Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: استدلال به موثقه ی عمار بر رکنیت قیام در حال تکبیرة الاحرام
استدلال به موثقه ی عمار بر رکنیت قیام در حال تکبیرة الاحرام
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب الصّلاة - الخلل
درس 23
تاریخ: 1396/10/20

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم

«استدلال به موثقه ی عمار بر رکنیت قیام در حال تکبیرة الاحرام»

آیا قیام در حال تکبیرة الاحرام رکن است یا رکن نیست؟ و روایتی که ممکن است به آن استدلال بشود، موثّقه عمار است که می گوید: عن عمّار، في حديثٍ قال: سألت أبا عبد الله (علیه السّلام): عن رجل وجبت عليه صلاةٌ من قعودٍ فنسي، حتى قام و افتتح الصّلاة و هو قائمٌ، ثمّ ذكر؟ قال: «يقعدُ و يفتتح الصّلاة و هو قاعدٌ، و لا يعتدّ بافتتاحه الصّلاة و هو قائمٌ، و كذلك إن وجبت عليه الصّلاة من قيامٍ فنسي حتى افتتح الصّلاة و هو قاعدٌ، فعليه أن يقطع صلاتَه و يقوم فيفتتح الصّلاة و هو قائمٌ،و لا يقتدی [می گوید در مصدر دارد: و لا یعتدی. اگر یقتدی هم باشد همان است، ولی یعتدی روشن تر است. یقتدی؛ یعنی دنباله اش را می گیرد.] بافتتاحه و هو قاعدٌ».[1]

در اینجا در دو امر بحث است: اوّل این که اشکالی در دلالت این روایت بر بطلان صلات است، اگر تکبیرة الاحرام را در حال ایستادن نگفته این دلالت می کند، بلکه سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه) در کتاب الخلل می فرماید نصّ در این بطلان است.

لکن اگر این حدیث مخصوص به نسیان است، می گوید نسیَ این که باید بایستد و از باب نسیان نشسته تکبیرة الاحرام گفت، فرمود بلند می شود ایستاده می گوید و به آن تکبیرة الاحرام در حال قعودش اعتنا نمی کند. اگر شما معنای رکنیّت را نقصان عن نسیانٍ بدانید و بگویید رکن آن است که ناقص است، عن نسیانٍ نقصان دارد، ولی این نقصان عن جهلٍ را شامل نمی شود. رکنیّت اصلاً به نقصان عن نسیان است و همین طور در حدیث لاتعاد هم بگویید لاتعاد هم اختصاص به نسیان دارد و شامل غیر نسیان نمی شود. حدیث رفع را هم بگویید فقط مؤاخذه را برمی دارد، در صورتی که از راه غیر نسیان، افتتح صلاتَه و هو قاعدٌ باید بگوییم قاعد باطل است؛ چون شرط نیامده و وقتی شرط نیامده، ولو عن جهل باشد، مأتیّ به با مأمورٌبه، موافقتی ندارند. باید بگوییم آنجا باطل است و باید بعد بلند بشود و الله اکبر بگوید. اما اگر گفتیم حدیث لاتعاد شامل جهل هم می شود، مستثنی منه لا تعاد می گوید لا تعاد الصّلاة الا از این چند تا. بنابر این، اگر تکبیرة الاحرام را عن جهل نشسته گفت، نمازش یکون صحیحاً و لاتعاد شامل آن می شود. اگر هم گفتید لاتعاد شامل آن نمی شود، اما حدیث رفع شامل آن؛ چون حدیث رفع، همه آثار را برمی دارد؛ یعنی حدیث رفع شرطیّة القیام در حال تکبیرة الاحرام را برمی دارد و وقتی برداشت، نتیجه آن این می شود که صلاتش تکون صحیحةً. اگر شما حکم را اختصاص به نقض نسیانی دادید - گفتیم که در روایت آمده اگر نقض شد، دوباره می آورد، اما شامل جهل نمی شود و باید بگویید صلاتش باطل است- حدیث لاتعاد را هم گفتیم اختصاص به نسیان دارد و شامل جهل و غیر جهل نمی شود، حدیث رفع هم اختصاص به مؤاخذه دارد، مقتضای قاعده هم این است که اگر عن جهل هم قیام و هم تکبیرة الاحرام را نیاورد، این صلاتش تکون باطلة، اما اگر حدیث لاتعاد را اعم بدانیم، مستثنی منه می گوید لا تعاد الصّلاة از عدم قیام در حال تکبیرة الاحرام، بنابر این، اگر تکبیرة الاحرام عن جهل نشسته بود، نمازش درست است و بلند می شود حمد و سوره اش را می خواند. اگر حدیث لاتعاد را هم ناتمام بدانیم، حدیث رفع همه چیز را برمی دارد؛ یعنی شرطیّة القیام برای تکبیرة الاحرام را برمی دارد، اگر جهلاً قیام را نیاورد و مسأله را نمی دانست و عن جهل قصوری، نشسته تکبیر گفت، تکبیرش درست است؛ چون لا تعاد الصّلاة، یعنی نمازش درست است؛ بلند می شود حمد و سوره می خواند. اگر اختصاص حدیث لاتعاد را به نسیان دادیم و گفتم حدیث رفع هم شامل مؤاخذه می شود و رکنیّت هم مربوط به نسیان است، بنابر این، در غیر نسیان قیام، تکون الصّلاة باطلةً، می شود مطابق با نسیانش که در آن روایت آمده است. اما اگر عمومیّت در حدیث لاتعاد یا در حدیث رفع یا هر دو گفتیم، اینجا بطلان نمی آید، بلکه یکون صحیحاً. این قیام در تکبیر در حال قعود، مع الجهل بشرطیّة القیام یکون صحیحاً. پس این حدیث اختصاص به نسیان و غیر نسیان دارد یا اگر بخواهیم بگوییم نماز درست است، باید سراغ عموم حدیث لاتعاد برویم یا به سراغ حدیث رفع برویم. اگر آنها اختصاص داشته باشند، قاعده این است که عدم قیام حال سجده از باب جهل، تکون الصّلاة باطلة.

چون قواعد، اقتضای بطلان می کنند؛ برای این که مأتیّ به با مأمورٌبه موافقت ندارد. بنابر این، ولو این تکبیرش را عن جهل در حال قعود گفت، باید رها کند و بلند شود و تکبیر را در حال قیام بگوید.

«احتمالات ثبوتی و استظهار اثباتی در حدیث لا تعاد»

امر دیگر، درباره احتمالات ثبوتی و بعد، استظهار اثباتی در این حدیث است. این که آیا می توانیم یکی از این احتمالات را از این روایت استظهار کنیم یا نه؟ و آیا قیام در حال تکبیرة الاحرام رکن است یا شرط برای تکبیرة الاحرام یا شرط صلات است؟

در اینجا چهار احتمال وجود دارد: یکی این که این قیام در حال تکبیرة الاحرام، شرط صلات باشد و یکی از شرایط صلات، طمأنینه است و یکی دیگر از شرایط صلات قیام در حال تکبیرة الاحرام است. احتمال دوّم این است که این قیام، شرط و رکن برای تکبیرة الاحرام باشد. اوّلی هم همین طور است که بگوییم شرط و رکن است. احتمال سوّم این است که بگوییم قیام شرط نیست و آن چیزی که جزء صلات است، تکبیرة الاحرام با تقیّد به قیام در حال اوست، و علی نحو وحدت، نه تعدّد؛ یک امر است و آن یک امر هم تقیّد است. این تکبیرة الاحرام مع التقیّد، نه تکبیرة الاحرام بقید که قید بر تکبیرة الاحرام اضافه باشد، بلکه آن چیزی که جزء است، تکبیرة الاحرام با تقیّد به قیام در حال تکبیرة الاحرام است، علی نحو وحدت و خاص.

فرق بین این دو قسم که بگوییم قیام، شرط تکبیرة الاحرام است یا بگوییم تکبیرة الاحرام با تقیّد، جزء است، این است که اگر کسی تکبیرة الاحرام را گفت و قیام نداشت، گفته می شود صلاتش باطل است؛ چون تکبیرة الاحرام دارد، ولی شرطش را ندارد. بطلان تکبیرة الاحرام از ناحیه شرط است. اما اگر گفتید تکبیرة الاحرام مع التّقیّد به نحو وحدت در کثرت، اینجا اگر تکبیر را بدون قیام در آن حال گفت، بطلان مستند به عدم تکبیر و عدم جزء است؛ چون تکبیر کاره ای نبود، بلکه تکبیر مع التقیّد جزء بود. این از باب عدم جزء است، جزء نیامد؛ یعنی تکبیری که جزء بود، نیامد، نه این که تکبیر آمد و قیدش نیامد؛ چون تکبیر جزء نبود، بلکه تکبیر مع الوحدة بود که نیامده است.

احتمال چهارم، اصلاً قیام در حال تکبیرة الاحرام شرط افتتاح است. افتتاح الصّلاة باید در حال قیام باشد، اگر می گویید تکبیرة الافتتاح، معنایش این نیست که تکبیر، افتتاح است، بلکه تکبیری است که به الافتتاح، مثل لبّیکی که بها یحصل الاحرام. تلبیه خودش احرام نیست، بلکه با تلبیه احرام حاصل می شود؛ یعنی یک سری چیزها بر این ملبّی و بر این حاج، حرام می شود، بحرمة نفسیّة. در اینجا هم مثل این که افتتاح صلات، یک امر بسته ای است، در یک کیف گذاشته شده که قفل رمزی دارد، هیچ کس رمزش را نمی داند، جز تکبیر، افتتاح با تکبیر. بنابر این، معنای تکبیرة الاحرام این است؛ یعنی تکبیری که به یحصل الافتتاح. وقتی تکبیر گفت و نماز افتتاح شد، افتتاح یحصل بالتکبیر و تکبیر می شود تکبیرة الاحرام؛ یعنی با این تکبیر، قطع صلات حرام می شود؛ چون قطع صلات واجب، یکون حراماً. حرام می شود وضعاً، بلکه تکلیفاً، اگر به قبله پشت کند؛ چون پشت کردن به قبله، باطل کردن صلات است. برخی چیزها هم وضعاً حرمت وضعیّه دارند. این که می گویند تکبیرة الاحرام، یعنی تکبیری که به یحصل الاحرام، نه این که تکبیر خودش احرام است.

«طرح سؤال و اشکال و پاسخ آن از طرف استاد»

گفته نشود که این احتمال، معارض است و دلیل بر خلافش وجود دارد و لذا نمی توانیم بگوییم قیام برای افتتاح است. افتتاح الصّلاة باید با تکبیر باشد؛ در حالی که قائم است. اینها هم شرط افتتاح است و افتتاح در حال قیام با تکبیرة الاحرام است؛ چون تکبیر خودش جزء نماز نیست، به یُفتتح، نماز با این باز می شود، در حالی که ما روایت داریم که صلات اوّلها التّکبیر و آخرها التّسلیم. وقتی اوّلش تکبیر است، نمی شود بگوییم با تکبیر افتتاح حاصل می شود؛ چون معنای آن این است که هنوز وارد صلات نشده و هنوز نمازی نیست. پس این احتمال که بگوییم مراد از شرطیّة القیام، شرطیّة القیام است، برای افتتاح صلات و مراد از تکبیرة الافتتاح، تکبیرة الاحرام است؛ یعنی تکبیری که به یفتتح الصّلاة، به یحرم اشیایی بر مکلّف، این با آن چیزی که می گوید «اوّلها التّکبیر» منافات دارد.

این سؤال و اشکال یک جواب نقضی دارد و یک جواب حلی، اما جواب نقضی این است که شما که می فرمایید تکبیرة الاحرام جزء برای نماز است، وقتی که می گویید «الله»، نماز است یا نه؟ وارد نماز شده یا نه؟ در حالی که وارد نماز نشده، پس چطور می گویید تکبیر جزء نماز است؟ «الله» خارج و قبل از نماز است، با «هاء» الله، نماز تمام می شود؛ در حالی که شما می گویید تا گفت «الله»، بعدش می خواهد بگوید «اکبر»، این هم جزء نماز نیست، پس شما چطور می گویید کل تکبیر جزء نماز است؟ کل تکبیر بعد از تمامیت، جزء نماز است، ولی قبل از تمامیّت، جزء نماز نیست؛ در حالی که همان وقت که الله را گفت، نماز است و می خواهد اکبر را بگوید، قطعش یکون حراماً، پس این جزء نماز است.

اما جواب حلّی این است که این تکبیری که به یفتتح الصّلاة، جزء ماهیّت صلات نیست، لکن وقتی در مصداق خارجی اش محقّق می شود، پس از آن که تکبیرة الاحرام را گفت، می شود جزء صلات. قبل از آن صلاتی نیست و این خارج از صلات است، صلات را می خواهد شروع کند. وقتی که تحقّق پیدا کرد، می شود جزء صلات، بعد از تحقّق می شود جزء صلات. سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه) می فرماید مثل تکبیرات افتتاحیه سبعه که قبل از صلاتند، نه داخل صلات، ولی ایشان می فرماید بعد از آن که تکبیرة الاحرام گفته شد، همه اینها جزء مصداق صلات می شوند. شبیه لبّیک که خارج از احرام است، اما وقتی لبّیک را گفت، جزء احرام می شود و می توانید بگویید احرام است و احرام می شود.

از این احتمالات، کدام ظاهر روایت است؟ موثّقه عمار، قیام در حال تکبیر را شرط چه چیزی می داند؟ یک احتمال این است که شرط الصّلاة باشد، اصلاً شرط است در نماز که تکبیرش در حال قیام باشد. احتمال دوّم این است که شرط خود تکبیرة الاحرام است و تکبیرة الاحرام وقتی صحیح است که قیام داشته باشد. احتمال سوّم این است که یک امر مقیَّد باشد و اصلاً حاصل نشده باشد. احتمال چهارم هم تکبیرة الافتتاح است.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سیّدنا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»
---------------------
[1]. وسائل الشیعة 5: 503، کتاب الصلاة، ابواب القیام، باب 13، حدیث 1.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org