|
3ـ نگاه علم اخلاق به عدالت
جايگاه بحث عدالت به عنوان فضيلت نفس، در علم اخلاق ـ بيشتر در اخلاق فضيلت مدار ـ مطرح گرديده و ريشه آن در يونان باستان و نوشتههاى افلاطون و ارسطو قرار دارد. پاسخ به پرسشهايى از اين نوع که، زندگى نيکو چيست؟ فضيلت در چه بخشى از آن نقش دارد؟ اقتضائات اخلاقى چگونه لازم الاجرا هستند؟ آيا دلايل اخلاقى از عوامل ـ به ويژه از علايق ـ مستقل است يا خير؟ همه را بايد در اخلاق فضيلت مدار جست وجو کرد. براىمثال، عالمان اخلاق عدالت را به «انقياد عقل عملى براى قوه عاقله» يا «سياست كردن قوه غضب و شهوت» تفسير کردهاند. افلاطون در کتاب جمهورى، چهار فضيلت اصلي«حکمت»، «شجاعت»، «اعتدال» و «عدالت» را با توجه به قوا و اجزاى نفس مورد بررسى قرار داده و اظهار مىکند: نفس دارای سه قوه عاقله، اراده و شهوت است. هرگاه قوای اراده و شهوت، اعمال خود را تحت تدبیر قوّه عاقله انجام دهند، به ترتیب: «فضیلت»، «شجاعت» و «خویشتنداری» حاصل میشود، و با حصول تعادل در قوّه عاقله، «فضیلت حکمت» نتیجه میشود. اما فضیلت عدالت، زمانی حاصل میشود که هر سه قوّه هماهنگ با هم، افعال خود را انجام دهند. بنابراین، عدالت به معنای وجود هماهنگی بین سه جزو نفسانی خواهد بود.[1] در نظام افلاطون، «شجاعت» و «فضيلت» از اجزاى اراده هستند، اما «حکمت» فضيلتى است که جزو عقلانى نفس به حساب مىآيد و «خويشتندارى» نيز مربوط به قوّه شهوت است. ليکن «عدالت» فضيلتى کلى است، بهاين صورت که با اشراف عدالت هر جزءِ از نفس کار خاص خود را به طور شايسته انجام مىدهد. به نظر مىرسد که افلاطون بهاين نکته توجه داشته که هر يک از اجزاى نفس انسانى ممکن است به تنهايى کارشان را خوب انجام دهند، ليکن حاصلشان، حاصل مطلوبى نباشد. بنابراين، ما به يک فضيلت ديگر نيز نياز داريم که آن فضيلت نقش هماهنگى سه جزءِ نفس را ايفا کند. براساس ديدگاه افلاطون، براى کارکرد مطلوب کل، کارکرد هر يک از اجزا، شرط لازم است، ولى شرط کافى نيست، بلکه بايستى نوعى همکارى بين آنها برقرار گردد.[2] ارسطو درباره فضيلت عدالت مىگويد: عدالت به معنای عامهاش همان فضیلت اخلاقی، و بی عدالتی همان رذیلت اخلاقی است.[3] اما حکماى اسلامى، با توجه به قواى نفس، عدالت را بهعنوان فضيلتى براى نفس ( عدالت فردى ) بيان مىکنند. همانگونه که خواجه نصيرالدين طوسى و ابن مسکويه[4] عدالت را فضيلتى دانستهاند که از ترکيب قواى سهگانه نفس و هماهنگى بين فضايل «حکمت»، «شجاعت» و «عفّت» حاصل مىگردد. العدالة هو ائتلاف جمیع القوی و اتّفاقها علی امتثالها للعاقلة، بحیث یرتفع التخالف و التجاذب؛[5] عدالت عبارت است از ائتلاف همه قوا و اتفاق آنها بر فرمان برداری از عقل، به طوری که فضیلت مخصوص هر یک حاصل شود. مطابق اين تعريف، افعال قواى چهارگانه نفس، يعنى «قوه عاقله»، «عامله»، «شهويه» و «غضبيه»، بر وجه اعتدال است و سه قوه اخير مطيع قوه اولى هستند. در اينصورت است که فضايل، «حکمت»، «شجاعت» و «عفت»، حاصل مىشوند. همچنين از حصول آنها که در نتيجه پيروى وتبعيت از عقل است، حالتى به نام «عدالت» پديد مىآيد که کمال قواى چهارگانه است. بنابراين، از آنجا که در اين تفسير و تبيين، ائتلاف قوا هيئت يگانهاى نيست که بر ملکات سه گانه عارض شود، لذا عدالت به عنوان يک فضيلت جداگانه به شمار نمىآيد، بلکه خود آن ملکات است. اما مرحوم ملا محمدمهدى نراقي(قدس سره) پس از تعريف عدالت به پيروى عقل عملى از عقل نظرى در همه کارهاى آدمى ـ «العدالة هو انقياد العقل العملي للقوة العاقلة و تبعيته لها في جميع تصرفاته» ـ مىگويد: نفس ناطقه دارای دو قوّه است؛ قوّه ادراک و قوّه تحریک؛ هر یک از این دو، دارای دو قسم هستند؛ قسم اول قوّه ادراک: عقل نظری است که صورتهای علمیه را از مبادی عالیه دریافت میکند. قسم دوم آن: عقل عملی است که منشأ به حرکت درآوردن بدن در اعمال جزیی است. و قسم اول قوّه تحریک: قوّه غضب است که منشأ دفع امور ناملایم است. و قسم دوم آن: قوّه شهوت است که مبدأ و منشأ جلب امور ملایم است.[6] بر اساس اين تعريف و محاسبه، اگر قوه ادراک بر بقيه قوا غلبه پيدا کند و بقيه قوا مطيع او باشند، عمل هر يک از آن قوا به طور اعتدال صورت خواهد گرفت. نتيجه آن مىشود که هماهنگى لازم بين قوا و نيروهاى انسانى بوجود آمده و انسان از فضيلت برخوردار مىگردد. در نتيجه، از تهذيب قوه عامله «عدالت» و از تهذيب قوه عاقله «علم» يا «حکمت» و از تهذيب قوه غضبيه «حلم و شجاعت» و از تهذيب قوه شهويه «عفت و خويشتن دارى»، حاصل مىشود. بر اين اساس، عدالت کمال قوه عقل عملى خواهد بود. پس براساس ديدگاه مرحوم نراقى، هماهنگى بين قواى نفس از لوازم عدالت است؛ زيرا پيروى عقل عملى از عقل نظرى، هماهنگى بين قوا را به دنبال دارد و به تعبيرى مىتوان گفت که: عدالت به عنوان علت است، و ملکات سه گانه به منزله معلول هستند. مرحوم نراقى در برابر اين پرسش که، چرا عدالت شريفترين فضايل است؟ پاسخ مىدهد: چونکه عدالت جامع همه فضایل یا ملازم و همراه آنهاست، علاوه بر اینکه، از خواص عدالت آن است که نزدیکترین صفات به وحدت است و کارکردش این است که از کثرت، وحدت بیافریند و بین متباینها هماهنگی و الفت برقرار سازد، و بین قوای مختلف همکاری ایجاد کند، و اشیا را از نقصان و زیادت به حدّ وسط و اعتدال که همان وحدت است باز آورد و امور گوناگون در این مرتبه به نوعی اتحاد میرسند و حال آنکه بدون عدالت، افراط و تفریط سبب پیدایش کثرت میشوند، و شکی نیست که وحدت شریفتر از کثرت است.[7] در واقع، منظور مرحوم نراقى اين است که عدالت، وضعيتى نفسانى است که سبب تعديل همه صفات و افعال آدمى و باز آوردن افراط و تفريط قوا به حد وسط و اعتدال مىگردد، همچنان که سبب هماهنگى بين قوا نيز مىگردد، به طوريکه در اين اعتدال و هماهنگى، فضيلت واحدى در نفس انسانى پديدار مىشود. به همين جهت، از نظر مرحوم نراقى، حقيقت عدالت صرفاً انقياد قوه عامله نسبت به قوه عاقله است. اين انقياد، مستلزم مهار کردن دو قوه غضب و شهوت تحت فرمان عقل است. پس مهار کردن از لوازم آن است؛ يعنى فضايل ديگر از لوازم عدالت مىشوند. دراين بحث سه نسبت وجود دارد که هريک از جهتى مورد سنجش قرار مىگيرد؛ هنگامى که افعال عادلانه به صاحب فعل نسبت داده شوند، فضيلت به حساب مىآيد؛ و آنگاه که نسبت به کسى که با او به عدالت رفتار مىشود سنجيده شود عدالت محسوب مىگردد؛ و زمانى که بالذات و مستقل اعتبار شود ملکه نفسانى نام مىگيرد. -------------------------------------------------------------------------------- [1]ـ :300 Plato, Republic, in Great Books, vol 6 [2]ـ همان. [3]ـ Aristotle, Nicomachean Ethics, in Great Books, vol 8 :378 [4]ـ ابن مسکويه، على بن أحمد بن أحمد بن محمد بن يعقوب، تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق، انتشارات بيدار، ص37. طوسى،خواجه نصيرالدين، اخلاق ناصرى، تصحيح و تنقيح مجتبى مينوى و عليرضا حيدرى، چاپ پنجم، انتشارات خوارزمى، 1373. [5]ـ نراقي، جامع السعادات، چاپ چهارم، ج 1، ص 52، مؤسسة اعلمي، بيروت، لبنان: ناشر سيد محمد کلانتر. [6]ـ نراقى، همان، ص 52. [7]ـ نراقى، همان، ص 124.
|