|
سخن نخست: اجتهاد در بستر زمان
فقه به عنوان يک علم برتر که محصول تلاش عقل آدمي است، وظيفهي تعيين تکليف فرد فرد جامعه انساني را در مقام عمل و رفتار، با روشها و مبادي مخصوص به خود، برعهده دارد، و از اين جهت به صورت يک دانش عملي و کاربردي و راهنماي عمل آحاد بشر در تمام ابعاد زندگي مادّي و معنوي آنان ميباشد. فقهي که ميخواهد و ميبايد در عرصههاي گوناگون و پيچيده امروزي جامعه، و حتي فرد حضور داشته باشد، ميبايست به جاي باريک بينيهاي معهود و دقّتها و موشکافيهاي مسائل و موضوعات شناخته شده و يا از کار افتاده، به بحث و عمق و ژرفاي موضوعات و قضايايي بپردازد که در ابعاد مختلف زندگي جديد بشري حادث گشتهاند. به قول برخي از بزرگان، در فقه و اجتهاد امروز، بايد سير عمودي حرکتهاي فکري و فقهي به سيري افقي تغيير يابد تا همه گستره و عرصههاي زندگي بشر و جوامع انساني را در بر گيرد. علم فقه از وسيعترين و گستردهترين علوم اسلامي است. در فقه تمام مسائل و موضوعاتي که شامل همه شئوونات زندگي بشر ميشود مطرح است و مسايلي که در جهان امروز بعنوان حقوق بشر طرح ميشود با تمام انواع مختلفش مانند: حقوق اساسي، حقوق مدني، حقوق خانوادگي، حقوق سياسي، حقوق اجتماعي و ... در ابواب مختلف فقه به نامهاي ديگر پراکنده هستند. اين تعدد و تکثر فروعات فقهي، با توجه به چگونگي ورود فقها در ابعاد مختلف جوامع زمان خود، اين مرحله از فقه را رشد و غناي قابل قبولي رسانده است. علاوه بر رشد کمّي فقهي و چندين برابر شدن ابواب و فروعات فقهي نسبت به گذشته، فقه و فقاهت در اعصار مختلف، رشد کيفي زيادي بر خود ديده است. هر چند که اين رشد در ادوار گذشته، سير يکساني نداشته است؛ اما ميتوان گفت: رشد کيفي پا به پاي رشد کمّي، از شتاب باز نايستاده، بلکه در برخي ازمنه نيز پيشتازي خود را ثابت نموده است. برخي از اين نوآوريها در فقه به گونهاي بوده است که ميتوان گفت: انقلابي در فقه به وجود آورده است. يک نمونه از آن علامه حلي است که در قرن هشتم، فتواي به نجس نبودن آب چاه به صرف ملاقات با نجس دادند. اين نظر گاه به گونهاي از اتقان و استحکام برخوردار بود که پس از وي تماماً آن را تأييد نمودند. در طول ساليان متمادي از اجتهاد شيعي و سابقهي هزار و دويست ساله آن، اين حوزه علمي از بين خود، فقيهان بسياري را تربيت نمود که طلايهداران ميدان بزرگ فقاهت و اجتهاد و استنباط گشتهاند. برخي از فقيهاني که به نوآوري و تجديد مکتب و نظامات فقهي در ادوار مختلف شهرت دارند از آن جملهاند: ابن جنيد اسکافي، ابن ادريس حلي، شهيد اول و ثاني، محقق اردبيلي، ميرزاي قمي، صاحب جواهر و ... هر يک از اين فقيهان نامدار در عصر خويش با ارائه روشها و متد جديد در فقاهت، آثار ارزشمندي را پديد آوردند که موجب تکامل و احياي مجدد فقه گشته است. در روزگار ما با اين که فقه از موقعيت و مرتبه والايي برخوردار است و فقهاي بزرگي چون حضرت امام خميني(رحمه الله) در فقه دريچههاي نويني را گشودند، اما با اين حال بالندگي و پويايي امروز آن، برازندهي قامت او نيست. فقيهان زيادي از ساليان پيش به اين ايستايي فقه توجه نمودند و در آثارشان بدان متذکر شدند. شايد بتوان با گمانهزنيها به اين مشکل و رکود پي برد. ليکن به نظر ميرسد هم اکنون نيز بار منفي و خسارت آن با پيدايش ايدههاي نه چندان همگون با مراکز و حوزههاي علمي ادامه يابد و ابر تاريکي را براي برههاي بر فقه و فقاهت بسايد. با اين وجود، ظهور شاگرداني از مکتب حضرت امام(رحمه الله) همانند فقيه نوانديش حضرت آيـة الله العظمي صانعي(مدظله) بارقهي اميد را گسترانيده و نويد حريت فکري و عقلانيت فقهي را در حوزههاي علميه بارور نموده است. وي در فقه و علوم اسلامي، نگاه جديدي را با استفاده از مباني اجتهاد باز کرده است که باعث تحرّک بخشي به فقه و حل مصاديق و موضوعات مختلف فقهي و پاسخگويي به نيازهاي جوامع انساني و اسلامي گشته است. نگاهي گذرا به برخي از فتاواي مؤثر و نقش آفرين معظم له در جامعه، بهخصوص جوامع بين المللي، آفت حمله و تعرّض ملل و مذاهب ديگر را به ساحت فقه اسلامي، بلکه اسلام عزيز مصون نگاه داشته است. برخواننده محترم مخفي نيست که يکي از فتاواي اين فقيه اهل بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام)، بلوغ دختران در سيزده سالگي است. در اين زمينه قضيه ذيل پيرامون همين فتوا خواندني است: در يکي از ملاقاتهايي که در چند سال پيش، پس از انتشار دو جلد کتاب استفتائات قضايي از محضر معظمٌله با يکي از مسئوولين مرکز تحقيقات قوه قضاييه در تهران داشتيم، ايشان به سفر هيأتي که براي تعامل علمي با برخي کشورهاي اروپايي انجام داده بودند اشاره نموده و در کشور آلمان با اشاره به بحث و گفتگوي هيأت ايشان با هيأت مذاکره کننده کشور مقابل، به تعريض طرف مقابل به فتواي نه سالگي دختران پرداخت. مسئوول مذکور ادامه داد: من مستأصل شده بودم و بلافاصله فتواي آيـة الله صانعي به ذهنم آمد و جواب دادم چنين نيست که همه فقها دختران نه ساله را بمانند زنان بزرگسال تشبيه نمايند و همان احکام و وظايف بزرگسالان را از اين دختران توقع داشته باشند، بلکه برخي از فقهاي ما فتواي به سيزده سال براي دختران قائلند و من ميتوانم مستندش را ارائه نمايم. به هر حال، نمونههاي ديگري نيز پيرامون برخي ديگر از فتاواي معظمٌ له وجود دارد که اين مقال را مجال طولانيتر شدن نيست. بايد توجه داشت، بالندگي فقه و فقاهت در ديدگاه و استنباطات اين فقيه نوانديش، به اين نيست که حجم يا فروع و مسائل آن افزون گردد، که اين امر جاي خود دارد. بالندگي و پويايي فقه، علاوه بر رشد کمالي فقه و فقاهت و توانايي آن در برطرف نمودن مشکلات و دشواريهاي جامعه، روشهاي استنباط احکام و متدهاي اجتهادي نيز، همواره بايد رو به تکامل و ترقي باشد. نبايد پنداشت که همهي آن شيوههاي اجتهادي و راههاي استنباطي بيان شده از گذشتگان از علماي اعلام (قدس الله اسرارهم) قابل توسعه و تکميل نباشد. دست آوردهاي بهتر و جديدتر در گرو تکامل و دست يافتن به شيوههاي برتر اجتهادي است. در مکتب اسلام و قرآن عزيز، اصول کلي و فراگير براي اداره جامعه بيان شده و خط مشي اصولي آن بر مبناي قسط و عدل و نفي ظلم و ظلمپذيري استوار گرديده است. اين اصول ثابت، که در هر عصر و شرايطي جاويدان ميباشد، ميبايست از سوي فقيه براي اجتهاد و استنباط به کار گرفته شود و در شعاع همين اصول، احکام و فقه اسلامي تبيين و پياده گردد. اين فقيه نوانديش شيعه نيز، با همين اصول حاکم و ظرفيت بخشي عقلاني به فقه، در کنار درايـة الحديثي جامع به روايات و سنت معصومين(علیهم السلام) و فقه اسلامي همانند: «کرامت و حقوق انسانها»[1]، «اصل سهولت در احکام و شريعت»[2]، «اصل عدل و نفي ظلم»[3] و ... جامعيت فقه را در پاسخگويي به نيازهاي نو پيداي جوامع به منصه واقعيت رساندند. توجه اين فقيه عاليقدر به مکانيزمها و منابع اصيل فقهي که مراجع و مستندات استنباط احکام به شمار ميآيند، بر ابداعات و مضمون و محتواي آراي فقهي و اسلامي ايشان غناي خاصي داده است. البته روشن است خروج از اين منابع که داراي استعداد عظيم و پايانناپذير است، ورطهي سقوط و قرائت به رأي را به فقه تحميل خواهد کرد. نيايد روزي که فقه بالنده شيعي براي کشف و راهاندازي اهداف پيچيده و خاص، روي به قياس و استحسان و استصلاح و تأويل و تأوّل و غيره آورد. صانعه الله عن الحدثان و الخسران. به هر روي، بر اهل فن و نظر پوشيده نيست که به کارگيري چنين ابزارها و روشها، با فقه جواهري نه تنها ناسازگاري ندارد، بلکه همسو و در راستاي همين هدف ترسيم شده است. روشهايي که در چارچوب منابع اجتهادي و قواعد کلي توسط فقيه به کار گرفته ميشوند، همان روند و مسير و مجراي فقاهتي است که در زمان خويش در کتاب قيم جواهر به کار گرفته شد. اما اين فرآيند با تکيه بر همان موازين و ملاکات متداول بايد در کارآمدي و پاسخگويي به مسائل و رفتارهاي جديد و نوين، تکامل يابد تا فقه را از حالت سکون بيرون آورده و ايدهها و ساختارهاي نويي را در حل معضلات و حيات زندگي مدرن انسانها ايفا نمايد. از جملهي اين تحرک و ساختارسازي در بدنه اجتهاد و استنباط که توسط فقيه نوانديش، شکل جديدي را به فقه عنايت نموده است، تمسّک ايشان به دو عنصر عقل و عدل و بازيافت جايگاه و نقش آنها در فرآيند استنباط احکام است. استفاده از قواعد عقلي باعث برونرفت فقه از خطر تحجرگرايي و جموديگري خواهد بود. توجه به اين حقيقت، به دور از افراط و تفريط، فقه و محتواي آن را به عقلانيت سوق خواهد داد. فقهي که بايد در دنياي امروز و در دهکده جهاني در تعامل با ملل و جوامع ديگر، ظرفيت برتر و توانمندي خود را نشان دهد و به اغناي درون و اشباع برون برسد. نياز زمانه و وجود تشکيکات فزاينده در متن جامعه، دسترسي به فقه عقلاني را شتاب بيشتري بخشيده است. به همين جهت اين سلسله نيازها تحولي ديگر را در به کار گيري روشهاي فقاهتي طلب ميکند تا عرضه آن موجب اقبال و گرايش به دين و شريعت عزيز گردد و از همين منظر نيز به شبهه زدايي و دفع تعرّض احتمالي به حوزهي فقاهتي و تحليل اجتهادي منجر شود. نقش مجتهد در تکامل نظام فقهي و رشد و بالندگي آن، نقش مؤثر و تعيينکننده است. چرا که رويدادها در عصر مدرن يکي پس از ديگري به سرعت در بستر زمان در حال به وجود آمدن هستند و تنها راه جواب گويي به اين تحولات، تطبيق دستورات کلي اسلام بر موضوعات و استنباط احکام و پديدههاي نو و درگير شدن مجتهد و فقه پژوهان فرزانه با اين پديدهها و پيشامدهاست. فهم و شناخت صحيح، و درک شرايط زمان و مکان[4] و افراد از بايستههاي سيستم اجتهادِ باز است و مجتهد اعلم به زمان و اعلم به مردمان ميتواند با به کار گيري روشهاي متناسب، راه گشا و مشکلزداي آنها باشد؛ چرا که فقه بيان احکام عملي جامعه است که روند آن طبق شرايط زمان و مکان در حال تحول است. شايد بتوان گام آغازين اين حرکت و پويايي در فقه را کندوکاو در موضوع احکام دانست. اين موضوع شناسي در فقه پويا و شناخت زير ساختهاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي و ... عرصهها و بسترهاي تحرک بخشي به فقه سنتي را احياء ميکند و به موضوعات و مصاديق خارجي عينيت ميبخشد. موضوعيابي در عرصههاي واقعيت موجود، فقيه را در بررسي و استنباط مسائل شرعي و نيازهاي فقهي در شرايط مختلف، ورزيده ميکند. طرد موضوع و بيگانگي نسبت به آن، همانند درمان نابجاست که ميتواند پيامدهاي جبرانناپذيري را به همراه داشته باشد. نميتوان گفت: فقيه به موضوع کاري ندارد؛ زيرا عناويني وجود دارد که فقيه بايد مرز آنها را معين سازد و عرف و مکلّفين را ياراي تشخيص و تعيين آن موضوعات نيست. بنابراين، شناخت درد، خود نيمي از درمان است و با فهم دقيق و همهجانبه از موضوع استنباط، نيمي از طريق اجتهاد و استنباط نيز برآورده ميشود. اجتهاد بالنده، چنين اقتضائاتي را به حوزههاي علم و فقاهت ارزاني ميکند و خط بطلان بر تفکر جمود و تحجر ميکشد. باشد که با همت بلندِ مردان علم و فضيلت و فقاهت، مکتب حيات بخش اسلام، به درستي معرفي گردد تا ملّتها و جوامع بشري از بلنداي آن بهرهمند شوند. سلسله مباحث «انديشه» كه پيش روست با همين نگاه اصيل و بنيادي، در جهت حل برخي دغدغهها و چالشهاي موجود در حوزة فكر و علوم پديد آمد. اين مجموعه با الهام از منابع و مراجع غني دين و شريعت به طرح ديدگاههايي ميپردازد كه در جاي خود، محل تضارب و تخالف آراء قرار گرفته است. در اين مجموعه سعي شده است موضوعات مختلف و مورد ابتلاء به صورت متقن و مستدل بدان پرداخته شود تا جوابي روشن و منطقي براي مخاطبين خود به ارمغان آورد. ما را اعتقاد بر اين است كه ميدان عقل و فكر براي تعقل و تفكر و ميدان تفكر و تعقل براي تدبر و تعمق بيشتر همراه با تكيه بر اصول و قواعد مسلّم ديني، از عمق فرهنگ قرآني برخاسته و قرآن مشوق بلند مرتبه در احياي اين روش در كالبد بشر بوده است. اينك جزء اول اين مجموعه، با عنوان «اجتهاد پویا» تقديم صاحب نظران و علاقهمندان آن ميگردد؛ به اميد آنكه اين راه ادامه يافته و در مسير خود نقد و نظر علمي اهل نظر را بدنبال داشته باشد. انشاءالله والحمد لله ربّ العالمين -------------------------------------------------------------------------------- [1] . (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ) اسراء (17): 70. [2] . (يُرِيدُ اﷲ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ) بقره (2): 185؛ «...بعثني بالحنيفية السهلة السمحة...». فروع کافي 5: 494، کتاب النکاح، باب کراهية الرهبانية و ترک الباه، حديث 1؛ عوالي اللئالي 381:1؛ المسلک الثالث، حديث 3. [3] . (وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً) انعام (6): 115، (وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيد)ِ فصلت (41): 46. [4] . همانگونه که امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس». تحف العقول: 365.
|