Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نکاتی در بارۀ خیار عیب و روایات وارده در آن بحث
نکاتی در بارۀ خیار عیب و روایات وارده در آن بحث
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
بحث خیارات
درس 50
تاریخ: 1397/10/8

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«نکاتی در بارۀ خیار عیب و روایات وارده در آن بحث»

دو نکته راجع به بحث خیار عیب و روایات وارده در آن بحث بیان می‌کنم: یک نکته این است که ظاهر این است که بین عیبی که موجب رد است و بین عیبی که موجب رد و ارش است، فرق وجود دارد و همین معنا مستفاد از کلمات اصحاب هم هست که وقتی به ماهیت عیب مراجعه کنید، می بینید در کلمات اصحاب، این معنا آمده است. عیب موجب رد، آن است که مردم عیب بدانند، ولو موجب نقص در مالیت نشود، ولی در آن یک نحوه نقص می بینند. اینجا رد هست؛ از باب خیار شرطیت وصف، وقتی چیری را می فروشند، ظهور دارد در این که در این، عیب و نقصی نیست. ظاهر در وصف، سلامت از عیب است. این ظهور و بنای عقلائیه موجب خیار وصف می شود؛ یعنی یک وصفی در آنجا معتبر شده و آن سلامتی از نقص و عیوب است. این سلامتی که وصف است، رد را می آورد، ولو ارش را نمی آورد؛ چون عیبی است که موجب نقص در قیمت نمی شود، بلکه ممکن است موجب زیاده در قیمت هم بشود. اما عیبی که موجب خیار به ردّ و ارش است، نقصی است که موجب نقص مالی بشود. هر نقص بالزّیادة أو بالنقیصة که موجب نقص مالی بشود، سبب خیار عیب است و خیار عیب در اینجا راه دارد و این که در روایت ابن ابی لیلا هم آمده بود که سائل از ابن ابی لیلا سؤال کرده بود که لیس علی رکبها شعرٌ، غرضش این بود که ببیند خیار عیب دارد یا ندارد، نه فقط خیار وصف و آن هم که از پیامبر نقل کرده اند که در آنجا عیب را زیاده از خلقت اصلیه یا نقص از خلقت اصلیه دانسته اند و فرموده بود: أما هذا نصاً فلا أعرفه و لكن حدثني أبو جعفر (علیه السلام) عن أبيه عن آبائه (علیهم السلام) عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أنه قال: «كل ما كان في أصل الخلقة فزاد أو نقص فهو عيبٌ».[1] فقال له ابن ابی لیلا: حسبک. ثم رجع الی القوم فقضی لهم بالعیب. این عیب، ظاهراً عیب موجب رد و ارش است. در هر صورت، اگر نقص مالی بیاورد، عیبی که در روایات خیار عیب است، انصراف به عیبی دارد که نقص مالی می آورد و اما اگر نقص مالی نیاورد، درست است که خیار عیب ندارد، اما خیار تخلف وصف دارد.

نکته دوم: در روایت داود بن فرقد است که می‌گوید: عن رجل اشترى جارية مدركة و لم تحض عنده، حتى مضى لذلك ستة أشهر و ليس بها حملٌ، فقال: «إن كان مثلها تحيض و لم يكن ذلك من كبر فهذا عيبٌ تردّ منه».[2] برخی خواسته اند بگویند شش ماه موضوعیت دارد و این که شش ماه عادت نشود، نه، چهار ماه، سه ماه و پنج ماه، فایده ای ندارد، ولو باعث بشود که ببینیم این از کبر نیست، گفته اند حساب نمی شود. گفته اند این حائض نشدنی که شش ماه بگذرد و حائض نشود، این عیبی است که تردّ منه الجاریة، اما اگر کمتر از آن باشد؛ مثلاً چهار ماه باشد و بدانیم که از باب کبر سن نیست، آنجا این روایت شاملش نمی شود. این شامل ستة اشهر می شود و در سؤال، ستة اشهر آمده است.

«دیدگاه مرحوم صاحب حدائِق (قدس سره) و پاسخ آن از طرف استاد»

صاحب حدائق (قدّس سره) می خواهد بفرماید درست است که در سؤال ستة اشهر است، اما در جوابی که حضرت داد و فرمود: «ان کان مثلها»، معلوم می شود که شش ماه خصوصیتی ندارد.

این فرمایش صاحب حدائق و توجیه ایشان برای عدم موضوعیت و خصوصیت، تمام نیست؛ برای این که «مثلها» به مورد سؤال بر می گردد؛ یعنی یک زن مدرکه ای است که شش ماه بر او گذشته و لا تحیض، اما اگر پنج ماه بگذرد، این مثل او نیست. حضرت فرمود: «إن كان مثلها»، مثل این زن؛ یعنی زن مدرکه ای که شش ماه بر او گذشته و عادت زنانه نشده است. اما اگر پنج ماه بگذرد و عادت زنانه نشود و بدانیم که از کبر سن هم نیست، روایت شامل آنجا نمی شود. این توجیه نمی تواند جواب باشد.

آن چیزی که در جواب حق است، این است که این شش ماه در سؤال سائل آمده و معلوم است که سائل عنایتی به ستة اشهر نداشته، بلکه از باب مورد ابتلا یا مشکل دیگری بوده که ستة اشهر را بیان کرده است، ولو جواب امام (سلام الله علیه) هم در همانجاست، ولو موضوع دخالت ستة اشهر را نفی نمی کند، لکن ما می دانیم ستة اشهر برای سائل خصوصیتی نداشته است.

«روایات وارده در بحث احداث السنة»

بحث دیگری که در اینجا مطرح است که شیخ انصاری (قدس سره) بیان کرده و سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) بیان نکرده، بحث احداث سنه است. احداث سنه؛ یعنی اگر عیب هایی که بعد از خرید تا یک سال پیدا شد، در ید مشتری است و بایع ضامن است و می تواند برگرداند. اگر عیبی در دست مشتری پیدا شد و تا یک سال، مثلاً آخر ماه ذی الحجّة تا آخر ماه ذی الحجّة سال دیگر، هر زمان که این احداث بود، می تواند آن را رد کند، اما در بقیه این طور نیست. در بقیه، زمان خیار که گذشت - که زمان ضمان بایع بود - «التلف فی زمن الخیار ممن لا خیار له» یا اگر قبل القبض تلف بشود «کل مبیعٍ تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه»، فقط آنجاها می توانست بر گرداند، ولی اینجا تا یک سال زمان خیار حیوان گذشته است و قبض هم کرده است و مثلاً بعد از شش ماه یا هشت ماه یا نُه ماه یا ده ماه، یا یازده ماه و بیست و پنج روز، عیبی پیدا کرد، حق دارد رد کند یا ارش بگیرد. این را می گویند احداث السّنة که آن چیزی که در عبارات معروف است، چهار تاست: جنون، جذام، برص و قرن. بعضی‌ها مشترک بین امه و عبد است و بعضی‌ها مختص به امه است. در باب احداث سنه، روایاتی داریم که گفته شد این روایات مستفیضه هستند.

موثقه ابن فضال: محمد بن يعقوب، عن عدةٍ من أصحابنا عن سهل بن زياد، بنابر این که آمر در سهل، سهل است. عنِ ابْنِ فَضَّال، موثقه ابن فضال یا معتبره ابن فضال؛ چون اگر سهل را ثقه بدانید، موثقه می شود؛ چون بنی فضال، فطحی مذهب بود و اگر بگویید سهل و الامر فی سهل بن زیاد آدمی سهل، روایاتش معتبر است و می شود معتبره. عن أبي الحسن الرّضا (علیه السلام) قال: «تردّ الجارية من أربع خصالٍ: من الجنون و الجذام و البرص و القرن، القرن: الحدبة، إلّا أنّها تكون في الصّدر تدخل الظّهر و تخرج الصّدر».[3]

روایت دیگر، صحیحه ابی همام است: کلینی، عن محمّد بن يحيى و غيره جميعاً، عن أحمد بن محمّد، عن أبي همّام، اسماعیل بن ابی همام. قال سمعت الرّضا (علیه السلام) يقول: «يردّ المملوك من أحداث السّنة من الجنون و الجذام و البرص، [که سه تا را ذکر کرده، ولی روایت اول، جنون و جذام و برص و قرن داشت، ولی این روایت قرن را ندارد. فقلت: كيف يردّ من أحداث السّنة؟ قال:] هذا أوّل السّنة، فإذا اشتريت مملوكاً به شي ءٌ من هذه الخصال ما بينك و بين ذي الحجّة رددته على صاحبه [تا یک سال. فقال له محمّد بن عليّ، در اینجا روایت، یک روایت دیگر دارد: فالإباق؟ قال:] ليس الإباق من ذا إلّا أن يقيم البيّنة أنّه كان أبق عنده».[4] اباق از اینها نیست.

در روایت دیگری آمده است: رواه الشّيخ، بإسناده عن أحمد بن محمّد بن عيسى، عن أبي همّام، مثل همین را ذکر کرده، ولی فرموده است: «و البرص و القرن» که در اینجا جنون و جذام و برص را دارد، ولی در نقلی از شیخ، قرن را هم اضافه کرده است.

روایت دیگر: عن أبي عبد اللّه (علیه السلام) قال في حديثٍ: «و عهدته - يعني الرّقيق - السّنة من الجنون فما بعد السّنة فليس بشي ءٍ».[5]

روایت دیگر: عن عليّ بن أسباط، عن أبي الحسن الرّضا (علیه السلام) قال سمعته يقول : «الخيار في الحيوان ثلاثة أيّامٍ للمشتري، و في غير الحيوان أن يتفرّقا و أحداث السّنة تردّ بعد السّنة. [قلت: و ما أحداث السّنة؟ قال:] الجنون و الجذام و البرص و القرن؛ فمن اشترى فحدث فيه هذه الأحداث، فالحكم أن يردّ على صاحبه إلى تمام السّنة من يومٍ اشتراه».[6] اینجا هشت روایت نقل کرده است.

«کلام و دیدگاه مرحوم شیخ انصاری (قدس سره) در باره احداث السنة در روایات»

مرحوم شیخ در اینجا کلامی دارد که در این کلام، شبهاتی برای بنده وجود دارد و این شبهات ناشی از اشکالات مرحوم سید است. شیخ می فرماید: «و هذه الروایة لَم یُذکَر فیه الجذام مع ورودها فی مقام التحدید و الضبط بهذه الامور، فیمکن أن یدعی معارضتها لباقی الاخبار المتقدمة [می گوید این روایت، متذکر جذام نشده است. این روایت، اشاره به روایت محمد بن علی است که مجهول بوده و مقدس اردبیلی احتمال داده که محمد بن علی حلبی باشد. می گوید: «هذه الروایة لَم یُذکَر فیه الجذام». شبهه ای که اینجا مطرح می‌شود، این است که اینجا ظاهراً شیخ سهو بزرگی کرده است؛ چون در روایت محمد بن علی جذام ذکر شده و ایشان می فرماید جذام ذکر نشده است.

بعد می فرماید چون این روایت در مقام تحدید است، معارض با روایاتی است که جذام را ذکر کرده است. ولی اولاً در مقام تحدید بودن این، محل کلام است و ثانیاً اگر مقام تحدید باشد، با مفهوم حصر و تحدید معارضه دارد؛ یعنی مقام تحدید است، مقام بیان ضابطه است، مقام بیان حصر احداث است و این مفهوم دارد؛ یعنی غیر اینها جزء احداث سنه نیستند و در روایات دیگر، جذام آمده است. شبهه این است که اگر در مقام تحدید و دارای مفهوم باشد، تعارضی ندارند، تعارضشان تعارض مطلق و مقید است. مفهوم این می گوید غیر از جنون و برص و قرن بر مبنای ایشان، ما دیگر حدث السنه ای نداریم. آن مفهوم می گوید نداریم، آن روایت می گوید جذام هم جزء احداث السنة است، کأنه گفته: لیس احداث السنة الا آن سه امر و روایت دیگر گفته است جذام هم هست. این مفهوم حصر، اطلاقش تقیید می شود.

بعد می گوید:] و من هنا استشكل المحقق الأردبيلي في الجذام [چون روایت جذام نبوده، محقق اردبیلی اشکال کرده است، اما اشکال محقق اردبیلی به دلیلِ نبودن روایت نیست، بلکه به دلیل اشکالی که شهید در مسالک مطرح کرده است که به محض این که جذام در عبد یا جاریه ای آمد، آزاد می شود. جذام از عیوبی است که به محض تحقّقش حریت می آید. وقتی حریت می آید، چطور این را از احداث السنة دانسته تا خیار و حق فسخ داشته باشد؟ اشکال مقدس اردبیلی این است که کیف یکون الجذام من الاحداث التی توجب خیار رد و فسخ را با این که جذام به محض پیدایشش، عبد منعتق می شود؟ وقتی آزاد شد، رد کردن به چه معنا است؟ چه چیزی را رد کند؟ آزاد می شود و رد کردن دیگر معنا ندارد یا ارش بگیرد. اشکال او در جذام، از این جهت بوده، نه از این جهت که جذام در روایت نیامده است.]

و ليس التعارض من باب المطلق و المقيد كما ذكره في الحدائق ردّاً على الأردبيلي رحمه الله [می گوید نمی شود بگوییم چون با «واو» است، مطلق و مقید است. بلکه یک مفهوم است که اطلاق دارد و با روایاتی که جذام را ذکر کرده، تقیید می خورد. اگر معارضه را بپذیریم، تقیید می شود.]

إلا أن يريد أنّ التعارض يشبه تعارض المطلق و المقيد»،[7] مگر این که بگوید شبه تعارض است.

«و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

------------

[1]. وسائِل الشیعة 18: 98، کتاب التجارة، ابواب احکام العیوب، باب 1، حدیث 1.

[2]. وسائِل الشیعة 18: 101، کتاب التجارة، ابواب احکام العیوب، باب 3، حدیث 1.

[3]. وسائِل الشیعة 18: 98، کتاب التجارة، ابواب احکام العیوب، باب 2، حدیث 1.

[4]. وسائِل الشیعة 18: 99، کتاب التجارة، ابواب احکام العیوب، باب 2، حدیث 2.

[5]. وسائِل الشیعة 18: 99، کتاب التجارة، ابواب احکام العیوب، باب 2، حدیث 3.

[6]. وسائِل الشیعة 18: 100، کتاب التجارة، ابواب احکام العیوب، باب 2، حدیث 4.

[7]. کتاب المکاسب 5: 384 و 385.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org