|
ب) ويژگي هاي اخلاقي
1. تواضع و فروتني تواضع، خصلت بزرگ مردان و کريمان است. در احاديث فراوان به اين خصلت اشاره شده است.[139] به جاست يک فقيه و عالم ربّاني که براي توده ي مردم الگوست، عملاً به خصلت تواضع متخلّق باشد که اصولاً فقيه واقعي از اين صفت نيکو جدا نيست. آيت الله صانعي با آن كه در اوج و شكوه مرجعيت است، امّا عالم و فقيهي متواضع و فروتن است. او نسبت به بزرگان علم و معرفت و مراجع عظام، با تعظيم ياد مي كند و در ديدار با آنان بسيار متواضع است. شأن اساتيد و فضلا را با کمال احترام حفظ مي كند. نسبت به طلاب و دانشجويان و اهل علم خاضع است. علاقه اي صادقانه، همراه با شفقت و مهرباني به عموم مردم به ويژه افراد دردمند و گرفتار دارد. ارادتي كريمانه در برخورد با ايثارگران و خانواده هاي شهدا و جانبازان ابراز مي كند و هم درد و همگام با طبقات مستضعف جامعه است. حجت الاسلام والمسلمين آقاي رفيعي طباطبايي در توصيف ويژگي هاي اخلاقي آيت الله صانعي مي گويد: «... ايشان از نظر اخلاقي بسيار متواضع و اهل محبّت بودند. اصلاً ما آن موقع وضع ضعيفي داشتيم و ايشان هم به ما محبّت داشتند و هيچ وقت نشد در طول قريب به سه سال هم حجره بودن، يک جمله اي که کوچک ترين احساس نارضايتي يا عصبانيّت از آن به ذهنمان خطور کند، با ما داشته باشند. خيلي مهربان بود، واقعاً محبّت مي کردند. محبّت ايشان ادامه داشت تا موقعي که به مدرسه ي فيضيه رفتيم... . ما در حدود دو سال و اندي در مدرسه ي آقا سيد صادق خدمت ايشان بوديم و واقعاً، گرچه ايشان در سنين بالايي نبودند، ولي موقعيت پدر را براي ما در حجره داشتند. ما هم به ديد پدر به او نگاه مي کرديم. از ايشان فرمان مي برديم و اطاعت مي کرديم...».[140] بي مناسبت نيست که اخلاق متواضعانه ي اين عالم بزرگوار را نسبت به شهدا و خانواده هاي آنان يادآور شويم. ايشان در جواب سؤال مجله شاهد (نشريه بنياد شهيد) که پرسيد: شما در اين خصوص (شهدا) چه پيامي نسبت به خانواده هاي شهدا و جانبازان جنگ و انقلاب داريد؟ «بنده در آن حدّ نيستم که نسبت به آنها بتوانم پيامي بدهم، خانواده هاي شهدا خودشان پيام هستند و بنده همه چيزم را بلکه همه چيز جامعه را در کنار مقام رهبري امام(س) مرهون آن شهدا مي دانم؛ اما آن چيزي را که بنده خيلي روي آن تکيه مي کنم، اينکه، اين وضع شهدا و خصوصيّات شهدا بيشتر بايد به مرآء و منظر گذاشته شود... اين وصيت نامه ها، اين خصوصيات خانواده هاي شهدا، اين ريزه کاري هاي زندگي اين فداکاران هر چه بيشتر روشن شود، براي انقلاب يک پشتوانه اي خواهد بود. ... بنده معتقد هستم بايد يک بخشي از همه ي رسانه هاي گروهي ما براي شنواندن و نماياندن خصوصيات خانواده هاي شهدا باشد و زندگي اينها را براي مردم شرح بدهند ، که اينها چه بودند، چطور زندگي مي کردند، در چه سنيني آماده شدند براي شهادت و با چه شرايطي از دنيا رفتن. هر کدام از اينها سازنده و آموزنده است...».[141] در تواضع اين مرجع تقليد همين مقدار بس که يکي از شاگردانش در يکي از سفرهاي زيارتي به مشهد مقدس در معيّت استادش در سال 1354 نقل مي کند که: «... ايشان در اين سفر، استادي را به کلي فراموش کرد که استاد ماست. عين يک آدم کاملاً عادي و رفيق و هم سن ما، توي سفر غذا درست مي کرد. ظرف مي شست. آن زمان ايشان درس خارج مي گفت. واقعاً ايشان متواضعانه برخورد مي کردند...».[142] 2. ساده زيستي آيت الله صانعي در خانواده اي آكنده از صفا و صميميت، تديّن و تقوي، ساده زيست و به دور از تشريفات ظاهري، تربيت شد و در اين محيط تحت تأثير رفتار، كردار و گفتار پدر، راز و رمز سعادت، خوشبختي و موفقيت را در مفاهيم معنويّت، انسانيت، اخلاق و قناعت يافت. ايشان اين خانواده و تربيت هاي اخلاقي و اجتماعي پدر را مايه ي فخر و مباهات خود دانسته و آن رفتارهاي نيک را بدين گونه توصيف مي کند: «... مرحوم والد ما دقّت زيادي داشتند در خصوصيّات اخلاقي و تربيتي ما؛ چه در محل و چه در اصفهان و حتي زماني که به قم آمده بوديم، باز هم ايشان اين دقّت ها را نسبت به ما داشت. من به ياد دارم يک بار در محل وقتي استکان چاي را برداشتم تا چايي بخورم، ايشان فرمود: با استکان چايي نخور؛ چون اين طور چايي خوردن، چايي خوردن متکبران و خوانين است. (البته در آن زمان اين مطلب مصداق داشت و آنهايي که براي خودشان شخصيتي قايل بودند سعي مي کردند در نعلبکي چايي نخورند و حالا البته ديگر اين رسم از بين رفته است.) به ياد دارم که ما براي شام به جايي دعوت شده بوديم و البته هيچ وقت مرحوم والد ما را بدون دعوت به جايي نميبرد و اگر جايي اصرار مي کردند ما هم مي رفتيم. در يکي از اين دعوتيها غذا خوردنم طول کشيد و ايشان پاي ما را فشار دادند و ما فهميديم که يعني ديگر نخوريم. با اين که عقب نشستيم، بعداً که به منزل آمديم گفتم: شما پايمان را فشار داديد، ما هنوز سير نشده بوديم. گفت: شما خوب بود سريع تر غذا مي خورديد که زودتر سير شويد؛ چون اين طور که شما غذا ميخوريد، آنهايي که آنجا نشستهاند مي گويند: اين آخوندها و بچه هايشان چقدر پرخورند و اين براي روحانيت مطلوب نيست. در همان حالت، بلافاصله به ايشان گفتم: چرا خودتان آخر از همه سر سفره عقب مينشينيد؟ خوب است که خودتان هم زودتر بخوريد و عقب بنشينيد. ايشان گفتند: سرّش اين است که آن آقايان و مهمانان به من احترام مي گذارند و براي من شخصيتي قايلند و از آداب سفره اين است که آن کسي که به او احترام ميگذارند آخر از همه از سفره عقب بنشيند و اگر افرادي مي خواهند غذا بخورند خجالت نکشند. آنها با عقب رفتن من نمي توانند غذا بخورند و اين خلاف ادب است و بايد در سفره مراعات شود... . باز از دقّتهاي ايشان، زماني که در قم رسائل شروع کرديم، تابستان آن سال به اصفهان رفتيم، مرحوم والد به ما گفت: برويد پاي درس آشيخ حسن عالمي، ـ ايشان در مدرسه جدّه بزرگ شرح لمعه ميفرمود و نماز جماعت را هم آنجا برگزار ميکرد. خيلي انسان بزرگواري بود ـ گفتيم: آقا؛ ما اين دروس را خواندهايم. گفت: ميدانم خواندهايد، برويد آنجا بنشينيد و از انفاس قدسية ايشان استفاده نماييد. او يک آدم ساده اي نيست، نميگويم برويد مطلب درسي بياموزيد که البته آن را هم اگر ندانستيد ياد بگيريد، اما همين قدر که پاي درس و صحبت ايشان بنشينيد، رفتار او شما را انسان بار ميآورد».[143] به هر حال اين شخصيت با اين مربي و با اين تربيت ها، وقتي طلبه شد، دوران تحصيلي اش را با خوراك و پوشاك ساده و با قناعت گذراند و در طول ساليان متمادي كه در شهر قم و حوزه ي علميه مقدّسه آن به تحصيل، تدريس و فعاليت هاي علمي و تبليغي اشتغال داشت، در خانه ي استيجاري زندگي كرد و زماني هم كه خانه اش به عنوان « بيت مرجعيت» به روي همگان گشوده شد، همان سادگي و بي آلايشي ادامه يافت. اين زندگي نه تنها در او و مسيري که انتخاب نمود، خستگي ايجاد نکرد، بلکه مشقّت هاي زندگي و دوران سخت طلبگي، نفس او را براي آينده اي روشن، تقويت کرد و تصميمش را براي ادامه ي حيات علمي و معنوي جدّي تر ساخت. اينها نتايج تربيت هاي ديني، اخلاقي ـ ايماني خانوادگي، تحصيلي و تدريسي اوست. اين ساختار تربيتي سبب شد تا از او مرجعي الاهي، مردمي، دلسوز و بصير بسازد. اين مرجع عاليقدر در سير زندگي اش نسبت به امور مادي و دنيوي توجّهي ندارد و در مسايل مالي توکل بر خدا مي کند و رزق و روزي را به دست خداي بي نياز مي داند و به فرموده آية شريفه ي: (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ)[144]؛ نه براي از دست رفتنش افسوس مي خورد و نه براي بدست آمدنش خوشحال است. ايشان در مورد زندگي مادي خود، به خصوص سال هاي طلبگي چنين مي فرمايد: «... وضع ما خيلي بد بود. فقر و فاقه بر حوزه حاکم بود. بر ما هم بيشتر حاکم بود. در آن ابتداي طلبگي در قم در حجره اي که هفت نفر بوديم، دو سير گوشت مي گرفتيم با هفت نفر آدم و اين دو سير گوشت را با نخود و لوبيا و اين جور چيزها مي پختيم، آبگوشت را مي ريختيم و نان را تيليت مي کرديم و بعد آن نان آبگوشت را قاتق مي کرديم؛ يعني نان را با آن نان آبگوشت مي خورديم، علاوه بر اينکه گوشتش را هم قاتق مي کرديم. پول هم نداشتيم نان بخريم تا سير شويم. نه ما داشتيم و نه آنها. لذا ناني که مي خريديم معتقد بوديم نان ها را تکه تکه کنيم تا برکت پيدا کند تا سير شويم. اصلاً چيزي براي ما مطرح نبود، غير از يک لقمه نان و يک لقمه آبگوشت... اين گونه روحانيت زندگي مي کردند تا آبروي اسلام را حفظ کنند. آقاي دکتر ديناني،[145] که هم دوره اي ما بود و در درس امام هم شرکت مي کرد، مي گفت: تمام ما طلبه ها گرفتار فقر بوديم، اما اخوان صانعي هم فقر داشتند و هم مسکنت. گفته بود: ما گرفتار فقر بوديم، اما گاهي دستمان به يک جايي مي رسيد، چهار من نان خشکي مي رفتيم از نجف آباد مي آورديم، ولي اينها، نه کسي بود که چيزي به آنها بدهد، نه خودشان اهل اين بودند که بروند و به يک کسي بگويند چهار شاهي به ما بده. امروز قرض به ما بده تا زندگي ما اداره شود. ... وضع اقتصادي عموم مردم هم بد بود. طلبه ها و آخوندها بدتر. وجوهات هم براي حوزه ها کم بود و نمي توانست آن گونه اداره نمايد. ... کم کم امام آمد وضع حوزه ها را عوض کرد. امام آمد ايمان مردم را بالا برد. قبل از امام اين گونه نبود که دين حاکم تمام زواياي زندگي مردم باشد. اما امام آمد و دين را در تمام زواياي زندگي فردي و اجتماعي مردم وارد کرد... . در زمان آيت الله بروجردي، يک پولي را برده بودم به بيت ايشان، هفتاد تومان را به من پس داده بودند. آمدم در مدرسه فيضيه به رفقا که سه نفر بودند گفتم: اين پولي را که به من دادند براي من زياد است. براي من بيست تومان اين پول کفايت مي کند. بياييد پنجاه تومان ديگر را بين خود تقسيم کنيد و پول را به آنها دادم. يک تقيد اين چنيني در ما بود... . از باب (وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ)[146] در مدرسه ي حقاني سابق که شهيد قدوسي و شهيد بهشتي آن را اداره مي کردند، به هر مدرّسي ساعتي پنج تومان مي دادند، ولي من در آنجا پول نمي گرفتم. به آقاي قدوسي گفته بودم که من نيازي به پول ندارم. تهران منبر مي روم و زندگي من اداره مي شود. با اين که، در ادامه ي تدريس در آن مدرسه به عنوان استاد خارج هم بودم، ولي همين مقدار که تدريس مي کردم خوشحال بودم. آنجا همه ي دوستان و شاگردان از ما راضي بودند. بعد از مدتي شهيد قدوسي به من فرمود: شما هر هفته به تهران رفت و آمد مي کنيد، بياييد اينجا و جزو کادر رسمي ما قرار بگيريد. هر چه تهران به شما مي دهند، ما در اين مدرسه به شما مي دهيم. گفتم: شما نمي توانيد پول يک سالِ تبليغي تهران رفتنم را به من بدهيد. گفت: در سال با احتساب همه ي ايام چقدر مي گيري؟ حساب کردم، گفتم: 250 هزار تومان درآمد سال من از تهران است. گفت: ما حرفي نداريم، به شما اين مبلغ را پرداخت مي کنيم. ابتدا بدمان نيامد، چون خسته مي شدم. مي رفتم تهران، شب برمي گشتم. گاهي زمستان ها، توي برف مي رفتيم به مدرسه حقاني، اين گالش ها را مي پوشيديم مي گفتند: آقاي صانعي امروز زنجير بسته آمده براي مدرسه. پس از اين پيشنهاد، مشورت کرديم و به اين نتيجه رسيديم که نبايد منبرهايمان را ترک کنيم. وانگهي پسنديده نيست انسان 24 ساعت اجير يک نفر شود؛ براي اينکه وقتي که اجير شد، ديگر تمام توجّهش به آن اُجرتي است که صاحب کار مي دهد. ... آمديم و گفتيم: ما اين کار را نمي کنيم و همان کارهاي خودمان را از منبر و تدريس ادامه مي دهيم... . در زمان مسؤليت هاي اجرايي که پس از انقلاب اسلامي از طرف امام به من واگذار شد، نيز يک ريال بابت آنها پول يا حقوق نگرفته ام...».[147] 3. مردمي بودن از ديگر صفات پسنديده و ويژگي هاي حضرت آيت الله صانعي، حضور در بين مردم و ارتباط ديني و عاطفي با آنان است. بسيار کساني بودند و هستند که به حضورش شرفياب مي شوند و با ديدنش مجذوب گفتار، رفتار، صفا و صميميت او مي گردند. معظّم له در طول روزها و شب هاي هفته، ساعاتي را در دو وعده از روز و شب در جمع اقشار مختلف در بيت معزّز حضور پيدا مي کنند و هر کسي به فراخور علاقه و نياز، بدون هيچ تکلّف و منعي با ايشان سخن مي گويد و سؤالات، سخنان و يا درد و رنج خود را با اين مرجع مردمي در ميان مي گذارد. اين طرز رفتارِ استاد معظّم ناشي از باور ايشان نسبت به مردم و اعتقاد به قابليت ها و جايگاه برتر و مؤثر آنان در اداره امور و احترام به شعور عمومي است. وي معتقد است نه حکومت و نه حتي مرجعيّت بدون اقبال و حضور مردم مشروعيت و عينيّت نخواهند داشت و هر يک از طرفين بدون ديگري فاقد کارايي لازم خواهند بود. اينست که مردمي بودن اين فقيه از جنس اعتقاد است و نه از جنس نياز. اين ويژگي و طرز رفتار، از او فريادرسي براي تظلّم خواهي و پيگير سختي ها و مشکلات مردم ساخته است. لذا علت تأثير شگرف متقابل مردم با اين مرجع تقليد را، بايد در منش و انديشه ها و فتاواي مبتني بر «کرامت انساني» و «اصل سهولت و آساني» ايشان دريافت نمود. يکي از فضلاي درس معظّم له در دهه 1350 شمسي پيرامون مردمي بودن ايشان مي گويد: «از نکات قابل توجّه اين که: من يادم است که ايشان شب هاي جمعه تشريف مي بردند تهران براي منبر. منبر مي رفتند و اين تماسِ مداوم ايشان با مردم باعث مي شد که ايشان از همان زمان تفاوت فاحشي با بسياري از علما و فضلاي آن وقت داشته باشند. چون ايشان خيلي با مردم تماس داشتند. مشکلات مردم را، رنج مردم را، درد مردم را از نزديک لمس مي کردند و اين موجب مي شد وقتي که ايشان در مقام افتا برمي آيند، مي بينيم که چه مقدار واقعاً در صدد رفع مشکلات مردم هستند...».[148] اين عالم بلند انديش جز عشق به خدا و خدمت به مردم به چيزي ديگر نمي انديشد و خانه اش هم مهمان سراي افاضل علم و دانش است و هم محل خدمت رساني و برآوردن حوايج و رفع مشكلات و جايي كه طلاب و فضلا و طبقات مختلف جامعه مي توانند به راحتي با ايشان رابطه ي مستقيم داشته باشند و مسايل و مشكلات خود را مطرح كنند. 4. عشق به اهل بيت(ع) آيت الله صانعي از شيفتگان واقعي اهل بيت(علیهم السلام)است و محبّت خاندان پاک پيامبر اسلام با هستيِ وجودش به هم آميخته است. ارتباط و اتصال محکم ايشان به ولايت ائمه اطهار(علیهم السلام)به قدري است که مي توان رمز و راز موفقيت اين فقيه اهل بيت عصمت را در سايه ي شهد شيرين ولايت آنان جستجو کرد. براي اين فقيه اهل بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام)دست يابي به قلّه ي رفيع علم و فضيلت، با توسّل به ولايت ائمه ي اطهار(علیهم السلام)که سرچشمه ي همه ي فضايل هستند، ميسّر خواهد بود و از مسير آنان، دل را به گرو ايمان به خدا سپردن، امکان پذير خواهد شد. از اينجاست که عشق و ارادت خالصانة آيت الله صانعي نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام)هم به طور موروثي ريشه در اعماق وجودش دارد و هم در اثر ممارستي كه در آثار، سيره، سنّت، كلام و بيانات آنان داشته به ارادت او عمق بخشيده است. عمق اين شيفتگي حضرت استاد را در اين دل نوشته مي توان يافت. همو که مي گويد: «وقتي در كوچه پس كوچه هاي مدينه راه مي روي، هنوز بوي پيامبر و علي و فاطمه (عليهم و علي آلهم السلام) را استشمام مي كني. اگر عاشق باشي هنوز در كوچه هاي مدينه بوي سلمان، ابوذر، مقداد و عمار مي آيد. وقتي وارد مدينه مي شوي، وقتي نگاهت به قبرستان بقيع مي افتد، غربت بقيع و مظلوميت خاندان رسول گرامي اسلام تو را در خود مي پيچاند و ديدگانت را پُر از اشك مي سازد و قلبت را به تپش وا مي دارد؛ گام هايت لرزان مي شود، ولي نگاهت دور دورها را مي نگرد و فكر مي كني كه آيا مي شود آن همه مظلوميت و ستم را فراموش كرد؟ آيا مي توان ضجّه هاي نالان زهراي اطهر را نشنيد و سكوت و خانه نشيني علي(علیه السلام) را نديد و شهادت حسنين(علیهما السلام) و ادعيه زين العابدين و صحيفه سجاديه او را كه دنيايي از معارف اسلامي را در لسان دعا مطرح كرده نديد؟ آيا مي توان فراموش كرد كه اين بزرگان چه شاگرداني همچون زراره ها و ابن مسلم ها را تربيت كرده و احكام الاهي را به ما رسانده اند؟ آيا مي توان حضرت باقرالعلوم و فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق(علیه السلام) را كه علوم اسلامي و شيعه اثني عشري را پايه گذاري كردند و با تحمل انواع اذيت ها و آزارها و زندان ها به دست ما سپردند، فراموش كرد؟ آيا صبر و مقاومت زينب كبري را مي توان به فراموشي سپرد؛ اينها تمام هويت و پيشينه ما هستند و ما با اينها زندگي مي كنيم، عشق مي ورزيم و تربت شان را توتياي چشم مي سازيم. در اين لحظه ها دوست داري بر آن همه غربت و مظلوميّت اهل بيت(علیهم السلام)و ظلم و ستم و تماميت خواهي بني اميه و بني عباس و همه ي ستمگران تاريخ فرياد بر آوري؛ اما نمي تواني، بغضت مي تركد و به ناچار آرام و آهسته سرشك اشك از گونه هايت جاري مي گردد و زمزمه كنان به نيايش مي پردازي و به سراغ زيارت جامعه كبيره و امين الله مي روي تا روح تو را پالايش كنند. و اينها همه نشانه ي مبارزه ي تو با مظاهر كفر و ستم است. آيا مي توان اين همه را به فراموشي سپرد؟»[149] در طول سال هاي طولاني كه در جمع مردم به تبليغ و ارشاد مشغول بود، در منابر و سخنراني ها قسمتي از بيانات خود را به برشمردن فضايل و مناقب اهل بيت(علیهم السلام)اختصاص مي داد و هميشه از روايات و احاديث آنان براي بيان و قوام مطالب خود استفاده مي کرد و در پايان نيز به ذكر مصايب آنان به خصوص ذکر مصيبت سرور و سالار شهيدان آقا اباعبدالله الحسين و اصحاب و ياران او مي پرداخت. بعد از آنکه ديگر به طور رسمي به تبليغ نرفت، همه ساله در خانه اش در مواليد و اعياد مراسم جشن و سرور و مديحه خواني برگزار كرده و در ايام وفيات و شهادات به ويژه روزهاي شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) و دهه ي اول محرم مجالس عزا و سوگواري اقامه مي نمايد. برگزاري روضه و عزاداري دهه ي فاطميه(سلام الله علیها) از نقاط عطف اين مجالس است که سابقه اي طولاني دارد. مراسمي که علاقه مندان بسياري را در بيت ايشان، در کنار اين فقيه اهل بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام)حلقه زنان جمع مي کند و تا پاسي از شب غوقايي را از عرض توسل به ساحت بانوي دو عالم برپا مي کند. در اين بين وقتي وعّاظ و مرثيه خوانان به ذكر مصايب اهل بيت(علیهم السلام)مي پردازند ايشان به شدّت متأثر شده و گاه بلند بلند گريه مي كند، به طوري که اشکشان جاري مي شود. در اين مراسمات بسيار ديده شده که از خود بي خود شده و بر سر و صورت خود مي زند که اگر همراهان به داد نرسند از فرط ناله و عزا و زاري در آستانه ي از بين رفتن و بي هوشي قرار مي گيرد. مدّاحان و مرثيه سرايان، اشعار و مدايح بي بديل را در بيت رفيع معظّم له با آواز و نغمه هاي خوش سر مي دهند و جمعيت را از عظمت و مصائب آنان به فيض مي رسانند. حضرت آيت الله صانعي ارادت عجيبي هم به سرور و سالار شهيدان آقا امام حسين(علیه السلام) دارد. وي به عزاداري ها و روضه هاي ابي عبدالله و روضه خوانان و عزاداران آن امام مظلوم به خصوص در دهه ي محرم، عشق و اعتقاد خاصي دارد و گاهي اوقات در ميان جمعيت عزاداران شروع به روضه خواندن در مصيبت هاي کربلا و امام کربلا و اصحابش مي کند و جمعيت مردم عزادار را منقلب مي کند. برخي اوقات هم در وصف آقا امام حسين(علیه السلام) لسان سخن مي گشايد و عشق و محبت خويش را با بر شمردن عظمت او، ابراز مي دارد. از آن جمله است که مي گويد: «همه ي ائمه، کشتي نجات اند، اما کشتي نجات امام حسين در لُجج غامره ( گرداب هاي فرو رونده) راحت تر انسان را به ساحل نجات مي رساند. ائمه ابواب بهشت هستند، و از ميان آنان باب الحسين خيلي توسعه دارد و بسياري را مي تواند به بهشت وارد کند. نه تنها با عزاداري، گريه يا گرياندن، به سر و سينه زدن و اظهار مصيبت کردن، و نه تنها با تعظيم شعاير حسيني، بلکه با تباکي ( شبيه گريه کنندگان) هم مي توان از باب الحسين وارد بهشت شد. اين وسعت باب ابي عبدالله است. پس هم کشتي اش با بقيه کشتي ها فرق دارد و هم باب او با بقيه باب ها. اظهار ارادت و توسل به اين امام زمينه ي نجات انسان را فراهم خواهد ساخت».[150] آيت الله صانعي اهتمام ويژه اي هم در نشر علوم و افكار و سيره ي اهل بيت(علیهم السلام)دارد. در درس و بحث، نشست و مجالس عمومي و نگاشته هاي خود، ارادتش را به ساحت آنان آشكار مي نمايد. آنها را الگو و منجي بشريت و وسيله تقرّب و وصول الي الله مي داند و همگان را به پيروي و عمل به افكار و گفتار و كردار امامان معصوم(علیهم السلام)و توسّل به آنان توصيه مي كند و تنها راه رسيدن به انديشه هاي ناب و نوراني و حقيقت علوم را بهره برداري از کلمات و بيانات و راه و روش آنان مي داند. 5. توجّه به انقلاب و نظام فقيه مبارز و نوانديش توجّه مسئولانه اي نسبت به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ( كه حاصل خون هزاران شهيد و جانباز و تحمل سال ها زنداني و شكنجه و رنج تبعيدي صدها عالم ديني و استاد دانشگاه و دانشجوست ) دارد. اعلام مواضع سريع ايشان در دفاع از نظام جمهوري اسلامي که آن را ميراث گرانبهاي رهبر کبير انقلاب مي دانند، از نقطه هاي روشن اين فقيه برجسته است، بنگريد: «انقلاب اسلامي به ما اعتماد به نفس داد؛ به ما فهماند كه مي توانيم در دنياي امروز با شخصيت زندگي كنيم و خلاقيت داشته باشيم. ما امروز زير لواي انقلاب مي توانيم با عزت زندگي كنيم و در عين اين كه با تمام بشريت تعامل و همكاري داريم، ولي ابتكار عمل دست ماست. به همين جهت است كه به قول حضرت امام نبايد بگذاريم نا اهلان و مخالفان انقلاب اسلامي بر آن تسلط يابند». [151] فقيه نوانديش با بيانيه ها و اعلاميه ها و سخنراني هاي خود، اهميّت برخي رخدادهاي کشور را به عرض امّت اسلامي مي رساند و مسيرهاي درست و مؤثّر را براي پيشبرد امور به مردم و مسؤولان نظام گوشزد مي کند. ايشان ضمن بيان آزادي هاي عمومي مردم در اسلام، به مسئولين يادآور مي شود که: «اسلام به آزادي هاي اساسي انسان توجّه ويژه دارد. حاکمان و قدرتمندان نيز بايد توجّه داشته باشند كه آنچه امروز براي اصلاح امور لازم است آزادي دادن به مردم در بيان، عقيده و قلم است و مهم تر از آن، آزادي پس از بيان و عقيده است كه بايد از جانب قدرتمندان براي مردم تأمين و تضمين شود».[152] وي براي حفظ و تقويت نظام همواره با بيان و قلم، پاي مي فشرد و براي فائق آمدن مسؤلان انقلاب و نظام بر مشكلات، همراه و مؤيّد است. هيچ گاه در حمايت از امّت اسلام و نظام شيعي نيز خستگي را به خود راه نداده و هميشه حامي و پشتيبان اين ملّت و امّت امام در برابر نا اهلان و کج انديشان است. زبان و گفتارش خميني کبير است، و از موضع گيري هاي نظام در مقابل سردمداران مخالف نظام جمهوري اسلامي و کساني که در برابر حقوق بشر و به خصوص مسلمانان جهان دست ورزي مي کنند، حمايت مي كند. برنامه ريزان، تصميم گيرندگان و مجريان قوانين را به مصالح عالي اسلام توجّه مي دهد و به تمام راه ها و وسايلي كه صلاح ملّت و مردم در آن است، هدايت مي نمايد. ------------------------------------- [139]. نک: کافي ج2، ص 121، باب تواضع؛ وسائل الشيعه، ج15، ص272، باب 28، باب استحباب تواضع. [140]. به نقل از مصاحبه با جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاي سيد ضياء الدين رفيعي طباطبايي، امام جمعه محترم شهر علويجه. [141]. ماهنامه شاهد(نشريه بنياد شهيد)، شماره 16، 15 اسفند 1360، صفحه 43. [142]. به نقل از سخنان جناب حجت الاسلام حاج علي اصغر کيميايي فر. [143]. از بيانات حضرت آيتالله صانعي. [144]. سوره حديد (57)، آيه 23. [145]. دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني در سال 1313 شمسي در روستاي دينان، از توابع خميني شهر اصفهان به دنيا آمد. دوره سطح و خارج فقه را در حوزههاي علميه اصفهان و قم گذراند و در فلسفه از شاگردان خاص علامه طباطبايي گرديد. وي پس از درگذشت آيتالله العظمي بروجردي، به تهران مهاجرت کرد و در آنجا به دکتراي فلسفه نايل گشت. پس از آن دکتر ديناني به عنوان استاد دانشگاه به عضويت هيئت علمي دانشگاه تهران درآمد و تاکنون استاد اين دانشگاهست. وي صاحب تأليفات در مسايل دين و فلسفه است. [146]. سورهي ضحي (93)، آية 11؛ «و به نعمت پروردگارت سخن گوي». [147]. از بيانات شفاهي حضرت آيتالله صانعي. [148]. به نقل از سخنان جناب حجت الاسلام حاج علي اصغر کيميايي فر. [149]. چکيده انديشهها، صص 25 ـ 26. [150]. برگرفته از کتاب عقل و عاطفه در نهضت عاشورا، ص 11. [151]. چکيده انديشهها، ص 77. [152]. چکيده انديشهها، ص 41.
|