|
10. خاستگاه مشروعيت حکومت
وجود حکومت حتي اگر براي بشر يک نياز فطري و اولي نباشد، اما ترديدي نيست که تاريخ زندگي انسان تا آنجا که در دست است، نشان مي دهد انسان دست کم در حيات اجتماعي خود نيازمند آن است. اما مشروعيت حکومت ناشي از چيست؟ چنان که مي دانيم اين پرسشي است که پيشينه بس درازي در زندگي بشر دارد و همان گونه که جوامع بشري تا کنون شيوه هاي بسيار گوناگوني از دولت و حکومت را تجربه کرده، در تحليل فلسفه و چرايي حکومت و مباني مشروعيت آن نيز نظريه هاي مختلفي پديد آمده است. در يک تقسيم بندي، همه نظريه هاي موجود در تحليل مشروعيت و مباني آن، نوعا به دو مبناي مشروعيت الهي و غير الهي بر مي گردد و در يک نگاه کليشه اي و متعارف، اين گونه نمايانده مي شود که گويا اين دو مبنا همواره ناسازگار با هم مي باشد و هر يک از نظريه هاي موجود لزوماً در يکي از اين دو شاخه قرار مي گيرد؛ دو شاخه اي که با هم سنخيت ندارد و گويا همواره خواست الهي در برابر خواست مردم است؛ در حالي که راه سومي نيز در تبيين مشروعيت حکومت وجود دارد و آن اين است که خداوند با توجه به فلسفه و چيستي حکومت و ماهيت متغير آن در زمان ها و مکان هاي مختلف، چگونگي رفع اين نياز را همانند بسياري از نيازهاي فردي و اجتماعي ديگر به خود مردم واگذار کرده است و روش و قالب خاصي را براي شکل گيري حکومت و نظام سياسي تشريع نکرده است. آنچه مورد نظر شارع بوده تنها الزام بر برخي ملاک ها و معيارها مي باشد که نوعا نيز همان معيارهاي عقلايي است که بشر به ويژه نخبگان جوامع انساني بر پايه شناخت فطري و فهم غريزي خود، در طي تجربه هاي فراوان به آن دست يافته اند. به عبارت ديگر، خداوند تعالي چگونگي شکل گيري حکومت را به خود مردم و جوامع انساني واگذار کرده است و در هر جامعه اي آنچه را مردم در چارچوب خرد جمعي خود و بر پايه تکيه بر اصول عقلايي برگزينند و مصلحت خود را بر آن پايه گذاري کنند، مورد رضايت خداوند حکيم نيز هست و همين مبناي مشروعيت به شمار مي رود و اين اصل اختصاص به جوامع اسلامي ندارد. مشروعيت حکومت در ساير جوامع نيز بر همين پايه شکل مي گيرد و در اين چارچوب تفسير مي شود.
|