Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دو صد گفته چون نیم کردار نیست

دو صد گفته چون نیم کردار نیست

* م. امیدوار (مدرس دانشگاه)

اشاره

یکی از موضوعات مهم و از نگرانی های جامعه دینی موضوع چگونگی رفتار و کردار دینی مردم بویژه نسل های جدید است. در دوره پرحادثه و متنوع و متحول امروز «دینداری و دین گریزی» امری مهم و مورد مناقشه و مباحثۀ اصحاب مختلف و تفکرات گوناگون است. نوشته حاضر این موضوع را در شکلی داستان مانند و خاطره یک روز از کلاس درس دانشگاهی بررسی کرده است. نامهای مطرح شده در داستان نمادین و از باب نمونه است.

من دانشجویی پر جنب و جوش بودم؛ حالا هم آدمی پرکار و پر تلاشم؛ در دوران دانشجویی حتماً در همه کلاسها شرکت می کردم و کمتر غایب می شدم. البته برخی کلاسها خیلی دلچسب و باب میلم نبود اما به احترام استاد به کلاس می رفتم. کلاسهایی برای من جذاب بود که در آن «استاد» متکلم وحده نبود؛ فقط خودش حرف نمی زد، نظراتش را تحمیل نمی کرد بلکه کلاس را به گفت و گو و مناظره و اظهار نظر دانشجویان می گذراند. استاد خود مباحثی را مطرح می کرد؛ اصل موضوع و احیاناً شاخه ها و انواع و تقسیمات موضوع را می گفت، سپس از دانشجویان می خواست در آن باره نظر بدهند. برخی از دانشجویان در این کلاسها فعال بودند؛ هرچند تعدادی هم ساکت و بی تحرک بودند. چنین کلاسهایی دانشجو را فردی دانا، خردمند، متفکر، منتقد، چالشی، معتقد و متعهد می ساخت. کلاس جامعه شناسی یکی از این کلاسهای مطلوب من بود که می خواهم یک روز آن را برای شما وصف کنم.

صبح های یکشنبه ساعت 8 تا 10 درس جامعه شناسی داشتیم. استاد درس، فردی تقریباً میان سال، نسبتاً قد بلند، خوش اخلاق، پرنشاط و متواضع بود. نامش سید خاتم محمدی بود. استادی بود که با مطالعه و آمادگی به کلاس می آمد؛ دلسوز بود، دانشجویانش را دوست داشت و می خواست که آنها خوب بدانند، مطالعه کنند، تحلیل نمایند تا کم کم اهل نظر بشوند. از پرسش نمی ترسید؛ پاسخ سؤالها را با حوصله می داد و اگر احیاناً به طور کامل نمی توانست پاسخ بدهد، می گفت در جلسه بعد پاسخ می دهم. او فقط نوشته ها و گفته های دیگران را تکرار نمی کرد، دوست داشت بیاموزد و بیاموزاند. می گفت: اگر من اصل یک موضوع، تاریخچه، سیر تحول یا تقسیمات آن را می گویم، فقط برای حفظ کردن و نمره آوردن نیست؛ می خواهم شما علاوه بر اطلاع از اینها، خودتان در آن بیندیشید، تحلیل کنید، نقد کنید؛ اصلاً بگویید که ما این حرفها را قبول نداریم، ولی با دلیل و قانع کننده چنین بگویید. یکی از آن روزها موضوع «دینداری و دین گریزی در جامعه» در کلاس مطرح شد. استاد خود این موضوع را طرح کرد. این موضوع هم جذّابیت داشت و هم تا حدی حساسیت برانگیز بود. موضوع روز، ملموس و محسوسی بود؛ دغدغه بسیاری از مردم بود اما حساسیت هایی را نیز برمی انگیخت. لازمه چنین موضوعی آزادانه حرف زدن بود و انتقادی بحث کردن. برخی از دانشجویان فکر می کردند نباید چنین موضوعاتی را در کلاسهای درس مطرح کرد و به طور کلی و گنگ می گفتند باید در جای خودش باشد و معلوم نبود این جای خودش کجا بود. آنها می پنداشتند نقد و نظر در این موضوعات به تضعیف دین و گستاخ شدن برخی افراد منجر می شود یا منجر به سیاه نمایی می گردد. متأسفانه برخی از گروهها، تشکلها و نهادهای درون دانشگاه نیز با چاشنی احتیاط و تنگ نظری از چنین دانشجویانی حمایت می کردند. نهادهایی که برخلاف وظیفه خود که حمایت از آزاداندیشی و ترویج نقد و نظر بود، می کوشیدند تا جایی که می شود از طرح اینگونه مباحث جلوگیری کنند. البته آنها حسن نیت داشتند اما اشتباه می پنداشتند. زیرا طرح و بحث این موضوعات و نقد و نظر در چنین زمینه هایی هم نقاط ضعف و آسیبهای اجتماعی بویژه در حوزه دین را نشان می دهد و هم با هم اندیشی و تبادل نظر می توان راهها و راهکارهای مطلوب و متناسب برای پیشگیری و برخورد با آسیبها را شناخت.

بگذریم؛ استاد وارد کلاس شد، همه به احترامش برخاستیم؛ البته دو سه نفری بودند که با بی میلی و اکراه کمی خود را در صندلی جابجا کردند؛ برای اینها گویا مفهوم احترام به معلم و استاد، احترام به شخصی خاص است؛ حال آنکه برخاستن در پیش استاد و احترام به او در اصل تکریم علم و نشان دهندۀ شخصیت احترام کننده است. حتی اگر احترام به شخص هم باشد، بر ما واجب است که احترام استاد و معلم و بزرگتر خود را پاس بداریم.

استاد سلام کرد و پشت میزش رفت؛ عادت استاد چنان بود که به همه کلاس نگاهی می کرد؛ اگر می دید کسی نیامده، حالش را می پرسید. اغلب نام همه ما را می دانست؛ با لبخند و خوش اخلاقی، خوش و بشی می کرد؛ همین روحیه و اخلاقش ارتباطی صمیمی را بین او و دانشجویان ایجاد کرده بود.

بسم الله گفت و درس را شروع کرد. گفت: «دوستان! موضوع امروز کلاس «دینداری و دین گریزی» است؛ همه شما می دانید، می بینید و می شنوید که در جامعه امروز ما در این باره حرف و حدیث و حساسیت هایی وجود دارد. جامعه ما جامعه ای دینی به معنی مرسوم بوده و هست اما تحولات زمانه، نسلهای نو، ارتباطات گسترده و اقتضائات جدید و نوپدید در زندگی، جامعه ای متفاوت با گذشته را به وجود آورده است. گروه زیادی از مردم بویژه متدیّنان و مذهبی های سنتی با نگرانی این تحولات را می بینند. آنها نگران دینداری فرزندان خود و به طورکلی جامعه بویژه نسلهای جدید هستند. از نظر آنان، تحولات امروز به ضرر دین است و جامعه را به سوی بی دینی یا لاقیدی مذهبی به پیش می برد».

استاد داشت ادامه می داد که یکی از دانشجویان به نام حامد که معمولاً زود اظهارنظر می کرد، گفت: استاد اجازه! خوب، اشتباه می کنند، برداشت آنها غلط است. استاد به آرامی گفت: «بله عزیزم! اما صبر کنید من موضوع را خوب تشریح کنم، حرفهایم را بگویم، پس از سخنان من، شما نظرات خود را بگویید. شاید ایراد یا پرسش شما در صحبتهای من باشد و پاسخ آن را بشنوید».

استاد همینطور که در کلاس راه می رفت، ادامه داد: «بله؛ این گروه از مردم، با حسن نیت اما با نگرانی چنین مباحثی را مطرح می کنند. این گروه بیشتر مذهبی ها هستند. این را هم بگویم که وقتی ما می گوییم مذهبی ها به معنی آن نیست که بقیه مردم مذهبی نیستند یا خدای نخواسته لا مذهبند؛ نه؛ اینها رفتار مذهبی آشکارتری دارند. البته آنها با زندگی امروز و پیشرفتهای آن مخالف نیستند اما از یک نکته غفلت می کنند و آن تحولات همیشگی جوامع و سیر تند یا کند آن است. سرعت این تحولات در دوره ما نگرانی آنها را بیشتر کرده است. به هر حال دوستان! هدف من از طرح این بحث، نگاهی جامعه شناسانه و واقع گرا به موضوع است. یعنی ابتدا باید ببینیم که این موضوع واقعاً تا چه حد درست است و پس از آن به علتهای بروز آن بپردازیم و در حد توان و دانش خود به راهکارها و پیشنهادهایی در این باره بیندیشیم و مطرح کنیم».

استاد سپس ادامه داد: «ببینید! ما دینداری را در جامعه بیشتر در شکل و قالب آیینها، مراسم، رویدادهای مذهبی، مناسبتها و در یک کلام در مناسک دینی می بینیم. یعنی بیشتر نمودهای ظاهری و تظاهرات دین را در جامعه نگاه می کنیم. مثلاً برگزاری نمازهای جمعه و جماعت، گرامی داشت دهه محرم، ایام ولادت یا رحلت و شهادت معصومان(ع) و بزرگان دین و از این قبیل. اگر چنین برنامه هایی را شلوغ ببینیم خوشحال و اگر خلوت ببینیم نگران می شویم. این نوع نگاه البته در جای خود و به مقدار خویش درست است اما کامل نیست بلکه سطحی نگری است؛ کمّی و بصری است. یعنی دین را در نمود و ظاهر آن می بینیم. برای نمونه در بیشتر روزهای سال نمازهای جماعت را در مساجد خلوت می بینیم و این خود برای گروهی از مردم و متدینین نگرانی ایجاد کرده است. عکس آن هم وجود دارد و آن اینکه برخی هستند که وقتی یک مراسمی مانند اعتکاف یا مسجدی را پر از جمعیت می بینند خوشحال می شوند که بله وضعیت دینداری ما خوب و راضی کننده است. این هم ظاهرنگری و کمّی گرایی است. ما هم دوست داریم جامعه دیندار باشد، دیندار بماند، سالم و انسانی و دینی و اسلامی باشد؛ اما متأسفانه نه این نوع نگاه ظاهربین کامل است و نه آن ظاهربینی. یعنی نه خلوت بودن اماکن مذهبی الزاماً به معنی بی دین شدن جامعه است و نه شلوغی موسمی برخی از مراسمها و مناسک دلیل دینداری گسترده. مردم ما از گذشته های دور دیندار بوده اند. در این چند صد سال که مذهب شیعه رسمیت یافته، آیین هایی مثل عزاداری دهه نخست محرم به گرمی و پر از ازدحام برگزار شده و هنوز هم می شود. ماه رمضان برای مردم حرمت خاصی داشته و دارد؛ اما واقعیت این است که به گونه ای آن رنگ غلیظ مذهبی در بخشهایی از جامعه کمتر شده است. من می خواهم این موضوع را در دو بخش و با دو عنوان پی بگیرم: دین گرایی و دین گریزی. یعنی به دنبال این هستیم که چه عواملی باعث جذب مردم به دین، پایبندی به اصول اخلاقی و احکام دینی، تأثیر دین بر رفتار مردم و به طور خلاصه دینی بودن حقیقی جامعه می شود. در عنوان دوم هم می خواهیم بدانیم که چه عواملی باعث دین گریزی برخی از مردم بویژه جوانان می شود؛ انگیزه ها و اسباب بی میلی و فرار و دلزدگی مردم از دین یا دینداری چیست؟ در مجموع وضعیت کنونی جامعه ما نسبت به این موضوع چگونه است؟ سعی کنیم منطقی و مستدل صحبت کنیم و از احساسی و هیجانی بودن و سطحی نگری پرهیز کنیم. خوب من این موضوع را طرح کردم و حالا نوبت شماست که در بحث مشارکت کنید».

سارا که دختری چادری، باوقار و البته فردی اجتماعی و خوش فکر بود، گفت: «استاد! به نظر من اول از موضوع دین گرایی بگوییم؛ چون هم سیر تحولات گذشته و هم منطق سخن ایجاب می کند که ما شکل اثباتی موضوع را اول بگوییم؛ یعنی اول مردم به دین گرایش پیدا می کنند، دیندار می شوند و سپس گروهی به دلایلی زده می شوند و از دین دور می گردند».

استاد نظر او را پذیرفت و گفت: «بسیار خوب؛ پیشنهاد خوب و درستی است. خود شما این بحث را ادامه دهید». سارا گفت: «هرچند از کودکی به ما گفته اند و در کتابها هم خوانده ایم که دین گرایی امری فطری است اما من خودم با تأمل و تفکر آن را به خوبی حس کرده ام. بله دین گرایی در فطرت ماست؛ یعنی یکی از گرایش های انسان خداجویی و دین گرایی است؛ همانطور که انسان، زیبایی و خوبی را به طور فطری دوست دارد و دنبال می کند، به شکل فطری دنبال یک پناهگاه و تکیه گاهی است که بر آن متکی باشد، پیوند قلبی برقرار کند و حس کند که نیرویی برتر هوای او را دارد. دین یک راهنما و دستور عمل است و به نظر من هر انسان سالم و عاقل این احساس نیاز را در خود حس می کند که باید دیندار باشد تا هدف زندگی و مسیر آینده اش را انتخاب کند و با آن بپیماید».

سارا صحبت هایش را تمام کرد. صادق دانشجویی بود که معمولاً در مباحث کلاس شرکت می کرد؛ وی اهل مطالعه بود و بیشتر اوقات کتاب هایی را برای مطالعه به همراه داشت. او از استاد اجازه گرفت و گفت: «من هم با نظر هم کلاسی محترممان موافقم و می خواهم عواملی دیگر را در گرایش به دین مطرح کنم. داشتن الگوی مناسب در گرایش مردم بویژه جوانان و نوجوانان به دین بسیار مؤثر است. خانواده ها نخستین الگو هستند. پدر و مادری که دیندار باشند، می توانند بهترین الگوی فرزندانشان باشند. معمولاً ما در آغاز، دینداری و آشنایی با احکام و مباحث دینی را در خانواده می آموزیم. اگر پدر و مادری به درستی اصول دینی و تربیتی را در زندگی خود اجرا کنند و در عمل دیندار باشند، فرزندان آنها نیز بچه هایی دیندار می شوند. متأسفانه امروزه خانواده ها چنان گرفتار مشکلات زندگی شده اند که کمتر به تربیت فرزندان خود می رسند و البته فرزندان امروز نیز از محیط بیرون از خانواده بسیار تأثیرپذیرند و این موضوع در گرایش یا زدگی آنها نسبت به دین مؤثر است».

جمشید یکی از دانشجویان در وسط سخنان صادق گفت: «آقا الزاماً اینگونه نیست؛ ما الآن بچه هایی را می بینیم که از خانواده های مذهبی هستند، پدر و مادری مقیّد دارند اما خودشان پایبند نیستند. بنابراین من نمی توانم این را به طور کامل بپذیرم». استاد در پاسخ گفت: «بله حرف شما درست است اما اجازه بدهید آقاصادق حرفهایشان تمام شود، آنگاه به این موضوع می پردازیم».

صادق ادامه داد: «بله جمشید آقا درست می گویند؛ منظور من این نیست که حتماً پدر و مادر دیندار، فرزند دینداری هم خواهند داشت؛ بلکه من می گویم یکی از عوامل، داشتن الگوی مناسب و خانواده مذهبی است نه اینکه همه عوامل دین در همین خلاصه شده است. وقتی که فرزندان می بینند پدر و مادر یا دیگر اعضای خانواده، آدمهایی خوب، خوشرو، خوش برخورد، باانصاف و مردمدار هستند، اهل نماز و روزه و عبادتند، مردم از آنها بدی نمی بینند، غمخوار مردم و یاری کننده فقیران و ضعفا هستند، با همسایه و فامیل و غریب و آشنا به درستی و انسانی رفتار می کنند، آزاری به کسی نمی رسانند، غیبت دیگران نمی کنند، حتماً در گرایش به دین ترغیب می شوند. آن چیزی که باعث می شود برخی از فرزندان چنین خانواده هایی افرادی دین گریز باشند، عوامل محیطی دیگر یا برخی اشخاص و دوستان یا رویدادهایی است که باید در جای خود به آن بپردازیم».

ستاره دختر دانشجوی دیگری بود که برای بیان حرفهای خود دست بلند کرد تا از استاد اجازه بگیرد. ستاره دختری باحجاب بود اما چادر نمی پوشید؛ او هم فردی معقول و با رفتاری متناسب و باوقار بود. وی گفت: «دوستان درست می گویند. من نظر آنها را قبول دارم و می خواهم در ادامه صحبت آنها بگویم که غیر از خانواده، الگوهای دیگری نیز هستند. عالمان راستین و راستگو، معلمان و استادان با اخلاق، کاسبان متدین و خوش انصاف، رانندگان باادب و موقّر، مدیران یا کارمندان وظیفه شناس و متدین که با خوش اخلاقی و به درستی کار مردم را راه می اندازند، اینها همه در گرایش مردم به دین مؤثرند. کلاً عمل افراد متدین بسیار در گرایش به دین تأثیر دارد؛ زیرا فقط به زبان گفتن یا تظاهر به دین داشتن اثری ندارد و دوستان گفتند که خانواده الگوی مناسبی است؛ بله ولی در این خانواده پدر و مادری که نماز می خوانند، روزه می گیرند و دیگر ظواهر دین را به جا می آورند اگر خلاف آن را عمل کنند تأثیر منفی دارد؛ مهم این است که روح دین در عمل و رفتار ما جاری باشد. مولوی هم به زیبایی درباره ارزش داشتن عمل گفته است:

ما زبان را ننگریم و قال را

ما روان را بنگریم و حال را

ناظر قلبیم اگر خاشع بود

گرچه گفتِ لفظ، ناخاضع رود»

استاد با تشکر از سارا گفت: بله اما اجازه بدهید که عوامل منفی و آنچه را عوامل دین گریزی می نامیم در بحث بعدی پی بگیریم.

رضا دانشجوی بلندقامت کلاس، فردی آرام و مهربان بود. او کمتر سخن می گفت اما وقتی هم می گفت به آنها فکر کرده بود و سعی می کرد شمرده حرف بزند. رضا گفت: «استاد! امروز موضوع بسیار خوبی مطرح کردید؛ دوستان ما هم خوب صحبت کردند؛ همه اینها درست است. من نمی خواهم آنها را تکرار کنم؛ فقط چند جمله به آنها اضافه می کنم. به نظرم فرد دیندار باید در دین خود استقامت داشته باشد؛ اهل خودسازی باشد؛ در کارها و در برخورد با ناملایمات صبر و مدارا پیشه کند؛ در محل کار خود، در زندگی خویش اهل درستی و عدالت باشد؛ حرمت دیگران را حفظ کند؛ به مردم و به حقوق مردم احترام بگذارد. اینها همه در گرایش و جذب مردم به دین و در کل، دینداری جامعه تأثیر دارد. به نظر من در جامعه ای که مسؤلان آن دیندار هستند یا خود را دیندار می دانند، عمل آنها بسیار تأثیر گذار است؛ رسیدگی به مشکلات مردم، دلسوزی در رفع مشکلات، پاسخگو بودن در برابر مردم، صداقت در کار خویش، پرهیز از کبر و خودبرتربینی و خود حق پنداری، پرهیز از سوء استفاده از مقام و موقعیت و شبیه اینها عواملی هستند که مردم را دیندار باقی نگه می دارند یا در جذب افراد به دین مؤثر است. اگر گفته اند «النّاسُ علی دینِ مُلوکِهِم» برای همین است. ملوک خوب و مردمدار جامعه ای دینی خواهند داشت وگرنه ادعا و تظاهر که فایده ای ندارد».

ساعت و وقت کلاس داشت به سرعت می گذشت؛ بحث بسیار شیرین و جذاب شده بود. استاد گفت: «خیلی ممنونم؛ دوستان خیلی خوب صحبت کردند. نشان دادید که دانشجویانی فهمیده و اهل مطالعه هستید. این نشان می دهد که شما با چشمانی باز دین و ایمان را پذیرفته اید. اما بچه ها! اگر بخواهیم همینطور ادامه دهیم، فرصت کلاس کم می آید. همین سخنان شما سرفصلهایی برای ادامه مطلب بود؛ هدف من راهنمایی شما و جهت دادن به بحث بود که خداراشکر نشان دادید خوب موضوع را متوجه شده اید. حالا خوب است قسمت دوم بحث را پی بگیریم: دین گریزی. چه عواملی باعث دین گریزی می شود؟ من خود چند جمله ای می گویم سپس شما در بحث شرکت کنید».

«ببینید دوستان! عوامل متعددی در دین گریزی یا کم شدن اقبال مردم یا کم رنگ شدن جلوه های دین تأثیرگذار است. البته یادآوری کنم آنچه از دینداری خود و افراد می خواهیم عمل به دین است. یعنی اینکه دین چنان تأثیری بر ما گذاشته باشد که رفتار و کردار ما دینی باشد؛ قلب ما، چشم ما، عمل ما، گفتار ما همه دینی باشد نه اینکه فقط ادعای دینداری بکنیم ولی در عمل خلاف آن را اجرا کنیم. برخی از نشانه های ایمان و دینداری را در سوره بقره آیه 177 چنین می خوانیم:

«لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» یعنی: «نیکوکاری آن نیست که روی به جانب مشرق یا مغرب کنید (چه این چیز بی اثری است) لیکن نیکوکاری آن است که کسی به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد و دارایی خود را در راه دوستی خدا به خویشان و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان و گدایان بدهد و در آزاد کردن بندگان صرف کند، و نماز به پا دارد و زکات مال (به مستحق) بدهد، و نیز نیکوکار آنانند که با هر که عهد بسته اند به موقع خود وفا کنند و در حال تنگدستی و سختی و هنگام کارزار صبور و شکیبا باشند. (کسانی که بدین اوصاف آراسته اند) آنها به حقیقت راستگویان و آنها به حقیقت پرهیزکارانند».

«بله ممکن است کسی در محیطی باشد که چندان رنگ و بوی دینی نداشته باشد؛ مثلاً خانواده هایی که تقیّدی به دین ندارند، یا در شهر و کشوری که بیشتر مردمش در عمل پایبندی چندانی نشان نمی دهند؛ در چنین جاهایی حتماً محیط می تواند بر افراد تأثیر بگذارد. من موضوع را به جامعه خودمان محدود می کنم. غیر از عوامل نخستین یعنی نداشتن خانواده یا محیط دینی، عوامل دیگری هم در دلزدگی از دین اثر می کنند. چند تا را من می گویم و ادامه اش را شما بگویید. به نظر من فهم غلط از دین، می تواند منجر به دین گریزی شود. کسی که شناخت درستی از احکام دین، ضرورت، اقتضا و کاربرد آن را ندارد حتی اگر از روی صداقت و دلسوزی هم باشد با برخورد نامناسبش مردم را می رماند. درک نادرست از مفاهیم دینی مانند امر به معروف و نهی از منکر و اجرای نادرست و همراه با خشونت آنها ممکن است در عمل به دین گریزی منجر شود. تشخیص ناصواب مصادیق امر به معروف و نهی از منکر شاید باعث شود افرادی از اصل دین بگذرند. متدیّنان و مذهبی های دلسوز اول باید مواظب باشند درک درستی داشته باشند، آنگاه به اقتضا و به تناسب تأثیر و مصلحت در عمل، اقدام کنند. بسیاری از جوانان هستند که نماز می خوانند، روزه می گیرند، در کارهای خیر شرکت می کنند اما در ظاهر و پوشیدن لباس و شکل مو و آنچه قیافه ظاهری جوانی اقتضا می کند، خلاف میل و پسند برخی از بزرگتران رفتار می کنند. چنین مواردی از دید برخی از بزرگتران، منکر محسوب می شود؛ حال آنکه چنین نیست. در اینجا پرخاش و برخورد نامناسب به اسم هدایت و امر به معروف تأثیر منفی دارد. علمای ما، بزرگان، مسؤلان و همه باید بدانند که شناخت تحولات زمان در امر دینداری بسیار مهم است. تحولات زمان، شکل و قالب خیلی از امور زندگی را عوض می کند؛ پسندها و ناپسندهای ظاهری را دگرگون می سازد، نسل جدید را جذب می کند ولی نسل پیشین با احتیاط و محافطه کاری با آن برخورد می کند. در چنین جایی آن نسل پیشین، نظر و سلیقۀ خود را درست و حق می داند و نمود و تظاهر و تحول جدید را نشانه پایبند نبودن به دین می شمارد. این برداشت نادرست است. اصولاً ما باید بدانیم که جامعه همیشه در حال تحول است؛ این عزیزان اگر خوب مطالعه کنند، تاریخ را بدانند و جامعه را بشناسند، متوجه می شوند که نسل خودشان، پسندها و سلایق و علایق خودشان هم با نسلهای پیشین و خواسته ها و نمودهای آنها متفاوت بوده است. دگرگونی و تحول یک فرآیند است و کسی نمی تواند مانع از تحول شود. جامعه امروز ما، جامعه صد سال یا دویست سال پیش نیست؛ جامعه درهای باز است اما باید با چشمانی باز در این جامعه وارد شد و مراقب تحولات بود. تک بعدی نگریستن، نیز عاملی است که می تواند بسیاری را دفع کند. اینکه ما از دین و دینداری فقط یک شکل و یک بعد آن را بگیریم و از جنبه های دیگر غفلت کنیم آسیب زاست. مثلاً دینداری را فقط در نمود «عزاداری» ببینیم. متأسفانه در جامعه شواهدی براین مدعا دیده می شود. در بین برخی از علما و محافل مذهبی این موضوع به چشم می خورد؛ برخی فقط به عزاداری و سیاه پوشیدن و گریه کردن بها می دهند و از جنبه های شادی و نشاط دین چشم می پوشند. برخی از ما جمعیت عزادار را دیندار می پنداریم و لابد کسانی را که به هر دلیل نتوانسته اند در عزادری شرکت کنند، بی اعتنا می شماریم. خیر؛ دین را در همه ابعاد باید دید. به هر حال در این باره سخن فراوان است اما من می خواهم که شما در این موضوع نظر بدهید».

عاطفه دانشجویی که از ظاهرش پیدا بود که از خانواده ای متمکن است اما هیچگاه در رفتارش نشانی از کبر و فخرفروشی نبود، دست بلند کرد و با اجازه استاد گفت: «استاد! همه ما می دانیم که ناهمخوانی در ادعا و عمل بسیار تأثیر منفی دارد. دینداران و سفارش کنندگان به دین باید ابتدا خود عامل به آن باشند، بعد دیگران را به دینداری سفارش کنند؛ شما بهتر می دانید که قرآن درباره سفارش بدون عمل (در سوره صف آیۀ 2) می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ». خوب برخی از سفارش کنندگان زبان و عملشان باهم سازگارنیست؛ نباید در ظاهر دیندار جلوه کنند و در خلوت اهل گناه باشند؛ به قول حافظ:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

و در جایی دیگر با انتقاد از بی عملی برخی دانایان در دین گفته است:

«نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز علم بی عمل است»

پس از وی، امیر دانشجوی دیگری بود که با اجازه استاد گفت: «آقا! بعضی ها در این جامعه دارند با علایق و سلایق ما مبارزه می کنند. جامعه امروز تعلقات خودش را دارد و این تعلقات به معنی نفی دین نیست، تفاوت سلیقه است. ما همه اهل دین هستیم اما مانند گذشته ها فکر نمی کنیم، لباس نمی پوشیم. می توان با عقل و منطق بین این خواسته ها و دینداری توافق ایجاد کرد. تفریحات امروز، سینما و ورزش علایق امروز هستند. نمی شود اینها را کنار گذاشت».

استاد از او تشکر کرد و گفت دیگر چه کسی می خواهد نظر بدهد؟

اعظم از دختران آخر کلاس گفت: «آنچه در جامعه امرور منجر به دین گریزی می شود فساد و دروغ است، فقر و تبعیض است. نمی توان این همه فساد بویژه فساد اقتصادی را دید، از زبان برخی از ... دروغ شنید و دیندار هم ماند. این امر بخصوص وقتی دروغگویان ادعای دینداری هم بکنند، دردناکتر است».

پس از اعظم، منصور با اجازه استاد چنین سخن گفت: «به نظر من گروه گرایی و باندبازی، امروزه بسیاری از جوانان را از دین زده کرده است. وقتی که می بینیم با فلان فردی که دزدی یا فسادش زبانزد شده چندان برخورد نمی شود، چون از همفکران و هم جناحی برخی از مسؤلان است، خوب معلوم است که مردم دلسرد می شوند و به دینداری آقایان شک می کنند. عدالت در رفتار باید در چشم همه آشکار باشد. نمی توان در سخن ادعای عدالت و برخورد عادلانه داشت ولی در عمل چیزی دیگر را نشان داد. فردوسی زیبا گفته است که:

بزرگی سراسر به گفتار نیست

دو صد گفته چون نیم کردار نیست».

جواد هم پس از منصور موضوع را اینگونه ادامه داد:

«دین گریزی به خود انسان هم مربوط می شود؛ جهل و بی خبری از دین، ناآشنایی با دین و دینداری و دور بودن از این موضوعات باعث می شود که برخی همیشه از دین گریزان باشند. من دیده ام افرادی که فکر می کنند دینداری فقط مال یک عده از مردم است و فقط همانها باید دیندار باشند؛ مثلاً قرآن را فقط کتاب مذهبی ها می دانند و چون خودشان کمتر با دین سر و کار دارند یا اصلاً ندارند با قرآن هم کاری ندارند. متأسفانه برخی دوستان دانشجوی ما نیز بدون هیچگونه مطالعه درست و از منابع اصلی صرفاً با چهارتا کلمه که از این طرف و آن طرف می خوانند اصل دین و دینداری را زیر سؤال می برند یا بدون مطالعه و شناخت تفسیر بزرگان و مفسران دین با تکیه به گفتار نویسندگان مشهور خارجی با موضوعات دینی برخورد می کنند. اگر انسان خودش به شناخت و درک درستی از دین برسد نظر و رفتار و گفتار دیگران نمی تواند به اصل دینداری او آسیب برساند».

نوبت به سپیده دانشجوی دختری که در کانونهای فرهنگی هم عضویت دارد، رسید. او گفت: «تربیت نادرست در خانواده ها و زور و اجبار هم می تواند بچه ها را گریزان کند. اینکه پدران و مادران توقع داشته باشند بچه هایشان از همان آغاز و مثل آنها و به اندازه آنها اعمال دینی را انجام دهند یک عمل نادرست تربیتی است. تربیت کودکان و نوجوانان باید قدم به قدم باشد. ما در آغاز حداقل انتظار را باید از بچه داشته باشیم. همچنین فرزندان هر زمان باید طیق آداب همان زمان تربیت شوند. ما این فرمایش امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) را شنیده ایم که می فرمایند:

«لا تَقسِروا اَولادَكُم عَلى آدابكُم، فَاِنَّهُم مَخلوقونَ لِزَمان غَيرِ زَمانِكُم: آداب و رسوم خود را به فرزندانتان تحميل نكنيد، زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند».[i]

فرشید دانشجوی همیشه خندان کلاس در ادامه مطالب دانشجویان قبلی گفت:

«امروز مشکلات زندگی کمر مردم را خم کرده؛ با این همه گرفتاری چگونه مردم دیندار باقی بمانند؟ حکومت تا نتواند یک زندگی متعادل، حد اقلی و بدون دغدغه را برای مردم فراهم کند نباید انتظار داشته باشد مردم دیندار باقی بمانند. معاش و زندگی مردم اگر تأمین باشد، فرصت پرداختن به دینداری هم باقی می ماند. شکم گرسنه چگونه ایمان داشته باشد؟ با این اوضاع که نمی توان مردم را به بهشت برد!»

مریم از دانشجویانی بود که معمولاً نظرش با دیگران متفاوت و مخالف بود. او هم پس از اجازه از استاد گفت: «من خیلی از این حرفها را قبول ندارم. آقا! امروز دشمنان ما بسیار فعال هستند؛ گروههای مخالف دین دارند در جامعه تلاش می کنند که مردم را از دین زده کنند. ماهواره ها، فیلمها، گوشی ها همه ابزار دشمن است و دشمن دین مردم هستند. دشمنان نمی خواهند که ما روز خوش داشته باشیم؛ اینها همه توطئه های دشمن است».

استاد در پاسخ حرفهای مریم گفت: «بخشی از صحبتهای شما درست است که دشمنان تلاش می کنند اما اینکه عوامل دیگر را نفی کنیم این درست نیست؛ همه این عوامل تأثیر گذار است».

سینا آخرین کسی بود که دست بلند کرد و گفت: «استاد! به نظر من خرافات و خرافه پرستی هم در گریزان کردن برخی از جوانان مؤثر است. برخی، کارهای خرافی می کنند و آن را به دین نسبت می دهند در حالی که ربطی به دین ندارد. به نظر من یک موضوع بسیار مهم دیگر که گفته نشد ریاکاری است. ریاکاری ریشه دین و ایمان را می خشکاند. این موضوع بسیار خطرناک است. تجربه گذشتگان، احادیث و روایات، سخن حکیمان و شاعران همه مؤید این است که ریاکاری بسیار در دین گریزی تأثیرگذار است و اگر اجازه بدهید من یک حکایت را از گلستان سعدی در این باره بخوانم. سعدی می گوید:

«زاهدی مهمان پادشاهی بود؛ چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند؛

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی

کین ره که تو میروی به ترکستان است

چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند؛ پسری صاحب فراست داشت؛ گفت: ای پدر! باری به مجلس سلطان طعام نخوردی؟ گفت در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید.

ای هنرها گرفته بر کف دست

عیب ها بر گرفته زیر بغل

تا چه خواهی خریدن ای مغرور

روز درماندگی به سیم دغل»

همچنین نقش نهادهای دینی در جذب یا گریزان کردن مردم به دین بسیار مهم است؛ این نهادها بیش از آنکه به ظواهر و مراسم و دادن آمار و دلخوش کردن به فیلم و جمعیت بیندیشند، باید در پی ترویج اخلاص و صداقت باشند. به فرمایش سعدی شیرازی:

«طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی

صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست»

و دوست دارم با اجازه شما از پروین اعتصامی هم چند بیتی را در این باره بخوانم:

«هرکه با پاکدلان صبح و مسایی دارد

دلش از پرتو اسرار صفایی دارد

زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک

ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد»

استاد از همه دانشجویان تشکر کرد. بعد نگاهی به من انداخت و گفت: امیدوار! تو امروز ساکت بودی، نظری ندادی. خوب است که نظر دوستان را به شکل خلاصه برای کلاس بگویی.

من هم گفتم: «متشکرم استاد عزیز! آنچه از فرمایش شما و سخنان دوستان دانستیم این بود که در دین گرایی و دین گریزی مردم بجز خود شخص و ایمان و اطلاعات و تلاش خودش، عواملی دیگر نیز دخالت دارند.

احساس نیاز و درک فطری از دین، داشتن الگوی مناسب در خانواده یا جامعه، خودسازی و صبر و تحمل، راستی و عدالت، همخوانی حرف و عمل سفارش کنندگان به دین و صداقت و پاسخگویی مسئولان حکومتی در جذب و نگه داری مردم در دین بسیار اثرگذار است.

فهم غلط از دین و برخوردهای نادرست در پوشش امر به معروف و نهی از منکر، نشناختن تحولات زمان، ریاکاری و دروغ و فساد، فقر و تبعیض و باندبازی و گروه گرایی و نیز انتظار بیش از حد و تکلیف بیشتر از وسع و طاقت هم می تواند منجر به دین گریزی شود».

[i]. شرح نهج‌البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 267، ح 102.

عنوان بعدیعنوان قبلی


آرشیو پی دی اف صفحات این شماره



کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org