یا گفتید عرفاً باطل است، امّا شارع تخطئه کرده و گفته شما اشتباه می‌کنید، این باطل نیست، چه بگویید تخطئه، چه بگویید اجازه، چون از مالک حقیقی بوده پس باطل نیست، تمسّک به آیه‌ «لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ»‌ می‌شود تمسّک به چه؟ اگر شما می‌گویید مالک شخصی اجازه بدهد باطل نیست، اگر خدای باری تعالی که مالک اصلی است اجازه بدهد قطعاً باطل نیست، مثل حقّ الشفعة و مارّه که اجازه داده است. یا بگویید شارع مردم را تخطئه کرده، تمسّک می‌شود به دلیل در شبهه مصداقیه، ما نمی‌دانیم آیا شارع به ما اجازه داده که با «فسختُ» برداریم؟ اگر عقد، عقد جایز باشد، یا اجازه نداده اگر عقد، عقد لازم باشد. پس نمی‌دانیم برداشتن ما با فسخ، باطلٌ یا حقٌّ؟ اگر معامله جایز باشد شارع آن را تجویز کرده باشد، یا از باب ملکیت یا از باب تخطئه می‌شود حق، اگر شارع این معامله را جایز ندانسته باشد، اکل آن می‌شود اکل به باطل، شبهه‌ مصداقیه است، تمسّک به دلیل در شبهه‌ مصداقیه صحیح نیست و جوابی از این اشکال هم نمی‌شود داد.

«حدیث اخلاقی از موسی بن جعفر4 منقول از امیرالمؤمنین4 درباره فهم و درک»

در این حدیثی که موسی بن جعفر4 از امیرالمؤمنین4 نقل می‌کند، می‌فرماید: «یا هشام کان أمیر المؤمنین (علیه السّلام) یقول ما عبد اللّه بشیءٍ أفضل من العقل [هیچ فضیلت عبادتی بهتر از درک نیست] و ما تمّ عقل امرئٍ حتّى يكون فيه خصالٌ شتّى [عقل هیچ کسی هم تمام نیست مگر چند خصلت داشته باشد] الکفر و الشرّ فیه مأمونان [هم مردم از پرده‌پوشی او مطمئن هستند که پرده‌پوشی نمی‌کند و هم مطمئن هستند بدی نمی‌کند، کفر و شر مأمون است] و الرّشد و الخیر منه مأمولان [مردم می‌دانند که رشد دادن جامعه یا خودش در هر امری؛ رشد در اقتصاد، رشد در اجتماع، رشد در سیاست و خوبی از او مورد آرزو است، همه‌ این آرزوها را دارد که رشد و خیر در آن است] و فضل ماله مبذولٌ و فضل قوله مکفوفٌ [زیاد حرف نمی‌زند] نصیبه من الدّنیا القوت [همین‌قدر که گرسنه نماند اکتفا می‌کند] لا یشبع من العلم دهره [از علم با عمل سیر نمی‌شود] الذّلّ أحبّ إليه مع اللّه من العزّ مع غيره [در مقابل خدا پایین بودن را بیشتر دوست دارد از این‌که اقتداری نسبت به دیگران داشته باشد] و التّواضع أحبّ إلیه من الشّرف [این‌که تواضع داشته باشد، شخصیت او شخصیت گمنامی باشد بیشتر دوست دارد از این‌که دارای یک شخصیت نام‌آوری باشد] یستکثر قلیل المعروف من غیره [یک کار کوچک از دیگران را خیلی خوب می‌داند] یستقلّ کثیر المعروف من نفسه [خود او هر چه خوبی بکند کم است، چون می‌داند هر چه خوبی دارد از مردم است] و یری النّاس کلّهم خیراً منه [همه را بهتر از خودش می‌داند] و أنّه شرّهم فی نفسه [خودش را فیما بین خود و خدا بدتر از همه می‌داند]
و هو تمام الأمر [تمام دین همین است، تمام دین و عزّت و شرف و همه چیز این دوازده خصلت است] یا هشام إنّ العاقل لا یکذب و إن کان فیه هواه»[6]، ولو در او هوای دروغ هم باشد، اگر عاقل است دروغ نمی‌گوید، اگر دروغگو است مکّار است.

وصلي الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. البقرة(2) : 275.

[2]. الشمس(91) : 10-9.

[3]. البقرة(2) : 278.

[4]. وسائل الشیعة18 : 117، کتاب التجارة، ابواب الربا، باب1،ح1.

[5]. النساء(4) : 29.

[6]. الکافی1 : 19-18.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org