Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: 2ـ نگاه علم کلام به عدالت

2ـ نگاه علم کلام به عدالت

انديشه اشعري‌گرى تاريخ ديرپايى دارد. در عصر ما هم حتى در حقوق و فلسفه غربى طرفدارانى داشته است. اشاعره شبيه مكاتبى مى‌انديشيده‌اند كه درغرب به مكتب امر الهى معروف است. اشاعره در حقيقت و در عرصه تشريع، عدالت را صرفاً در احكام الهى مى‌ديدند و زبان حال و قال‌شان اين بود كه: «هرچه آن خسرو كند شيرين بود»؛ هرچه شارع گفته همان عين عدالت است! در حالى كه عدليه، كه شيعه و اهل سنت از معتزله هم از آن است،‌ تشخيص عدالت را امرى عقلانى مى‌دانند که فهم عقلا مبنا و ملاک آن است.

اين نزاع بين اشاعره که به جبريون معروف گشته‌اند از يکسو؛ و معتزله و شيعه که به عدليون معروف گشته‌اند از سوى ديگر؛ ناشى از مسأله حسن و قبح عقلى است. مسأله حسن و قبح عقلى منشاء مباحث کلامى بسيار بزرگى در حوزه کلام و اعتقادات مسلمانان گشته است. اين مسأله آن قدر دامنه‌اش وسيع است که علاوه بر مبحث خداشناسى، در بحث خلقت، رزق، اعطا، معاد، احکام شريعت و... راه پيدا کرده است. سخن در اين است که آيا عقل در تشخيص حسن و قبح در هر حوزه‌اى صاحب صلاحيت است يا نه؟ اين مسأله يک پيش سوال ديگر هم دارد و آن اين است که، آيا اشيا و افعال در ذات خود حسن و قبح دارند يا نه؟

اشاعره بر اين باورند که اشيا و افعال در ذات خود واجد هيچ حسنى و قبحى نيستند، بلکه حسن و قبح يک امر الهى است، اين خداوند است که چيزى را حسن ( پسنديده ) و چيز ديگرى را قبيح ( ناپسند ) مى‌شمرد و ما در تشخيص آن تابع اراده و خواست الهى هستيم و از خود استقلالى نداريم، لذا اگر خداوند فرداى قيامت، فردى را که در دنيا جنايت کرده و ستم‌هاى فراوانى بر بندگان خدا روا داشته است ( مثل فرعون، نمرود، ابوجهل، شمر، هيتلر و... ) به بهشت ببرد، خلاف عدالت نيست؛ زيرا خوبى و عدالت، آن چيزى است که خدا بخواهد و انجام دهد! و بدى و ظلم، آن چيزى است که خدا نخواهد و انجام ندهد!

اشاعره قايل‌اند: عقل، حسن و قبح اشيا را درك نمى‏كند، بلكه «الحسن ما حسنه الشارع و القبيح ما قـبحه الشارع» ما را چه رسد به‌اين‌که بگوييم چه چيز ظلم و بد است و يا چه چيز خوب و عدالت است! حاصل اين کلام همان جبر است؛ زيرا بر اين اساس بشر نه در تشخيص و نه در عمل اراده‌اى از خود ندارد! در دوران معاصر هم فلاسفه‌اى چون هگل به وحدت «دولت و حقوق» معتقدند. اين نحله‌ها مى‌گويند: پس از تشكيل دولت هرچه او گفت و اراده كرد، عدالت و حقوق و قانون است! در واقع اينها براى دولت روح و پيكره مستقلى از افراد و ملت قايل‌اند. نظريه‌‌اى كه بسيار خطرناك است و قطعاً به استبداد منجر مى‌شود.

اما در نقطه مقابل اين گروه، عدليه قرار دارند که شيعه هم جزو آنان است. عدليه بر اين باورند که اشيا و افعال در ذات خود واجد حسن و قبح هستند. اين حسن و قبح را پيش از آن‌که شرع بگويد و يا بدان ارشاد کند، عقل انسانى آن را فهم مى‌کند. لذا به همين جهت عقل يکى از حجت‌هاى الهى بر بشر است؛ زيرا بشر اگرچه رسولى براى او نيامده باشد و يا دسترسى به رسول و حجت خدا نداشته باشد، از طريق عقل مى‌تواند به خوب و بد اعمال و افعال برسد. يکى از دلايلى که عدليه مطرح مى‌کنند اين است كه «‌لو حسن من الله كلّ شيء لحسن منه الكذب». اشعرى‏ها مى‏گويند: هر چيزى كه از خداوند صادر شود، حسَن است. عدليه در جواب مى‏گويند: «اگر هر چيزى که از خداوند صادر شود حسن هست، بايد دروغ هم از خداوند حسن باشد»؛ در حالى كه اگر اين ادعا که دروغ هم از خداوند حسن ( پسنديده ) است، درست باشد! لازمه‌اش اين است که ديگر نه شريعتى براى ما باقى بماند و نه ارسال پيامبران معنايى داشته باشد، و همه بی‌معنا مى‌شوند. «و في ذلك إبطال الشرائع و بعثة الرسل بالکلية».

در روايات ما عقل در انسان‌ها به حجت و پيامبر باطنى تعبير شده است. امام موسى بن جعفر(عليهما السلام) به هشام فرمود:

یا هشام ! إنّ لله علی الناس حجّتین، حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، فأمّا الظاهرة، فالرسل و الأنبیاء و الأئمّة، و أمّا الباطنة فالعقول؛[1]

خداوند را بر مردمان دوحجت هست؛ یک حجت آشکارا و دیگری حجتی درونی و پنهانی، اما حجت آشکار الهی، فرستادگان وپیام‌آوران و ائمه(عليهم السلام) هستند؛ و اما حجت درونی، پس عقول انسان‌ها است.

در هر صورت، مى‌توان گفت هرچند انديشه اشعرى و گاه تفكر اخباري‌گرى و انديشه‌هاى مشابه در مكاتب غربى قايل به وحدت حقوق و دولت، يا حقوق و شريعت معتقدند، اما در عمل و در تعيين مصاديق، حتى آنها هم‌گاه به اصل عدل و قاعده عدالت عمل مى‌كنند، چرا كه سخن اصلى همانى است كه همه معتقديم و آن اين‌كه: «الملك يبقى مع الكفر، ولايبقى مع الظلم»؛[2] «جامعه و حكومت، با كفر ممكن است بر جاى بماند، اما با ظلم هرگز پايدار نمى‌ماند». اين جمله معروف كه: «العدل و التوحيد علويان، و الجبر و التفويض اُمويان»؛ «عدل و توحيد از فرهنگ علوى ناشى شده است و جبر و تشبيه ناشى از فرهنگ اموى است.»[3] نشانگر فرهنگ حاکم بر روح دو مذهب و دو فرهنگ در عرصه‌هاى اعتقادى و احکام است. انديشمندان‌ مسلمان، خصوصاً‌ عدلى‌ مذهبان، به‌ عدالت‌ الهى‌ در تكوين‌ و تشريع‌ معتقدند. در نظر اين‌ مذاهب، خداوند عادل‌ و حكيم است و حكمت‌ و عدالت‌ در تمامى عرصه‌هاى‌ آفرينش‌ جريان‌ دارد. اين‌ انديشه در غرب‌، پس‌ از رنسانس ( قرون‌ هفدهم‌ و هجدهم )، با ميدان‌دارى‌ مكاتب‌ اومانيستى و اوج‌ گيرى مکتب سكولاريسم، مورد ترديد قرار گرفت‌ و در مكاتب جديد مفغول‌ ماند، هر چند برخی‌ ديدگاه‌هاى حقوق‌ طبيعى به شکلى ناظر به‌ عدالت‌ تكوينى‌ بوده‌ است.

--------------------------------------------------------------------------------

[1]ـ وسائل، ج 15، ص 207، باب 8.

[2]ـ شيخ مفيد، امالى، ص310؛ ملا محمد صالح مازندراني: شرح اصول کافى، ج 9، ص 383.

[3]ـ مطهرى، مبانى اقتصاد اسلامى، ص 14.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org