|
گفت وگو
§ سؤال: فقه پويا پس از شكلگيري انقلاب اسلامي مطرح شد و برخي آن را با نوگرايي در فقه پيوند زدند. حضرتعالي فقه پويا را چگونه تفسير و تحليل ميكنيد و فقه سنتي چه تعريفي دارد؟ آيـةالله: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم فقه شيعه هميشه پويا بوده است. پويايي يعني حركتي به جلو؛ يعني قانون خدا را از فقه شيعه در مسائلي كه مورد ابتلاي مردم است براي آنها بيان كردن. ما يک روز فقه شيعه را در رساله ابنبابويه ميبينيم كه رساله بسيار مختصري بوده است و شايد به بيست صفحه نميرسد. متون فقهي پس از او آغاز شده است كه پيش از او به صورت نقل روايت بوده است. لذا اكنون رساله ابنبابويه كه به صورت مكتوب بوده، به صدها و هزاران جلد كتاب فقهي تغيير پيدا كرده و به صورت كتاب جواهر درآمده كه حدود 42 جلد است، يا به صورت حدائق در آمده، يا كتابهاي فراوان ديگري مثل كتابهاي شيخ الطائفه و كاشف الغطاء و علامه و محقق و بسياري از اين بزرگان كه اگر امروز جمعآوري بشود به صورت كتابخانه معظميخواهد بود؛ بدون تكرار. اين معناي پويايي فقه است و همين معنا در روايتي كه ظاهراً از امام هشتم7 نقل شده كه فرمود: «علينا إلقاء الاُصول، و عليكم التفريع»؛[1] بر ماست كه كليات را براي شما بيان كنيم و بر شماست كه تفريع كنيد. از يک كلي ميتوان صدها حكم استفاده كرد و صدها مطلب در آورد كه فقه بر اين پايه استوار است. همچنين در روايات دارد كه ما معالم دينمان را از چه كسي بپرسيم؟ ائمه به آنها ميفرمايند كه مثلاً از فلاني بپرسيد. يا در روايتي دارد كه: «عليك بزكريا بن آدم، المأمون علي الدين والدنيا»؛[2] بر شما باد كه از زكريا بن آدم سؤالهايتان را بپرسيد. خب معلوم است كه زكريا بن آدم همه فروع را به صورت روايت ندارد، و اصلاً بنا نيست كسي مثل معصوم(علیه السلام) که روايت ميگويد به صورت فرع فرع بيان كند. كليات در دست زكريا بن آدم بوده است. حضرت ميفرمايد: برو مصاديق و مواردش را كه مورد ابتلا قرار گرفت از زكريا بن آدم بپرس، كه او هم از نظر دين مأمون است و هم از نظر دنيا.خب اين گوياي همان پويايي فقه است و رهنمود به پويايي فقه است. دهها شاهد براي اين مسأله هست و بهترين كسي كه از لابلاي كلماتش ميشود پويايي فقه را از زمان ائمه معصومين(علیهم السلام) درآورد، امام امت(رحمه الله) است. امام در بحث «اجتهاد و تقليدش» براي اين مطلب كه اجتهاد هميشه بوده، دهها شاهد بيان ميكند. اگرچه اجتهاد در زمان ائمه هم بوده، منتها زمان ائمه مورد ابتلا و ارتباطات كم بوده، اما امروز موارد روز به روز بيشتر ميشود و بهترين كسي كه فقه پويا را عينيت بخشيد و وجود خارجي به آن داد و عملاً فقه پويا را پياده كرد همان كسي است كه در قرن اخير، بلكه از نظر جامع بودن در چندين قرن مثلش نيامده، او امام خميني(رحمه الله) است. چرا كه ايشان پس از بازگشت از قيطريه در تابستان،[3] مسائل مستحدثه را شروع كردند كه در آن تا حركت به كره ماه و مريخ و اينكه وظيفه افرادي كه به آنجا ميروند چيست، بيان شده، يا اينكه اگر نطفه را از گياهان گرفتند و به دنبال آن انساني را پديد آوردند پدر و مادرش و مسائل حقوقي و بحثهاي اجتماعي آن در اين مسائل مطرح شده است. بنابراين، فقه پوياي امام چندين قدم از علم جامعه هم جلوتر است. هنوز علم جامعه به آن نرسيده، اما امام حكمش را آن وقت بيان كردند. اين پويايي فقه در حد كمال است. ناگفته نماند كه فقه امام بالاتر از مبارزه با ظلم بود؛ چون مبارزه با ظلم حد و زماني داشت، اما نسبت به فقه، امام از اول دنبال فقه پويا به معناي گسترش دادن بوده است. به هر حال عرضم اين است كه فقه پويا از اول بوده و در آينده هم خواهد بود. اساساً حوزههاي علميه اگر فقه پويا نداشته باشند، حالت حوزه بودن خود را از دست ميدهند و مردم ديگر به آنها رجوع نميكنند. مردم فقيهي را ميخواهند كه به مسائلشان پاسخ بدهد و اگر پاسخ نداد و گفت نميتوانم پاسخ بدهم، يا فقيه نيست و يا اگر باشد فقه پويا ندارد. فقه با مردم زنده است. اين معناي فقه پوياست. من بعيد ميدانم كسي باشد كه فقيه باشد و فقه را درک كرده باشد و بگويد من فقه پويا را قبول ندارم. البته ممكن است كسي بگويد: من فقه پويا را قبول ندارم؛ يعني اينكه بعضي از نظريات را به نظر خودش اشتباه بداند و بگويد كه اين نظريه فقهي مبتني بر روشنفکري بوده و اين حرف نتيجه كم معلوماتي بوده است. ولي اينكه كسي فقيه باشد و آشناي به زبان اهل بيت و اين جمله: «بكم علّمنا الله معالم ديننا»[4] را در زيارت جامعه خوانده باشد و بگويد فقه ايستاست، امكان ندارد. چرا كه شيعه سخت با انسداد باب اجتهاد مخالف است و باب اجتهاد را منفتح ميداند و ميبينيد كه امام تا كجا باب اجتهاد را باز كرده است. § سؤال: بنابراين از نگاه حضرتعالي فقه از آغاز تشيع پويا بوده است؟ آيـةالله: بلكه از زمان پيغمبر هم فقه پويا وجود داشته است. § سؤال: پس چرا شاگردان امام پس از انقلاب فقه پويا را مطرح كردند و آن را آلترناتيو فقه سنتي تفسير كردند؟ آيـةالله: از قضا خود امام(رحمه الله) هم فقه پويا دارد و هم فقه سنتى. فرمودند: فقه را پويا قرار بدهيد، منتها با حفظ روش صاحب جواهر. اصلاً فقه سنتي و فقه پويا با هم جنگ ندارند. فقه سنتي يعني متد فقه، والاّ نه اينكه وقتي ميپرسيم اگر كسي به كره ماه رفته وزن آب بايد چه مقدار باشد كه كر باشد؟ بگويد: هشتاد و چند من. ميگوييم: اصلاً آنجا وزني وجود ندارد. اين اصلاً فقه نيست، بلكه جمود است. امام در سخنانش به هر دو اشاره دارد؛ هم به فقه پويا و هم به فقه سنتي. فقه سنتي يعني متد و بايد در حوزههاي علميه شيوه سلف صالح مراعات شود. § سؤال: پس طبق فرمايش شما فقهاي ما در گذشته و در حال حاضر هم به فقه پويا معتقد بودند و هم به فقه سنتي؟ آيـةالله: اما تفاوت اين است كه يک وقت سرعت انتقال در مسائل و آشنايي به مسائل جامعه و زبان مردم و روايات توسط فقيه اقتضا ميكند كه جامعه نسبت به مطالبي كه او ميگويد خيلي راحت قانع بشود؛ اما زماني ديگر چنين استعدادي وجود ندارد و به گونهاي فقيه برداشت ميكند كه با اين برداشتش جامعه قانع نميشود. از باب نمونه فقيهي ميگويد زن وقتي شوهر كرد از يک گوسفند هم بيشتر در اختيار شوهرش است؛ يعني حق ندارد پايش را از آستانه در بيرون بگذارد كه اگر يک پايش را بيرون گذاشت آن يكي كه بيرون است خلاف است و پاي ديگرش كه داخل است وفاق است و اين موافق با شرع است؛ چون زن بدون اجازه شوهر نميتواند بيرون برود. تا اين حد ميآورد ولكن اين قابل پذيرش نيست. § سؤال: اين فقه سنتي است؟ آيـةالله: خير، اين اشتباه در برداشت است. او هم ميخواهد حكم اين را برداشت كند. § سؤال: به فقيهي كه چنين برداشتي ميكند چه ميگويند؟ آيـةالله: فقيه، و در نظرش معذور است. لکن اين مردمند كه وقتي ديدند اين گونه نظر ميدهد ميتوانند دنبال اين نظر نروند و از نظر فقيه ديگري كه آشناتر است و احكام را به طوري استنباط کند که قانعکننده باشد، تبعيت كنند. § سؤال: پس مكتب فقه سنتي و مكتب فقه پويا نداريم؟ آيـةالله: به اين معنا نداريم. § سؤال: پس فقيهي كه در حال حاضر نظرات خاصي در مورد زنان ميدهد و برخي آن را نميپسندند، معذور است؟ آيـةالله: اگر فقيهي باشد كه عادل باشد و از روي روايات استنباط کرده، معذور است. § سؤال: يعني شما معتقديد كه دو نگرش با عنوان فقه سنتي و فقه پويا وجود ندارد؟ آيـةالله: به اين معنا كه در طول هم باشند نداريم. فقه سنتي و فقه پويا يک مطلب است. فقه پوياست با همان متدها، لكن برداشت از آن متدها فرق ميكند. به عنوان نمونه روايات ميگويد: زني كه از خانه شوهر بدون اجازه شوهر بيرون رفت فرشتگان او را لعن ميكنند تا برگردد. حالا از يک فقيه ميپرسيم كه زن بدون اجازه شوهر ميتواند بيرون برود يا نه؟ ميگويد: زن بدون اجازه شوهر نميتواند بيرون برود و جواب ميدهد مدركش اين حديث است و دلالت بر حرمت آن دارد، ولي يک فقيه ديگر اين روايت را اينگونه تفسير ميكند كه اين پا بيرون گذاشتن لغوي را نميگويد، بلكه مرادش قهر كردن است. اين معناي خروج، مطابق با ذوق عرفي است و جامعه ميپذيرد و انسانيت يک زن هم حفظ شده است. چرا كه زن برده نيست و در انسانيت و حقوق اجتماعي و غيره با مردان تفاوتي ندارد. § سؤال: پس بر مبناي صحبت حضرتعالي اگر فقها از طرف جامعه پذيرش داشته باشند، مطمئناً آن فقيه پويايي خاص خودش را دارد؟ آيـةالله: بله، و لذا امام توانست. با وجود اينكه يک راديو و يک تلويزيون مرجعيت او را اعلام نكرد و مخالفتهاي زيادي با مرجعيت ايشان شد، حتي اسم امام در حوزه بنا نبود برده شود، اما ديديد كه چگونه يک مرجعيت علي الاطلاق را پيدا كرد و جامعه به دنبالش آمد. امام دوتا فتوي داد، اما با فتواي امام چه كه نكردند؛ يكي اينكه فرمود: اگر كسي خانهاش را حفر کرد و چاه نفت درآمد، جزو انفال است. يک نامه نوشتند كه تو آبروي شيخ انصاري را بردي، تو آبروي صاحب جواهر را بردى! يک مسأله هم راجع به شطرنج بود كه فرمودند: اگر شطرنج از وسيله قمار بودن خارج شده باشد بازي سرگرمي با آن مانعي ندارد. بعد هم امام در حرفهايش دارد كه اسلام كساني را ميخواهد كه آبرويشان را بگذارند و فداي اسلام كنند و احكام اسلام را بيان كنند. امروز اگر امثال بنده ميتوانيم مطالبي را بيان كنيم و دشمنيهايي هم كه ميشود به جايي نميرسد، به خاطر آگاهي جامعه است و جامعه ميپذيرد كه من ميگويم زن يک انسان است وخونبهاي او با مرد برابر است. البته ما تابع كتاب و سنت و فهم از كتاب و سنتيم. § سؤال: بنده بنا بر نظرات حضرتعالي به اين باور رسيدهام كه فقه پويا، فقهي است كه در عرصه سياست صحبت ميكند، مثل چاه نفتي كه مثال زديد، يا اينكه بعضي از مسائلي كه مردم خواهان آن هستند عرضه ميكند. از سوي ديگر فقه سنتي فقهي است كه بنا بر نظر شما جامعهپذيرياش كم است و كمتر مورد پذيرش مردم است. آيـةالله: نه اينكه غير پوياست؛ او هم پوياست. منتها كشش بيش از اين ندارد. من نميدانم پويا را چه معني ميكنيد؟ پويا يعني اينكه با آن متدها نياز و سؤال را جواب بدهد و نگويد چون در يک روايت بالخصوص نيست، من جواب نميدهم. البته برداشت فرق ميكند. يک وقت فقيهي برداشتي ميكند كه جامعه ميپذيرد و بيشتر به طرف او ميآيد و از سوي ديگر، فقيهي ديگر برداشتي ميكند كه جامعه نميپذيرد كه هم خودش و هم مقلدش معذورند. § سؤال: پس شما اصلاً فقه پويا را درتمام حوزه جاري و ساري ميدانيد و هيچ فقيهي را مدافع فقه غير پويا نميدانيد؟ آيـةالله: هيچ فقيه عادلي به فقه غيرپويا معتقد نيست؛ البته فقيهي كه فقاهتش پذيرفته شده باشد. § سؤال: پس اين انتقادي كه در حوزه نسبت به بعضي ديدگاههاي شما، يا در گذشته نسبت به ديدگاههاي امام ميشد، بر مبناي سنت و پويايي فقه نبوده است؟ و اين مخالفتها برآمده از فقه سنتي نبوده و نيست؟ آيـةالله: شما حسادت، دشمني و سياست را با بحث علمي مخلوط نكنيد. مرحوم فيض يک وقت آمد گفت كه موسيقي حرمت ذاتي ندارد، بلكه حرمت محتوايي دارد؛ يعني موسيقي اگر همراه با مطالب گمراه كننده نباشد؛ مثلاً موسيقي ميزند كه مردم را به جبهه بفرستد، يا براي اينكه بهداشت را آموزش بدهد، اين حرام نيست. فيض را به خاطر همين نظر و فتوا تكفير كردند، خوب اين تكفير غلط است. اگر مطلبش به نظر فقيهي نادرست است، بايد به مطلب او اشكال كرد و اصلاً حوزه جاي اين بحثهاست. آنچه نسبت به امام ميفرماييد بنا بر دشمني ديرينه، حسادت و سياست با او مخالف بودند، والاّ بحث آزاد است؛ مثل دانشگاهها. گاهي براي يک مطلب صدها دليل، روايت و حديث را بايد بررسي كرد تا به آن رسيد. هيچ اشكالي ندارد. § سؤال: اين فقه پويايي كه شما ميگوييد، با نياز و خواست جامعه پيوند خورده است؛ يعني بايد الزاماً نظرات فقهي با خواست مردم و جامعه منطبق باشد. آيـةالله: نه خواست مردم، بلكه سؤالات مردم. پاسخ فقها دو گونه است؛ ممكن است جوابها را بهگونهاي در بياورد كه مردم نپذيرند و ممكن هم هست طوري در بياورد كه بيشتر بپذيرند. برداشت او است و معذور. § سؤال: يعني يک فقيه بر اثر بازنگري در متون ممكن است كه در زمانهاي مختلف، نظريات مختلفي را مطرح كند؟ آيـةالله: بله، هر روزي ممكن است كه نظريهاي داشته باشد. مثلاً ميبينيد كه علامه در هر كتابي يک نظر دارد، يا شيخ طوسي در هر كتابي يک نظر دارد. من نميخواهم خودم را شبيه آنها قرار بدهم؛ اما بنده اخيراً كه دارم تطبيق ميكنم هر سالي يک نظر دارم؛ در يک مسألهاى. § سؤال: براساس نظر شما پس تمامي علما و حوزويان به فقه پويا معتقدند؟ بنابراين، اين مخالفتها چگونه تعبير ميشود؟ آيـةالله: حوزه همهاش فقه پوياست. ممكن است اشكال علمي باشد، اما گاهي اين اشكالها سياسي است. به عنوان مثال اين آقا سواد ندارد، يا اين آقا ماركسيست است. لذا معلوم است كه علمي نيست، والاّ كل حوزهها پوياست. اصلاً اگر پويايي را از حوزهها و فقه بگيريد فقهي نميماند. § سؤال: حضرت آيـةالله، افرادي همچون شما كه به برابري ديه زن و مرد معتقدند و اين امر با خواسته بخشي از جامعه پيوند خورده، به فقه پويا معتقدترند؟ آيـةالله: هر دو اجتهاد كردهاند. آن كسي كه ميگويد برابر است و آن كسي كه ميگويد برابر نيست اجتهاد كرده و هر دو فقيه معذورند. § سؤال: شما در ميان سخنانتان براي مثال آوردن در مورد پويايي فقه، همواره از فتواي امام ياد ميكنيد. مگر فقط امام از منظر شما نماد بارز فقه پويا هستند؟ آيـةالله: قبل از ايشان هم بودند. همه فقها در اين عرصه جاي ميگيرند. همه فقها در طول تاريخ فقهشان پويا بوده، فقهاي آزاد و عادلي بودهاند كه خودشان نظر ميدادند. § سؤال: پس فرق بين كسي كه نياز امروز را جواب ميدهد و كسي كه به نياز امروز جواب نميدهد چيست؟ آيا اولي مدافع فقه پويا و دومي مدافع فقه سنتي نيست؟ آيـةالله: همه، نيازها را جواب ميدهند. فقيهي به گونهاي جواب ميدهد كه جامعه ميپذيرد و ميشود سهل. يک فقيه ديگر همان را جوري جواب ميدهد كه جامعه نميپذيرد. اين خود جامعه است كه بايد ببيند دنبال كدامشان برود. § سؤال: اما فقه پويا پس از امام خميني عرض اندام كرد. آيـةالله: امام هم در صحبتهايش فقه پويا را مطرح ميكرد. § سؤال: با اين همه بحث، بفرماييد كه فقه پويا از منظر شما چه تعريفي دارد؟ آيـةالله: يعني پاسخگوي مردم از نظر قانون الهي باشد. § سؤال: پس با اين تعريف، همه مراجع مدافع فقه پويا هستند، چرا كه پاسخگو هستند؛ حالا ممكن است اين پاسخگويي بنا بر آنچه مردم ميخواهند باشد و ممكن هم هست كه نباشد. آيـةالله: نه اينكه خواسته مردم مؤثر بوده، بلكه برداشتش با خواسته مردم مطابق شده است. § سؤال:حضرتعالي به عنوان يک مرجع تقليد، كاركرد يک فقيه و مرجع تقليد را چه ميدانيد؟ يک مرجع تقليد فقط به نياز مردم درباره احكام شرعي ميپردازد يا اينكه به مسائل ديگر هم جواب ميدهد؟ آيـةالله: يک فقيه، چون فقيه است، بايد پاسخگوي مردم در احكام شرعي باشد. § سؤال: پس نياز مردم در عرصه سياست و اجتماع را بنا بر احكام شرعي چه كسي بايد پاسخ بدهد؟ آيـةالله: كلياتش را فقيه ميتواند بگويد، نه اينكه فقيه بيايد و خودش اجرا كند. فقيه بما هو فقيه ميتواند كلياتش را بگويد. § سؤال: پس چگونه است كه برخي براي فقها جايگاه اجرايي تعريف ميكنند، آيا اين جايگاه منافات با وظيفه اصلي فقيه ندارد؟ آيـةالله: اجرا حيث فقاهتش نيست، بلكه حيث ولايتش است. ببينيد ولي، فقيه و قاضي است. اينها مناصبي است كه براي او گفته شده است. از حيث فقاهت كارش اين است و از حيث ولايت كار ديگري دارد. حيث ولايت مربوط به اجراست، نه مربوط به حكم كلي. § سؤال: اين حيث فقاهت را در يک دوره بلندمدت در حوزه به دست ميآورد، ولايت را چه كسي به او ميدهد؟ آيـةالله: ولايت فقيه يعني همه فقها ولايت دارند؛ يعني همه فقها ـ بنا بر نظر قائلين به ولايت فقيه ـ برايشان اين قابليت هست كه در امور اجرايي دخالت كنند. § سؤال: كاركرد فقيه مگر دخالت در امور اجرايي است؟ آيـةالله: خلط مبحث ميفرماييد. يک مثال بزنم. من يک زمان دادستان بودم، اگر به عنوان دادستاني ميخواستم نامه بنويسم، مينوشتم دادستان كل يوسف صانعى؛ اما اگر به عنوان كار شخصي يا كار ديني، امضا ميكردم الاحقر يوسف صانعي، يا يوسف صانعى، دو حيث بود. حال يک منصب آدم، فقيه است و وقتي فقيه شد، يک منصب ديگر دارد كه قضاوت است (آقاياني كه ميگويند در قضاوت اجتهاد شرط است)، و يک منصب ديگر ولايت در اجراست. بنا بر قول به ولايت، اين مناصب را دارد. البته وقتي ميخواهد اجرا كند بايد برود مقدماتش را تحصيل كند. بايد برود مسائل سياسي را ببيند و با افراد سياسي ارتباط برقرار كند. نميشود بگويد چون در مدرسه علميه خواندهام كه تمسک به عام در شبهه مصداقيه مخصص، جايز نيست، پس فعلاً فلان كار را انجام بدهيم. ربطي به هم ندارد. اين ولايت در اجرا دارد و ولايت در اجرا مقدمات دارد و مقدماتش اين است كه بررسي كند، مشاور داشته باشد، صحبت كند، مسائل را ببيند، روزنامهها را ببيند، كما اينكه امام(رحمه الله) اين چنين بود. § سؤال: پس ولايت براساس نظر حضرتعالي جزو وظايف و نقشهاي فقيه است؟ آيـةالله: جزو وظايفش ولايت است. البته وقتي احتياج پيدا كرد، ميرود مقدماتش را فراهم ميكند، قابليت را دارد و وقتي اين قابليت به منصه ظهور رسيد، اجرا هم ميكند. با تشکر از فرصتي که در اختيار ما قرار داديد. ¯ -------------------------------------------------------------------------------- [1] . وسائل الشيعة 27: 62، أبواب صفات القاضي، باب 6، حديث 52. [2] . همان: 146، أبواب صفات القاضي، باب 11، حديث 27. [3] . اشاره معظم له به موضوع دستگيري حضرت امام خميني(رحمه الله) در جريان 15 خرداد 1342 و سپس آزادي ايشان در فروردين ماه 1343 و بازگشت ايشان به قم است. [4] . مفاتيح الجنان، زيارت جامعه کبيره.
|