کلام صاحب حدائق درباره تعارض روایات باب فریضۀ علم
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1156 تاریخ: 1391/9/20 بسم الله الرحمن الرحيم صاحب حدائق و شیخ، متعرّض تعارض بین روایاتی که در طلب علم و در اکتساب و تجارت و معیشت وارد شده شدند و شیخ هم در آنجایی که نسبت به یاد گرفتن مسائل و اجتهاد در مسائل که واجب است، میگوید ادّلهای که آن را واجب میکند با این روایات با همدیگر تعارض دارند، تعارض برای جایی است که نمیشود بین هر دو جمع کرد و شیخ یکی-دوتا از روایات را اشاره کرد و صاحب حدائق میگوید موثّقۀ سکونی «عن أبی عبد اللّه (علیه السّلام) عن آبائه (علیهم السلام) قال: قال رسول اللّه (صلی اله علیه وآله وسلم): و رواه في الفقيه مرسلاً نعم العون على تقوى اللّه الغنى [باز روایت دیگری را از کافی نقل میکند؛] عن عمرو بن جميع قال: سمعت أبا عبد اللّه (عليه السّلام) يقول: لا خير فيمن لا يحبّ جمع المال من حلال يكفّ به وجهه و يقضى به دينه و يصل به رحمه [باز] و عن أبى عبد اللّه (عليه السّلام) قال: نعم العون على الآخرة الدّنيا و عن على الأحمسي عن رجلٍ عن أبى جعفر (عليه السّلام) قال: نعم العون الدّنيا على طلب الآخرة [از فقیه نقل میکند:] ...ليس منّا من ترك دنياه لاخرته و لا آخرته لدنياه... [البته ممکن است کسی اشکال کند بعضی از این روایات ترغیب به کسب و معیشت نیست، مثلاً این موثّقۀ سکونی؛ «نعم العون على تقوى اللّه الغنى»، احتمال دارد مراد از این غنا بینیازی از جامعه و از مردم باشد، نه غنا فقط غنای مالی باشد، «نعم العون على تقوى اللّه»، یعنی انسانی که بینیاز از مردم باشد و به مردم کاری نداشته باشد، به او کمک میکند برای پرهیز از گناه. این یک روایت. یا روایت «نعم العون على الآخرة الدّنيا»، برای آخرت، دنیا خوب کمکی است، لعلّ مراد این باشد که در دنیا میتواند عبادت کند، بندگی کند، نماز بخواند، روزه بگیرد، طلب علم کند، نه «نعم العون على الآخرة الدّنيا»، یعنی طلب مال و اکتساب معیشت، اللّهم إلّا أن یقال که اطلاقش آن را هم شامل میشود، به هر حال مهم نیست، چون روایات در این باب خیلی زیاد است و صاحب حدائق هم غیر واحدی از آنها را نقل کرده، بعد از آنکه صاحب حدائق روایات را نقل کرده رفته سراغ بیان تعارض در این فایدۀ اولی، میگوید:] اعلم أنّه كما استفاضت الأخبار بالأمر بطلب الرزق و ذم تاركه حتّى ورد لعن من ألقى كلّه على الناس كما تقدّم و ورد الترغيب فيه كما تقدّم حتّى ورد ايضاً أن العبادة سبعون جزءً أفضلها طلب الحلال كما قد استفاضت الأخبار بطلب العلم و وجوب التفقّه في الدّين و أنّه فريضةٌ على كلّ مسلم كما في الكافي و التهذيب و غيره من الأخبار المتكاثرة بذلک [ که ایشان هم تعارض را بین اخبار فریضۀ علم و فریضۀ تفقّه میداند، نه مطلق این روایات، بعد میفرماید:] و جملة من عاصرناه من علمائنا الأعلام و مشايخنا الكرام و من سمعنا به قبل هذه الأيّام كلّهم كانوا على العمل بهذه الأخبار [یعنی به این دستۀ دوم] فإنّهم كانوا مشغولين بالدّرس و التدريس و نشر أحكام الشريعة و التصنيف و التأليف من غير اشتغالٍ بطلب المعاش و غير ذلك [ کاری اصلاً به طلب معاش و غیر آن نداشتند] مع ما عرفت من تلك الاخبار من مزيد الذم لتارك الطلب حتّى ورد لعنه الدّال على مزيد الغضب و حينئذٍ فلا بدّ من الجمع بين أخبار الطرفين على وجهٌ يندفع به التنافي من البين و ذلك بأحد وجهين: [یکی از دو راه است، یک راه آن است که ایشان از منیة المرید شهید ثانی نقل میکند، میفرماید:] الأوّل و لعلّه الأظهر كما هو بين علمائنا أشهر تخصيص الأخبار الدّالة على وجوب طلب الرزق بهذه الأخبار الدّالة على وجوب طلب العلم [بگوییم آن روایاتی که میگوید طلب رزق اینها به این روایات تخصیص خورده، بر همه واجب است دنبال معیشت و کار و کسب رفتن الّا کسی که دنبال علم میرود، تخصیص بزنیم آن روایات را به اینها] بأن يقال بوجوب ذلك على غير طالب العلم المشتغل بتحصيله و استفادته أو تعليمه و افادته [مشتغل است به تحصیل علم و استفادۀ آن یا تعلیم و افادۀ آن.] و بهذا الوجه صرّح شيخنا الشهيد الثاني في كتاب منية المريد في آداب المفيد و المستفيد حيث قال في جملة شرائط تحصيل العلم ما لفظه [عبارت منیۀ المرید را نقل میکند که شیخ هم نقل کرده است، از شرایط آن] أن يتوكّل على اللّه و يفوّض أمره إليه و لا يعتمد على الأسباب فيوكل إليها و تكون وبالاً عليه [اعتماد به علل و اسباب نکند که وبال بر او میشود] و لا على أحدٍ من خلق اللّه تعالى [اعتماد به یکی از خلق خدا هم نکند] بل يلقى مقاليد أمره إلى اللّه تعالى في أمره و رزقه و غيرهما [امور خود را به خدا واگذار کند] يظهر له من نفحات قدسه و لحظات أنسه ما يقوم به أوده [یعنی رودخانه یا آن دریاچۀ او پر میشود یا قیام به او پیدا میکند] و يحصل مطلوبه و يحصل به مراده و قد ورد في الحديث عن النّبي (صلّى اللّه عليه و آله) إن اللّه تعالى قد تكفّل لطالب العلم برزقه خاصّة عمّا ضمنه لغيره [خودش متکفّل شده، ضامن روزی آنها است، باید بروند فعّالیت و کار کنند، ولی این را خودش متکفّل شده و روزی آنها را میرساند.] بمعنى أنّ غيره يحتاج إلى السعي على الرزق حتّى يحصل غالباً و طالب العلم لا يكلّف بذلك بل بالطلب [یعنی به طلب علم تکلیف شده] و كفاه مؤنة الرّزق إن أحسن النية و أخلص العزيمة [نیّت خود را خالص کند، تصمیم بگیرد ارادۀ خود را خالص کند، روزی او میرسد، همۀ اینها عبارتهای شهید است.] و عندي في ذلك من الوقائع و الدقائق ما لو جمعته بلغ ما يعلمه اللّه تعالى من حسن صنيع اللّه بي و جميل معونته منذ اشتغلت بالعلم [آن لطفهایی که به من داشته جمع کنم خیلی میشود در زمانی که اشتغال به علم داشتم.] و هو مباديء عشر الثلاثين و تسعمائة إلى يومي هذا [تا امروز] و هو منتصف شهر رمضان سنة ثلاث و خمسين و تسعمائة [953، یعنی فاصلۀ 20 سال] و بالجملة ليس الخبر كالعيان [به هر حال آنهایی که من دیدم بگویم، مثل دیدنی نیست که من دیدم.] و روى شيخنا المقدّم محمّد بن يعقوب الكليني بإسناده إلى الحسين بن علوان قال: كنّا في مجلسٍ نطلب فيه العلم و قد نفدت نفقتي في بعض الأسفار [خرجی من تمام شد] فقال لي بعض أصحابنا: من تؤمّل لما قد نزل بك؟ [به چه کسی آرزو داری؟] فقلت: فلاناً: فقال: إذاً و اللّه لا تسعف حاجتك و لا يبلغك أملك [حاجت تو برآورده نمیشود، به آرزوی خود هم نمیرسی، چون به غیر، اعتماد کردی] و لا تنجح طلبتك [به خواستۀ خودت هم نمیرسی] قلت: و ما علمك رحمك اللّه؟ قال إنّ أبا عبد اللّه (عليه السّلام): حدّثني أنّه قرأ في بعض الكتب: أنّ اللّه تعالى يقول و عزّتي و جلالي و مجدي و ارتفاعي على عرشي لأقطعنّ أمل كلّ مؤملٍّ من النّاس غيري باليأس و لأكسونّه ثوب المذلّة [هر کس غیر من باشد مأیوسش میکنم، ثوب مذلّت را جلوی مردم بر او میپوشانم] و لأنحينّه من قربى و لأبعدنّه من فضلي [دیگر فاصله میدهم، نمیتواند به من برسد.] أیؤمّل غيري في الشدائد و الشدائد بيدي و يرجو غيري؟ و يقرع بالفكر باب غيري و بيدي مفاتيح الأبواب و هي مغلقة [کلید درهای بسته شده هم دست من است] و بابي مفتوحٌ لمن دعاني فمن ذا الّذي أملني لنوائبه فقطعته دونها [نوائب او را قطع میکنم] و من ذا الّذي رجاني لعظيمةٍ فقطعت رجائه منّي؟ جعلت آمال عبادي عندي محفوظة فلم يرضوا بحفظي و ملأت سماواتي ممّن لا يملّ من تسبيحي و أمرتهم أن لا يغلقوا الأبواب بيني و بين عبادي فلم يثقوا بقولي [آنهایی که به غیر من اعتماد کردند، به قول من اطمینان پیدا نکردند، ظاهراً آن «و من ذا الّذي رجاني» شاید اشاره به دیگران باشد،] ألم يعلم من طرقته نائبةٌ من نوائبي أنّه لا يملك كشفها أحدٌ غيري إلّا من بعد إذني [این نمیداند، این باز سخنان خداوند است که این دارد نقل میکند، نمیداند که غیر من نمیتواند گرفتاریهای او را رفع کند] فما لي اراه لاهياً عني أعطيته بجودي ما لم يسألني [چیزی که نخواسته بود، به او دادم] ثمّ انتزعته عنه فلم يسألني ردّه [اوّل مجانی به او دادم، از او گرفتم، نمیآید دوباره از من بخواهد] و سأل غيري أ فيرانى ابدأُ بالعطاء قبل المسألة ثمّ أسأل فلا أجيب سائلی [هنوز سؤال نکرده به او دادم، آخر این چه فکری است؟ سؤال نکرده به او ندادم، فکر میکند که سؤال کند به او نمیدهم، با اینکه این دیگر بهتر عطا میکند، وقتی سؤال نکرده به او داده، وقتی سؤال کند به طریق اولی به او عطا میکند.] أ بخيلٌ أنا فيبخلني عبدي [بخیل هستم و نسبت به بندۀ خود بخل میورزم؟] أو ليس الجود و الكرام لي؟ أو ليس العفو و الرّحمة بيدي؟ أو ليس أنا محلّ الآمال؟ فمن يقطعها دوني [چه کسی غیر از من این آمال را ببُرد؟] أ فلا يخشى المؤمّلون أن يؤمّلوا غيري؟! [نمیترسند این آرزوهای خود را به سراغ غیر من میبرند؟] فلو أنّ أهل سماواتي و أهل أرضي أملوا جميعاً ثمّ أعطيت كل واحدٍ منهم مثل ما أمل الجميع ما انتقص من ملكي مثل عضو ذرّةٍ [مثل عضو یک پشهای یا یک ذرّهای هم از من کم نمیشود.] و كيف ينقص ملكٌ أنا قيّمه؟! فيا بؤساً للقانطين من رحمتي و يا بؤساً لمن عصاني و لم يراقبني. [این هم روایتی که از حسین بن علوان نقل میکند، بعد میفرماید کلینی این را نقل کرده،] و رواه الشيخ المبرور بسندٍ آخر عن سعيد بن عبد الرّحمن و في آخره: فقلت: يا ابن رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) أمل علىّ [برای من املا کن] فأملأه علىّ فقلت: لا و اللّه ما أسأله حاجةً بعدها [دیگر بعد از این حاجتم را نمیخواهم. ایشان این عبارت را شرح میکند، باز این از شهید است؛] أقول: ناهيك بهذا الكلام الجليل الساطع نوره من مطالع النّبوّة على أفق الولاية من الجانب القدسي حاثاً على التوكّل على اللّه و تفويض الأمر إليه و الاعتماد في جميع المهمّات عليه فما عليه مزيدٌ من جوامع الكلام في هذا المقام [شهید میگوید این روایت چقدر جوامع را در خود حفظ کرده است.] انتهى كلام شيخنا المشار إليه أفاض اللّه شئابيب قدسه عليه [این کلام شهید ثانی، خود ایشان باز روایت نقل میکند] أقول: و يدلّ على ذلك أيضاً بأصرح دلالة ما رواه شيخنا ثقة الإسلام في الكافي أيضاً بإسناده إلى أبى إسحاق السّبيعي عمّن حدثه قال سمعت أمير المؤمنين (عليه السّلام) يقول: یا أيّها النّاس اعلموا أنّ كمال الدّين طلب العلم و العمل به ألا و إنّ طلب العلم أوجب عليكم من طلب المال إنّ المال مقسومٌ مضمونٌ لكم قد قسّمه عادلٌ بينكم و ضمنه و سيفي لكم [ضامن شده و وفا هم میکند] و العلم مخزونٌ عند اهله و قد أمرتم بطلبه من أهله فاطلبوه و لا يخفى ما في هذا الخبر من الصراحة في المدّعى [ که طالب علم نباید دنبال دنیا و کسب برود] أمّا الأمر بطلب العلم دون طلب المال لأنّ الرزق كما ذكره (عليه السّلام) مقسومٌ مضمونٌ و هو إشارة إلى قوله تعالى: نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا و قوله تعالى: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها و يؤكّده ما رواه شيخنا المذكور في كتابه المشار إليه [یعنی همان کلینی (قدّس سرّه)] بسنده عن أبى جعفر (عليه السّلام) قال: قال رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم): يقول اللّه عزّ و جلّ و عزّتي و جلالي و عظمتي و كبريائي و نوري و علوّي و ارتفاع مكاني لا يؤثّر عبدٌ هواه على هواي إلّا شتت أمره و لبست عليه دنياه و شغلت قلبه بها و لم أؤته منها إلّا ما قدرت له [پراکنده میشود، فکر و امور او پراکنده میشود، تازه همان که من مقدّر کردم به او میرسد.] و عزّتي و جلالي و عظمتي و نوري و علوّي و ارتفاع مكاني لا يؤثّر عبدٌ هواي على هواه [خواستۀ خدا را بر خواستۀ خودش] إلّا استحفظته ملائكتي و كفلت السّموات و الأرضين رزقه و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر و آتته الدّنيا و هي راغمة [دنیا هم به طرف او میآید، در حالی که راغم، یعنی دوست نداشته دیگر] و قد حكى لي والدي العلّامة [باز خود صاحب حدائق میگوید] عن جمعٍ من فضلاء بلادنا البحرين الّذين بلغوا من الفضل علماً و عملاً و تقوىً و نبلاً ما هو أشهر من أن ينقل [ابواب علم آنها خیلی زیاد بوده،] منهم العلّامة الفقيه الشيخ سليمان بن على الشاخورى و هو استاذ شيخنا الشيخ سليمان بن عبد اللّه البحراني [یک سری افراد را میشمارد تا میگوید:] و هو أحد تلامذة شيخنا البهائي و هو أوّل من نشر علم الحديث بالبحرين [آن شاگرد] و كان الشيخ سليمان المذكور يحضر حلقة درسه حتّى إذا صار قريب الظهر و دخل الشيخ على البيت لأجل الغذاء و تفرّق المجلس مضى الشيخ المزبور للصحراء في وقت الرّبيع و أكل من حشائش التراب ما يسدّ جوعه ثمّ بعد خروج الشيخ يعود للحضور [رفت در بیابانها و آن علفهای بیابان را خورد.] و من هذا القبيل حكايات الباقين ممّا يطول بنقله الكلام و حيث أنّهم (رضوان اللّه عليهم) طلقّوا الدّنيا و قصّروا على الرّغبة في الأخرى ارتقوا من الدّنيا أعلى مراتبها و انقادت لهم بأزمتها و تراقيها حتّى صار كلٌّ منهم نابغة زمانه و نادرة أوانه و هو وفق الحديث القدسي المتقدّم»([1]) تا بعد ایشان مفصّل این بحث را پیگیری میکند و میگوید اینها همه شاهد بر آن حرف ما است که باید روایات طلب مال را تخصیص زد به روایات فریضۀ علم و فریضۀ تفقّه، «شبهه به کلام صاحب حدائق درباره تخصیص روایات طلب مال به روایات فریضۀ علم» یک شبههای که در اینجا است اینکه از خود فرمایشات ایشان برمیآید که این تخصیص درست نیست. تخصیص بزنیم، یعنی بگوییم طالب علم برود دنبال علم و روایات میگفت که ما روزی او را تأمین میکنیم، پس چطور شده که این بزرگوار که این آخر از او نقل کرده رفت علف صحرا خورد؟ اگر بنا است دنبال طلب علم برود، ولی اینطور بشود که این خیلی مطلوب نیست، ظاهر عبارت قبلی ایشان این بود که دنبال طلب علم نروید زندگی اداره میشود، امّا اینکه ندارد اداره میشود. اگر بنا است آدم طلب علم نکند و خدا اینطور روزی برساند، اینکه کار مشکلی است، تحمّل این بسیار مشکل است، ظاهر آن روایات این است که ما او را اداره میکنیم، این داستانی که خود ایشان نقل کرده و داستانهای دیگری که در زندگی افراد پر است که نقل شده است، اینها با همدیگر سازگاری ندارد، این تخصیص با این سازگار نیست. یک شبههای مرحوم شیخ به این جمع دارد، میفرماید اینکه دلالت نمیکند بر اینکه روایات طلب مال و کسب و معیشت به این روایات تخصیص خورده، این روایات اصلاً میخواهد یک مطلب دیگری را بگوید، این روایات این معنا را میخواهد بگوید که انسان در کارهای خود باید اعتماد به خدا داشته باشد، در علم و در هر چیزی، از علل عادی و از اسباب قطع نظر کند، معنای قطع نظر هم، یعنی اینها را مؤثّر قرار ندهد، نه اینکه دنبال علل و اسباب نرود، شیخ میفرماید این روایات ناظر به قطع نظر از علل و اسباب است، به رفقای خودش کار نداشته باشد، به موقوفۀ خودش، به پولدارها، به سلاطین، به امراء و... کاری نداشته باشد، علاقۀ خود را قطع کند و به سببیت آنها کاری نداشته باشد، به خدا اعتماد کند، اینها ناظر به این معنا است و لذا اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم أجمعین) هم کار میکردند، ولی نظر آنها هم به سوی خدا بوده، اینها به طور کلّی ناظر به این است که نظر را از علل و اسباب ببرید و بریدن هم نه به معنای اینکه دنبال آن نروید، بریدن، یعنی اعتماد به آن نکن، یعنی بدانید «لا مؤثّر فی الوجود إلّا اللّه» هیچ مؤثّری در وجود نیست، مگر خداوند و بداند، اگر اثر میکند، آنها اثر میکند، یک لحظه از تأثیر از آن غافل نشود، مأیوس نشود از آنها، اگر علل و اسباب هم بخواهند کاری بکنند دنبال ارادة الله تعالی، آن وقت ارادة الله تعالی هم کار میکند، شیخ میگوید این روایات ناظر به این معنا است، چه ربطی به اینکه دنبال مال برو یا دنبال مال نرو دارد، میگوید اگر تحصیل میکنی، عقیدۀ خودت را توکّل به خدا قرار بده، اعتماد به خدا کن، به این و آن کار نداشته باش، حتّی اگر هم میخواهی دنبال کار هم بروی، فکر نکن کار زندگی تو را اداره میکند، بدان همۀ اینها علل و عوامل هستند «و لا مؤثّر فی الوجود إلّا اللّه». «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» -------------------------------------------------------------------------------- [1]. حدائق الناظرة 18: 8 تا 13.
|