|
از بدعت تا انديشه هاي نوين فقهي
نویسنده:/ حجت الاسلام والمسلمين رحيم نوبهار فرزندخواندگی از دیدگاه حضرت آیت الله صانعی[153] ... آنچه اين نوشتار به آن مي پردازد، قضيه بدعت آميز خواندن برخي از فتاوي حضرت آيت الله صانعي(دام ظلّه) يا مخالفت آن ها با صريح قرآن مجيد و عناويني از اين دست است. اين امر گرچه صورت حاشيه اي به خود گرفته، اما در جای خود از اهمیّت بالایی برخوردار است؛ زيرا افزون بر آن كه برخي از اين اظهار نظرها خارج از چارچوب انصاف به نظر مي رسد، مي تواند راه را بر هر انديشه نوين فقهي در حال و آينده ببندد و پيامدهاي زيانباري براي جامعه علمي كشور اعم از حوزه و دانشگاه داشته باشد. در اين نوشتار مي كوشم به برخي از فتاوي حضرت آيت الله صانعي كه مورد ايراد قرار گرفته است، بپردازم؛ مطالب بيشتر از اين منظر پيگيري شده است كه برابر موازين رايج آيا مي توان آن گونه كه در اظهارات برخي آمده است، به اين فتاوي انگ مخالفت با صريح قرآن مجيد يا بدعت زد؟ 1. مي توان در باره معناي بدعت و مخالفت با صريح قرآن مجيد به تفصيل سخن گفت؛ اما معناي مخالفت صريح دو سخن با يكديگر امري عرفي است كه براي بسياري روشن است. پيدا است كه در محيط تشريع و قانونگذاري عام و خاص، مطلق و مقيد و احكام با لحاظ عناوين اوليه با احكام با عناوين ثانويه، متعارض و مخالف با يكديگر قلمداد نمي شوند. در باره بدعت نيز آنچه ما را از توضيح در باره آن بي نياز مي كند آن است كه معناي بدعت هر چه باشد، اختلاف نظر در چارچوب فقه رايج، عنوان بدعت به خود نمي گيرد. نوعي اجماع وجود دارد كه بدعت، نظر نويني است كه هيچ اصلي در شريعت بر آن دلالت نكند. آنچه از اطلاق، عموم يا فحواي ادله و مقولاتي از اين دست استنتاج مي شود، بدعت نيست، حتي اگر پيشينيان نگفته باشند. چنان كه سيد مرتضي يادآور شده است احداث قول جديد حتي اگر مخالف با اجماع باشد، به خودي خود بدعت نيست. به نظر غزالي يك رأي تنها در صورتي بدعت است كه دليلي قطعي و غير قابل تأمل و تأويل در برابر آن وجود داشته باشد. در غير اين صورت رأي نوين از مصاديق اجتهاد است و بدان بديده احترام بايد نگريست. به ياد داشته باشيم كه بدعت از گناهان است و البته نسبت دادن نابجاي آن به كسي هم طبعاً گناهي بزرگ خواهد بود. 2. در برخي اظهار نظرها فتواي آیت الله صانعي درباره ی فرزندخواندگي، مخالف با صريح قرآن مجيد قلمداد شده است. براي بررسي صحّت و سُقم اين گفته، آيه ی مربوط به فرزندخواندگي در قرآن مجيد و فتواي حضرت آیت الله صانعي در اين باره را در كنار يكديگر ذكر مي كنم تا روشن شود آيا فتواي معظّم له در اين باره، مخالف صريح قرآن كريم است؟! قرآن كريم درباره ی فرزندخواندگي مي فرمايد: «خداوند... پسرخواندگانتان را پسران واقعي شما قرار نداده است؛ اين سخن شما است كه بر زبانتان جاري مي شود و خداوند حق را مي گويد و به راه هدايت مي كند. پسرخواندگانتان را به نام پدران واقعي آنان بخوانيد، اين، نزد خداوند عادلانه تر است، اگر پدرانِ آنان را نمي شناسيد، پس آنان برادران شما در دين و دوستان هم پيمان شمايند. در مورد آن چه به خطا انجام داده ايد، باكي بر شما نيست؛ بلكه در باره ی آن چه دل هاتان به عمد مرتكب شده است، (مرتكب گناه شده ايد) و خداوند پيوسته آمرزنده و مهربان است».[154] در باره ی ديدگاه هاي آیت الله صانعي در باره ی فرزندخواندگي، برابر آن چه در رساله استفتائات (مجمع المسائل) معظّم له آمده است ايشان براي برقراري رابطه ی محرميّت ميان پسرخوانده و مادري كه تربيت او را به عهده گرفته است، همان راهي را پيشنهاد داده اند كه همه ی فقيهان آن را بي اشكال مي دانند؛ يعني شيردادن و اجراي صيغه عقد به نحو مقرّر؛ اما در پرسش و پاسخي ديگر كه سال ها بعد صورت گرفته چنين آمده است: سؤال: شخصي پسر بچه اي را از طريق سازمان بهزيستي به فرزندي قبول كرده است و در آغاز، كاري كه باعث محرم شدن آن بچه با مادرخوانده شود، انجام نداده است و اكنون بچه شش يا هفت ساله است. آيا راهي براي محرم شدن نامبرده با مادرخوانده وجود دارد؟ جواب: اگر دختري نداشته باشند براي محرميّت، اين گونه پسرخوانده ها كه سن آنها از ايام رضاع و دو سالگي گذشته و شرايط رضاع از بين رفته، راهي براي محرميّت به نظر نمي رسد؛ لكن چون اين گونه اعمال كه جزء اعمال برّ و احسان و نيكي به ديگران مخصوصاً كودكان بي پناه و يتيم و سرگردان مي باشد، مستحب و مطلوب و موجب اجر اُخروي و سعادت دو دنياست و از نظر حرمت نگاه كردن و نامحرم بودن بعد از تميز و بلوغ، به حكم ضرورت و مشكلِ نداشتن فرزند و مشكلِ گفتن به كودك كه تو پدر و مادر نداري و فرزند ما نيستي، مرتفع مي گردد و جايز مي باشد و حرج و مشقّت رافع حرمت است و اسلام دين سهولت و آساني مي باشد. پيدا است هركس اين فتوا را مخالف با صريح آيه ی قرآن بداند، يا در فهم معناي مخالفت دچار اشتباه است، يا در فهم مضمون آيه ی شريفه يا فتواي معظّم له. نخست مي توان پرسيد آيا آن نوع فرزندخواندگي كه در جاهليت رايج بوده و قرآن مجيد در آيه ي پيش گفته، از آن نكوهش نموده است، همان چيزي است كه در فرض سؤال از آیت الله صانعي آمده است؟ پاسخ قطعي به اين پرسش نيازمند بررسي هاي بيشتري است. آن چه اكنون در جامعه ی ما رايج است اين است كه برخي خانواده ها معمولاً به انگيزه احسان، سرپرستي كودكي بي سرپرست را بر عهده مي گيرند؛ يا آن كه به دليل مشكلات باروري اقدام به حضانت و سرپرستي كودكان مي نمايند. جدا از اين نكته، در جوابيه آیت الله صانعي اصولاً حكم جواز نظر آن هم به لحاظ ترتّب عنوان ثانوي كه «حَرَج» است، ذكر شده است؛ يعني فرضي كه آيه ی شريفه اصولاً از بيان آن ساكت است؛ پس مضمون آيه ی شريفه و پاسخ آیت الله صانعي هر كدام به فرض مختلفي نظر دارند و بنابراين ميان آنها مخالفتي وجود ندارد تا چه رسد به مخالفت صريح. كساني كه با مباني اوليه فقه و بررسي نسبت ادلّه با يكديگر آشنايند، مي دانند كه حكم با لحاظ عنوان اوّلي اصولاً با حكم با لحاظ عنوان ثانوي مانند حرج، متفاوت است. آيه ي شريفه از حكم مسأله در فرض حرج سخن نمي گويد تا فتواي معظّم له بر خلاف صريح آيه ی قرآن مجيد يا حتي ظاهر آن باشد. احكام عناوين ثانويه بر اطلاق احكام اوليه مقدم اند؛ خواه اين تقدم از باب تخصيص باشد يا حكومت يا از باب جمع و توفيق عرفي يا براي جلوگيري از محذور لغويت؛ بدين معنا كه لازمه ی اين كه ادلّه ی احكام ثانويه را بر احكام اوليه مقدم ننماييم، آن است كه تشريع احكام به عناوين ثانويه لغو و بي اثر باشد. در فتواي آیت الله صانعي هم حرمت نظر با استناد به «لاحرج» منتفي شده است. حتي اگر فقيهي با استناد به ادلّه ی ديگر به ثبوت رابطه محرميّت در فرض حرج و اضطرار قايل شود، مي توان به فتواي وي ايراد كرد كه ادلّه ی «لاحرج» لسان ايجاب و اثبات حكم، آن هم حكم وضعي را ندارد، اما نمي توان نظر او را مخالف صريح آيه ی قرآن مجيد دانست. به ويژه اين كه ايشان احكام فرزندخوانده را همان احكام فرزند نَسَبي ندانسته اند؛ بلكه از قضا به دليل همين آيه و ادلّه ي ديگر، در خصوص ارث تصريح نموده اند كه فرزندخوانده جزو ورّاث سرپرستان نيست. ممكن است فقيهي در برابر اين فتوا استدلال كند كه با توجّه به ادلّه ی حرمت نظر و لحاظ مذاق شرع در اين باره، حرمت نظر داراي چنان ملاك مهمي است كه با «عُسر و حَرَج» مرتفع نمي شود؛ اما فقيـه ديگـري ممكن اسـت با توجّه به قاعده ي استوار و قـرآني «نفي حرج»، و ملاحظه كثرت كودكان بي سرپرست به عنوان حرجي اجتماعي يا حتي نياز روحي شديد زن و شوهري كه نمي توانند داراي فرزند شوند به عنوان حرج شخصي، حكم به انتفاي چنين حرجي نمايد. استدلال به نفي حرج براي برداشتن حكم تكليفي اولي شرع، نظير حرمت نگاه كردن كه در اين خصوص مورد نظر است، امري كاملاً رايج است. لازمه ی اين كه چنين فتوايي را مخالف با قرآن قلمداد كنيم آن است كه هرگاه فقيهي با استناد به نفي حرج ـ كه مستند آن پيش از هر چيز خود قرآن مجيد است ـ حكم به حليت امري نمايد كه در قرآن مجيد حرام اعلام شده است، فتواي وي را مخالف با قرآن مجيد بشمريم؛ چيزي كه طلاب مبتدي هم نادرستي آن را درك مي كنند. درست است كه برخي معتقدند به مناسبت حكم و موضوع و لحاظ لسان ادلّه ی نفي حرج اين قاعده ناظر به نفي حكم تكليفي است؛ اما برخي به مقتضاي عموم (وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ)[155] بر آنند كه اصولاً در دفتر تشريع الاهي حكم حرجي، خواه وضعي يا تكليفي وجود ندارد؛ يا آن چه به نحو توليدي باعث حرج شود هم نمي تواند در شريعت وجود داشته باشد. در نتيجه، «لاحرج» مي تواند نافي احكام تكليفيّه و وضعيّه حرجي باشد. در واقع، با توجّه به اين كه احكام وضعيّه نيز احكامي اعتباري اند و وضع و رفع آن به دست شارع است، اصل رفع احكام وضعيّه توسط شارع امري امكان پذير است؛ به همين دليل، حكومت ادلّه ی «نفي اكراه» نسبت به ادلّه ی «احكام اوليه» حتي اگر از نوع وضعيّه باشد بلامانع است؛ حتي برخي بر آنند كه ادلّه ی «نفي اكراه» بر مطلق احكام وضعيّه حاكم است، اما در خصوص احكام تكليفي تنها بر آن دسته از احكام كه بسيار مهم نيستند، حاكم است. حتي به آنان كه حكومت لاحرج بر ادلّه ی احكام اوليه را ناظر به «عقدالحمل» مي دانند و نه «عقدالوضع»، نمي توان نسبت داد كه آنان لزوماً دامنه لاحرج را به احكام تكليفيّه محدود مي كنند؛ زيرا حكم وضعي هم در هر حال حكم است و در محدوده ی عقدالحمل قرار مي گيرد. به همين ترتيب با آن كه برابر نظريه اي، ادلّه ی «نفي حرج» تنها نافي حكم اند و لسان اثباتي ندارند، اما اگر فقيهي با توجّه به امتناني بودن «لاحرج» بر آن باشد كه اين امر ايجاب مي كند كه حكم مطابق با آساني و بر خلاف حرج هم در مورد اجراي قاعده، جعل شده است؛ مي توان نظر وي را نقد كرد؛ اما نمي توان فتواي مبتني بر اين نظر را فاقد مبنا دانست، بلكه اين فتوا هم مبناي خاصِ خود را دارد. به هر رو، اختلاف نظر در باره ی دامنه اجراي قاعده ي «لاحرج» مسأله اي كاملاً اجتهادي و نظري است. برداشت فقيه از ميزان اهميت حكم اولي كه محكوم دليل لاحرج قرار مي گيرد، در اين باره تعيين كننده است؛ زيرا فقيهي ممكن است براي حكمي چنان اهميتي قايل باشد كه آن را محكوم ادلّه ی نفي حرج نداند؛ حال آن كه فقيهي ديگر چنان اهميتي براي حكم اولي قايل نباشد. هر چند در اين باره هم به مقتضاي عموم قاعده ي «نفي حرج»، ادلّه ی «نفي حرج» معمولاً مي توانند بر احكام اوليه حاكم باشند، مگر اين كه شارع خود به عدم شمول قاعده ي «نفي حرج» بدان تصريح كرده باشد؛ يا فقيه با ملاحظه مجموع ادلّه احراز نمايد كه حكم اولي به دليل اهميت فوق العاده نمي تواند مشمول دليل «نفي حرج» يا مراتب خاصي از حرج قرار گيرد. چنان كه به دلايلي كه در جاي خود ثابت شده است، احكامِ ناظر به حفظ اصل دين و شريعت، مشمول ادلّه ی «نفي حرج» قرار نمي گيرند. تحليل چيستي احكام وضعي و تكليفي و ارتباط آن دو با يكديگر نيز بر چند و چون استناد به قاعده ي «نفي حرج» تأثير مي گذارد. اصولاً درباره ی اين كه مجعولات شرعي به لحاظ ماهيت چيستند، اختلاف نظر وجود دارد. به همين ترتيب، در باره ی نوع رابطه احكام وضعي با احكام تكليفي نظرهاي متفاوتي وجود دارد. فقيه و اصولي نامدار، محقق اصفهاني اصولاً استنتاج احكام وضعي از احكام تكليفي را حتي به نحو كشف احد المتلازمين عن الآخر معقول نمي داند. شيخ انصاري احكام وضعي را مستنتج از احكام تكليفي مي داند. استاد الكل وحيد بهبهاني به محققان نسبت مي دهد كه آنان معتقدند احكام وضعي به احكام تكليفي باز مي گردد؛ چنان كه احكام تكليفي هم به نوعي اعتباراً، به احكام وضعي بر مي گردد. بدين سان اين دانشمند اصولي، به وجود رابطه اي دوسويه ميان حكم تكليفي و وضعي قايل است. حتي بنابر نظريه نادري، مجعولات اوليه شرعي، احكام وضعي اند و احكام تكليفي از احكام وضعي استنتاج مي شوند. به هر حال، نوع رابطه ميان حكم تكليفي با وضعي كه از مسايل نظري و اجتهادي است، مي تواند بر نحوه ی اجراي قاعده ي «نفي حرج» هم آثاري داشته باشد. درست است كه اغلب برآنند كه ادلّه ی نفي حرج تنها جهت تكليف و حرمت را نفي مي كند، اما راه براي قايل شدن به جريان نفي حرج در احكام وضعي مانند اشتراط، صحّت و مانعيّت نيز باز است. فقهاي نامداري به اين مطلب تصريح نموده اند؛ تمسّك به لاحرج براي نفي اشتراط نكاح باكره به اذن وليّ او در مواردي كه اشتراط موجب حرج مي شود؛ يا تمسك به لاحرج براي نفي اشتراط اباحه آب وضو در فرض جهل كه مورد ظاهر نصّ است؛ هر چند مي توان اين موارد را به نفي وجوب اذن يا وجوب تحصيل طهارت با آب مباح تأويل برد. با اين حال، ظاهر پاسخ حضرت آیت الله صانعي(دام ظلّه) در باره ی «فرزندخوانده»، انتفاي حرمت نظر به عنوان حكمي تكليفي به استناد حرج و ضرورت است؛ استناد به لاحرج براي نفي چنين حكمي امري كاملاً رايج و برابر موازين و اصول پذيرفته شده است. بگذريم از اين كه تفكيك «حرمت نظر» از «محرميّت در خصوص نظر» به معناي محصّلي بر نمي گردد تا اجراي لاحرج در اولي بي اشكال و در دومي ناممكن باشد. در هر حال آن چه شگفت انگيز است مخالف با قرآن قلمدادكردن اين فتوا است. اميدوارم گويندگان اين سخنان، اندكي در گفته هاي خود درنگ كنند و اگر به اشتباه آشكار خود پي بردند، آن را به نحو مناسب جبران نمايند. اتهام فتوا دادن به خلاف صريح قرآن كريم آن هم به فقيهي مبرّز بسيار سنگين است. چنان كه در ادامه پاسخ آیت الله صانعي آمده است، از جمله مباني فقهي در امتداد قاعده ي نفي حرج، لزوم «أخذ به اسهل» است. به موجب آيات قرآن مجيد و روايات فراوان، اراده ي تشريعيّه خداوند بر يُسر و آساني است. سخت گيري در دين به تصريح روايات، شيوه خوارج است. «إنّ الـخـوارج ضَيَّقوا علی أنفسهم بجهالتهم»[156] قدماي از اصحاب هم أخذ به طريق اسهل را همچون مبنايي در استنباط احكام به كار مي بسته اند. در ميان قدما، شيخ صدوق، آسان بودن مضمون يكي از دو روايت متعارض را يكي از ملاك هاي ترجيح آن مي دانسته است. از اين بالاتر، سيد مرتضي سهولت و آساني را يكي از معيارهاي تشخيص مذهب حق در ميان مذاهب اسلامي برشمرده است. محقق اردبيلي نيز در استنباط احكام و فتوا به اين مبنا پايبند بوده است. اختلاف نظر درباره ی دامنه اجراي قاعده ي أخذ به اسهل، كه اصل آن مورد پذيرش همگان است امري طبيعي است و گاه موجب اختلاف فتاوا مي شود. حتي ممكن است كسي بر آن باشد كه قاعده ي يُسر، قاعده اي مستقل از قاعده ي نفي حرج و متفاوت با آن است؛ حتي اين احتمال منتفي نيست كه قاعده ي يسر برخلاف قاعده ي نفي حرج داراي لسان اثباتي باشد؛ بدين معنا كه مضمون آن اين باشد كه حكم و وضعيّتي كه مستلزم آساني است، دين و شرع الاهي است. با توجّه به چنين مباحثي روا نيست كساني به فتواهايي كه ممكن است بر چنين مبنايي مبتني باشند، انگ بي مبالاتي و پيروي از خواست هاي مردم و كنار نهادن مباني بزنند. بگذريم از اين كه برابر آمار رسمي موجود و به گفته متصديان امر، شماري از كودكان در جامعه ی ما با معضل بي سرپرستي و بدسرپرستي مواجهند؛ و البته چنين فتاوايي مي تواند گره از بخشي از مشكلات ما كه چه بسا نوعي حرج اجتماعي است بگشايد. شاهد اين كه، دست اندركاران امور كودكان بي سرپرست از فتواي حضرت آیت الله صانعي (دام ظلّه) درباره ی فرزندخواندگي استقبال نموده اند. ----------------------------------- [153]. مقاله «از بدعت تا انديشههاي نوين فقهي» تحليل برخي از نظرات علمي و فتوايي حضرت آيتالله العظمي صانعي ميباشد که به قلم جناب حجت الاسلام والمسلمين رحيم نوبهار، تحرير يافته است. وي از اساتيد حقوق دانشگاه شهيد بهشتي است که اين مقاله را در سايت کلمه انتشار داده است. به نظر نگارنده از جمله شهامتهاي علمي معظمله که قابل تحسين و تقدير است، اولاً طرح نظريات نويني است که در حوزه فقه و اجتهاد بدان دست يافتهاند و ثانياً تدوين کتابها، رسالهها و کتابچههايي در قالب فقه استدلالي براي اين نظريات است. و ما در اينجا، تنها به بخش مربوط به بررسي مبنايي فتواي «فرزند خواندگي» آن مقاله، خواهيم پرداخت. [154]. سورهي احزاب (??)، آيات ? و ?. [155]. سورهي حج (22)، آيهي 78؛ «و بر شما در کار دين هيچ تنگي و دشواري ننهاده است». [156]. قرب الإسناد، ص 418؛ الفقيه، ج1، ص 258، ح 791؛ وسائل الشيعه، ج3، ص 491، أبواب النجاسات، باب 50، ح 3، روايت به نقل از محمدبن ابي نصر چنين است: «... إنّ اباجعفرg کان يقول: إنّ الخوارج ضَيَّقوا علي أنفسهم بِجهالَتِهِم، إنّ الدّين أوسَعُ مِن ذلک؛ همانا خوارج به خاطر جهالتشان عرصه را بر خود تنگ کردهاند در حالي که دين آسانتر از اين نوع کارهاست».
|