|
دیه در قرآن
این واژه دو بار در آیه ۹۲ سوره نساء و در زمینه قتل خطایی بهکار رفته است؛ چنانکه میفرماید: (وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا)؛ هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمنی را جز به خطا بکشد و هر کس مؤمنی را به خطا بکشد، باید بنده مؤمنی را آزاد و به خانواده او دیه پرداخت کند، مگر اینکه خانواده مقتول گذشت كنند. از این آیه نکاتی استفاده میشود از جمله اینکه: ۱. در قتل خطایی، بر خود قاتل لازم است کفاره دهد - که آزادکردن یک برده مؤمن است - و دیهای نیز به اهل مقتول بپردازد، مگر اینکه اهل مقتول به چیزی غیر از دیه رضایت دهند یا بهطور کلی ببخشند و عفو نمایند. در «مجمع البیان» میگوید: «اگر ما بودیم و ظاهر آیه میگفتیم دیه در قتل خطا بر قاتل است، ولی...» (طبرسی، 1365، ج 4 ـ 3، ص 140). در «المیزان»، ذیل این آیه میگوید: «هر کس مؤمنی را به خطا بکشد، بر او واجب است بنده مؤمنی را آزاد و به خانواده او دیه پرداخت کند...».[1] ۲. بهنظر میرسد آزادکردن یک برده، کیفری شخصی است که نفعی هم به جامعه مؤمنان میرساند. قاتل یک نفر از جامعه مؤمنان را حذف کرده و کشته است و با آزاد کردن یک برده مؤمن، فردی مؤمن را به جامعه اعطا میکند و دیه که صد درصد به نفع اهل مقتول پرداخت میشود، جبران خسارت وارده به اولیای مقتول یا آسیبدیده را هدف گرفته است. ۳. این آیه، بهخصوص، اگر آیه ۱۷۸ سوره بقره را نیز به آن منضم کنیم، ظهور در این دارد که دیه قیمت جان نیست؛ چون در مورد خطای محضی مطرح شده است و تصریح به خطا، مورد را منحصر به جایی میکند که اولیای دم حق گرفتن جان را ندارند؛ آنگونه که در قصاص این حق را دارند. پس ظاهراً مراد از دیه، قیمت جان نیست و هرگاه قیمت جان نباشد، قهراً قیمت خسارات مادی و معنوی ناشی از فقدان شخص خواهد بود و چون این خسارات مختلفند دیه نیز میتواند مختلف و متفاوت باشد، اما از این نکته غفلت نشود که با این که جان انسان مال نیست که عوض مالی داشته باشد، قرآن در این آیه به صراحت پرداخت مال به ازای آن را مطرح کرده است. شاید منظور صاحب المیزان که ذیل آیه میگوید: «دیه مالی است که به عوض جان یا عضو یا غیر این دو اعطا میشود...»، عوض قراردادی باشد، نه ارزشی.[2] از این نکته استفاده میشود در مواردی که قصاص ثابت است، اگر به دلیل فرار قاتل و عدم امکان قصاص، دیه پرداخت شد، از آنجا که دیه بدل و عوض ارزشی جان نیست، جایگزینی آن واقعی نیست و تنها تا زمانی که قاتل فراری است، میتواند مانع اجرای قصاص شود، اما هرگاه قاتل به چنگ افتاد، با ارجاع دیه دریافتی میتوان او را قصاص کرد، مگر اینکه در زمان پرداخت دیه شرط شده باشد که اگر قاتل به چنگ آمد، اولیای مقتول حق قصاصی نداشته باشند. اگر گفته شود در صحیحه «ابوبصیر» آمده است در مواردی که قاتل فراری به چنگ آید، والی میتواند او را ادب و حبس کند (حر عاملی، 1389ق، ج 19، ص 303) و «دیگر صحبتی از امکان استرداد دیه و حکم به قصاص او نشده است و بنا بر اطلاق مقامی، چنین چیزی وجود ندارد» (حاجی ده آبادی، 1384، ص 347). میگوییم: اولاً: ممکن است این روایت مربوط به مواردی باشد که بر اولیای مقتول شرط و به آنان تفهیم شده باشد که با دریافت دیه، کار تمام است؛ چه قاتل به دام افتد یا نیفتد و آنها پذیرفته باشند. ثانیاً: بهنظر میرسد حق ادب و حبس، بهخاطر فرار قاتل از مجازات و استیفای حق قصاص، برای والی پدید آمده است؛ از آن رو که وی حافظ نظم عمومی است و ربطی به ثبوت و عدم ثبوت حق قصاص ندارد. همچنین در قرآن در آیه ۱۷۸ سوره بقره، پس از عفو از قصاص نفس، تعبیر به اتباع به معروف میکند و میفرمايد: (فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ)؛ کسی که از جانب برادر دینیاش چیزی به سود او بخشیده شد، پس باید از متعارف پیروی کند و با [رعایت ] احسان [خسارت را ] به او بپردازد. در این آیه تعبیر به دیه نکرده است؛ چون پرداخت دیه متعارف، متعین نیست، اما چنانکه گذشت، ظاهراً منظور از اتباع معروف، پرداخت دیه متعارف است و گاه از بدل جان یا بدل آزادی انسان به فدیه تعبیر شده است؛ زیرا در واقع فدیه، فدای جان کسی است که ممکن است کشته شود یا فدای آزادی کسی که به اسارت در آمده است. در داستان «عبدالمطلب» و «عبدالله» که گفته شد به حسب برخی گزارشات تاریخی و روایی صد شتر قرار گرفت، در واقع فدیه جان عبدالله بود. این فدیه در قصه ذبح «اسماعیل» به حسب نقل، یک قوچ استثنایی بود که قرآن از آن به ذبح عظیم تعبیر نموده است: (وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ) (صافات (37): 107)؛ و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم.[3] کسی که دیگری را به عمد میکشد، جانش در دست اولیای دم است و اگر میخواهد کشته نشود و آزاد گردد، باید فدیه بدهد؛ یعنی مالی را فدای جان خودش میکند تا جانش را نجات دهد؛ چنانکه اگر اسیر میشد با فدیهدادن میتوانست آزادی خودش را بهدست آورد؛ چرا در آن زمان مرسوم بود و در قرآن میفرماید: (فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً) (محمد (47): 4)؛[4] سپس یا بر آنان منت نهید و آزادشان کنید و یا فدیه و عوض از ایشان بگیرید. ----------- [1]. و من قتل مؤمناً بقتل الخطا وجب عليه تحرير نفس مملوكة مؤمنة و إعطاء دية يسلمها الى اهل المقتول» (محمد حسین طباطبایی، الميزان، ج 5، ص 39 و نيز در مورد تفسیر این آیه به: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۹، ص ۸۹ رجوع شود. [2]. «و الدية ما يعطى من المال عوضاً عن النفس أو العضو أو غير هما» (محمد حسین طباطبایی، بی تا، الميزان، ج4، ص 39). [3]. طبرسی میگوید: «الفداء جعل الشی ء مکان الشیء لدفع الضرر عنه» (فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 8 ـ 7، ص 708)؛ فدا قراردادن چیزی به جای چیز دیگری است تا ضرر از او دفع شود. [4]. بنگرید به: همان، ج 9-10، ص 147.
|