Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: ديدگاه امام خميني درباره ي اخبار بايع در معامله
ديدگاه امام خميني درباره ي اخبار بايع در معامله
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1102
تاریخ: 1391/2/20

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث در باره این بود که آیا اخبار بایع رافع غرر است و آیا می‌تواند مصحّح باشد یا نه؟ سیّدنا الاستاذ در این‌جا یک بحث ثبوتی داشتند و یک بحث اثباتی، فرمودند اگر مبنای معامله با جهل به عوضین حدیث نفی غرر باشد که اخبار بایع غرر را رفع نمی‌کند، مگر وقتی که یقین و اطمینان بیاورد، کما این‌که اگر معیار موضوعیت کیل باشد که صدر صحیحه‌ی حلبی بر آن دلالت داشت، «لا یصلح إلّا کیلاً» باز اخبار بایع نمی‌تواند کیل را درست کند، مگر علم حاصل بشود. البته اگر بیع با جهل عوضین را باطل دانستید، از باب این‌که غرر را به معنای خطر گرفتید و گفتید با جهل به عوضین خطر وجود دارد، در این‌جا اخبار بایع، یکون مفیداً، برای این‌که این اخبار بایع به منزله‌ی شرط بنائی است و دیگر خطری ندارد، اگر همان مقدار بود فبها، اگر کمتر بود، او حقّ خیار تخلّف دارد و می‌تواند بقیه را از او بگیرد یا فسخ بکند. پس چون اخبار به منزله‌ی شرط بنائی است، مانعی ندارد و موجب صحّت معامله است. بعد مطلبی از مرحوم حاج شیخ محمّدحسین نقل می‌کند که این‌جا دور لازم می‌آید، بعد ایشان می‌گوید این دور معی است و بعد از یک کس دیگری مطلب نقل می‌کند و ثمّ می‌رود سراغ روایات که آیا از روایات طریقیت برمی‌آید یا حجّیت، اگر طریقیت باشد، رفع می‌کند، اگر حجّیت باشد، رفع نمی‌کند و مفصّل بحث می‌کند که ثمره‌ای هم بر آن بار نمی‌شود لذا از آن صرف نظر می‌کنیم و می‌گوییم در باب اخبار بایع، اگر تخلّف شد، طرف خیار تخلّف دارد، چه اخبار بایع را طریق بدانید، حجّت بدانید، فرق نمی‌کند، موثقه‌ی سماعه دلالت مي‌کرد که با اخبار بایع، یصحّ البیع، ما هم می‌گوییم با اخبار، یصحّ البیع، امّا آیا طریق است یا حجّت است، طریق عقلایی است، طریق شرعی است که مرحوم نائینی هم به آن اشاره کرده است، این‌ها را ما دیگر بحث نمی‌کنیم و از آن رفع ید می‌کنیم.

« احکام تخلف بعد از اخبار بايع در بيع »

بحث دیگری که در این‌جا وجود دارد، این‌که اگر بايع اخبار کرد و بعد از اخبار او تخلّف حاصل شد، یا با زیاده یا با نقیصه، اگر با زیاده بود که خیار عیب دارد، برای این‌که بایع نسبت به آن زائد شریک می‌شود، این یک جنسی را خریده بود، الآن شریک پیدا کرده، برای این‌که آن زیادی برای بایع است، می‌شود شریک و این خیار عیب دارد، عیب شرکت، می‌تواند فسخ کند و می‌تواند امضا کند و اگر ناقص هم بود، بنای عقلاء بر این است که یا آن مقدار ناقص را جبران کند و یا این‌که فسخ کند، کما این‌که می‌تواند امضاء کند، لذا این‌جا هم باز بحث را بردند سراغ یک سلسله مباحث علمی، به نظر بنده یک نحو اعوجاج از طریق و انحراف از راه است، این‌ها یک مبانی عرفی و مسائل عرفی است، عرف می‌گوید جنسی را خریده که ده کیلو باشد، حالا هشت کیلو درآمده، نسبت به دو کیلوی آن یا باید جبران کند یا حق دارد فسخ کند، این یک بنای عقلایی است، این هم اشکالی در آن نیست. بحث دیگری که در این‌جا است که من به طور اختصار از آن رد می‌شوم، این‌که گفتیم با مشاهده هم یقع البیع صحیحاً، در مکیل با کیل، در موزون با وزن، در معدود با عد، در چیزهایی هم که بنا بر این است که با مشاهده معامله بشود، در آن‌جا هم با مشاهده، یقع صحیحاً، آن‌چه بنای عقلاء بر این است که با مشاهده صحیح بشود، یقع صحیحاً؛ برای این‌که مشاهده معیار مالیت آن است و وقتی معیار مالیت آن است، مالیت آن با مشاهده معلوم می‌شود. بنابراین، دیگر جهل مضرّی وجود ندارد. مثل این‌که فرضاً یک گله‌ی گوسفندی را می‌فروشد به مشاهده، ممکن است این‌ها از نظر وزن کم و زیاد بشود، گوشت‌های این گوسفندها ممکن است کم و زیاد بشود یا یک باغی را که بالمشاهدة گرفته است، خریده به 100 هزار تومان، امّا یک مقدار درخت‌ها اضافه است که مثلاً 110 هزار تومان قیمت آن است، لا یقال که مشاهده نمی‌تواند غرر را به طور کلّی ببرد، لما یقع من الاختلاف بالنقیصة أو الزیادة، در باب مشاهده، آن هم یک اختلاف مورد عنایت و معتنابه. لأنّه یقال، درست است در مشاهده این‌گونه جهالت‌ها وجود دارد، منتها ادّله‌ی نفی غرر شامل آن نمی‌شود، ادّله‌ی نفی غرر برای آن ظهور ندارد و از آن انصراف دارد، چون اگر شارع بخواهد این بنای عقلایی را رفع کند، باید با بیانات واضحه و با ادّله‌ی کثیره آن را رفع کند، نه فقط با «نهی النّبیّ عن بیع الغرر»، نظیر همان که شارع اگر می‌خواست جلوی عمل به ظواهر را بگیرد که بنای زندگی بر عمل به ظواهر است یا جلوی عمل به خبر ثقه را بگیرد که بنا بر آن است، باید بیانات کثیره واضحة الدلالة داشته باشد، نمی‌تواند اکتفا کند به (إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً)؛[1] چون این (إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً)؛ عرف از آن نمی‌فهمد و عقلاء از آن نمی‌فهمند که می‌خواهد از آن‌ها هم جلوگیری کند، می‌گوید مي‌خواهد به دیگران بگوید و بعبارةٍ أخری، دأب و دیدن تقنین بر این است که، اگر مقنّن بخواهد قانونی را بگذراند بر خلاف متعارف بین عقلاء و سیره‌ی عقلاء که زندگی آن‌ها بر آن مستقر است، این احتیاج به بیاناتٍ واضحه و به اخبارٍ کثیره دارد، بدون آن رفع کند، سرّ آن هم این است که اگر با یک خبر دو خبر بخواهد جلوی آن را بگیرد، عقلاء آن را منصرف می‌دانند از آن‌که بنای آن‌ها بر آن است و یشهد علی ذلک این‌که (إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً) آمد، ولی بازار مکّه و مدینه و حجاز تعطیل نشد، چون اگر بنا بود ظواهر حجّت نباشد، باید تعطیل بشود، او آمد می‌گوید کیلویی چند؟ خوب ظاهر کیلو در کیلو است، یا منی چند؟ او می‌گوید منی 5 تومان، 5 تومان ظاهر در 5 تومان است، بنا نیست به ظواهر عمل بشود، آن وقت آن فروشنده نمي‌داند، خریدار هم نمي‌داند، اصلاً بازار باید بسته می‌شد یا اگر شارع جلوي خبر ثقه را می‌گرفت، باید مردم جمع می‌شدند جلوی خانه‌ی پیغمبر که ما چه کار کنیم؟ اصلاً زندگی ما بر خبر به ثقه است، این هم شاهد بر همان دأب و دیدن است، در ما نحن فیه هم این‌طور است، در ما نحن فیه بعد از بنای عقلاء بر کفایت مشاهده با «نهی النّبیّ عن بیع الغرر» نمی‌شود جلوی آن را گرفت، چون در نزد عقلاء از آن انصراف دارد و قانون‌گذار بنا ندارد این‌طوری قانون را بگذراند، یا این‌طور می‌گوییم: خرج تخصیصاً درست است که بیع واقع شده، (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ)[2] می‌گوید صحیح است، «نهی النّبیّ عن بیع الغرر» می‌گوید باطل است، لکن این غرر، خرج از این اطلاق به عموم، به وسیله‌ی تخصیص، مثل تخصیصی که در بعض از موارد دیگری به عمومات وارد شده است، این هم یک تخصیصی به آن وارد می‌شود، پس این‌که گفته بشود با مشاهده، جهالت رفع نمی‌شود، جواب آن این است، که با مشاهده، جهالت رفع نمی‌شود، امّا عدم به رفع آن مضر نیست، یا از باب انصراف از حدیث نهی از غرر و ادّله‌ی نهی از غرر، از یا از باب تخصیص، هذا اوّلاً و ثانیاً: درست است غرر وجود دارد، امّا هر غرری که مضر به معاملات نیست، غرری که در تعیین مالیت مؤثّر باشد، مضر است، امّا اگر غرری است در تعیین مالیت مضر نیست، مالیت با آن جهل هم معلوم است، غرر مضر به آن چیزی است که مالیت را تعیین می‌کند، غرر به مشاهده مضر است، در صورتی که این مشاهده، آن چیزی که پیدا می‌شود از غرر، مضرّ به مالیت باشد و در مشاهده این‌طور نیست، اساساً عقلاء در مشاهدات مالیت را با مالیت آن مشاهده می‌دانند، اصلاً با وزن و کیل، مالیت معلوم نمی‌شود، نمی‌گویند درخت‌ها را بکَنیم یکی یکی عد کنیم، با این حرف‌ها معلوم نمی‌شود، درست است یک نحو غرری دارد، امّا این غرر، چون مضرّ به تعیین مالیت نیست و لذا مشاهده هم کالعدّ و الوزن و الکیل، یکون مجزیاً، برای صحّت معاملات، بنا بر شرطیت علم به عوضین، البته این بنا بر آن مبنا است و الّا ما تبعاً لما مال الیه یا یظهر از مقدّس اردبیلی به طور کلّی و از صاحب حدائق در غیر موارد منصوصه، گفتیم آن‌که در باب بیع مهم است، رضایت است، کما صرّح به، اصلاً دو نفری راضی شدیم، این کوپه به این کوپه، ادّله هم قاصر است.

« بحث اخلاقي »

شهید مطهری (قدّس سرّه)، می‌گوید مذمّت از دنیا نشده، چه چیز دنیا بد است؟ آسمان آن بد است، زمین آن بد است، باران آن بد است، برف آن بد است، میوه‌های آن بد است؟ همه چیز دنیا خوب است، دنیا بدی ندارد، چیز بدی ندارد، در دنيا آسایش و راحتی و نعمت است، مهاد قرار دادن آن بد است؟ و (نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً)[3] خواب را در شب قرار دادن آن بد است؟! این‌ها دنیا است، دنیا یعنی این‌ها، می‌گوید این‌ها که بد نیست، آن‌که بد است، دلبستگی به این دنیا است، بعبارةٍ أخری، اخلد الی الدنیا است، اخلد الی الارض است، خیال می‌کند همیشه در دنيا می‌ماند و آن‌چنان دو ضربه گرفته که دست خود را از آن برنمی‌دارد و هنگام جان دادن هم دشمن خدا و پیغمبر هم می‌شود. این یک مبنا است که معروف است، همه مي‌گويند خدا مسلمان‌ها را گرفتار می‌کند، توجیه آن هم این است که امام توجیه کرده که به نظر بنده این درست نيست، چون راه دیگری هم دارد که انسان وقت جان دادن، جان دادن برای او راحت باشد، این راه وجود دارد. شهید مطهری سخن ديگري هم در اين زمينه دارد، در این بلاها خداوند یک بلاهایی به انسان می‌دهد، او را گرفتار می‌کند تا پخته بشود، روایاتی هم به این مضمون داریم که می‌خوانیم، این‌طور نیست که راحت راحت باشد، گاهی انسان یک مقدار ناراحتی جزئی پیدا می‌کند، ولو یک خار در پای او برود، ولو کفش او از پایش بيرون بیاید که یک ناراحتی جزئی پیدا کند تا این پخته بشود، (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ )[4]، (وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ )[5] آقای فلسفی عصر را به معناي فشار مي‌داند، فشار انسان را رشد می‌دهد، اگر انسان در زندگی با فشار روبه‌رو بشود، رشد پیدا می‌کند. خشت خام را یک مقدار باید آتش داد تا پخته بشود و الّا همین‌طور نمی‌شود. امّا به نظر بنده آن‌که امام (سلام الله علیه) فرمودند که به نظر بنده تمام نیست، اشکال آن را هم عرض کردم، این هم که مرحوم شهید مطهری می‌فرماید، این هم نسبت به نوادری از روایات این باب سازگاري دارد، به نظر بنده، با تحلیل و احتمالی که بنده می‌دهم، این است که این بلاهایی که در جُلّ این روایات برای مؤمن آمده است، در بلاهایی است که برای حفظ دین است، نه بلا، یعنی مریضی، سینه‌ پهلو و سل و حصبه و، این‌گونه چیزها، نه این‌که خدا آن‌ها را بر انسان مسلّط می‌کند، نه اينکه نشسته آن‌جا، فقط تب مالت را برای شیعه‌ی بدبخت بفرستد، نشسته آن‌جا فقط سل را برای آن‌ که نماز شب می‌خواند بفرستد، نشسته آن‌جا که ناراحتی قلبی را برای او بفرستد، نشسته آن‌جا ضعف اعصاب را برای او که از شب تا صبح نتواند بخوابد بفرستد، این نیست، برای این‌که این اصلاً جهتی ندارد، چرا خدای رحیم و مهربان اين کار را بکند؟ این آدم چون آدم خوبی شده با او این کار را بکند، به نظر بنده جلّ این روایات، ناظر به بلاهایی است که برای حفظ دین از طرف مخالفین با دین خدا به آدم می‌رسد، آدمی که می‌خواهد دین داشته باشد، بی‌دین‌ها با او چه کار می‌کنند؟ با او می‌جنگند، نمی‌گذارند دین داشته باشد، آدمی که می‌خواهد حرف حق بزند، می‌شود موسی بن جعفر، که مي‌گويند 14سال در زندان بود، آن هم در مطموره، سلّول، ته زندان یک گودهای بوده، مطموره بوده، به حیث که روز و شب را تشخیص نمی‌داد، این از بلاهایی است که خدا به او داده؟ نه، او با هارون الرشید درافتاد، نتیجه‌ی آن این شد. ابی‌ذر غفاری با دخترش رفت در بیابان، گاهی از علف بیابان استفاده می‌کرد، خدا این بلا را به او داد، چون ابی‌ذر بود؟ نه، ابی‌ذر علیه معاویه به پا خواست، معاويه گفت جزای آن را هم ببین، تو را تبعيد بيابان مي‌کنم، تنها بمیري، دختر می‌گوید بابا من با مرده‌ی تو در این بیابان ربذه چه کار کنم؟ گفت ناراحت نباش، من از پیغمبر شنیدم یک عده‌ای می‌آیند بدن من را تشییع می‌کنند. امام صادق (سلام الله علیه) حق ندارد مسئله بگوید؟ مسئله که چیزی نیست، حق ندارد بگوید آقا سه طلاق در یک مجلس سه‌تا طلاق نیست، «هی طالقٌ ثلاثاً» این سه طلاق نیست، یا یکی است یا باطل است، آن شیعه‌ی گرفتار هم حق ندارد برود بپرسد؟ شیعه هم لباس یک طعام‌فروشی را می‌گیرد، طبق او را می‌گیرد، روی سر خود می‌گذارد، خیار داریم، گل به سر داریم، خیار! حالا با ترجمه‌ی آزاد بنده، امام صادق هم جرأت کرده آمده جلوی در منزل خود نشسته، دید یک آقایی دارد می‌گوید گل به سر داریم، خیار، طبق خیار روی سر اوست، دارد می‌آید، تا رسید خدمت امام صادق نشست، امام فهمید که این چه می‌خواهد بگوید، یا با علم غیب یا با راه دیگر فهميد، فرمود یک طلاق واقع می‌شود جواب او را داد. این «البلاء للبلاء» است؟ یا نه درگیر شده، درگیری همین است، با منصور دوانیقی درگیر شده، درگیری همین است. همه‌ی ائمه این‌طور بودند، همه‌ی اولیاء الله هم این‌طور بودند، همه‌ی اوصیاء الهی این‌طور بودند، این‌گونه فشارهایی است که برای مؤمنین خدا قرار داده، جلّ این روایات به نظر بنده این معنا را می‌گوید و این عین عدل است و الّا آن‌که شما می‌گویید من نماز شب می‌خوانم، صبح برص می‌گیرم، نماز شب می‌خوانم، شب‌ها نتوانم بخوانم، نماز شب می‌خوانم نان نداشته باشم بخورم، آن یکی آن‌قدر داشته باشد نداند چطور بخورد، من نان نداشته باشم بخورم، برای این‌که من جزء اولیاء الله هستم، اولیاء الله باید هیچ چیزی نداشته باشند، باید گدا و گشنه باشند؟! حتماً باید آب دهان ما هم بریزد؟ این‌ها چیست که می‌گویید؟ روایاتی که دارد بلاء اوّل برای انبیاء، ثمّ اولیاء، ثمّ هر کس نزدیک‌تر، نزدیک‌تر است، این‌ها چه می‌خواهد بگوید؟ اوّل برای انبیاء، ثمّ اوصیاء، ثمّ الادنی فالأدنی، انبیاء چه خصوصیت دارد؟ انبیاء می‌خواستند حرف حق بزنند، حرف حق این بود که گرفتاری داشت، اوصیاء می‌خواستند حرف حق بزنند، امّا ظالم باشید، همه چیز برای شما فراهم است، ولی بخواهی با ظالم درگیر بشوی، همه چیز از تو گرفته می‌شود، هیچ چیزی از خودت نداری، این روایات الانبیاء این را می‌خواهد بگوید، روایت اوّل، بیشتر این روایات هم صحیحه است، 30 تا روایت است، جلّ آنها این معنا است، عن أبی عبد الله (علیه السّلام) قال: «إنّ أشدّ الناس بلاءً [چه کسی اشدّ الناس است بلاءً؟] النبیون ثمّ الوصیون ثمّ الأمثل فالأمثل».[6] انبیاء و اولیاء اشدّ الناس هستند، يعني چون پیغمبر شده، آدم خوبی شده، اشدّ الناس است، یا اقتضای نبوّت این است؟ نبوّت درگیری دارد، اقتضای درگیری این است. روایت بعدی روايت عبدالرحمن بن حجّاج است، قال: ذکر عند أبی عبد الله (علیه السّلام) «البلاء و ما یخصّ اللّه عزّ و جلّ به المؤمن فقال: سئل رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) من أشدّ الناس بلاءً فی الدنیا؟ فقال: [چه کسی بلاء او بیشتر است؟ از شما بپرسند می‌گویید هر چه آدم مسلمان‌تر باشد، سنگ‌ها بیشتر به سر او می‌خورد، پیغمبر فرمود:] النّبیّون ثمّ الأمثل فالأمثل و یبتلی المؤمن بعد علی قدر ایمانه و حسن أعماله [تا چقدر ایمان او اقتضا کند، یعنی بر قدر ایمان خدا گرفتاری می‌دهد؟ این خدای مهربان است؟ این خدای رئوف است؟ ایمان من بیشتر می‌شود، گرفتاری من بیشتر بشود؟ جواب زن و بچّه‌ام را چه بدهم؟ می‌گویم خدا قرار داده ما خوبان گرفتار باشيم، می‌گوید برو بد بشو، چه داعی داری خوب بشوی که این‌طور بشوی.] فمن صحّ ایمانه [در مقابل این روایات به نظر من باید در سراسر جهان سمینار بگیرند، طرفداران آزادی انسا‌ن‌ها، حقوق بشر واقعی، انسان‌های گرفتار، همه باید هزاران سمینار در سراسر چهار راه‌های بشر بگیرند] و حسن عمله اشتدّ بلاؤه و من سخف إیمانه و ضعف عمله قلّ بلاؤه».[7] اگر ایمان او کم است، خیلی نمی‌فهمد چیزها را، عمل او ضعیف است، بلای او کم است، هر چه نادان‌تر باشد، کمتر مشکلات را می‌فهمد، وقتی هر چه ایمان او قوی‌تر باشد، «من أصبح لا يهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم»[8] هر چه ایمان او قوی‌تر باشد، ناراحتی او بیشتر است، ناراحتی‌ها روی اعصاب او، روی قلب او اثر می‌گذارد، ناگهان ایست قلبی کرد و تمام شد، سکته کرد و تمام شد و رفت. روایت دیگر از زید شحّام، «إنّ عظیم الأجر لمع عظیم البلاء [اجر زیادی، عظمت اجر، با عظمت بلاء است، اگر این‌طور باشد که آدم مدام باید برود یک جاهایی که مریض بشود، بلای او بیشتر بشود تا اجر او هم زیادتر بشود!] و ما أحبّ اللّه قوماً إلّا ابتلاهم».[9] خدا آن‌ها را که دوست می‌دارد، مبتلا می‌کند، یعنی مبتلا به مریضی و گرفتاری بدون جهت؟ آن‌ها را دوست می‌دارد، آن‌ها هم خدا را دوست می‌دارند، چه خوش بی مهربانی از دو سر بی، دوست می‌دارند، گرفتار می‌شوند، گرفتار می‌شوند تا آن‌جایی که امام هشتم (سلام الله علیه) جرأت نمی‌کند بگوید مأمون من را مسموم کرد، گرفتار می‌شوند تا پهلو می‌شکند، بازو می‌شکند، سینه سوراخ می‌شود، چشم خون‌آلود می‌شود، گوشواره از گوش دریده می‌شود، مدینه برای همه کس امن است، یهودی، نصاری، بولشویک، امّا برای تنها دختر پیغمبر امن نیست، همه کس می‌تواند به یک جایی مراجعه کند، شکایت خود را بگوید، زهرا مراجعه کرده، حقّ خود را هم گرفته، امّا در عین حال، نمی‌گذارند نگاه دارد، آن‌چنان با سیلی می‌زنند که گوشواره از گوش او می‌افتد.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ»

--------------------------------------------------------------------------------

1. یونس (10): 36.

1. مائده (5): 1.

1. نبأ (78): 6.

1. بلد (90): 4.

2. عصر (103): 1 و 2.

1. وسائل الشیعة 3: 262، کتاب الطهارة، ابواب الدفن و ما یناسبه، باب 77، حدیث 8 .

2. وسائل الشیعة 3: 261، کتاب الطهارة، ابواب الدفن و ما یناسبه، باب 77، حدیث 1.

1. وسائل الشیعة 16: 366، کتاب الامر بالمعروف، ابواب فعل المعروف، باب 18، حدیث 2.

2. وسائل الشیعة 3: 263، کتاب الطهارة، ابواب الدفن و ما یناسبه، باب 77، حدیث 10.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org