|
دیه در لغت
دیه مصدر «ودی»، «یدی» است. در کتاب «العین» میگوید: «ودی فلان فلاناً» (فراهیدی، 1414 ق)؛ دیه او را پرداخت[1] و بیان نمیکند که در چه مورد دیه اطلاق میشود و آیا مال است یا چیزی اعم از مال و غیر مال و مقدار آن چقدر است و به ازای جان است یا جان و عضو و آیا قیمت جان است یا قیمت خسارات مادی و معنوی قابل تقویم و آیا تنها خسارت است یا کیفر یا هر دو و آیا در مورد مذکر و مؤنث فرق میکند یا خیر؟ «فیومی» میگوید: «قاتل دیه داد؛ یعنی مالی را که بدل جان است، به ولی مقتول اعطا نمود» (فیومی، بیتا).[2] و در «المنجد» میگوید: «دیه مالی است که به عوض جان کشتهشده اعطا میشود» (معلوف، 1376).[3] در «قاموس المحیط» میآورد: «دیه حق کشته شده است» (فیروز آبادی، 1424 ق).[4] عبارت راغب صراحت دارد در اینکه دیه مربوط به خون است؛ خون زن باشد یا مرد، عضو باشد یا جان و چه بسا آن چیزی که اعطا میشود، مال نباشد و بهای متعارف آن هم نباشد، اما بدل یا عوضبودن آن را عنوان نمیکند. بهنظر میرسد در مفهوم لغوی دیه، بدل جان بودن آن اخذ نشده است و نیز جزاییبودن آن، چنان که تفاوت بین نفس، زن یا مرد، یا کوچک و بزرگ و مقدار آن نیز دیده نشده است. بنابراین، میتواند متفاوت باشد؛ چون خسارات متفاوتند. از این ماده واژه «وادی» به معنای «دره» یا «مسیل» استعمال شده است و شاید دیه معنای سیلان را در بر داشته باشد؛ به این بیان که وقتی کسی کشته میشود، گویی از قاتل به سوی او درهای ایجاد میشود که مال پرداختی که شتر بود، در آن به سوی اولیای مقتول جریان مییابد و در واقع دیه به معنای جریانداشتن و مرادف «سال، یسیل، سیلا» است. حال یا به جهت انبوهی مالی که به اولیای مقتول پرداخت میشود و مانند سیل به سوی او سرازیر میشود یا به جهت استمرار آن است؛ چون تا زمان جلب رضایت اولیای مقتول ادامه مییابد و بر آن افزوده میشود تا آنجا که رضایت دهند و از اقدام تلافیجویانه دست بردارند. شاید در وضع اولیه این واژه، این معنا ملاحظه شده است، اما بعداً به تعداد پنج شتر نیز دیه گفته شده است و به هر چیز با ارزشی که آسیبرساننده به آسیبدیده اعطا میکند. ---------- [1]. «فلانی به فلانی دیه داد: ادی دیة، الخلیل». [2]. «ودی القاتل القتیل یدیه دیةً، اذا اعطی ولیه المال الذی هو بدل النفس». [3]. «الدية، ما يعطى من المال بدل نفس القتيل». [4]. «الدیه، بالسکر: حق القتیل».
|