|
وجه اول. مؤثقه عمار ساباطى
محمد بن الحسن بإسناده عن محمّد بن على بن محبوب، عن محمد بن الحسين، عن أحمد بن الحسن بن على، عن عمرو بن سعيد، عن مُصدّق بن صدقة، عن عمار الساباطى، عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: سألته عن الغلام متى تجب عليه الصلاة؟ قال: «إذا أتى عليه ثلاث عشرة سنة فان احتلم قبل ذلك فقد وجبت عليه الصلاة و جرى عليه القلم، والجارية مثل ذلك إن أتى لها ثلاث عشرة سنة أو حاضت قبل ذلك، فقد وجبت عليها الصلاة و جرى عليها القلم;[1] عمار ساباطى از امام پرسيد: در چه زمانى نماز بر پسر واجب مى شود؟ امام فرمود: هر گاه سيزده ساله شود. اگر قبل از سيزده سالگى محتلم شود، نماز بر او واجب است و قلم تكليف بر او جارى مى شود. دختر هم مثل پسر است. هرگاه سيزده ساله شد يا قبل از آن حيض شد، نماز بر او واجب مى شود و قلم تكليف بر وى جارى مى گردد. دلالت اين روايت تمام است و هيچ گونه مشكلى ندارد و نيازى به بيان و تقريب دلالت نداشته و ندارد; چون ذيل حديث نصِّ صريح و روشن در اعتبار سنّ بلوغ دختران در سيزده سالگى است و از نظر سند هم موثق است. صاحب جواهر[2] و صاحب الحدائق[3] به موثق بودن آن تصريح نموده اند و هيچ يك از كسانى كه متعرض روايت شده اند، در سند آن و موثق بودنش خدشه اى نداشته و ندارند. مرحوم سيد احمد خوانسارى در كتاب جامع المدارك پس از نقل موثقه عمار و چند روايت ديگر مى نويسد: و هذه الأخبار مع اعتبارها من حيث السند والصراحة بحسب الدلالة لم يعمل بها المشهور;[4] اين روايت ها، با آن كه از حيث سند معتبرند و از جهت دلالت صراحت دارند، مورد عمل مشهور قرار نگرفته اند. آنچه به عنوان اشكال درباره اين دليل گفته شده و يا ممكن است گفته شود، چهار امر است كه به نقل و نقد آن مى پردازيم: 1. اعراض مشهور از صدر روايت و فتوا به سنّ بلوغ پسران در پانزده سال تمام قمرى. و از آن رو كه ذيل روايت با صدر آن در رابطه است و به عنوان اشاره و كذلك آمده، پس ذيل هم مرتبط با آن و فرع است و از حجيت مى افتد; نظير رابطه دلالت التزامىّ با دلالت مطابقى لفظى، كه عدم حجيت دلالت مطابقى سبب عدم حجيت دلالت التزامى است. در پاسخ به اين اشكال بايد گفت: اولاً. چگونه اعراض مشهور نسبت به صدر روايت ثابت مى گردد و مى توان به آن اعتماد نمود، با اين كه صاحب جواهر[5] در كتاب گرانسنگ خود در سن بلوغ پسر به شش[6] قول اشاره نموده است; هر چند در پايان آورده كه تحقيق اين است كه در آن بيش از دو قول وجود ندارد. از سوى ديگر، اعراض بايد به گونه اى باشد كه نشان دهد مضمون در نظر آنها نادرست است، ولى در اينجا، احراز چنين امرى دشوار است; زيرا اعراض از صدر روايت به جهت كثرت روايات سن بلوغ پسران در پانزده سالگى بوده است. ثانياً. سقوط صدر روايت از حجيّت مضّر به حجيّت ذيل نيست; چون ذيلْ خود مطلبى مستقل است كه با جملاتى مستقل بيان شده و لفظ اشاره تنها بدين جهت بوده كه سن بلوغ دختر مثل سنّ پسر است. بنابر اين، كلمه «كذلك»، با فرض عدم حجيّت صدر، وجودش كالعدم است و ارتباطى به حجيّت ذيل ندارد. 2. ذيل حديث هم مورد اعراض است و حجّت نيست; زيرا كسى از فقها به بلوغ دختر در سيزده سالگى، فتوا نداده است. در پاسخ به اين اشكال بايد گفت: اولاً. شيخ الطائفه در التهذيب و الاستبصار به اين روايت عمل كرده و عبارتش، بهويژه در الاستبصار مانند نصّ در عمل و فتواى به آن است. ثانياً. شهرت بر سنّ بلوغ دختر در نُه سالگى مربوط به بعد از زمان شيخ الطائفه است. و به اين گونه شهرت ها، از دو جهت نمى توان اعتماد نمود، چون: اوّلاً اين شهرت، شهرت قدماى اصحاب نيست و از اصول متلقات محسوب نمى شود[7]و ثانياً اين گونه شهرت ها در حقيقت به فتاوا و اجتهاد شيخ الطائفه بر مى گردد، نه اجتهادهاى مختلف و نقض و ابرام در ادله. 3. ايراد سوم آن است كه عمار ساباطى ـ گرچه موثق است ـ چون فطحى است، روايتى كه او به تنهايى نقل كند، قابل اعتماد نيست.[8] از سوى ديگر، گفته شده كه در روايات او از جهت لفظ و معنا تشويش و اضطراب وجود دارد و نمى توان بر آنها اعتماد كرد. اين مطلب از فيض كاشانى و علامه مجلسى منقول است. در پاسخ به اين اشكال بايد گفت: اوّلاً. خود شيخ پس از اشكال مطرح شده، مى فرمايد: غير أنا لا نطعن عليه بهذه الطريقة لأنّه وان كان كذلك فهو ثقةٌ في النقل لايطعن عليه; ما از اين ناحيه بر او طعن نمى زنيم، زيرا عمار گرچه فطحى است، اما نقل هاى او مصون از اشكال است. و در الفهرست[9] فرموده او فطحى است و براى او كتابى بزرگ و ازرشمند و قابل اعتمادى است. و در الاستبصار،[10] در باب بيع ذهب و فضّه او را در نقل توثيق كرده و گفته طعنى بر او نيست. ثانياً. با غور و تتبّع در كتب رجالى و فقهى مى توان به ناتمام بودن آنچه از بعضى نقل شده، اطمينان و علم عادى پيدا نمود. چگونه چنين نباشد و حال آن كه نجاشى[11] از علماى بنام در علم رجال، او وعده اى ديگر را ثقات در روايت مى داند و كَشّى[12] روايات او را مرجحّه مى داند. محقق در المعتبر[13] مى فرمايد: اصحاب به روايت عمار به دليل ثقه بودنش عمل كرده اند، حتى شيخ(قدس سره) در العدّة ادعاى اجماع كرده كه اماميه بر عمل به روايت عمار اجماع دارند. علامه حلّى[14] در خلاصة الاقوال او را داراى كتاب ارزشمند و بزرگ و قابل اعتماد مى داند. علامه در تذكرة الفقهاء[15] فرموده است: اگرچه عمار فطحى است، اما ثقه است. و شيخ به روايت او اعتماد كرده است. سيد بحر العلوم در الفوائد الرجالية، پس از نقل كلام شيخ و محقق درباره وثاقت عمار مى فرمايد: قولى كه شيخ و محقق اختيار كرده اند، مبنى بر فطحى بودن و ثقه بودن عمار در نقل، اعدل و اشهر اقوال است چنانچه شيخ بهايى و مجلسيان هم اين قول را اختيار كرده اند.[16] ثالثاً. اين اشكال ناتمام و ضعيف تر از اشكال اول است; زيرا چگونه مى توان با آنچه از فيض و مجلسى(قدس سره) نقل شده، از كلمات همه آن بزرگان ـ كه استوانه هاى فقه و حديث و رجال اند ـ صرف نظر نمود و از آن همه روايات عمار، با همه كثرت و مورد عمل بودنش در فقه، رفع يد كرد. از سوى ديگر، اضطراب نسبت داده شده به ايشان بيش از اضطرابى كه در روايات بقيّه اصحاب بر حسب طبع انسانى و لازمه نقل حديث و سخن ديگران است، نبوده و نيست. بدين جهت، مانع از اعتماد و وثوق به نقل وى نخواهد بود. 4. روايت عمار با روايات نُه سال تعارض دارد و آن روايات به خاطر كثرت بر اين روايت مقدم اند; زيرا كثرت روايت از مزاياى باب تعارض و مرجحات است. به علاوه، روايات نُه سالگى به خاطر مطابقت با شهرت نيز بر اين روايت ترجيح دارند. اولاً. چنان كه گذشت، دلالت روايت هاى دال بر سن نُه سالگى، بر اين مطلبْ تمام نيست تا بتواند با روايت عمار معارضه كنند. ثانياً. تعارض بين موثقه و آنها، بر فرض تمام بودن دلالت، تعارض نصّ با ظاهر است و روشن و بديهى است كه بين نص و ظاهر تعارضى نبوده و نصّ مقدم مى شود. ناگفته نماند كه روايات نُه سالگى بيش از چهار حديث نبود كه سه روايت از آنها نُه سالگى را به ضميمه علايم ديگر، علامت بلوغ و رشد مى دانست; يعنى دختر نُه ساله اى كه داراى رشد فكرى و بدنى باشد كه غالباً با بقيّه علايم مانند قاعدگى همراه است. يك روايت هم داراى اين ضميمه نبود ، يعنى مرسله ابن ابى عمير كه حداقل سن را تعيين مى كرد. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . وسائل الشيعة، ج 1، ص 45، ب 4، ح 12. [2] . جواهر الكلام، ج 26، ص 34. [3] . الحدائق الناضرة، ج 13، ص 184. [4] . جامع المدارك، ج 3، ص 366. [5] . جواهر الكلام، ج 26، ص 28. [6] . الخمس عشر دخولاً و كمالاً، وكذا الأربع عشر، وكمال الثلاث عشر، والعشر. [7] . از عبارت صاحب معالم و شهيد ثانى در الرعايه و شيخ محمود حمصى از معاصرين شيخ الطائفه استفاده مى شود كه فتاواى بعد از شيخ كه مشهور گشته به دليل حسن ظنشان به شيخ الطائفه بوده كه ادلّه شيخ را قبول مى كرده و به خود اجازه اشكال نمى دادند، در نتيجه اجتهادشان همانند اجتهاد شيخ بوده و تنها ابن ادريس است كه بزرگ ترين خدمت را به شيعه نمود و باب اشكال را به سخنان شيخ باز نمود. [8] . تهذيب الاحكام، ج 7، ص 101. [9] . الفهرست، ج 117، ص 525. [10]. الاستبصار، ج 3، ص 95، ح 325. [11]. رجال النجاشى، ص 290، ح 779. [12] . اختيار معرفة الرجال، ص 406، ح 763. [13] . المعتبر، ج 1، ص 60. [14] . خلاصه الأقوال، ص 381. [15] . تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 267. [16]. رجال السيد بحر العلوم، ج 3، ص 169.
|