|
كفّار معاند دينى
(س 144) طهارت و نجاست اهل كتاب، كافر حربى، مشرك، لامذهب و كسـى كه مسلمان است ولى احكام اوليه طهارت و نجاست را رعايت نمى كند را بيان فرماييد. ج ـ كفّار معاندِ دينى مطلقاً نجس اند، امّا غير معاندان از آن ها كه عامّه كفّار هستند، اظهر، عدم نجاست آنان است؛ بلكه عامّه كفّار حتّى حربى آنان كه به خاطر اسلام و اعتقاد مسلمانان با آنان نمى جنگند، بلكه براى جهات ديگرى مى جنگند معاند دينى نمى باشند و محكوم به نجاست نيستند؛ امّا معاشرت با مسلمان بى مبالات ـ ولو در مثل غذا خوردن ـ مانعى ندارد، چون نجس شدن غذا يا غير آن، منوط به علم و يقين صد در صد است كه معمولاً حاصل نمى شود. 12/6/78 (س 145) نظر شما در مورد دست دادن و يا لمس بدن مرطوب كافر چيست؟ آيا در اين خصوص بين اهل كتاب و ديگر كفّار فرقى وجود دارد؟ بدن خشك چطور؟ ج ـ كفّار غير معاند مطلقاً پاك هستند؛ و امّا معاند از آن ها، با تماس با بدن مرطوبشان ـ اگر رطوبت مسريه باشدـ بدن انسان نجس مى شود، وگرنه به محض برخورد،نجاست حاصل نمى شود و در اين حكم، فرقى بين اهل كتاب و ديگر كفّار نيست. 13/6/78 (س 146) آيا زرتشتى ها جزو اهل كتاب و پاك مى باشند؟ ج ـ به طور كلى غير معاندان از آن ها (كه اكثر آن ها اين چنين هستند) پاك و طاهرند. 11/6/78 (س 147) حكم برخورد با اقليت هاى مذهبى چگونه است؟ آيا آن ها پاك هستند؟ آيا مى توان دعوت آن ها را پذيرفت؟ ج ـ غير معاندان از آنان (كه غالباً اين چنين هستند) پاك مى باشند و به هر حال برخورد فرد مسلمان بايد خوب و سازنده باشد، و نيز پذيرش دعوت آن ها اگر منجر به أكل و شُرب نجس نشود، اشكال ندارد. 18/6/78 (س 148) نظر حضرت عالى در باره طهارت يا عدم طهارت اهل كتاب چيست؟ همچنين بفرماييد آيا معاشرت و دوستى و هم سفره شدن مسلمين با ايشان، جايز است يا خير؟ ج ـ كفّار معاند دينى مطلقاً نجس اند؛ امّا غير معاندان از آن ها كه عامّه كفّار هستند، اظهر، عدم نجاست آنان است و معاشـرت با آن ها مـانعى ندارد؛ امّا بايد مـواظب بود كه غذاى آنان اگر از گوشت و مشتقّات آن تهيّه شده، حتماً ذبيحه آن ها با بسم الله و تسميه باشد. 1/2/75 (س 149) در حال حاضر كافر حربى بر چه كسى صادق است؟ ج ـ كفّارى كه در حال جنگ يا ضرر زدن به مسلمانان و نيز مشغول جاسوسى، فساد و تبليغ عليه مسلمين اند، كافر حربى محسوب مى شوند. 22/7/74 (س 150) به نظر جديد حضرت عالى تنها معاندان از كفّار، محكوم به نجاست هستند، آيا اين حكم به صورت فتوا است يا احتياط؟ ج ـ در معاند مشرك بنا بر اقوى و در معاند غيرمشرك از كفّار بنا بر احتياط واجب است. 11/6/78 (س 151) حكم معاشرت و غذا خوردن با كفّار و نيز استفاده از پانسيون، و وسايل آشپزخانه و حمّام آن ها چگونه است؟ ج ـ استفاده از وسايل و امكانات غير مسلمانان مانعى ندارد؛ چون بنا بر قول به نجاست، علم به نجاست با شرايط آن ـ مخصوصاً در زمان ما كه از دستكش، ماشين هاى لباسشويى و ظرفشويى و از آب هاى لوله كشى استفاده مى شودـ حاصل نمى گردد و بنا بر نظر اخير اين جانب مبنى بر طهارت كفّار غير معاند، مانعى وجود ندارد و ناگفته نماند كه غالب، بلكه عامّه كفّار حتى حربى آنان كه به خاطر اسلام و اعتقاد مسلمانان با آنان نمى جنگند، بلكه براى جهات ديگرى مى جنگند معاند دينى نمى باشند و محكوم به نجاست نيستند. آرى، ذبيحه آنان در بلاد كفّار، محكوم به حرمت است و خوردنش جايز نيست، مگر آنكه احراز شود ذبيحه آن ها با بسم الله و تسميه و بقيّه شرايط بوده؛ و عدم استفاده از ظروفى كه احتمال خوردن چيز نجس (مثل شراب و...) با آن ها داده مى شود، مطلوب است. 12/6/78 (س 152) آيا بدگويى و دشنام دادن و دروغ بستن به پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلى الله عليه وآله)، موجب كفر و ارتداد مى شود يا خير؟ در صورت مثبت بودن، اگر چنين فرد مرتدّى توبه نكند؛ كيفر و مجازات او از نظر شارع مقدّس چيست؟ ج ـ سبّ و دشنام دادن و بدگويى از پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلى الله عليه وآله)، موجب ارتداد است و گوينده و كسى كه سب مى نمايد، محكوم به كفر و نجاست است، و اگر توبه نكند، محكوم به احكام بقيّه مرتدهاست و داراى حكم خاصّى هم هست كه در رساله هاى عمليّه بيان شده است. 25/5/76 (س 153) كدام يك از اقسام مرتد (ملّى و فطرى) اگر توبه كنند؛ توبه آن ها قبول مى شود؟ آيا بعد از توبه بدن آن ها پاك مى گردد؟ ج ـ هر دو قسم مرتد (ملّى و فطرى)[1] اگر توبه كنند؛ توبه آن ها قبول مى شود و اگر معاند بوده اند بعد از توبه، بدن آن ها پاك است. 9/3/76 (س 154) معاشرت با مرتد يا مرتده با هدف ارشاد و بدون آن چگونه است؟ ج ـ معاشرت براى ارشاد، مانعى ندارد، وهمه احكام كافر بر مرتد بار مى شود. 30/7/75 (س 155) على اللّهى ها از نظر شريعت مقدّس چگونه هستند، با توجه به اينكه بعضى از آن ها توجهى به نماز ندارند؟ ج ـ همه كسانى كه شهادتين را بر زبان جارى مى كنند محكوم به اسلام اند، مگر آنكه ثابت شود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را ـ نعوذبالله ـ از طريق انكار ضرورى دين، تكذيب مى كنند.البته تحقيق از عقايدشان لازم نيست ونبايد انسان خودرا به دردسر بيندازد و همين قدر كه شهادتين مى گويند، محكوم به اسلام اند و بايد آنان را به منظور بالا رفتن آمار مسلمين و عظمت و شكوه اسلام در زمره مسلمانان دانست. 12/6/78 (س 156) متأسّفانه برخى از افراد مسلمان ضعيف الايمان، مبتلا به معاشرت با فرقه ضالّه بهائيت شده اند. حكم رفت و آمد و شركت در مراسم ايشان و پذيرش دعوت آن ها را بيان فرماييد. ج ـ معاشرت با آن ها در صورتى كه ترويج روش باطل آن ها باشد يا در مؤمنين 1/2/75 (س 157) پيروان فرقه بهائيت چه حكمى دارند و ملاك و مناط شما در مورد حكم مورد نظرتان چيست؟ برخى از افراد اين فرقه هستند كه شهادتين را بر زبان جارى مى كنند و مى گويند اگر ملاك مسلمانى، گفتن شهادتين باشد؛ ما مسلمانيم. حكم اين قبيل افراد چيست؟ ج ـ از جهت مسلمان نبودن با بقيّه فِرَقى كه مسلمان نيستند تفاوتى ندارند و همه كسانى كه توحيد و يا رسالت خاتم انبيا(صلى الله عليه وآله) را قبول ندارند و يا با انكارِ ضرورى از ضروريات دين كه به تكذيب نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله) هم برگردد، مسلمان نيستند و احكام اسلام بر آن ها مترتّب نمى گردد، گرچه شهادتين را هم بر زبان جارى بنمايند. 15/9/79 (س 158) كسانى از فرقه بهائيت به آيين بهائيت بى تفاوت اند و به هيچ يك از اعمال دينى اين فرقه عمل نمى كنند، ولى مى گويند به جهت علايق خانوادگى و دلايل اجتماعى، از اظهار مسلمانى و برگشتن از اين آيين، اِبا دارند. حكم اين قبيل افراد چيست؟ ج ـ اگر شهادتين را بر زبان جارى مى نمايند و هيچ يك از جهات ذكر شده كه در جواب سؤال قبل كه موجب كفر است در آن ها وجود ندارد؛ بلكه بر خلاف مبانى ضالّه و مضلّه بهائيت و وفق عقايد اسلامى عقيده دارند و ترك عمل به احكام اسلام به دليل ترسشان است، هر چند ترسشان بى موقع است، احكام اسلام بر آن ها بار مى شود؛ ليكن ترتيب احكام از طرف ديگران، منوط به احراز امور ذكر شده است؛ وگرنه ظاهر حالِ جزو گروه ضالّه مضلّه بودن، حجّت شرعى بر عدم اسلام است. 15/9/79 (س 159) مطّلعان به فرقه بهائيت اظهار مى دارند كه به يگانگى خدا، نبوت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)و امامت ائمه هدى(عليهم السلام) تا امام يازدهم(عليه السلام) اعتقاد دارند، ولى قائل اند كه امام دوازدهم(عليه السلام)، ظهور كرده است. آيا شهادت و اعتقاد آنان به اين اصول، جهت حكم بر طهارت آنان كافى است؟ ج ـ محكوم به كفر هستند و اين گونه اطّلاعات، گرچه مطابق با واقع هم باشد ـ كه معلوم نيست ـ به خاطر جهات متعدد ديگر، عدم اسلامشان مُحرز و غير مسلمان اند. 15/9/79 (س 160) شخصى مسلمان و شيعه اثنى عشرى است. حدود 45 سال قبل بر اثر معاشرت با فردى بهايى به آن مذهب ضالّه گرايش پيدا مى كند. مدّت دو سال طبق روش بهايى ها رفتار مى كند. حتّى به ادّعاى خودش روزه ماه رمضان را نگرفته و نماز نخوانده و پس از دو سال، از كردار زشت خودش پشيمان شده و مجدّداً شيعه اثنى عشرى شده است. پس از شيعه شدن به زيارت خانه خدا (حجّ تمتّع) مشرّف شده و به زيارت عتبات عاليات رفته. همچنين در كارهاى خير پيش قدم بوده و در ساختن مساجد، حسينيه و ديگر كارهاى خير، اقدامات مؤثّرى انجام داده و فعلاً شخص مسنّى است و مقيّد به تمام دستورات الهى است. بفرماييد آيا ايشان با اين اوصافى كه ذكر شد، مرتد شده است؟ و آيا حكم ارتداد برايشان بار مى شود؟ و آيا توبه شخص نامبرده، مقبول درگاه خداوند مى شود؟ ج ـ توبه نامبرده قبول است و اعمال او مقبول و نسبت به نماز و روزه هاى قضا شده، قضا و كفّاره دارد و احكام ارتداد هم بخاطر توبه و قصورش بر او بار نمى شود. 5/2/85 (س 161) مادرخانم بنده بهايى بوده و به اين علّت از همسرش طلاق گرفته است. با توجه به اينكه ايشان تا به حال از عقايد گذشته اش دست برنداشته است و كسى را ندارد به او رسيدگى كند، بنده و همسرم مجبوريم كه با ايشان معاشرت كنيم. آيا اين معاشرت جايز است يا نه؟ آيا همسر بنده بايد با ايشان قطع رابطه نمايد يا نه؟ در صورت لزوم قطع رابطه، چگونه مى تواند حقّ فرزندى را ادا نمايد؟ همچنين حكم طهارت يا عدم طهارت ايشان را بيان فرماييد؟ ج ـ حقوق فرزندى را بايد رعايت نمود، و با چنين مادرانى چه نيكوست كه تا حدّ اعلا مهربانى شود تا نسبت به اسلام و مسلمين خوش بين گردند و از نظر طهارت و نجاست در حكم بقيّه كفّارند، يعنى اگر معاند دينى نباشند، محكوم به طهارت هستند والاّ نجس اند. 18/6/78 (س 162) در رساله فرموده ايد كه تقليد در اصول دين، جايز نيست و مسلمان بايد يقين داشته باشد و شك داشتن در وجود آفريدگار يگانه و پيامبرى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)، موجب كافر شدن فرد مى شود. حال با توجّه به اين دو موضوع، فردى مى گويد كه در اصول دين، شك دارم و علّت شكّ خود را هم عمل نكردن بسيارى از افراد آگاه به مسائل دينى و حتّى مبلّغان دينى مى داند. حال خواهشمندم توضيح كامل بفرماييد كه آيا چنين شكّى موجب كافر شدن مى شود؟ اگر چنين فردى كافر است، وظيفه ما در قبال او چيست؟ آيا بايد رفت و آمد با چنين فردى قطع شود؟ ج ـ همين كه شهادتين را به زبان جارى مى سازد، مسلمان است و احكام اسلام بر او مترتّب است وانتقادهاى او موجب كفر نمى شود و نبايد نسبت به انديشه ها و عقايد مردم مسلمان كه شهادتين را بر زبان جارى مى نمايند، حسّاس بود كه اسلام، دين سهولت است نه دين صعوبت، و دينِ تحقيق است نه دين تفتيش. 11/2/77 (س 163) شخص مسلمانى منكر برخى امور پذيرفته شده در اسلام است كه ماوراى حس و مادّه اند، خلاصه آنكه مسائلى را كه تاكنون علم ثابت نكرده، قبول ندارد و علناً هم اظهار مى كند. آيا همسراو بااينكه فرزندى درخانه ندارد واز اين جهت مسئوليتى متوجه او نيست، مى تواند با چنين مردى شرعاً زندگى كند؟ آيا اقوام و دوستان او مى توانند به آن خانه رفت و آمد نمايند و از خوراكى ها و آشاميدنى هاى آن استفاده كنند و يا در آن خانه نماز بخوانند؟ ج ـ تا شهادتين را بر زبان جارى مى كند، دقّت زيادى در افكار و عقايد او ننماييد. چنين فردى به محض اقرار به شهادتين، محكوم به اسلام است و حكم ديگر مسلمانان را دارد. 25/2/74 (س 164) شخصى در حال ناراحتى و عصبانيت به خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله)العياذبالله، ناسزا گفت، ولى بعداً پشيمان شد. آيا اين دشنام و ناسزا گفتن، موجب ارتداد و نجس شدن او شده است؟ ج ـ چون با عصبانيت بوده، موجب كفر و ارتداد نمى شود. 14/7/76 (س 165) اگر فرد يا افرادى در فكر و گفتار، اعتقاد به وحدانيت خداى متعال و رسالت نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) داشته و حتى شيعه باشند، ولى نسبت به انجام فرايض مثل نماز، روزه و... بى توجه باشند و آن ها را رعايت نكنند، آيا بايد از آن ها پرهيز كرد؟ در مورد مسائل عمومى و متعارف زندگى شخصى و اجتماعى، نحوه برخورد با اين گونه افراد از جهت نجاست و طهارت چگونه است؟ ج ـ از نظر معاشرت بين آن ها و ديگر مسلمان ها فرقى نيست. آرى، انسان بايد مواظب خود باشد تا تحت تأثير قرار نگيرد، كما اينكه امر به معروف و نهى از منكر، با تحقّق شرايط، واجب است. 25/7/74 (س 166) چون در محلّ كار اين جانب از برادران فرقه اسماعيليه مشغول به كار هستند و به ناچار بعضى تماس ها مثل دست دادن يا احوالپرسى و بعضى اوقات، خوردن غذا در يك ظرف برقرار مى شود، خواهشمند است نسبت به نجس و پاكى اين فرقه، ارائه طريق فرماييد. ج ـ پاك اند و مسلمان مى باشند و نبايد در ترتّب احكام اسلام بر آن ها شك نمود و به طور كلّى، كسانى كه شهادتين را بر زبان جارى مى نمايند، چه رسد به مورد سؤال، محكوم به همه احكام اسلام بوده و هستند. 14/4/79 (س 167) كمك گرفتن براى امور خيريّه از شخصى كه متّهم به پيروى از مسلك شيخيّه است، و نيز معاشرت و غذا خوردن با او چه حكمى دارد؟ ج ـ اگر ترويج او نباشد و خودش هم از كمكش سوء استفاده اى ننمايد، مانعى ندارد. 22/12/69 (س 168) آيا ما كه شيعه دوازده امامى هستيم، در رابطه با طلب مغفرت يا شركت در مجالس ترحيم اشخاصى كه به نوعى ائمه اطهار(عليهم السلام) را قبول ندارند، و يا اينكه ائمه(عليهم السلام) را به طور كلّى رد مى نمايند و مى گويند خدا و قرآن كافى است، اجازه داريم يا خير؟ ج ـ بايد از اين گونه فرق موجوده اهل بدع فاصله گرفت، و آن ها را به مردم معرفى و به نحوى با آن ها رفتار كرد كه در جامعه منزوى گردند. شركت در مجالس ساير فرق مسلمين (اهل سنّت)، نه تنها جايز بلكه ممدوح نيز هست. 25/1/71 (س 169) آيا تماس با اهل سنّت و معاشرت با ايشان كه امامت و عصمت ائمه اطهار(عليهم السلام) و رجعت ايشان را انكار مى كنند، جايز است؟ ج ـ محكوم به طهارت اند و معاشرت با آنان همانند معاشرت با ساير مسلمين، جايز و مطلوب است؛ آرى، نواصب و آنان كه با اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) اظهار دشمنى مى نمايند، محكوم به نجاست اند. 20/6/75 (س 170) آيا اصل ولايت فقيه از ضروريات دين است؟ در صورت مثبت بودن آيا منكرش مرتد مى شود يا نه؟ ج ـ جزء ضروريات دين نيست و چگونه جزو ضروريات باشد، حال آن كه از نظر فقهى اختلاف نظر در آن و اختياراتش بين فقهاى گذشته، بلكه فعلى هم وجود دارد. بنابراين، منكرش اگر منكر ضرورى را هم فى حدّ نفسه مرتد بدانيم؛ مرتد نيست؛ چون ضرورى نبوده. به علاوه كه انكار ضرورت بايد به انكار نبوّت و تكذيب پيامبر(صلى الله عليه وآله) برگردد تا موجب كفر شود. 26/11/78 (س 171) آيا به كسى كه به ولايت فقيه اعتقاد ندارد، حقيقتاً مسلمان گفته مى شود؟ ج ـ چنين سؤال هايى جاى تعجّب دارد. چگونه اعتقاد نداشتن به چنين امور قانونى سبب عدم اسلام گردد با اين كه عدم اعتقاد به ولايت و خلافت بلافصل مولى الموحدين على بن ابيطالب(عليه السلام)، سبب عدم اسلام نشده و برادران سنّى، مثل برادران شيعى، محكوم به اسلام اند و مسئله مورد سؤال، گرچه به نظر امام ـ سلام الله عليه ـ و برخى از فقها تمام است، اما فقهايى همانند شيخ اعظم(قدس سره)(انصارى) آن را قبول نداشته اند. 15/9/79 (س 172) آيا طفل ناشى از زنا كه والدين طبيعى وى مسلمان هستند، به تبعيت از پدر يا مادر تكوينى، حكم مسلمان را دارد؟ ج ـ بسيارى از احكام مسلمانان، مانند حكم به طهارت و قصاص و قتل و حليّت ذبيحه با گفتن «بسم الله» و امثال آن كه مترتّب بر اثبات كفر است، بر آن ها جارى است، چون گرچه حكم به اسلام آن طفل از راه تبعيت ابوين نشود، ولى قطعاً حكم به كفر هم نمى شود. 14/7/78 -------------------------------------------------------------------------------- [1]. «مرتد فطرى» يعنى مسلمان زاده اى كه پس از گرايش به اسلام كافر شود و در مسلمان زاده بودن كافى است كه پدر يا مادر او حين انعقاد نطفه مسلمان باشد؛ «مرتد ملّى» يعنى كافرزاده اى كه پس از گرايش به كفر، اسلام را اختيار كند و دوباره كافر گردد.
|