|
نسبت روایات خاص بر روایات عام در حرمت غیبت
امام خمینی(س) در بحث تخصیص عمومات و تقیید مطلقات، فرمایشی دارند که قابل تأمل است: و روایة أبيذر عن النبیّ(ص) في وصیّته له، و فیها قال: «یا اباذر، سباب المسلم فسوق، و قتاله کفر، و أکل لحمه من معاصی الله و حرمة ماله کحرمة دمه. قلت: یا رسولالله، و ما الغیبة؟ قال: ذکرک أخاک بما یکره». و یمکن أن یقال: إنّ هذه الروایة کروایة عبدالله بن سنان، قال: قال أبو عبدالله(ع): «الغیبة أن تقول فی أخیک ما قد ستره الله علیه». و غیرهما ممّا فسّرت الغیبة، حاکمة علی سائر الروایات، فإنّها فی مقام تفسیرها اعتبرت الأخوّة فیها، فغیرنا لیسوا بإخواننا و إن کانوا مسلمین، فتکون تلک الروایات مفسّرة للمسلم المأخوذ فی سائرها بأنّ حرمة الغیبة مخصوصة بمسلم له أخوّة إسلامیّـة و إیمانیّـة مع الآخر.[1] خلاصه کلام امام خمینی(س) این است که: روایت ابوذر و روایت عبدالله بن سنان و غیر این دو از روایاتی که در مقام تفسیر غیبت برآمدهاند، بر سایر روایات حاکم هستند؛ زیرا این دسته از روایات در مقام تفسیر غیبت، اخوّت و برادری را در آن معتبر دانسته و غیر مؤمنین اگر چه مسلمان هستند ولی با ما برادر نخواهند بود؛ پس این روایات، مفسّر مُسلِمی است که در سایر روایات آمده است. با این تفسیر که حرمت غیبت مخصوص مسلمانی است که با دیگری اخوّت و برادری اسلامی و ایمانی داشته باشد. پس طبق این سخن امام خمینی(س)، روایاتی که در آنها قید اخوّت و ایمان آورده شده بر سایر روایاتی که به صورت عام و مطلق آمده حکومت دارند. بنابراین، در حکومت دلیل حاکم بر دلیل محکوم، مقدم است و دو دلیل هم، مثبتین نیستند؛ زیرا دلیل حاکم حتی با کمترین ظهور بر دلیل محکوم مقدم میشود. بر این سخن امام خمینی(س) ملاحظاتی وارد است: اولاً: عمده این روایاتی که ایشان به آن اشاره دارند، ضعف سند دارد و علاوه بر آن، تعداد آنها نیز بسیار کم بوده و با این قلّت، قابلیت برای حاکمیت ندارد و نمیتوان با وجود این چند روایت، از عموم و اطلاق آیه و آن همه روایات، صرفنظر نمود. ثانیاً: کلمه «أخ» که در اینگونه روایات به کار رفته، مانند خطابهایی است که در این آیه شریفه و سایر آیات نسبت به مؤمنین به کار رفته و برای تحریص و ترغیب و به منظور ضمانت اجرایی این احکام به کار رفته است، و اساساً جنبه قید بودن در موضوع را ندارد، بنابراین موجب تقیید اطلاقات و تخصیص عمومات نخواهد شد. ثالثاً: روایاتی که در باب غیبت، قید ایمان در آنها ذکر شده و یا در آنها واژه «مؤمن» و امثال آن به کار رفته است احتمالاً برای بیان شدّت و بزرگی گناه غیبتی است که در حق مؤمن بما هو مؤمن؛ یعنی از جهت ایمان او روا شده است؛ یعنی ایمان این فرد موجب شده تا دیگران در صدد غیبت و هتک حرمت و از بین بردن آبروی او باشند؛ مثل آیه شریفه: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾؛[2] «به یقین کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردمِ با ایمان شایع شود، برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است». یعنی دوست میدارند فحشا و زشتیها در جامعه مؤمنین به خاطر ایمانشان رواج پیدا کند تا سبب شود عزت، عظمت و شوکت اهل ایمان پایمال گردد. در واقع برای پایمال شدن ارزش ایمان در جامعه است نه اینکه مقصود کینهجویی و عدوات شخصی باشد؛ بلکه دشمنی با ارزشهای الهی است. یا مثل آیه شریفه ﴿وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا﴾؛[3] «و هر کس فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است، در حالی که جاودانه در آن خواهد بود». اینکه جزای قاتل عمدی فرد مؤمن، خلود در جهنم است، به دلیل این است که مقتول به جهت ایمانش به قتل رسیده است و این معنا در روایات[4] مورد عنایت است که این عقوبت مخصوص قاتلینی است که فرد مؤمنی را به خاطر ایمان او به قتل میرسانند. رابعاً: شاید بتوان گفت منظور از «مؤمن» در این روایات چیزی غیر از شیعه دوازده امامی است؛ به این معنا که ـ طبق بعضی از روایات ـ مؤمن کسی است که دیگر مؤمنان او را بر جان و مال خود امین بدانند و مسلمان کسی است که دیگر مسلمانان از دست و زبان او در سلامت و آسایش باشند؛ مانند روایت سلیمان بن خالد از امام باقر(ع) و ایشان از پیامبر اکرم(ص): المؤمن من ائتمنه المؤمنون علی أنفسهم و أموالهم، والمسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه، والمهاجر من هجر السیّئات و ترک ما حرّم الله، والمؤمن حرام علی المؤمن أن یظلمه أو یخذله أو یغتابه أو یدفعه دفعة؛[5] انسان مؤمن کسی است که دیگر مؤمنین او را بر جان و مال خود امین بدانند، و انسان مسلم کسی است که دیگر مسلمانان از دست و زبان او در سلامت باشند، و مهاجر کسی است که از گناهان دوری گزیند و آنچه را خدا حرام کرده ترک نماید، و بر انسان مؤمن حرام است که به مؤمن دیگری ظلم کند یا او را خوار و پست نماید یا او را غیبت کند و یا او را ناگهانی طرد نماید. خامساً: این روایاتی که ادّعا میشود لسان حکومت بر سایر روایات دارد، در مقام تفسیر و تبیین غیبت به طور مطلق و همه جهات نیست که بگوییم یکی از جهات مطرح در تفسیر غیبت، ایمان است؛ بلکه در مقام تفسیر و تبیین غیبت در برابر بهتان است. بنابراین، از این جهت که در مقام تبیین همه جهات مطرح در غیبت نبوده نمیتواند بر سایر روایات حکومت داشته باشد. از آنچه گذشت روشن گردید که مستفاد از قرآن و روایات این است که غیبت همه ابنای بشر با هر عقیده و فکر حرام است و حرمت آن اختصاص به مسلمانان و یا شیعیان دوازده امامی ندارد. ----------- [1]. المکاسب المحرّمة 1: 378. [2]. سوره نور، آیه 19. [3]. سوره نساء، آیه 93. [4]. نک: وسائل الشیعة 29: 30، کتاب القصاص، أبواب القصاص فی النفس، باب 9، حدیث 1، 2 و 3. [5]. وسائل الشیعة 12: 278، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 152، حدیث 1.
|