|
مقدمه
فقه از نگاه واژه شناسي همان فهم يا فهمي ويژه است که به گفته زمخشري پيوند با شکافتن و گشودن دارد، زيرا ريشه آن به همين معناست. چنان که برخي مانند راغب اصفهاني، فقه را از همين نگاه امري خاص تر از علم و آگاهي در معناي عام خود شمرده و آن را کشف آگاهي ناپيدا از راه آگاهي پيدا دانسته اند. ترديدي نيست که در بخشي از آموزه هاي ديني که بر «تفقّه» در دين تأکيد شده، همانند آنچه در آيه 122 توبه آمده، مقصود، همين معناي عام و لغوي واژه فقه است. اين خود سبب شده که فقه در معنا و دايره اي خاص تر به کار رود و چنان که در برخي منابع لغت شناسي نيز آمده «فقه» به معناي «دانش در دين» معرفي گردد. اما مي دانيم در ادامه، قلمرو کاربرد و حتي قلمرو معنايي واژه فقه از اين معنا نيز خاص تر شده و به عنوان يک «اصطلاح» تنها در محدوده بخشي از آموزه هاي ديني و اسلامي به کار رفته است. اين است که اينک بيش از هزار سال است دانش واژه فقه در اشاره و بيان يکي از علوم اسلامي به کار مي رود. فقه دانشي است که در پي شناخت تکاليف و آداب عملي و شکل دادن به آن بخش از زندگي فردي و اجتماعي انسان است که به قلمرو رفتار وي بر مي گردد؛ بخشي که از آن به احکام «شرعي» نام برده مي شود و در طول آموزه هاي «اعتقادي» و در کنار آموزه هاي «اخلاقي» سه ضلع اصلي اسلام را شکل مي دهد. اين است که دانش فقه بيش ترين پيوند را با حيات فردي و اجتماعي مسلمانان دارد و اين ويژگي از يک سو مايه گستردگي و اهميت فراوان آن شده و از سوي ديگر نقش فقيهان را در زندگي ديني مسلمين، نقشي ممتاز ساخته است. دانش فقه همانند ساير علوم داراي «روش»، «منابع» و «مباني» خاص خود است. چنان که با علوم چندي به عنوان مقدمه يا ابزار فقه پيوند نزديک دارد؛ علومي که برخي از آنها مانند «اصول فقه» اساساً در سايه و به عنوان مقدمه فقه شکل گرفته است و برخي مانند رجال شناسي و حديث شناسي در سايه فقه گسترش يافته است. آنچه امروزه و از گذشته، «اجتهاد» خوانده مي شود، در واقع روش و راه کار اصلي در دانش فقه و دستيابي به احکام شرعي مي باشد که مي توان از آن به يک «فنّ» گسترده و عميق نام برد؛ البته با اين توجه که برخي فقيهان ما از آن به عنوان يک «قوۀ قدسي» ياد کرده اند و افزون بر ويژگي منابع و دستاوردهاي آن، که بخشي از امر مهم دين به شمار مي رود، خاستگاه دانشي و ارزشي آن را امري فراتر از يک فن و توانمندي علمي و حرفه اي در رديف ساير فنون دانسته اند. پيوند نزديک علوم يادشده با فقه و نقشي که در چگونگي اجتهاد و قهراً در شناخت احکام شرعي دارد، فقيه را به شناخت تخصصي آن علوم وا مي دارد و اين امر در بخشي از مسايل که نقش مستقيم در اجتهاد و چگونگي استنباط دارد، امري ناگزير است. اين است که اگر هم فقيه در همه مسايل علومي که فقه وابسته به آنها است، صاحب نظر نباشد اما ناگزير است در مسايل و مباني موثر، نظر و مبناي مشخص داشته باشد. اين نياز در حوزه حديث شناسي و رجال شناسي امري آشکار است و در حوزه «اصول فقه» که فلسفه وجودي آن دانش فقه است و بلکه در نگاهي عام تر بخشي از دانش فقه به شمار مي رود، امري بس روشن است و فقيه نمي تواند بدون برخورداري از توانمندي اجتهادي و بدون شناخت و تعيين مباني اصولي خود به اجتهاد در حوزه منابع و احکام شرعي بپردازد. اين است که فقهاء از گذشته نه تنها در کنار فقه به بحث و تدريس در مسايل اصول فقه پرداخته اند بلکه بسياري از آنان به نگارش هاي مستقل در اين باره دست زده اند؛ و برخي نيز در نگارش هاي فقهي خود نخست در قالب مقدمه و به هدف تبيين مباني و چارچوب هاي اصولي خود به آن پرداخته اند و بدين ترتيب دانشي مستقل در کنار ساير علوم اسلامي شکل گرفته است. دانش اصول فقه که برخي از علوم ديگر نيز مانند تفسير از آن بهره مي برد، در دو قرن اخير گسترش چشم گيري داشته است و به يکي از نيازهاي عمومي در حوزه هاي علميه در سطوح مختلف تحصيلي و علمي و اجتهادي درآمده است. بدين قرار است که اجمالاً برخورداري فقيه از «مباني اصولي» روشن و قابل دفاع، همواره يک نياز و اصل ثابت به شمار مي رود و در شناخت رويکرد فقهي و توان اجتهادي و تحليل فتاواي وي يک نقطه عطف قلمداد مي شود. فقيه والامقام و استاد معظم، حضرت آيت الله صانعي(دام ظلّه)، که سال ها در حوزه اصول فقه نيز بحث و تدريس داشته اند و در مباحث فقهي خود نشان داده اند، در مسايل آن به ويژه در پاره اي از آنها که نقش چشم گيري در چگونگي استنباط دارد، داراي مبنا مي باشند که مي توان آن را در فرصت ديگر پي گرفت. اما در کنار نيازهاي يادشده که به درستي و به شکل مرسوم در تعريف دانش فقه و اجتهاد و پيش نيازهاي آن مطرح مي گردد، آنچه فقيه از منظري عام تر و از افقي برتر، در شناخت دقيق تر و جامع تر و تقويت کارآمدي دستاوردهاي فقهي خود به آن نياز دارد و نقشي مهم و بلکه بي بديل در اجتهاد و شکل گيري «مباني فقهي» وي دارد، برخي شناخت ها و «نگاه هاي کلي» و عام در حوزه دين و شريعت و اجتهاد اسلامي است. آنچه اينجانب از اين منظر، طي سال هاي توفيق بهره مندي نزديک از حضرت آيت الله صانعي، در نگاه ايشان يافته است، نکات و مباني کلي چندي است که پيش از شرح برخي مباني فقهي معظّم له، به فهرست برخي از آنها اشاره مي گردد و شرح آن به فرصتي ديگر واگذار مي شود: 1. تأکيد بر جامعيت و پاسخگويي اسلام به نيازها؛ 2. تأکيد بر نقش اجتهاد در حيات اسلام؛ 3. تأکيد بر اصالت اجتهاد جواهري؛ 4. تأکيد بر دوام بالندگي فقه و آزادي اجتهاد؛ 5. اهتمام به شاخص کارآمدي فقه به عنوان يک معيار در اجتهاد؛ 6. اهتمام به شناخت موضوع و واقع گرايي در اجتهاد؛ 7. تأکيد بر لزوم توجه به دخالت زمان و مکان در اجتهاد؛ 8. اهتمام به نقش فهم عرفي از ادله لفظي در اجتهاد به ويژه الغاي خصوصیّت؛ 9. تأکيد بر استواري منطق و متانت اجتهاد شيعي؛ 10. اهتمام به توانايي و گسترش فقه در عرصه مناسبات اجتماعي.
|