Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: 2ـ ساده زيستي

2ـ ساده زيستي

آيـة الله صانعي كه در خانواده‌اي آكنده از صفا و صميميت، تديّن و تقوي و به دور از تشريفات ظاهري و ساده تربيت شد و در اين محيط تحت تأثير رفتار و كردار و گفتار پدر راز و رمز سعادت و خوشبختي و موفقيت را، در مفاهيم عبادت، انسانيت، اخلاق و قناعت يافت. ايشان تربيت‌هاي اخلاقي و اجتماعي پدر را مايه‌ي فخر و مباهات خود دانسته و آن رفتارهاي نيک را بدين گونه توصيف مي‌کند:

... مرحوم والد ما دقّت زيادي داشتند در خصوصيّات اخلاقي و تربيتي ما؛ چه در محل و چه در اصفهان و حتي زماني که به قم آمده بوديم باز هم ايشان اين دقّت‌ها را نسبت به ما داشت.

من به ياد دارم يک بار در محل وقتي استکان چاي را برداشتم تا چايي بخورم، ايشان فرمود: با استکان چايي نخور؛ چون اين طور چايي خوردن، چايي خوردن متکبران و خوانين است. البته در آن زمان اين مطلب مصداق داشت و آنهايي که براي خودشان شخصيتي قايل بودند سعي مي‌کردند در نعلبکي چايي نخورند و حالا البته ديگر اين رسم از بين رفته است.

به ياد دارم که ما براي شام به جايي دعوت شده بوديم و البته هيچ وقت مرحوم والد ما را بدون دعوت به جايي نمي­برد و اگر جايي اصرار مي­کردند ما هم مي­رفتيم. در يکي از اين دعوتي­ها غذا خوردنم طول کشيد و ايشان پاي ما را فشار دادند و ما ­فهميديم که يعني ديگر نخوريم. با اين که عقب نشستيم، بعداً که به منزل آمديم گفتم: شما پايمان را فشار داديد، ما هنوز سير نشده بوديم. گفت: شما خوب بود سريع‌تر غذا مي­خورديد که زودتر سير شويد؛ چون اين طور که شما غذا مي­خوريد، آنهايي که آنجا نشسته­اند مي­گويند: اين آخوندها و بچه‌هايشان چقدر پرخورند و اين براي روحانيت مطلوب نيست. در همان حالت، بلافاصله به ايشان گفتم: چرا خودتان آخر از همه سر سفره عقب مي­نشينيد؟ خوب است که خودتان هم زودتر بخوريد و عقب بنشينيد. ايشان گفتند: سرّش اين است که آن آقايان و مهمانان به من احترام مي­گذارند و براي من شخصيتي قايلند و از آداب سفره اين است که آن کسي که به او احترام مي­گذارند آخر از همه از سفره عقب بنشيند و اگر افرادي مي­خواهند غذا بخورند خجالت نکشند. آنها با عقب رفتن من نمي­توانند غذا بخورند و اين خلاف ادب است و بايد در سفره مراعات شود. ...

باز از دقّت­هاي ايشان، زماني که در قم رسائل شروع کرديم، تابستان آن سال به اصفهان رفتيم، مرحوم والد به ما گفت: برويد پاي درس آشيخ حسن عالمي، ـ ايشان در مدرسه جدّه بزرگ شرح لمعه مي­فرمود و نماز جماعت را هم آنجا برگزار مي­کرد. خيلي انسان بزرگواري بود ـ گفتيم: آقا؛ ما اين دروس را خوانده­ايم. گفت: مي­دانم خوانده­ايد، برويد آنجا بنشينيد و از انفاس قدسية ايشان استفاده نماييد. او يک آدم ساده­اي نيست، نمي­گويم برويد مطلب درسي بياموزيد که البته آن را هم اگر ندانستيد ياد بگيريد، اما همين قدر که پاي درس و صحبت ايشان بنشينيد، رفتار او شما را انسان بار مي­آورد.[1]

به هر حال اين شخصيت با اين مربي و تربيت‌ها، وقتي طلبه شد دوران تحصيلي‌اش را با خوراك و پوشاك ساده و قناعت گذراند و همين طور سالياني را كه در قم به تحصيل و تدريس و فعاليت‌هاي ديگر اشتغال داشت در خانه‌ي استيجاري زندگي كرد و زماني هم كه خانه‌اش به عنوان « بيت مرجعيت » به روي همه گشوده شد همان سادگي و بي‌آلايشي ادامه يافت.

اين مرجع عاليقدر نسبت به امور مادی و دنيوی توجّهی ندارد و در مسايل مالی توکل بر خدا مي‌کند و رزق و روزی را به‌دست خدای بی‌نياز می‌داند و به فرموده آيه شريفه: ( لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ) [2]؛ نه برای از دست رفتنش افسوس می خورد و نه برای بدست آمدنش خوشحال است.

ايشان در مورد زندگی مادی خود، به‌خصوص سال‌های طلبگی چنين می‌فرمايد:

... وضع ما خیلی بد بود. فقر و فاقه بر حوزه حاکم بود. بر ما هم بیشتر حاکم بود. در آن ابتدای طلبگی در قم در حجره‌ای که هفت نفر بودیم، دو سیر گوشت می‌گرفتیم با هفت نفر آدم و این دو سیر گوشت را با نخود و لوبیا و این جور چیزها می‌پختیم، آبگوشت را می‌ریختیم و نان را تیلیت می‌کردیم و بعد آن نان آبگوشت را قاتق می‌کردیم؛ یعنی نان را با آن نان آبگوشت می‌خوردیم، علاوه بر این‌که گوشتش را هم قاتق می‌کردیم. پول هم نداشتیم نان بخریم تا سیر شویم. نه ما داشتیم و نه آنها. لذا نانی که می‌خریدیم معتقد بودیم نان‌ها را تکه‌تکه کنیم تا برکت پیدا کند تا سیر شویم. اصلاً چیزی برای ما مطرح نبود، غیر از یک لقمه نان و یک لقمه آبگوشت ... این‌گونه روحانیت زندگی مي‌کردند تا آبروی اسلام را حفظ کنند.

آقای دکتر دینانی، که هم دوره‌ای ما بود و در درس امام هم شرکت می‌کرد، می‌گفت: تمام ما طلبه‌ها گرفتار فقر بودیم، اما اخوان صانعی هم فقر داشتند و هم مسکنت. گفته بود: ما گرفتار فقر بودیم، اما گاهی دستمان به یک جایی می‌رسید، چهار من نان خشکی می‌رفتیم از نجف‌آباد می‌آوردیم، ولی اینها، نه کسی بود که چیزی به آنها بدهد، نه خودشان اهل این بودند که بروند و به یک کسی بگویند چهار شاهی به ما بده. امروز قرض به ما بده تا زندگی ما اداره شود. ... وضع اقتصادی عموم مردم هم بد بود. طلبه‌ها و آخوندها بدتر. وجوهات هم برای حوزه‌ها کم بود و نمی‌توانست آن‌گونه اداره نماید. ... کم‌کم امام آمد وضع حوزه‌ها را عوض کرد. امام آمد ایمان مردم را بالا برد. قبل از امام این‌گونه نبود که دین حاکم تمام زوایای زندگی مردم باشد. اما امام آمد و دین را در تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی مردم وارد کرد ... .

در زمان آیـة الله بروجردی، یک پولی را برده بودم به بیت ایشان، هفتاد تومان را به من پس داده بودند. آمدم در مدرسه فیضیه به رفقا که سه نفر بودند گفتم: این پولی را که به من دادند برای من زیاد است. برای من بیست تومان این پول کفایت می‌کند. بیایید پنجاه تومان دیگر را بین خود تقسیم کنید و پول را به آنها دادم. یک تقیّد این چنینی در ما بود... .

از باب ( وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ [3]) در مدرسه‌ی حقانی سابق که شهید قدوسی و شهید بهشتی آن را اداره می‌کردند، به هر مدرّسی ساعتی پنج تومان می‌دادند، ولی من در آنجا پول نمی‌گرفتم. به آقای قدوسی گفته بودم که من نیازی به پول ندارم. تهران منبر می‌روم و زندگي من اداره می‌شود. با این‌که، در ادامه‌ي تدریس در آن مدرسه به‌عنوان استاد خارج هم بودم، ولی همین مقدار که تدریس می‌کردم خوشحال بودم. آنجا همه‌ی دوستان و شاگردان از ما راضی بودند. بعد از مدتی شهید قدوسی به من فرمود: شما هر هفته به تهران رفت و آمد می‌کنید، بیایید اینجا و جزو کادر رسمی ما قرار بگیرید. هر چه تهران به شما می‌دهند، ما در این مدرسه به شما می‌دهیم. گفتم: شما نمی‌توانید پول یک سالِ تبلیغی تهران رفتنم را به من بدهید. گفت: در سال با احتساب همه‌ی ایام چقدر می‌گیری؟ حساب کردم، گفتم: 250 هزار تومان درآمد سال من از تهران است. گفت: ما حرفی نداریم، به شما این مبلغ را پرداخت می‌کنيم.

ابتدا بدمان نیامد، چون خسته می‌شدم. می‌رفتم تهران، شب برمی‌گشتم. گاهی زمستان‌ها، توی برف می‌رفتیم به مدرسه حقانی، این گالش‌ها را می‌پوشیدیم می‌گفتند: آقای صانعی امروز زنجیر بسته آمده برای مدرسه.

پس از این پیشنهاد، مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که نباید منبرهایمان را ترک کنیم. وانگهی پسندیده نیست انسان 24 ساعت اجیر یک نفر شود؛ برای این که وقتی که اجیر شد، دیگر تمام توجّهش به آن اُجرتی است که صاحب کار می‌دهد. ... آمدیم و گفتیم: ما این کار را نمی‌کنیم و همان کارهای خودمان را از منبر و تدریس ادامه می‌دهیم. ...

در زمان مسؤلیت‌های اجرايي که پس از انقلاب اسلامی از طرف امام به من واگذار شد، نيز یک ریال بابت آنها پول یا حقوق نگرفته‌ام ... .[4]

اين عالم بلند انديش جز عشق به خدا و خدمت به مردم به چيزي ديگر نمي‌انديشد و خانه‌اش هم مهمان سراي افاضل علم و دانش است و هم محل خدمت‌رساني و برآوردن حوايج و رفع مشكلات و جايي كه طلاب و فضلا و طبقات مختلف جامعه مي‌توانند به راحتي با ايشان رابطه مستقيم داشته باشند و مسايل و مشكلات خود را مطرح كنند.

--------------------------------------------------------------------------------

.[1] مصاحبه با حضرت آيــة الله صانعي.

.[2] سوره حديد (57)، آيه 23.

.[3] سوره ضحي (93)، آيه 11.

.[4] مصاحبه با حضرت آيـة الله صانعی.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org