Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: برکات حدیث کساء
برکات حدیث کساء
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الرهن
درس 38
تاریخ: 1399/7/2

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

خدا را شاکریم که بار دیگر این توفیق را به ما عنایت کرد خدمت دوستان بتوانیم نسبت به امر دین، آنچه که مرضیّ خداوند و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و ائمّه اطهار علیهم السلام باشد؛ به‌خصوص بحث فقهی که ما شروع کرده‌ایم، انجام وظیفه کنیم. انشاءالله توفیق داشته باشیم مسیری را که والد استاد در حوزه های علمیه گشودند، ادامه داده و طبق سفارش استادشان که می فرمودند تحقیقات بر تحقیقات باید اضافه بشود، این راه را ادامه دهیم.

«برکات حدیث کساء»

بنده با تیمّن و تبرّک به کلام حضرت امیر علیه السلام، که در انتهای حدیث کساء وارد شده است، بحث را آغاز می‌کنم. در انتهای حدیث کساء و بعد از آن که در میان آن عبا جمع می شوند، حضرت امیر سؤال می‌کنند: «يا رسول اللّه! أخبرني ما لجلوسنا هذا تحت الكساء من الفضل عند اللّه؟». ما می خواهیم از این عبارت استفاده کنیم و بدانیم حالا که ما دور هم نشسته ایم، چه باید بکنیم و چه باید انجام بدهیم؟ با این مقدمه وارد یک بحث مبنایی که در آینده هم به آن نیاز خواهیم داشت، می‌شویم به امید این‌که بتوانیم یک فقه کارآمد ارایه بدهیم.

اما قبل از ورود به بحث مقداری از حدیث کساء را تیمّناً و تبرکاً برای رفع بلایا، که هم مرحوم جدّم و هم مرحوم والدم به این نکته عنایت داشتند، می‌خوانیم. «يا رسول اللّه! أخبرني ما لجلوسنا هذا تحت الكساء من الفضل عند اللّه؟ فقال النبيّ صلی الله علیه و اله و سلم: و الّذي بعثني بالحقّ نبيّا، و اصطفاني بالرسالة نجيّا، ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض و فيه جمع من شيعتنا و محبّينا، إلّا و نزلت عليهم الرحمة، و حفّت بهم الملائكة و استغفرت لهم إلى أن يتفرّقوا.

فقال عليّ: اذاً و اللّه فزنا و فاز شيعتنا و ربّ الكعبة.

فقال النّبی ثانیاً: يا عليّ! و الّذي بعثني بالحقّ نبيّا، و اصطفاني بالرسالة نجيّا، ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض و فيه جمع من شيعتنا و محبّينا، و فيهم مهموم إلّا و فرّج اللّه همّه، و لا مغموم إلّا و كشف اللّه غمّه، و لا طالب حاجة إلّا و قضى اللّه حاجته،

فقال عليّ: إذاً و اللّه فزنا و سعدنا، و كذلك شيعتنا فازوا و سعدوا في الدنيا و الآخرة وربّ الكعبة».[1]

انشاءالله که به برکت نام ائمّه علیهم السلام، ابتلائات تمام جوامع بشری، مخصوصاً این بیماری کرونا رفع بشود.

«احیای امر دین»

عرض کردیم حال که اینجا دور هم جمع شده ایم، بهتر این است به کلام ائمّه علیهم السلام تمسّک کنیم. در وسایل، روایتی به نقل از امام رضا علیه السلام آمده است با این مضمون: «و في عيون الأخبار عن عبد الواحد بن محمد بن عبدوس عن علي بن محمد بن قتيبة عن حمدان بن سليمان عن عبد السلام الهروي عن الرضا علیه السلام قال: «رحم الله عبدا أحيا أمرنا [خدا رحمت کند کسی که امر ما را احیا کند] قلت: كيف يحيي أمركم؟ [چطور باید امر شما احیا بشود؟] قال: يتعلّم علومنا و يعلّمها النّاس، [علوم ما را یاد بگیرد و آنها را به مردم یاد بدهد. باید پرسید این کیفیت تعلیم باید به چه صورت باشد؟ آیا صِرف خواندن یک روایت یا صِرف بیان اخلاق، تعلیم علوم اهل بیت علیهم السلام به دیگران است؟ حضرت در ادامه کلام کیفیت تعلیم را بیان می فرماید:] فإنّ النّاس لو علموا محاسن كلامنالاتّبعونا».[2] پس کیفیت تعلیم باید به گونه ای باشد که وقتی ما فقه را به عنوان یک نظام حقوقی ارایه می دهیم، بگویند این کلام از کیست؟ کلام اهل بیت علیهم السلام است؛ کلام امام صادق و امام باقر و شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام است. این که ما به روایات تقدس بدهیم و برخورد ما به صِرف جهت تقدس‌اش باشد، که باعث اختلال در فهم هم می‌شود، نمی تواند احیای امر ائمّه بشود.

شما روایت یا روایاتی را در نظر بگیرید که برای اثبات مطلبی می خواهید از آنها استفاده کنید، ـ در خلال مباحث مصادیقی را عرض خواهم کرد. ـ بعد می‌بینید این روایت یا روایات خلاف حکم عقل است؛ اما چون به این روایات تقدس داده اید، جلوی حکم عقل می ایستید. شاید این روایت برای شما مقدس باشد، اما آیا برای کسی هم که بیان می کنید، مقدس است؟ چرا به او اجازه نمی‌دهید که با یک نگاه عقلایی و عقلانی به این کلام نگاه کند؟ قرار نیست که اسلام و فقه اهل بیت علیهم السلام یا اسلام را فقط به گونه ای معرفی کنیم که خودمان قانع بشویم.

ما موظّف به ترویج دین اسلام هستیم و اعتقاد داریم که تمام احکام و اعتقادات ما از سرچشمه زلالی گرفته شده که با فطرت بشری مطابق است. اگر مطلبی ارایه شود که مطابق با فطرت بشری نباشد، قطعا نمی‌تواند مصداق احیای امر دین باشد.

در بحث رسالت انبیا هم بیش از یک مطلب وجود ندارد، همه آنها برای هدایت و راهنمایی بشر به سوی سعادت آمده اند. در طول تاریخ کسانی بودند که با تحریف دین و اصول آن، انسان ها را استعمار کرده و به بند می‌کشیدند. پیامبران مرتّب مبعوث می شدند تا دین را دوباره یابی و بازسازی کنند و انسان‌ها را از مسیر انحراف خارج و به سعادت واقعی رهنمون سازند. ما در دین اسلام، بعد از خاتم پیامبران، ائمّه اطهار علیهم السلام را داریم، و بعد از ایشان هم اجتهاد علما و نگاه های نو به دین هست که باید بر اساس کتاب و سنت باشد، به عبارت دیگر ما یک بحث درون فقهی هم داریم.

«کارآیی فقه و اهمیت آن»

آنچه که والد استاد مطرح می کردند و مهم بود و ما هم در این چند سال آن را پیگیری می کردیم و انشاءالله خواهیم کرد این است که از درون فقه، کارآیی فقه را نشان بدهیم. این که فقط یک سری اشکالات را نقل کنیم و بنا به عدم تسلط بر مبانی، اشکالات دیگری را بیان کنیم؛ مثلا وقتی سؤال می‌شود چرا دیه باید مساوی نباشد؟ بگوییم چون زن و مرد فرق ندارند، پس مساوی است. این جواب فقهی نیست. این پاسخ بر مبنای فقه اهل بیت علیهم السلام نیست، این فقه امام صادق علیه السلام نیست؛ چون شما نه روایتی، نه کتابی و نه گفتار علما را بررسی کردید. شما می بینید که والد استاد، در کتاب الوکاله راجع به تساوی دیه، سی چهل صفحه بحث دارند و همه روایات را بررسی می کنند.

در این که اشکالاتی وجود دارد، شکی نیست، اما نمی‌شود اشکال را با خود اشکال جواب بدهیم. نمی‌شود یک سری الفاظ را درست کنیم و به آنها پر و بال بدهیم و بگوییم چون جامعه این را می پذیرد، ما هم می خواهیم این روش را برمی‌گزینیم. این فقه اهل بیت علیهم السلام نیست، این همان فقه مقاصدی است که ـ قبلاً عرض کردم ـ برخی دنبال آن هستند. درک و بیان فقه اهل بیت زحمت دارد، نمی‌شود با یک سری امور اعتباری مسایل را گفت و رد شد، بلکه باید با همان روش سلف صالح اشکالات را رفع کرد. چنان‌که بارها عرض کرده ام خیلی از مشکلات امروز ما، ناشی از عدم توجه به نظرات فقهای گذشته باشد.

ما در مباحث سال گذشته، بسیاری از این مصادیق، که در کتب فقها برای رفع مشکلات امروزی وجود دارد، را بیان کردیم. ما نمی‌توانیم دیگر فقها را به روشن فکری متهم کرده و آرا و نظرات‌شان را نادیده بگیریم. در کتاب های فقهای بزرگی هم‌چون شهید ثانی، صاحب جواهر و حتی مقدس اردبیلی که در بحث فقه عقلانی سرآمد همه هست، موارد و راه های برون رفت از مشکلات امروزی وجود دارد.

«پرسش‌گری، مقدمه‌ احیای دین»

پس اگر بخواهیم احیای امر ائمه علیهم السلام را داشته باشیم، در مرحله اول نباید از پرسش‌گری بترسیم؛ یعنی به عنوان یک عالم و مروّج دین، قبل از این که دیگران سؤال بکنند، باید خودمان باید برای خودمان ایجاد سؤال بکنیم. به عبارت دیگر اگر امروز ترس این را داشته باشیم که در صورت اشکال به حکمی ـ حتی در ذهن خود ـ یا گفتن سخنی بر خلاف مشهور یا اجماع، در روز قیامت از ما سؤال خواهد شد که بر چه اساسی این حرف را زدید و گفتید، ـ هر چند معتقد به آن خلاف مشهور و اجماع هم نباشیم ـ زمینه پرسش‌گری، که مقدمه احیای امر دین است را از بین برده‌ایم.

درست است که ما جای خدا نیستیم، اما بر اساس مبانی ای که وجود دارد، پرسش‌گری یک عالم با یک انسان عامی صددرصد فرق می کند. اگر امروز از بودجه امام زمان علیه السلام ارتزاق می کنم، اولین کار و وظیفه من ایجاد روح پرسش‌گری در خودم است. هر پرسشی دلیل بر از بین رفتن اعتقادات نیست. چه بسا وقتی پرسش‌هایی طرح می شود، اعتقادات قوی تر و مستحکم‌تر هم بشود و نه تنها قابل خدشه نباشد، بلکه قابل دفاع هم باشد و ثمره آن، دفاع مستدل از فقه ائمه علیه السلام شود.

گاه من بر اساس روح پرسش‌گری که در خود ایجاد کرده‌ام، در مورد حکمی به پاسخی مستدل و متقن دست پیدا می‌کنم، که در اینجا وظیفه دارم اگر دیگران هم آن پرسش را داشتند، به آن پاسخ بدهم. و گاه بنا به تعلیم و تعلّمی که در حوزه علمیه دیده‌ام، از پاسخی که بر حکمی داده شده، نه تنها قانع نمی‌شوم، بلکه خلاف آن را درست می‌دانم. در این‌جا اگر جرأت کرده و بتوانم در صدد طرح پرسش‌های دیگری بر‌آیم و دلیل متقن طرح کنم، این می‌تواند به معنای احیای امر دین باشد، اما اگر ترس این را داشته باشم که در صورت بیان مطلبی بر خلاف نظر دیگران، اشکالاتی طرح شده یا مورد بازخواست قرار خواهم گرفت، این نمی‌تواند به معنای احیای امر دین باشد.

به عبارت دیگر اگر من خودم به شخصه رفتم ـ البته لزومی به جار و جنجال نیست و یک اعتقاد شخصی است - و حکمی را بررسی کردم، یا نسبت به حکمی توجیه شدم، یا یک نظر دیگری پیدا کردم که بتواند در جوامع حقوقی قابل دفاع باشد و آن را عرضه کردم، این می شود احیای امر ائمه علیهم السلام.

«اهمیت عقل، با وجود کتاب و سنت»

اما مطلب مهم دیگری که جای بحث دارد و یکی از مبانی حضرت استاد هم بود، و ایشان هم قطعا آن را از استادشان گرفته بودند، بحث برخورد با روایات است. درست است که ما قبلاً این مبنا را بحث کردیم که در امور مهمّه، خبر واحد نمی تواند حجت باشد، اما الآن در صدد طرح مبنای دیگری هستیم و آن این‌که ما تعدادی روایت صحیح داریم که مخالف حکم عقل هستند. آیا می‌توان به این نوع روایات تمسّک کرد و فتوا داد؟ برخی فقط کتاب و سنت را عنوان می‌کنند و کاری ندارند خروجی آن چه خواهد شد، و معتقدند همین که روایت صحیح باشد باید به آن فتوا و نظر داد و کاری به این ندارند که آیا مخالف حکم عقل هست یا نیست. برخی عقلا این را می پذیرند، البته این یک نوع نگاه است.

مثال مشهودی برای درک اهمیت اختلاف نگاه ها عرض می‌کنم. یکی از آقایان می گفت در قم کنگره‌ای برای بزرگداشت فردی برگزار شد. یکی از سخنرانان در دفاع از مقام ایشان چنین گفت: افتخار این عالِم، این است که هیچ فتوایی خلاف مشهور ندارد. واقعا اگر کسی فتوایی بر خلاف مشهور نداشته باشد فضیلت است؟ پس تکلیف کسانی که خلاف مشهور فتوا داده اند، چه می شود؟ آیا آنها از چنین فضیلتی محروم مانده‌اند؟ کتاب جواهر را ببینید، کمتر فرع فقهی را پیدا می کنید که مثلا گفته نباشند إجماع، إلّا مِن إبن جنید یا إلّا مِن إبن بابویه، تازه اینها مواردی هستند که خلاف اجماع گفته اند نه خلاف مشهور. با این اعتبار آنها فضلیت نداشته اند؟

اگر چنین نگاهی به فقه وجود داشته باشد، نمی توان یک فقه قابل دفاع را ارایه داد؛ چرا که امروزه پرسش ها و نگاه ها متفاوت است. برداشت فقهای گذشته برای خودشان حجّت و در جامعه آن روز هم اقناعی بوده و ما هم هیچ اشکالی به آن استنباطات نداریم، ولی شما می توانید در حال حاضر، با آنچه که برداشت گذشتگان بوده استدلال اقناعی بیان کنید؟ به طور مثال بیان می‌کنم، ما هر چند دلیل علمی نداریم، اما بر حسب شنیده‌ها و قراین، مثلا در صد سال پیش، اصلاً زن ها برای خودشان حقی قایل نبودند؛ یعنی وقتی به خانه شوهر می آمدند، می گفتند با لباس سفید می آییم و با کفن سفید می رویم. اصلاً به این عمل راضی بودند و برایشان شبهه ای نمی شد، فتاوا و استنباط‌ها هم بر اساس این نوع نگاه بود، اما امروزه این نگاه ها فرق کرده و زن‌ها با حقوق اولیه خود آشناتر شده و در صدد احیای آنها هستند.

حضرت استاد بارها می فرمودند اگر می خواهی حکمی راجع به مسایل زنان استنباط کنی، این فرض را در نظر داشته باش که مثلا نسبت به مادر، خواهر و دختر خودت یا نسبت به بستگان مؤنث خودت می خواهی استنباط کرده و حکمی بدهی.

مثال دیگری می‌زنیم. آیا با در نظر گرفتن همه ادله و روایات می‌توان مثل گذشته به استیذان زن نسبت به خروج از منزل، حتی برای دیدن پدرش ـ که روایت دارد و البته قابل توجیه است ـ حکم داد؟ آیا اصلاً این نگاه در جامعه امروزی پذیرش دارد؟ آیا می توان این‌گونه موارد را به فقه اهل بیت علیهم السلام نسبت داد و به مردم گفت اینها محاسن کلام ائمه است و انتظار داشت که مردم نسبت به آن گرایش پیدا کرده و مبلّغ چنین دینی شوند؟ ما نمی‌خواهیم بگوییم نگاه های دیروز غلط بوده، اما به قول شهید مطهری، فقه فقیه روستایی، بوی روستا می دهد و فقه فقیه شهری بوی شهر، و این یک واقعیت است. با توجه به موضوع زمان و مکانی که حضرت امام مطرح کرده‌اند، ما امروز احتیاج به یک نگاه متفاوت به روایات داریم.

«حکم بیع مبیع ممّن يصرفه في الحرام»

اما به عنوان مثال مصداقی را برای بحث امروز عرض و بررسی می‌کنیم. ما بحثی را در فقه داریم به این مضمون که: «حكم المبيع إذا بيع ممّن يصرفه في الحرام»؛ آیا بایع می‌تواند مبیعی را با علم به استفاده آن در حرام، بفروشد؟ البته این یک عنوان کلی است و مصداق اظهر و اتمّ آن، بیع خمر است. در اینجا به «حرمت اعانت بر اثم» و «ادلّه نهی از منکر» تمسّک کرده اند. حضرت امام به «حکم عقل» هم تمسّک کرده و می فرماید همان طور که انجام یک گناه، حرام است، به حکم عقل، اعانه و تهیّؤ مقدمات فعل حرام هم حرام است. ایشان در این فرع فقهی، علاوه بر ادلّه نهی از منکر، به حکم عقل استناد کرده و گفته اند عقل به حرمت اعانه بر اثم حکم می کند.

عبارت را از جلد یک از مکاسب محرمه حضرت امام می خوانیم: « التمسّك بحكم العقل بقبح إعانة الغير على المعصية. أحدها: حكم العقل بقبح إعانة الغير على معصية المولى و إتيان مبغوضه». مقدمتاً عرض می‌کنیم آنچه واضح و بیّن است این‌که کسی نباید مولا را عصیان بکند، حال اگر کسی مقدمات عصیان را فراهم بکند و بعد بگوید من حاضر نیستم عصیان مولا بکنم و معصیت انجام بدم، آیا قابل قبول است؟ باید در پاسخ گفت تو عامدانه مقدمه معصیت را فراهم کردی که شخص دیگری این کار را انجام بدهد. بر فرض مثال کسی مقدمات ضربه زدن به جان و آبروی شخصی را فراهم می کند و بعد هم از آن تبرّی کرده و برایش دعا می کند. یا اسلحه ای را با قصد کشتن کسی تهیه می کند، اما دعا می‌کند که خدا آن فرد را از گزند اسلحه‌اش در امان نگه دارد.

«‎ فكما أنّ إتيان المنكر قبيح عقلاً، و كذا الأمر به و الإغراء نحوه قبيح» مسلماً عقل حکم می کند همان طور که آن فعل حرام، حرام است، تهیّؤ مقدمات آن هم حرام است، به طرف آن بردن هم قبیح است «كذلك تهيئة أسبابه و الإعانة على فاعله قبيح عقلاً موجب لاستحقاق العقوبة».[3] اینجا ایشان هم به حکم عقل استناد کرده اند و هم به آیه حرمت بر تعاون و ادلّه نهی از منکر استدلال کرده اند.

«روایات مربوط به جواز بیع ممّن يصرفه في الحرام»

اینجا بحث در ادلّه حرمت فروش بیع العنب لمن یُعلم أنّه یعمل خمراً است در مقابل تمسّک به آیه و ادلّه نهی از منکر و حکم عقل. ما یک سری روایات داریم که دلالت بر جواز بیع خمر لمن یُعلم أنه یعمل خمراً می کند. حضرت امام در بحث «في حال الروايات الواردة في المقام» این روایات را دو دسته کرده اند:

«إحداهما: ما يمكن توجيهها بوجه لا تنافي ما تقدّم من حكم العقل و النقل»؛ یک جا دو روایت را ذکر و توجیه کرده و گفته اند امکان تأویل این روایات، وجود دارد و دلالت بر جواز نمی کند. هر چند توجیهات بعیده ای است، اما ما از این روایات صرف نظر می کنیم.

می‌فرماید: «و الطائفة الثانية: ما لا يمكن توجيهها أو يكون بعيدا مخالفا للظاهر. [امام روایات صحیحه دیگری را هم ذکر کرده و می فرمایند اینها قابل توجیه نیستند.] كصحيحة رفاعة بن موسى، قال سئل أبو عبد اللّه علیه السلام و أنا حاضر عن بيع العصير ممّن يخمّره، قال: «حلال، أ لسنا نبيع تمرنا ممّن يجعله شراباً خبيثاً؟».[4] می فرماید مگر ما نمی فروشیم؟ ما هم این انگورمان را به کسی می فروشیم که می خواهد خمر درست کند.

«و مكاتبة ابن أذينة، قال كتبت إلى أبي عبد اللّه علیه السلام أسأله عن رجل له كرم أ يبيع العنب و التمر ممّن يعلم أنّه يجعله خمرا أو سكرا؟ فقال: «إنّما باعه حلالاً في الأبان الذي يحل شربه أو أكله فلا بأس ببيعه».[5] می فرماید موقعی که دارد می فروشد، حرام را نمی فروشد، بلکه انگور، یا له شده آن را چیز را می فروشد.

بنا بر این روایت می‌توان گفت چون در موقع فروش، شیء محرّمی نمی فروشد، پس اشکالی ندارد و حضرت می فرماید اشکالی ندارد.

ما این مطلب را به عنوان یک مبنای فقهی مطرح می کنیم. اگر شما این مبنا را قبول کنید، باید آن را همه جا اجرا کنید، ولی اگر قبول نکنید و از دسته کسانی باشید که بگویید حکم عقل در این‌جور جاها به درد ما نمی خورد و ما موظّف به عمل به روایت هستیم، چنین مواردی را باید پاسخ‌گو باشید. مثلاً در فروش انگور برای تهیه خمر، عقل می گوید اعانت بر اثم حرام است، اما برخی روایات می گویند اشکالی ندارد.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

-------------------
[1]. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال 11: 934.
[2]. وسائل الشیعة 27: 92، کتاب القضاء، ابواب صفات القاضي وما یجوز أن یقضي به، باب 8، حدیث 52.
[3]. المکاسب المحرمة 1: 194.
[4]. وسائل الشیعة 17: 231، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 59، حدیث 8.
[5]. وسائل الشیعة 17: 230، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 59، حدیث 5.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org