Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: استدلال به روایات در رکنیت قیام
استدلال به روایات در رکنیت قیام
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب الصّلاة - الخلل
درس 22
تاریخ: 1396/10/19

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم

«استدلال به روایات در رکنیت قیام»

بحث در رکنیّت قیام است که به صحیحه زراره استدلال شده است: محمّد بن علي بن الحسين، بإسناده عن زرارة قال : قال أبو جعفر (علیه السّلام) في حديث : «و قم منتصبا فإن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: من لم يقم صلبه فلا صلاة له».[1] شبیه این روایت از ابی بصیر آمده است: «عن أبي المغرا، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله (علیه السّلام) قال: «قال أمير المؤمنين (علیه السّلام): مَن لم یُقِم صُلبَه فی الصّلاة فلا صلاة له».[2]
کیفیّت استدلال بر رکنیت قیام این است که در این روایات می گوید اگر نایستد، نماز ندارد؛ چه عمداً قیام نکند و چه سهواً قیام نکند. کسی که در حال قیام نباشد، صلاتش درست نیست و معنای رکنیّت همین است که نقصانش عمداً و سهواً موجب بطلان صلات باشد و این روایت حاکم بر حدیث لاتعاد است؛ یعنی بر مستثنی منه حدیث لا تعاد که می‌گوید: «لا تعاد الصّلاة الا من خمس» که یکی از آنها قیام است، لا تعاد الصّلاة من شیءٍ که یکی از آنها صلات است، حاکم بر آن است؛ چون حدیث لا تعاد می گوید لا تعاد الصّلاة، این می گوید لیس بصلاة، پس اصلاً نوبت به لاتعاد نمی رسد.

«پاسخ استاد به استدلال از روایات در رکنیت قیام»

جوابی که از این استدلال داده می شود، این است که در این «مَن لم یُقِم صُلبَه فلا صلاة له» دو احتمال وجود دارد:

1. این که لا صلاة له به اعتبار این که نمازش باطل است، نفی صلات به اعتبار بطلان است. مصحح ادّعا بطلان است؛ چون لا صلاة له به حسب حقیقت نیست و صلات انجام گرفته است، بلکه لا صلاة له، ادّعاست؛ مثل «لا شکّ لکثیر الشّکّ» یا «الفقّاع خمرٌ استصغره الناس» یا «الطّواف بالبیت صلاة»[3] باب ادّعا هستند. احتمال دارد این ادعا به اعتبار نفی صحّت و بطلان باشد که در آن صورت، دلیل بر رکنیّت می شود، اگر نایستد نمازش باطل است و درست نیست و مستثنی منه لاتعاد نمی تواند اینجا کاری انجام بدهد.

2. این‌که لا صلاة، نفی کمال باشد؛ یعنی نماز کامل نیست، نماز مرغوبٌ فیه نیست؛ مثل «لا صلاة لجار المسجد الا فی مسجده»،[4] اوّلی مثل «لا صلاة الا بطهور»[5] است و دومی مثل «لا صلاة لجار المسجد فی المسجد» و این احتمال دوّم مقدّم و ظاهر است و حدیث باید حمل بر احتمال دوّم بشود؛ چون این حدیث ظهور در بطلان دارد، علی فرض این که «مَن لم یُقِم صُلبَه فلا صلاة له» ظهور دارد و از باب ادّعاست. می گوییم این ادّعا به اعتبار نفی صحّت و به اعتبار بطلان است؛ یعنی بیش از ظهور، چیز دیگری نیست، نصّ که نیست صریح که نیست، بلکه ظهور در این معنا دارد و ظاهر در بطلان است؛ زیرا مصحّح ادّعا همان بطلان و نفی صحّت است و نفی صلات به اعتبار آن است.

اما در ذیل حدیث لاتعاد، نصّ است و صراحت دارد در این که نقض آن موجب بطلان نمی شود. اگر قیام را نقض کرد، موجب بطلان نمی شود. در ذیل صحیحه آمده است: «القراءة سنّةٌ و التّشهّد سنّةٌ فلا تنقض السّنّةُ الفريضةَ». سنت فریضه را نقض نمی کند. بنابر این، اگر قرائت در صلات نبود، صلات باطل نمی شود. قرائت که نبود، بخشی از قیام نیست، یا در این قیام تکبیرة الاحرام را گفته، ولی قرائت را نگفته و از تکبیرة الاحرام به رکوع رفته. این قیام را ترک کرده، ولو ترک قیام به ترک قرائت باشد. این می گوید وقتی قرائت ترک شد، نماز باطل نمی شود. ترک القراءة به این است که قرائت را نخواند. قرائت را که نمی خواند، پس قیام تحقّق نمی یابد. پس وقتی قرائت را ترک کرد، قیام را هم ترک کرده است و این می گوید: «فلا تنقض السّنّةُ الفريضةَ»، این سنت فریضه را باطل نمی کند. این صریح یا کالصّریح در این است که نقض قیام موجب بطلان صلات نمی شود و از آن ظاهر به وسیله این نصّ، رفع ید می کنیم. می گوییم درست است که بگویید احتمالش در نفی صحّت ظاهر است و ظاهر، در نفی صحّت است و نفی کمال دلیل می خواهد، ولی چیزی بیش از ظهور نیست و از آن ظهور با نصّ ذیل حدیث لاتعاد، رفع ید می شود، نتیجه آن این است که قیام از ارکان نیست و آن «مَن لم یُقِم صُلبَه فلا صلاة له» حمل می شود بر این که «مَن لم یُقِم صُلبَه فلا صلاة کاملة». حمل بر کمال می شود؛ مثل «لا صلاة لجار المسجد الا فی مسجده» پس دلیلی بر رکنیّت قیام به طور مطلق نداریم، نه تمسّک به این که قیام فریضه است و چون فریضة الله است، فلا تنقض السّنّةُ الفريضةَ، الفریضة تنقض الفریضة؛ یعنی موجب بطلانش می شود. چه این طور استدلال کنید و چه با این حدیث با این لسان، استدلال کنید که صحیحه زراره و روایت ابی بصیر است، استدلال به هیچ کدام از اینها تمام نیست و دلیلی بر رکنیّت قیام وجود ندارد.

«ادعای اجماع بر رکنیت قیام مقارن با تکبیرة الاحرام و قیام متصل به رکوع»

بحث دیگر این است که اگر چه رکنیّت قیام ثابت نشد، اما بر رکنیت قیام مقارن با تکبیرة الاحرام و قیام متّصل به رکوع ادّعای اجماع شده است؛ به طوری که ولو سهواً آورده نشدند، نماز یکون باطلاً. قدر متیقّن از معنای رکنیّت این است.

با قطع نظر از اجماع می خواهیم بحث کنیم که آیا دلیل بر رکنیّت داریم یا خیر، تا بعد به سراغ اجماع برویم.

«استدلال به موثقه عمار در قیام مقارن با تکبیرة الاحرام»

اما نسبت به قیام در حال تکبیرة الاحرام در موثّقه عمّار آمده است: عن عمّار، في حديثٍ قال: سألت أبا عبد الله (علیه السّلام) عن رجلٍ وجبت عليه صلاةٌ من قعودٍ فنسي، حتى قام و افتتح الصّلاة و هو قائمٌ. یادش رفت که وظیفه اش ایستادن است و در حال ایستادن تکبیرة الاحرام گفت. ثمّ ذكر؟ بعد یادش آمد. قال: «يقعدُ و يفتتح الصّلاة و هو قاعدٌ، [می نشیند و دوباره تکبیر می گوید؛ یعنی تکبیر اوّلی کافی نیست] و لا يعتدّ بافتتاحه الصّلاة و هو قائمٌ، و كذلك إن وجبت عليه الصّلاة من قيامٍ [نماز قائم بر آن واجب بوده] فنسي حتى افتتح الصّلاة و هو قاعدٌ، [آنجا نشسته بود و ایستاده تکبیر گفت، و اینجا وظیفه اش ایستادن بود، اما نشسته تکبیر گفت] فعليه أن يقطع صلاتَه و يقوم فيفتتح الصّلاة و هو قائمٌ، و لا يقتدي [که در اصل، یعتدی است] بافتتاحه و هو قاعدٌ».[6] این قطعاً دلالت بر بطلان صلات با ترک قیام در حال تکبیرة الاحرام می کند و می فهماند اگر قیام در حال تکبیرة الاحرام نسیاناً ترک شد، تقع الصّلاة باطلة و معنای رکن همین است که نقض نسیانی او موجب بطلان است و نقض عمدی او واضح است که موجب بطلان است.

«احتمالات وارده در قیام مقارن با تکبیرة الاحرام»

در اینجا راجع به قیام در حال تکبیرة الاحرام، ثبوتاً چندین احتمال وجود دارد: یکی این که قیام در حال تکبیرة الاحرام شرط صلات است. در صلات شرط شده که تکبیرش در حال قیام باشد. شرط برای صلات است، نه شرط تکبیرة الاحرام؛ به طوری که اگر این قیام در حال رکوع نبود، شرط صلات نیست، فلذا باطل است، مشروط، خود صلات است، نه تکبیرة الاحرام.

احتمال دوّم این است که این شرط برای تکبیرة الاحرام باشد؛ به شکلی که اگر قیام در حال رکوع نبود، شرط تکبیرة الاحرام از بین می‌رود. مشروطش هم باطل می شود. احتمال سوّم این است که تکبیرة الاحرام مقیداً به قیام در حال تکبیر، متقیّداً به نحو وحدت مطلوب، جزء صلات است. تکبیرة الاحرام بما هی تکبیرة الاحرام، جزء صلات نیست یا قیام در حال تکبیرة الاحرام هم، نه جزء است و نه شرط چیزی است، بلکه تکبیرة الاحرام مقید به این است که در حال قیام باشد، واجب است و آن هم به نحو تقیّد و وحدت مطلوب؛ بطوری که اگر تکبیر را گفت، ولی در حال قیام نبود، تکبیرة الاحرام نیامده یا در حال قیام بود و تکبیرة الاحرام را نگفت، باز هم تکبیرة الاحرام نیامده.

احتمال چهارم این است که - ظاهراً سیدنا الاستاذ از مرحوم شیخ استاد خودش گرفته باشد - اصلاً در حال قیام بودن، شرط تکبیرة الاحرام بودن نیست، بلکه شرط افتتاح صلات است. افتتاح صلات و باز کردن نماز، مثل یک سفره بسته است و یک نوار پیچیده شده است که باز کردنش به تکبیرة الاحرام است. بگوییم قیام در حال تکبیرة الاحرام، شرط افتتاح صلات است. اگر می گوییم تکبیرة الاحرام، تکبیرة الافتتاح است؛ یعنی تکبیری که به یفتتح الصّلاة، تکبیری که به یحرم اشیایی در صلات؛ مثلاً بحث حرام می شود به حرمت تکلیفیّه، یا قهقهه و تکلم حرام است به حرمت وضعیه، ترک جزء حرام است به حرمت وضعیّه. بگوییم قیام در حال تکبیرة الاحرام شرط افتتاح است، یفتتح الصّلاة بتکبیرة الاحرام، لکن شرط این افتتاح این است که در حال قیام باشد. معنای تکبیرة الاحرام هم همین است؛ نه این که خود تکبیر افتتاح است، نه این که خود تکبیر احرام است. شبیه لبّیک در باب حج است که بالتّلبیة محرَّمات محقّق می شود، محرَّم می شود، با تلبیه محرَّم می شود و این سبب برای آن است. اگر این احتمال را دادیم، فرقش با آن سه احتمال این است که اگر «الله» را نشسته گفت و «اکبر» را در حال ایستادن یا بلند شدن گفت؛ به طوری که «راء» الله اکبر در حال قیام بود، یقع صحیحاً؛ چون افتتاح به تکبیرة الاحرام است و تا تکبیرة الاحرام تمام نشود، افتتاح حاصل نمی‌شود. اینجا هم این شخص شرط برای افتتاح است. بنابر این، اگر نشسته «الله» را گفت و بلند شد به دنبالش گفت «اکبر»، افتتاح محقّق شده و در حال قیام هم محقّق شده؛ چون افتتاح به کل الله اکبر نیست، بلکه افتتاح با الله اکبر است؛ یعنی با تمام شدن الله اکبر، مسبّبش، یعنی افتتاح، محقّق می شود؛ چون الله اکبر سبب افتتاح صلات است و مانعی ندارد که بعضی از اجزای تکبیر در حال قیام نباشد، بلکه افتتاح حاصل می شود با آن یک مقدارش که در حال افتتاح باشد. این احتمال، این نتیجه را خواهد داد که بگوییم برای حال افتتاح شرط است.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سیّدنا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»

------------------------
[1]. وسائل الشیعة 5: 488، کتاب الصلاة، ابواب القیام، باب 2، حدیث 1.
[2]. وسائل الشیعة 5: 489، کتاب الصلاة، ابواب القیام، باب 2، حدیث 2.
[3]. عوالی الئالی 1: 214.
[4]. وسائل الشیعة 5: 194، کتاب الصلاة، ابواب احکام المسجد، باب 2، حدیث 1.
[5]. عوالی اللئالی 3: 8.
[6]. وسائل الشیعة 5: 503، کتاب الصلاة، ابواب القیام، باب 13، حدیث 1.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org