|
3. روايات
رواياتى كه شيخ به آنها استدلال فرموده است: 1. خبر علاء بن سيابه: قَالَ سَمِعْتُهُ يقُولُ لَا بَأْسَ بِشَهَادَةِ الَّذِى يلْعَبُ بِالْحَمَامِ وَ لَا بَأْسَ بِشَهَادَةِ صَاحِبِ السِّبَاقِ الْمُرَاهِنِ عَلَيهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) قَدْ أَجْرَى الْخَيلَ وَ سَابَقَ وَ كَانَ يقُولُ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ تَحْضُرُ الرِّهَانَ فِى الْخُفِّ وَ الْحَافِرِ وَ الرِّيشِ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ قِمَارٌ حَرَام;[1] شهادت كبوترباز مورد قبول است و همين طور كسى كه بر آن شرط بندى و گروگذارى نمايد. همانا رسول خدا اسب ها را به راه انداخت و مسابقه داد و مى فرمود: در مسابقه و شرط بندى بر شتردوانى، اسب سوارى، و كبوتر بازى يا تيراندازى ملائكه حاضرند و هر چه غير از اين قمار و حرام است. دلالت اين روايت قابل خدشه نيست و در اين كه مسابقه هاى با عوض حرام است، مانند نص است; لكن ضعف سند دارد; چون علاء بن سيابه مجهول است.[2] 2. خبر علاء بن سيابه: ... ان الملائكة لتنفر عند الرهان و تلعن صاحبه ما خلا الحافر و الخف و الريش و النصل...;[3] در مسابقه هاى با عوض و گروگذارى ملائكه حاضر نشده و بر مسابقه دهندگان لعن مى فرستند، مگر اسب دوانى، شتردوانى، كبوتربازى و تيراندازى... . اين روايت هم مثل روايت گذشته اولا ضعف سند دارد و ثانياً تنفر و لعنت ملائكه دليل بر حرمت نيست و اعم از حرمت است. حضرت امام خمينى ـ سلام الله عليه ـ مى فرمايد: لعن خدا و ملائكه و رسول خدا ظهور در حرمت دارد. وقتى ملائكه لعن مى كنند، يعنى كار حرام است و در قرآن قريب به چهل بار اين واژه به كار رفته كه همگى در امور يا اشخاصى است كه عذاب داشته اند; مثل كفار و منافقين، و در امور مكروه كاربرد نداشته است.[4] لكن اشكال ما اين است كه اولا در تمامى موارد كاربرد لعن در قرآن، اين افعال قبل از تعلق لعن به آنها حرمتش روشن و واضح بوده است، و اين طور نيست كه با لعن حرمت آنها ثابت شده باشد. ثانياً لعن يعنى طلب دورى از رحمت، و ما مدعى هستيم طلب دورى از رحمت، دليل بر حرمت نيست، با كراهت هم مى سازد، شاهد آن هم، رواياتى است كه در موارد مكروه وارد شده است; مثل: لعن الله ثلاثة; آكل زاده وحده، و راكب الفلاة وحده، والنائم فى بيته وحده;[5] سه نفر مورد لعن خداوند هستند: 1. كسى كه به تنهايى غذا خورد; 2. كسى كه به تنهايى در بيابان پاى نهد; 3. كسى كه تنها در خانه بخوابد. ان رسول الله(صلى الله عليه وآله) لعن الخامشة وجهها، و الشاقة جيبها، و الداعية بالويل و الثبور;[6] رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر چند كس از زنان لعن فرستاد: آن كه بر صورتش چنگ اندازد، آن كه گريبان بدرد و آن كه به ناله و نفرين و هلاكت و زيان دعا كند. لعن رسول الله(صلى الله عليه وآله) النائحة و المستمعة;[7] رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر نوحه گر و شنونده آن لعنت فرستاد. 3. ما عَنْ ياسِر الْخَادِمِ، عَنِ الرِّضَا(عليه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَيسِرِ. قَالَ: التَّفَلُمِنْ كُلِّ شَىء قَالَ الْخُبْزُ وَ التَّفَلُ مَا يخَرَّجُ بَينَ الْمُتَرَاهِنَينِ مِنَ الدَّرَاهِمِ وَ غَيرِهِ.[8] اين روايت نيز، هم ارسال دارد و هم ياسر خادم وثاقتش ثابت نيست.[9] 4. صحيحه معمر بن خلاد: و كل ما قومر عليه فهو ميسر.[10] هر چيزى كه بر آن شرط بندى و گروگذارى شود ميسر است. 5 . خبر جابر: عن ابى جعفر(عليه السلام) قيل: يا رسول الله! ما الميسر؟ فقال: كل ما تقومر به حتى الكعاب و الجوز.[11] از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره ميسر سؤال شد، فرمود: هر چه به آن قمار شود; حتى قاب و گردو. شيخ استدلال را اين طور بيان مى فرمايد: و الظاهر ان المقامرة بمعنى المغالبة على الرهن;[12] مقامره در برترى جويى بر عوض و گرو ظهور دارد. وجه استدلال در اين دو روايت اين است: از آنجا كه مقامره به مطلق مسابقه بر عوض و گرو گفته مى شود، اين دو حديث بر حرمت عموميت دارند. ضعف استدلال نيز بسيار روشن است; چرا كه مقامره در مسابقات به عوض با آلات قمار ظهور دارد، نه در مطلق مغالبه; ضمن اين كه در خبر جابر، عمرو بن شمر ضعيف است.[13] طبق آنچه گذشت، به طور خلاصه، به چند وجه در اين روايات استدلال شده است: 1. عموميت قمار و اين كه اين نحوه از مسابقات از مصاديق قمار است، كه ما گفتيم قمار فقط بر مسابقات با آلات قمار با عوض صادق است. 2. لعن ملائكه دليل بر حرمت است، كه ما اين ادعا را نيز رد كرديم. 3. با استفاده از روايت «حتى الكعاب و الجوز» استدلال مى شد اين روايت در مقام بيان حرمت هر مسابقه با هرچيز است، كه ما در جواب آورديم اين روايت نهايتاً مى خواهد بگويد كه مسابقات با اشيايى مثل اينها اشكال دارد و ربطى به مسابقات با افعال و اعمال، مثل كشتى، خطاطى و مسابقات حفظ و قرائت قرآن ندارد. به علاوه، اين اخبار عموماً با ضعف سند روبه رو هستند. -------------------------------------------------------------------------------- [1]. وسائل الشيعة، ج 27، ص 413. [2]. معجم الرجال الحديث، ج 11، ص 172. [3]. وسائل الشيعة، ج 27، ص 413. [4]. المكاسب المحرمة، امام خمينى، ج 2، ص 33. [5]. وسائل الشيعة، ج 5، ص 333. [6]. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 452. [7] . همان، ص 453. [8]. وسائل الشيعة، ج 17، ص 167. [9]. تنقيح المقال، ج 3، ص 307 . [10]. همان، ص 323. [11]. الكافى، ج 5، ص 122. [12]. المكاسب المحرمة، شيخ انصارى، ص 48. [13]. معجم رجال الحديث، ج 13، ص 106.
|