Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دین گرایی در قرآن

دین گرایی در قرآن

* محمد جواد نجفی (دانشیار دانشگاه قم)

از ریشه های دین گرایی که اینک گفتمان بالنده روزگار ماست، در قرآن کریم، به گونه هایی بازتاب داشته است ریشه های دین گرایی در قرآن را می توان در سه زمینه واکاوی کرد:

1. شیوه های دعوت

2. دگرگون سازی نگرش

3. رفتارهای ویژه.

گسترش شگرف آئین اسلام در شبه جزیره عربستان، زان پس در گستره جهان، پدیده ای تاریخی است که از سویه های گوناگون می توان به آن نگریست. امید است در این نوشتار پرتوی از آیات قرآن کریم که روشنگر رازهای شکوفایی و دین گرایی مردم و گسترش چشمگیر یکتاپرستی است، افشانده شود.

از یک نگاه می توان آیات را در سه دسته، بخش بندی کرد:

الف) سازکار و شیوه های فراخوان قرآن کریم

ب) دگرگون سازی نگرش مردم به هستی و زوایای زندگی

ج) و سرانجام رفتار والای پیامبر و یاران او با دیگران.

الف. سازوکار و شیوه های فراخوان قرآن کریم

قرآن کریم در آیاتی چند به شیوه های فراخوان مردم به آئین پاک یکتا پرستی پرداخته است. آموزه های بسیاری از روش های فراخواندن مردم به پیروی از کیش ناب یزدان پرستی، در قرآن می توان یافت:

1/1. «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»؛ با فرزانگى و اندرزى نيكو به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شیوه با آنها گفتگو كن

حکمت درون مایه دعوت یا شیوه فراخوان؟

در این باره که حکمت، درون مایه پیام پروردگار است یا شیوه های ویژه ای که باید برای رساندن آن پیام به مردم، برگزید، در میان مفسران، گفتگوست.

شماری از مفسران، این هر سه ویژگی را که در آیه آمده است، سویه های درون مایه پیام های پیامبر دانسته اند چنان که بافت آموزه های قرآن کریم و درون مایه فراخوان پیامبر، از چنین برجستگی هایی برخوردار بوده است و همین مایه گرایش خردگرایانه و آگاهانه مردم به آئین خدا پرستی بوده، همگان را به رهروی پیامبر، واداشته است.

شیخ طوسی می نویسد: حکمت، شناخت مراتب کردار در زیبایی و زشتی و بهبود و تباهی است؛ حکمت را از آن رو به این نام نهاده اند که از تباهی و نابکاری جلوگیری می کند.[1]

با این نگرش، به کارگیری حکمت، روشنگر چشم اندازی از دانایی های بایسته ای است که زندگی بدان بسته و برخورداری از آن گریز ناپذیر است و بی آن، از معنا تهی می شود. پیام رسانی آئین پاک یکتاپرستی، نه بازی با عاطفه و سادگی انسان، که برخاسته از گوهر دانایی و بینایی آنان است، چنانکه در آیه 108 سوره یوسف می فرماید:

«قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» بگو این راه و آئین من است که با بینش به سوی خدا می خوانم، من و هر کس که از من پیروی کند و خاک پیراسته است و من هم از مشرکان نیستم.

مفسران در این باره روشنگری هایی دارند:

ـ «راه من، فراخواندن به یکتا پرستی و آماده سازی برای رستاخیز است.»[2]

ـ «من، نه به خویشتن، نه به سرزمین یا خویشاوندان ام فرا می خوانم؛ ما به روشنی، راه خویش یافته، و از روی خواسته اهریمنی یا پیروی کور کورانه یا زیر فشار آن را بر نمی گزینیم»[3]

ـ «با رهنمودی روشن و نه کور کورانه به آئین او فرا می خوانم.»[4]

فراخوان های پیام آوران پروردگار چنان بر آگاهی، آزادی و گرایش درون زای رهروان رستگاری استوار است که در چند جای قرآن کریم، تنها پیام رسانی را درون مایه رهنمود های او می داند.

از پیام روشن و سخن سنجیده، دل های پاک و روان های تابناک انسان ها را به خود شکوفایی برساند. در این آیت هیچ نشانی از کاربست زور، فریب و خشونت نیست بلکه فرایندی پیراسته از آن ها و آکنده از راستی، درستی و آگاهی است.

کاوش در درون مایه اين واژگان به ما می آموزد كه مراد از «حكمت» حجتى است كه حق را نتيجه بخشد، آنهم به گونه ای که هيچ گونه دودلی، سستی و تیرگی در آن نماند، و «موعظه» عبارت از بيانى است كه جان شنونده را نرم، و دلش را به دقت در آورد، و آن بيانى خواهد بود كه آنچه مايه صلاح حال شنونده است از مطالب عبرت آور كه آثار پسنديده و ثناى جميل ديگر آن را در پى دارد، دارا باشد. و «جدال» عبارت است از «دليلى كه صرفاً براى منصرف نمودن خصم از آنچه كه بر سر آن نزاع مى كند بكار برود، بدون اينكه خاصيت روشنگرى حق را داشته باشد، بلكه عبارت است اينكه آنچه را كه خصم خودش به تنهايى و يا او و همه مردم قبول دارند بگيريم و با همان ادعايش را رد كنيم.»[5]

شمار دیگری از مفسران، حکمت را نه درون مایه دعوت، که شیوه فراخواندن مردم، دانسته، کاربست روش های درست، خردمندانه و کارساز را راز کامیابی کیش یکتا پرستی در ربایش دل های انسان ها به سوی حق پرستی و راست کرداری، شناخته اند: فضل الله : «پند دهی نیکو، راهی از راه های آگاهی رسانی و شیوه ای در فراخوان است که آن را دوست داشتنی کرده، از آن دور نکرده، بدان نزدیک می سازد و دور نمی سازد؛ آسانش کرده، سخت نمی سازد و این اسلوبی است که مخاطب ، با آن در می یابد که گوینده ، در جایگاه دوست و نیکخواه او ست که راه سود و کامیابی اش را جستجو می کند.»

چنان که در سوره حجرات پروردگار از خواستنی کردن ایمان به منزله ارزش و نعمتی خداداد و شیوه ای برای دعوت چنین یاد می کند:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ و بدانيد كه فرستاده خداوند در ميان شماست، اگر در بسيارى از كارها از شما پيروى كند به سختى مى افتيد امّا خداوند ايمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل هاى شما آراست و كفر و بزهكارى و سركشى را در نظر شما ناپسند گردانيد؛ آنانند كه راهدانند. به بخشش و نعمتى از سوى خداوند؛ و خداوند دانايى فرزانه است .

کسان دیگری این سه شیوه برخورد را که از سوی خدا به پیامبر سفارش شده است، با روش هایی هماهنگ دانسته اند که در منطق صوری، برای گفتگو با دیگران، به کار بسته می شود:

بنا بر اين، اين سه طريقى كه خداى تعالى براى دعوت بيان كرده با همان سه طريق منطقى، يعنى برهان و خطابه و جدل منطبق مى شود.[6]

البته در هماهنگی سه شیوه یاد شده با آن چه در دانش منطق آمده، جای سخن هست و پیدایش و گسترش دانش منطق قرن ها پس از پیدایش قرآن در میان مسلمانان، ترجمه شده و رونق گرفت، جای سخن بسیار است، چنان که شیخ طوسی بی اشاره به آن، درباره جدال احسن، آورده است: که در آن نرمی، سنگینی و آرامش با یاری حق با دلیل همراه است.

می توان گفت: این جدل، گونه ای گفتگو است که با سنجه ادب تنها برای سامان بخشیدن به پیوندی درونی با اندیشه ها و گرایش های نیروی دگراندیش به کار بسته می شود تا بیرون از هرگونه فشار و ناسزایی، زمینه پذیرش آگاهانه را فراهم آورد، گرچه مفسرانی، آن را به گونه ای که در منطق صوری آمده است، تنها برای به زانو درآوردن هماورد به کار می برند اما کاربست آن با این نگرش، در فرایند فراخواندن انسان به پروردگار، جایی ندارد.

با گذار از این که سه گانه یاد شده در قرآن کریم، ویژگی درون مایه آموزه های وحیانی است یا شیوه های فراخواندن انسان ها بدان، بجاست نگرش شماری از مفسران را از گذشته تاکنون، یادآوری کنیم:

زمخشری:

«إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ إلى الإسلام بِالْحِكْمَةِ گفتار درست و استوار که نشانه روشنگر حق و زداینده تیرگی باشد، وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ این است که برآنان پوشیده نباشد که تو برایشان نیک خواهی و سود آنان را در آن جستجو می کنی وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ روشی که نیکوترین شیوه مجادله است چونان دوستی و نرمی بی سختی و خشونت.» [7]

ابوالفتوح رازی:

«دعوت كن خلقان را با راه خداى تعالى، يعنى با دين خداى. بِالْحِكْمَةِ، به سخن درست. وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، و پند نيكوا، وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ، و مجادله كن و مناظره با ايشان بر وجهى كه نيكوتر باشد.»

وی سپس درباره ناسازگاری ظاهری آیت یاد شده با آن همه نرمش و همراهی، با دستور نبرد با بدکیشان چنین آورده است:

«مفسّران گفتند: معنى آن است كه إيذ ا مكن ايشان را، و رسالت گزاردن رها مكن. و بعضى مفسّران گفتند: اين آيت منسوخ است به آيت قتال. إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ ، خداى تو عالمتر است به آن كس كه گمراه شود از راه او كه دين حقّ است و عالمتر است به آن كه بر راه راست و بر طريق هدايت باشد، و اين بر سبيل تهديد و وعيد است .[8]

و بیضاوی هریک از سه گانه یاد شده در آِیت قرآن را سازگار با دسته های گوناگون مردم، دانسته :

«و الأولى ـ أي الحكمة ـ برای فراخواندن خواص مردم که جویای حق اند و دوم: موعظه برای فراخوندن عوام و مجادله با دشمنان به شیوه ای که در رفق و نرمی و گزینش آسان ترین گونه ها و استوارترین دلایل و مشهورترین مقدمات را بیاورد، چرا که این در فروخواباندن خشم آنان سودمندتر است چنان که می فرماید: برتو تنها رساندن و فراخوندن است ولی دستیابی به هدایت و گمراهی و کیفر آن بر شما نیست» (ذیل آیه یادشده)

و در تفسیر نمونه، بهره گیری از همه سازکارهای انگیزه بخش انسانی، برای شکوفایی گرایش های دینی، پرداخته می نویسد:

نخست مى گويد: به وسيله حكمت به سوى راه پروردگارت دعوت كن (ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ).

«حكمت» به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است، و در اصل به معنى منع آمده و از آنجا كه علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حكمت گفته شده، و به هر حال نخستين گام در دعوت به سوى حق استفاده از منطق صحيح و استدلالات حساب شده است، و به تعبير ديگر دست انداختن در درون فكر و انديشه مردم و به حركت در آوردن آن و بيدار ساختن عقل هاى خفته نخستين گام محسوب مى شود.

2. و به وسيله اندرزهاى نيكو (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).

و اين دومين گام در طريق دعوت به راه خدا است، يعنى استفاده كردن از عواطف انسانها، چرا كه موعظه، و اندرز بيشتر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مى توان توده هاى عظيم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.

در حقيقت حكمت از «بعد عقلى» وجود انسان استفاده مى كند و موعظه حسنه از «بعد عاطفى».

و مقيد ساختن «موعظه» به «حسنه» شايد اشاره به آن است كه اندرز در صورتى مؤثر مى افتد كه خالى از هر گونه خشونت، برترى جويى، تحقير طرف مقابل، تحريك حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد، چه بسيارند اندرزهايى كه اثر معكوسى مى گذارند به خاطر آنكه مثلاً در حضور ديگران و توأم با تحقير انجام گرفته، و يا از آن استشمام برترى جويى گوينده شده است، بنا براين موعظه هنگامى اثر عميق خود را مى بخشد كه «حسنه» باشد و به صورت زيبايى پياده شود.

3. «و با آنها (يعنى مخالفان) به طريقى كه نيكوتر است به مناظره پرداز» (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ).

و اين سومين گام مخصوص كسانى است كه ذهن آنها قبلاً از مسائل نادرستى انباشته شده و بايد از طريق مناظره ذهنشان را خالى كرد تا آمادگى براى پذيرش حق پيدا كنند.

بديهى است مجادله و مناظره نيز هنگامى مؤثر مى افتد كه «بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» باشد، حق و عدالت و درستى و امانت و صدق و راستى بر آن حكومت كند و از هر گونه توهين و تحقير و خلافگويى و استكبار خالى باشد، و خلاصه تمام جنبه هاى انسانى آن حفظ شود.

و در پايان آيه نخستين اضافه مى كند:

«پروردگار تو از هر كسى بهتر مى داند چه كسانى از طريق او گمراه شده و چه كسانى هدايت يافته اند» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ )[9]

و تفسیر الفرقان سه گانه یاد شده را جامه ای دانسته که باید بر تن دعوتگر گر راست آید و خود پیش از فراخواندن دیگران به این زیبایی ها، بدان ها، آراسته باشد:

از نیکویی حکمت آن است که دعوتگر بدان آراسته باشد و دست کم ارزش دعوت را بشناسد پس جز حکیم کس را نرسد که به حکمت فراخواند و از زیبایی پند دهی این است که دعوتگر پند پذیر باشد پیش از دعوت و یا قدرش بداند:

«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»:[10] «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».[11] «و از نیکویی جدال آن است که از حق آشکار در نابودسازی باطل یا تحقق حق کمک بگیرد. پس بنیان نهادن باطل برای نابودی باطل دیگر یا پی افکندن حق، اغرای به جهل است و جدالی است زشت و بدتر این که دشنام پیشه کنند در برپایی حق یا فرو کشیدن باطل»[12]

و ابن خطیب هم، سه گانه قرآن را به فرایندهای دعوت پیامبر، پیوند زده، بینش ژرف او برای جستجوی لایه های پنهانی جان انسان بایسته دانسته است: «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» دعوت با حکمت مراعات مقتضی حال، گفتگو با هرگروهی با آن جه می شناسند و با آن به مهر و گرمی رفتارکردن و گزینش وقت مناسب برای موعظه است تا جانها بپذیرند و از آن سود جویند. پیامبر پزشکی است که دارو را برای خرد ها و دل ها و جان ها با خود بر می دارد. از این جا مأموریتش سخت بود که نیازمند بینشی ژرف که لایه های پنهان جان انسانی را جستجو کرده، دستش را بر درد نهاده، سپس دارویی بر می گزیند که بیماری را بهبود بخشد. این بیان مرحله ای از مراحل دعوت است که در پی دو دیگر آمده است پس اگر دعوت شدگان فراخوان پیامبر را با آن شیوه ها بی ستیز و جدل پذیرفتند که هیچ و گردشمنی و بگو مگو کردند پیامبر که با آنان دشمنی نمی ورزد بلکه با نیکوترین شیوه با آنان روبه رو شود و از جدل بی نتیجه به آن شیوه ای که سزاوارتر و سودمند تر برای آنان باشد برگردد.[13] و خدا نمونه برین رویارویی با جدل کنندگان را در آیه بعد به او می نمایاند.

سید محمد حسین فضل الله، حکمت را، انجام کوشش به شیوه واقعی عمل و در نظر داشتن واقعیت بیرونی جامعه، بررسی ظرفیت های عقلی، فکری، روحی و اجتماعی دانسته که همه اینها باید پیش از آغاز به کار، به حساب آید و پیوند آن با فراخوان اینست که شیوه عملی دعوت یکسان نباشد بلکه با گوناگونی واقعیت زندگی، دگرگون شود. روشن است که آموزش اندیشه، برای نافرهیخته و فرهیخته یکسان نیست و شیوه ها یکسان نباشد زیرا زبان و داشته های اندیشگی هر یک جداست همچنین گاهی زمینه حماسی و پذیرش هست و گاه، فضای آرام، و سنگینی است که به اندیشه میدان گسترش می دهد و روان را آرام می کند. (ر.ک 326)

نوح(علیه السلام)، آغازگر گفتگو

گفتگو از آغاز، در راهبرد دعوت پیامبران جایگاهی برجسته داشته است چنان که گفته اند، نخستین کسی که دریچه گفتگو با دگراندیشان درباره یکتا پرستی را گشود، نوح پیامبر بود، چنان که علامه طباطبایی آورده است:

«این گفتگویی آراسته به ادب نیکوست که نوح، بدان وسیله با سرکشان قوم خود بدان پرداخت و او نخستین پیامبری است که در گفتگو و انتقاد در فراخوان به یکتاپرستی را گشود و با آن بر بت پرستی، چیره شد.»[14]

برای بازشناسی شیوه گیرا و سراسر شگفتی فراخوان پیامبر، بجاست به تفسیر المیزان در پایان سوره مائده نگریست

3. ادب اجتماعی پیامبر راز دین گرایی مردم

تفسیر المیزان در پایان تفسیر سوره مائده، نزدیک به یک صد صفحه در سویه های گوناگون ادب پیامبران، ویژه ساخته و در یکی از این سویه ها به ادب پیک های پروردگار در همزیستی با مردم و هم فراخواندن آنان به آموزه های دینی پرداخته است. سویه دیگر ادب پیامبران، آن بود که در گفتگو با مردم به کار می بستند،. در گفتگوهایی که با کافران و هم مؤمنان داشتند، گزیده ای از آن ها در قرآن گزارش شده است، چه اگر در روشنگری های گوناگونی كه آن بزرگ با سركشان و نابخردان داشتند، جستجو كنيد، نمى توانيد چيزى را كه خوش آيند کافران نباشد و يا ناسزا و اهانتى در آن باشد، بیابید. آرى با اينهمه دشمنی و ناسزا و خرده گیری ها و ریشخند هایی كه از آنان مى ديدند، جز به بهترين شیوه روشنگری و نیکخواهانه ترين پند، پاسخشان نمى دادند و جز با مهر و آرامش از آنان جدا نمى شدند.[15]

و همچنين انواع و اقسام زخم زبان ها و تهمت ها و اهانت هاى ديگرى كه در قرآن كريم از آنان حكايت شده و هيچ نقل نكرده كه يكى از انبياء(ع) در مقابل اين آزارها خشونتى و يا بد زبانى كرده باشد، بلكه در مقابل، گفتار صواب، منطق شيوا و خلق خوش از خود نشان مى دادند.

آرى اين بزرگواران پيرو آموزش و پرورشی بودند كه بهترين گفتار و زيباترين ادب را تلقينشان مى كرد و از همين آموزه های پروردگار دستورى است كه به موسى و هارون داده و فرموده:

«اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى ، فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى ». 43 به سوى فرعون برويد كه او سركشى كرده است. 44 و با او به نرمى سخن گوييد باشد كه او پند گيرد يا بهراسد.

و به رسول گراميش(صلی الله علیه وآله و سلم) فرمود:

«وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُوراً». و اگر در جست و جوى بخشايشى كه از پروردگارت اميد دارى (روزى چند) از آنان روى مى گردانى با آنان سخن به نرمى گو.[16]

و از منش آنان در همزیستی با مردم، گرامی داشت یک سان ناتوانان و توانگران و فزونی و رسایی درباره دارندگان دانش و پایش بود که چون بر بایه پرستش و پرورش روان انسانی، بنیان نهاده بودند، برابری در توانگر و تهیدست، خرد و کلان و مرد و زن و آزاد و برده و فرمانروا و فرمانبر و فرمانده و گماشته و شاه و مردم بود و در این زمینه، جدای ویژگی ها و ویژه سازی توانگران با برتری های اجتماعی، رخت بر می بست و بخش بندی بود و نبود، داشتن و نداشتن، خوشبختی و تیره بختی میان ویژگی های بی نیاز و نیازمند و درماندگی و توانایی از میان می رفت و این که برای نیرومند و توانگر از هر جایگاهی برترینش و از هر زندگی، برخورداترینش و از هر کوششی گواراترین و آسان ترینش و از هر وظیفه ای سبکترینش بلکه همه مردم در آن برابر و یکسان بودند: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[17]

ب. دگرگون سازی نگرش به هستی

یکی از بنیاد های گرایش مردم به دین در قرآن کریم را باید در دگرگون سازی نگرش انسان به نمود های هستی دانست، چرا که با دگرگونی نگاه به هستی، منش و رفتار نیز دگرگون می شود. در آموزه های قرآن کریم، شماری آیات به بهبود بینش باورمندان به خدا در نمایاندن چشم اندازی نو به گیتی و دمیدن نسیم زندگی به همه نمادهای گیتی، پرداخته است.

1. باور به خدای یگانه که آفریدگار وهم گرداننده سراسر هستی است و پرستش ناب او گوهری گرانبها و گنجی شایگان است که همه پیام آوران راستین آگاهی و روشنایی در زنجیره ای به هم پیوسته بی درخواست هیچ مزدی، رایگان، به ارمغان آورده اند تا در پرتو گرایش به او پرده های تاریکی یکی پس از دیگری از پیش چشم انسان ها کنار رود و دیده او با راهیابی به ژرفای هستی، پرفروغ گردد؛ قرآن خود کتابی است آکنده از این دسته آگاهی ها که با زنده کردن سرشت خفته انسان، بیداری از خواب و مستی را فریاد کرده است.

«أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ،[18] آیا ندانسته ای که آسمان ها و زمین تنها از آن خداست و شما جز خدا هیچ سرور و یاوری ندارید؟»

در گفتگوی فرعون با موسی و هارون چنین گزارش می کند:

«قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى، (فرعون) گفت: اى موسى! پروردگار شما كيست؟ گفت: پروردگار ما كسى است كه آفرينش هر چيز را به (فراخور) او، ارزانى داشته سپس راهنمايى كرده است.

و در سوره اعلی می فرماید:

«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى ، الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى ، وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى ، پاك و برتر نما نام پروردگارت را كه والاتر است. همان كه بيافريد و بياراست. همان كه به اندازه درآورد پس رهبرى نمود»،

باور به پروردگار در قرآن کریم، نیازمند باور به سازکارهای هستی و آفریدگان گوناگونی است که هریک کارکردی درخور در دستگاه پیچیده و شگفت آور هستی دارند.

سخن کوتاه، در این زمینه نتوان به یکایک فرایندهایی که در پهنه و پایه های هستی در کار ند تا دستگاه بی کرانه هستی با استواری و دقت، به مهندسی لایه های ناشناخته هستی بپردازد، نگریست، تنها باور ژرف به چنین نظم استوار و شالوده خلل ناپذیر نگرش انسان را در سراسر زندگی، دگرگون می سازد و به او هویتی دیگر می بخشد تا آسان از کنار این همه شگفتی و پیچیدگی، نگذرد.

دامنه دگرگون سازی نگرش انسان در قرآن، تنها در گسترش دید او در بنیاد هستی، چکیده نمی شود بلکه این نگرش، همه باورهای او را در رویکرد به انسان و توانایی های او و کارکرد جایگزین ناپذیرش در رقم زدن سرنوشت خویش و هم به کارگیری همه پدیده ها در دگر سازی چهره جهان، در بر می گیرد.

درباره توانایی انسان در دگرگون سازی زندگی خویش در پرتو دگر شدن نگرش او، می توان در این آموزنده و ژرف قرآن نگریست.

«لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ، او را از پيش رو و پشت سر فرشتگانى پيگيرند كه به فرمان خداوند، نگهبان وى اند. بى گمان خداوند آنچه را كه گروهى دارند، دگرگون نمى كند (و از آنان نمى ستاند) مگر آنها آنچه را كه در خويش دارند دگرگون سازند و چون خداوند براى گروهى بلايى بخواهد، بازگشتى ندارد و آنان را در برابر وى سرورى نيست.»

بی گمان آِیه یاد شده که در سوره ای مکی است و نیمه نخست پیامبری را یاد آوری می کند، در روزگار نزول قرآن که جامعه هدف از هر سو رو به سراشیبی نهاده، امید هیچ بهبودی نمی رود، نوید بخش آینده ای سرشار از شکوفایی انسانی است که دگرگونی نگرش او تا دگر شدن چشم اندازی از سازکار بهسازی زندگی، گسترش یا فته است.

مرگ جامعه انسانی هنگامی فرارسد که مردم، از کارکرد خود نومید شوند و چشم به نیروهایی بدوزند که ریشه ای در هستی ندارند؛ بازگشت به خویشتن که برخاسته از نگرشی نو به انسان و توانایی های او و رفتارش با نیروهای نشاندار در سرنوشت اویند، آموزه ای است که قرآن با استواری بذر آن را در نهاد انسان و درونی ترین لایه های زندگی اش، کاشته و میوه آن را در دسترس مردمی نهاده است که دمادم در پرتو رهروی راه پیامبر، با چشم خویش دیده و با تمام هستی، در یافته اند.

ج. رفتارهای ویژه.

افزون بر شیوه های درست، سازنده و گیرای فراخوان مردم به شناخت و گرایش دینی بر پایه های استوار و ماندگار و همچنین، نگرش نوینی که در پی کاربست کارساز شیوه های جان بخش دین گرایی، در میان مردم پدید آمد، رفتار پیامبر و رهروان راستین و درست کار او، کارکردی ماندگار در پیدایش و گسترش گرایش های دینی، داشت.

1. رفتار پیامبر.

قرآن در ستایش خوی خدا پسندانه پیامبر، بارها، سخن گفته است، تا جایی که می توان معجزه دیانت اسلام را، کردار و منش یگانه پیامبر دانست، در نخستین سوره هایی که بر پیامبر در آغاز خیزش آن والاپیامبر مهر و مردم داری، فرود آمد، پروردگار، وی را با شکوه می ستاید:

«وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»،[19] و به راستى تو را خويى است سترگ.

در این کوتاه سخن نغز پروردگار، برای مردمی که از نزدیک، با اخلاق پیامبر آشنایند، پشتوانه سترگی برای درستی انگیزه، آموزه ها و آرمان های پیامبر یافت می شود که سرمایه همراهی آنان با مرام و برنامه های او به شمار می آیند.

این رهنمود کلی پروردگار در آیات بسیار دیگری هم، در فرایندها و هنگامه های گوناگون در روزگار زندگی پر فرازو نشیب 23 ساله رسالت، گواهی می شود: «پرورش پیامبر در پرتو دریافت ارزش های وحیانی، بدان گونه است که خدای می فرماید:

«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِين»، پس با بخشايشى از (سوى) خداوند با آنان نرمخويى ورزيدى و اگر درشتخويى سنگدل مى بودى، از دورت مى پراكندند؛ پس آنان را ببخشاى و براى ايشان آمرزش بخواه و با آنها در كار، رايزنى كن و چون آهنگ (كارى) كردى به خداوند توكل كن كه خداوند توكل كنندگان (به خويش) را دوست مى دارد».

گستره مهربانی پیامبر چنان برگ و باری دارد که خداوند خاستگاه پیدایش و پویش آن را به خود پیوند می بخشد، گویی که دستیابی به بلندای چنین منشی، از گنجایش درونی انسان است و فراتر تنها بارش مهر خدا می تواند آن را در نهاد کسی، ریشه دار سازد.

دردمندی و همدلی پیامبر و سوز درونی او در رهاسازی مردم از کابوس نادانی، نابخردی و ناباوری چنان است که قرآن با شکوه از آن یاد می کند:

«فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفا، بسا اگر به اين سخن ايمان نياورند تو، به دنبال ايشان از دريغ، جان خود بفرسايى »

«طسم، تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ، لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِين، مبادا خود را از اينكه (مشركان) ايمان نمى آورند به هلاكت افكنى ».

«اين سوره از سوره هاى پيشين مكى است، يعنى از آنهايى است كه در اوايل بعثت نازل شده به شهادت آيه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» كه مى دانيم مشتمل بر ماموريت آن جناب در اول بعثت است و در اين سوره واقع است و چه بسا از قرار گرفتن آيه مزبور در اين سوره و آيه «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» در سوره حجر و مقايسه مضمون آن دو با يكديگر تخمين زده شود كه اين سوره جلوتر از سوره حجر نازل شده است.»[20]

از این دو آیه با درون مایه نزدیک به هم که هردو در سوره های مکی، است به دست می آید که پیامبر در آغازین روزها و سال های دعوت، چه رنجی برای پیدایش باورمندی مردمان کشیده است و موج اندوه از گمراهی مردم، تا چه اندازه دل او را گداخته است که خداوند برای دلجویی از او چنین آیاتی فرستاده است. رهبر والایی که اندوه رهایی مردم از گرداب گمراهی، نادانی و نابخردی، دل پاک و مهربانش را می لرزاند و او را به هر کوششی که شانس بیداری و آگاهی آنان را بالا ببرد، وادار می سازد، مردمان را به این باور می رساند که جز او هم درد و راهنمای راستگو و درست کرداری نیست که روزنه های امید به زندگی را به روی آنان و بدین سان می توان راز بگشاید گسترش بی همانند اسلام در شبه جزیره و هم در دوردست های روزگار بعثت را دریافت.

2. از نشانه های کامیابی هر جنبش پیروز در زمینه های گوناگون زندگی، افزون بر درستی و استواری گزاره ها و آموزه های رهبری آن، پرورش پیروانی آگاه، باورمند، پایمرد و خود انگیخته است که پس از ناپدید شدن بنیان گذار دعوت، راه خویش را با شایستگی، پیش بگیرند و نشان دهند که آموزه های پیشوا قلمرو درونشان را در نوردیده در جای جای صحنه های زندگی، خود را نشان دهد. نمونه چنین کامیابی را در بینش، منش، روش و سبک زندگی مسلمانانی یافت که سیره و روش زندگی پیامبر را در کنار کتاب آسمانی، سرچشمه روند زندگی خویش بشناسند، چنان که قرآن سفارش می کند: بى گمان فرستاده خداوند براى شما نمونه اى نيكوست، براى آن كس (از شما) كه به خداوند و به روز بازپسين اميد دارد و خداوند را بسيار ياد مى كند.»[21]

در الگو گیری از نمونه برین والاترین والاییها، مردم نیز به چنان منش بالنده ایی دست یافتند و چنان دگرگونی درونی و بیرونی در زندگی شان پدید آمد که قرآن با بانگی رسا که در ژرفای تاریخ طنین افکنده است، و ویژگی های آنان را نشان می دهد:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً، محمد، پيامبر خداوند است و آنان كه با وى اند، بر كافران سختگير، ميان خويش مهربانند؛ آنان را در حال ركوع و سجود مى بينى كه بخشش و خوش رویی از خداوند را خواستارند؛ نشان (ايمان) آنان در چهره هايشان از اثر سجود، نمايان است، داستان آنان در تورات همين است و داستان آنان در انجيل مانند كشته اى است كه جوانه اش را برآورد و آن را نيرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقه هايش راست ايستد، به گونه اى كه دهقانان را به شگفتى آورد تا كافران را با آنها به خشم انگيزد، خداوند به كسانى از آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند نويد آمرزش و پاداشى سترگ داده است.» [22]

در ترجمه تفسير الميزان ج 18، ص 448 آمده است: «و معناى آيه اين است كه: مثل مؤمنين مثل زراعت و گياهى است كه از كثرت بركت جوانه هايى هم در پيرامون خود رويانده باشد، و آن را كمك كند تا آن نيز قوى و غليظ شده، مستقلاً روى پاى خود بايستد، بطورى كه برزگران از خوبى رشد آن به شگفت درآمده باشند. و اين آيه به اين نكته اشاره مى كند كه خداى تعالى در مؤمنين بركت قرار داده، و روز بروز به عده و نيروى آنان اضافه مى شود. و به همين جهت دنبال اين كلام فرمود:

«لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» تا خداوند به وسيله آنان كفار را به خشم آورد.»

در التبيان في تفسير القرآن ج 9 ، ص 337، آمده:

« وجه ضرب هذا المثل بالزرع الذي أخرج شطأه هو ان النبي صَلى اللَّهُ عَليه و آله حين ناداهم إلى دينه كان ضعيفاً فأجابه الواحد بعد الواحد حتى كثر جمعه و قوي أمره كالزرع يبدو بعد البذر ضعيفاً فيقوى حالا بعد حال حتى يغلظ ساقه و فراخه »: همانند سازی با کِشتی که جوانه زده، در آن است که پیامبر، هنگامی مردم را به دین فرخواند که ناتوان بود، پس یکی پس از دیگری به او پاسخ دادند تا گروهش انبوه شد و کارش نیرو گرفت چونان کِشتی که پس از پاشیدن بذر، نانوان می نماید و رفته رفته نیرومند می شود تا ساقه اش استوار می گردد.

آِیت دیگری که خدای بزرگ درباره پیروان پیامبر خاتم، آورده است، چندین نشان پسندیده را در آن برشمرده که نامشان را بر تارک تاریخ ایمان نشانده، نشان امت، گروه یا جامعه برین را در سنجش با همه امت های پیشین، بر پیشانی شان زده است:

«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ،[23] شما بهترين گروهى بوده ايد كه (به عنوان سرمشق) براى مردم پديدار شده ايد؛ به كار پسنديده فرمان مى دهيد و از (كار) ناپسند باز مى داريد و به خداوند ايمان داريد و اهل كتاب اگر ايمان مى آوردند براى آنان بهتر بود؛ برخى از آنها مؤمن امّا بسيارى از آنان نافرمانند.»

بدین سان نشان برجسته و برتری بخش امر به معروف و نهی از منکر، که برگ زرینی در بهسازی پیوسته و سامان مند اجتماعی و هم نشانگر همگرایی و مسؤلیت شناسی همگانی جامعه دینی است، ستون استوار بر پایی خیمه ای است که در زیر سقف آن، همه خداباوران زندگی شکوفا و پیشروی را در بستر هویتی بالنده، تجربه می کنند. بی گمان آئین اسلام در تاریخ شکوهمند خود، آینه ای تمام نما از کامیابی خیزش فراگیر و فرجامین پیامبران پروردگار است که نه در سایه زور و شمشیر که در پرتو الگوی گیرای دعوت بر بنیان آگاهی، آزادی و شکوفایی انسان، به شمار می رود.

اینک چراغ کم فروغ گسترش راستین کیش یکتا پرستی را نه در درون آن که در کردار پیروانش جستجو کرد؛ کسانی که به جای الگو گیری از نمونه درخشان دین گرایی، رو به شیوه هایی بر بنیان زور، فریب و خرافه پرستی نهاده اند و کارنامه درخشان تمدن اسلامی در پی افکندن طرحی نو از ساختار جامعه ای هرچه انسانی تر را به بوته فراموشی نهاده اند. انسان هم روزگار ما بار دیگر این شانس را دارد که با بازخوانی و یادآوری پیشینه روشن دین گرایی، عوامل، زمینه ها و راز های والایش آن را تجربه کند.

جای سخن برای بازخوانی قرآن کریم پیرامون زمینه ها و ریشه های دین گرایی، بسیار است. کوتاه سخن آن که قرآن کریم از یک سو به چرایی های سرشتی در درون انسان، چونان خواست های والانگری، حقیقت جویی، ارزش و آرمان گرایی، زیبایی جویی، گرایش به جاودانگی و بسیاری دیگر از کشش های گوهری انسان در درون، پرداخته است و از سوی دیگر، چرایی های بیرونی و عارضی چونان خوی خدایی پیامبر والانگر، کردار درخشان خداباوران و پارسایان دین گرا، نهاد سازی های نو گرایانه در بستر ساماندهی جامعه نوین دینی، شیوه های رویارویی با گروه های گوناگون یگان های انسانی از هر رنگ و نژاد و کیش و آئینی، تا برکشیدن آرام و درون زای مردمان و شماری دیگر از گیرایی و کشش های دینی، نشانه گرفت.

از قرآن می توان آموخت که انگیزش درونی و فراخواندن انسان به گشایش خود انگیخته چالش ها، جایگاهی والاتر از سازکارهای بیرونی و تشویق و تنبیه دارد چنان که می توان گفت عوامل بیرونی هم بیشتر برای ایجاد خودآگاهی و افشاندن بذر خودسازی در سرزمین جان، خرد و اندیشه آدمی است. پیامبران بر پایه آموزهای دینی، حجت های بیرونی اند که برای یاری رسانی به حجت ها و نیروهای ماندگار درونی، برانگیخته شده اند. پس ریشه های دین گرایی را بیشتر در درون انسان و ساختار و سرشت حق گرایش، باید جستجو کرد تا روبناهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی.

--------------

[1]. التبيان في تفسير القرآن، ج‏6، ص:440.

[2]. أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ج‏3، ص: 178.

[3]. من هدى القرآن، ج‏5، ص: 273.

[4]. زمخشری، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏2، ص: 508.

[5]. المیزان، 12/372.

[6]. همان، 6/440.

[7]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏2، ص: 644.

[8]. روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن ج‏12 ص: 119.

[9]. تفسير نمونه، ج‏11، ص: 457.

[10]. بقره، 44.

[11]. صفّ، 2.

[12]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنه، ج‏16، ص: 539.

[13]. التفسير القرآنى للقرآن، ج‏7، ص: 399.

[14]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏6، ص: 295.

[15]. المیزان، ج 6، ص: 298.

[16]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏6، ص: ‌‌301.

[17]. الحجرات، 13.

[18]. بقره، 107.

[19]. قلم، 4.

[20]. ترجمه تفسير الميزان، ج‏15، ص:346.

[21]. احزاب، 21.

[22]. فتح، 29.

[23]. آل عمران، 110.

عنوان بعدیعنوان قبلی


آرشیو پی دی اف صفحات این شماره



کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org