Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: سخنرانى حضرت آيت الله العظمى صانعى در مدرسه فيضيه قم

سخنرانى حضرت آيت الله العظمى صانعى در مدرسه فيضيه قم

بسم الله الرحمن الرحيم

ما به محرم و به عاشوراى ابى عبد اللّه نزديك مى شويم; به اول سال قمرى. ماهى كه شهيد در روز عاشوراى آن همه وسايل نجات را با خودش دارد هم چراغ هدايت است و هم كشتى نجات. و اگر ابى عبداللّه كشتى نجات است بقيه ائمه ـ سلام اللّه عليهم اجمعين ـ هم كشتى نجات اند. مرحوم شيخ جعفر تسترى با استفاده از روايات، بر اين اعتقاداست كه اين كشتى نجاتى است كه در طوفانها خيلى راحت مى تواند آدم را به ساحل برساند و نجات بدهد. پس همه ائمه، كشتى نجات اند، اما اين كشتى نجات (امام حسين) در لجج غامره (گرداب هاى فرورونده) خيلى راحت تر آدم را به ساحل مى رساند و آدم را نجات مى دهد. از طرفى همه ائمه ابواب بهشتند، از رسول اللّه و فاطمه و زهرا گرفته تا همه معصومين، ابواب بهشت هستند ابى عبداللّه هم باب بهشت است درى است از درهاى جنت. اصلا بهشت يك باب دارد به نام باب الحسين كه خيلى توسعه دارد. خيلى افراد را مى تواند به بهشت ببرد و خيلى ها از اين مسير مى توانند وارد بهشت شوند.

امام حسين (عليه السلام) مى تواند هر انسانى را به بهشت ببرد، نه تنها با عزادارى، گريه، يا گرياندن، به سر وسينه زدن، اظهار مصيبت كردن و نه تنها با تعظيم شعائر حسينى، بلكه آدمى با تباكى هم مى تواند وارد بهشت شود. اين وسعت باب ابى عبداللّه(عليه السلام)است، هم كشتى اش با بقيه كشتى ها فرق دارد، هم باب او با بقيه بابها فرق دارد. توسل به او هم از خصوصيتى برخوردار است كه هركسى، به هر نحوى مى تواند به ابى عبد اللّه (عليه السلام) متوسل شود و زمينه نجات خودش را فراهم كند. يادمان باشد كه ريشه عزادارى و تعزيه براى ابى عبداللّه(عليه السلام) با تاريخ بشريت همراه است. يعنى اين مطلب را در داستان حضرت آدم خوانده ايم كه وقتى جبرئيل أسماء خمسه را براى آنها بيان مى كرد وقتى به نام مبارك آقا ابى عبداللّه(عليه السلام) رسيد گفت نمى دانم چرا در اسم پنجم مغموم و مهموم شدم؟ در اين اسم خصوصيتى است كه قلبم را شكست. پس از آن، جبرئيل امين، براى امام روضه خوانى كرد و فرمود: صغيرهم يميته العطش و كبير هم جلده منكمش[1]; كودكانشان از تشنگى به شهادت مى رسند و... اين داستان روزهاى اول خلقت است. پس موضوع عزادارى با خلقت حضرت آدم آغاز مى شود. و متعلق به امروز و ديروز نيست. اما آنچه سيره و روش علما، متشرعين و محبين اهل بيت ـ صلوات اللّه عليهم اجمعين ـ بر آن اساس تنظيم شده; يعنى جمع شدن و عزادارى كردن و تشكيل جلسه و ذكر مسائلى از اسلام، چه به صورت نثر و چه به گونه شعر مربوط به زمان امام صادق و امام رضا (عليهما السلام)است. در تاريخ آمده كه امام هشتم، از اول محرم خندان ديده نمى شد. يا در حالات امام صادق ـ سلام اللّه عليه ـ هم به اين صورت نقل شده است. اين رسم و سنتى است كه ائمه، براى زنده ماندن اسلام، براى تنفر از ظالم و ستمگر ـ هر كه باشد وهر كجا باشد ـ براى اظهار علاقه به مظلوم و عشق به مظلوم، به ما آموخته اند. به گفته شهيد مطهرى (قدس سره) ، گريه براى مظلومين، بخاطر ظلمهايى است كه به آنها شده، و عشق و علاقه به آنها را مى رساند. آدمهاى خوب را دوست مى داريم، چه آدم خوبى بهتر از ابى عبد اللّه(عليه السلام) و چه خوبانى بهتر از ياران ابى عبداللّه «ان الحسين سيد الشهداء وأصحابه سادة الشهداء» ابى عبد اللّه آقاى همه شهدا است و اصحاب او هم آقايان همه شهدا هستند. كدام وجدان بيدارى است كه اين هم جنايت را از بنى اميه ببيند ودلش نشكند؟ انسان دلش براى مظلوم مى شكند و با كسى كه ستم ديده وبه او ظلم شده، اظهار همدردى مى كند. اين حالت، گاهى به صورت گريه تجلى مى كند و گاهى نيز به صورت هاى ديگر بروز مى كند. گاهى هم اختيار از دستش مى رود و اعمال ديگرى مثل عمل حضرت زينب (عليها السلام) انجام مى دهد. (فنطحت جبينها بمقدم المحمل)[2] نه اينكه حضرت زينب (عليها السلام) با ديدن اين فاجعه، متوجه نبود كه سرش را به چوب محمل مى زند، اين از جمله مسائلى است كه بعضى ها آن را نشر داداند. او عالمه غير معلمه بود. او تربيت شده مكتب اميرالمؤمنين ـ سلام اللّه عليهما ـ بود. چگونه ممكن است زنى چون زينب، سر بريده برادر را ببيند و اختيار از دستش نرود؟ او به اين كار افتخار مى كند. وظيفه ما است كه اين عواطف را در اين عصر، در مسير درستش هدايت كنيم و به طور صحيح آن را تحليل كنيم و آن را زنده نگه داريم. بايد با سنت صحيح عاطفه هاى ظلم تيزى و دفاع از مظلوم را در جهان احيا كنيم. گاهى انسان به سرش هم مى زند، در عزادارى ابى عبداللّه پيشانى اش هم ورم مى كند، اينجا ديگر «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» معنا و مفهوم ندارد. وقتى بنده در اثر تأثر در مصيبت حضرت زهرا و يا امام حسين بر پيشانى ام بزنم تا جايى كه متورم شود، خلاف شرع است؟ وقتى عواطف و احساسات و عشق به ابى عبداللّه، همه چيز مرا به فراموشى سپرده ديگر اختيار هم از دست مى رود.

از جنبه فقهى نيز، بحث خاص خودش را مى طلبد و بنده به آن حوزه وارد نمى شوم، بلكه مى خواهم بگويم كه اين يك احساس و عاطفه است. اين علاقه است و نبايد جلوى آن را گرفت. نبايد مانع بروز عواطف شد. بگذاريم اين انسانهاى پاك، آن عواطف پاكشان را ظاهر كنند. اينها بر مى گردد به موضوع بحث كه ابتدا طرح كردم و آن باب ابى عبداللّه است. بگذاريد تباكى كنند، بگذاريد خودشان را شبيه گريه كنندگان كنند. باب ابى عبد اللّه يك باب واسعى است. «من بكى أو ابكى أو تباكى فله الجنه»[3] گريه كردن بر مظلوميت ابى عبد اللّه داراى ثواب است و تباكى نيز به اين معناست كه من خودم را شبيه گريه كنندگان در مى آورم و در مجالس عزادارى سرم را به علت متأثر بودن پايين مى اندازم، اظهار علاقه مى كنم، اظهار عزادارى مى كنم، اين سياست اهل بيت:عليهم السلام است. همان طورى كه امام امت ـ سلام اللّه عليه ـ اشاره فرمودند; اين روش را بايد حفظ كنيم; حفظ اين سنتها، ربطى به مسايل روشنفكرى ندارد. اگر كسى هويت خودش را حفظ نكرد، روشنفكر نيست؟ نبايد سنت و تجدد را مخلوط كرد، بلكه حفظ ارزشهاى دينى و توجه به مسايل و معضلات روز، عين روشنفكرى است. آيا آدمى روشن تر از مام خمينى ـ سلام اللّه عليه ـ سراغ داريد كه در مسايل سياسى و فقه اسلامى با تمام ابعادش، دقت نظر داشته باشد. ايشان زيارت غديريه را - زيارت مفصلى كه امام على النقى خوانده است ـ در نجف اشرف، ايستاده مى خواند، زيارتى كه حدوداً يك ساعت طول مى كشد. همين امام فرمود: عزادارى سنتى را حفظ كنيد، هر چه داريم از محرم و صفر داريم. به عزادارى اهميت بدهيم، منتها بايد ببينيم چه مى گوييم و چه مى شنويم، بايد در منبر، ذكر مصيبت و مداحى ها نكاتى را مورد توجه قرار دهيم كه مورد توجه مخاطبان، مخصوصاً نسل جوان قرار گيرد.

درس هاى حادثه كربلا را بايد فصحا و علما، متفكرين، صاحبان قلم و روشن فكران دانشگاه و حوزه بيان كنند تا مردم بيش از بيش با عظمت عاشورا و شخصيت بى بديل ابى عبداللّه آشنا شوند.

يك روزى در همين مكان مقدس، درسهايى از حادثه كربلا را طرح كردم وبه موضوع وفا، اطمينان و صفا در نهضت عاشورا اشاره كردم.

امروز مى خواهم درسى هاى ديگرى را هم از حادثه كربلا بگيريم. يكى از آنها اين است كه قوام حادثه كربلا به مرد و زن است. زن و مرد، هر دو، حادثه كربلا را خلق كرده اند و در آن نقش داشته اند، يكى به شهادت و ديگرى به اسارت. اگر خدا خواسته كه حسين را شهيد ببيند، زينب، ام كلثوم، سكينه و رباب هم اسراى كربلا هستند و ديگران كه «ان اللّه قد شاء ان يراهن سباياً»[4] و بى جهت نيست كه فرموده اند اگر اسارت زينب نبود، ارزش شهادت ابى عبد اللّه را از بين مى بردند; قدرت تبليغى بنى اميه نمى گذاشت كسى بفهمد كه ابى عبد اللّه شهيد شده. اگر هم كسى مى فهميد، مى گفتند عليه حكومت وقت قيام كرده و به آشوب دست زده است. اما اين زينب و ام كلثوم و اين دختران ابى عبد اللّه هستند كه در طول مسافرت، هر جا سخن گفته اند، عالى ترين و زيباترين راه را براى استفاده از وجدان عقلى و وجدان عاطفى مردم انتخاب كرده اند. خطبه حضرت زينب ـ سلام اللّه عليها ـ در بازار كوفه را بنگريد: «يا اهل الغدر والخطر ياأهل الكوفه اما ترون اى كبد لرسول اللّه افرضتم»[5] ببينيد اين زن چگونه بين عقل و عاطفه را جمع كرده است. چگونه بين عقلانيت و احساسات را جمع كرد است. او مى گويد اى مردم اهل دروغ و نيرنگ! نيرنگ خلاف انسانيت و عقل است. اى اهل دروغ و اهل مكر!... زينب در اينجا از عقلانيت و انسانيت استفاده مى كند: «اىَّ كبد لرسول اللّه افرضتم» مى دانيد چه جگر گوشه اى از پيغمبر را قطعه قطعه كرديد و از بين برديد؟ اين استفاده از عاطفه است. در مجلس يزيد بن معاويه و با استفاده از تاريخ فرياد مى زند: «اَمِنَ العدل يابن الطلقا تخديرك حرائرك وامائك وبنات رسول اللّه سبايا»[6]شما كه ضد انقلاب بوديد، شما كه ضد رسول اللّه بوديد، شما كه ضد بشريت بوديد و اگر لطف جد ما نبود، هنوز در جهالت و وحشى گرى زندگى مى كرديد «انتم الطلقا» «اَمِنَ العدل يابن الطلقا...» اين شعار عدالت طلبى اوست و طرفدارى از حقوق انسانهاست: اى يزيد! توكنيزهاى خودت را پشت پرده برده اى و دختران پيغمبر را در مجلس نامحرم و به عنوان اسير حاضر كرده اى؟ ببينيد چقدر قشنگ بين تاريخ، عقل و عاطفه را جمع مى كند.

در حادثه كربلا مرد و زن و مولى و عبد همراه هم هستند. يكى زهير است و همسرش، ديگرى حبيب بن مظاهر و غلام اوست. حبيب بن مظاهر اسبش را به غلامش داد و گفت به يارى ابى عبد اللّه در كربلا مى رويم. شهر در كنترل بود و مأمورين بنى اميه و عبيد اللّه بن زياد نمى گذاشتند كسى از شهر بيرون برود. چند لحظه اى گذشت، غلام دستى به سر و گردن اسب كشيد و گفت: اى اسب! غصه نخور! اگر آقايم حبيب بن مظاهر نيامد من خودم بر پشت تو سوار مى شوم و براى يارى ابى عبداللّه مى روم اين گفتگو چه هدف و مرامى را نشان مى دهد. اين چه مكتبى است كه ابى عبداللّه بوجود آورده است.

در حادثه كربلا زن و مرد، هر دو هستند. اگر تاريخ را ببينيد درس ديگرى مى آموزيم و آن اينكه زنها در دفن شهدا، مقدم بر مردها هستند. آدميت زنها بقدر آدميت مردهاست. بعضى افراد نا آگاه عصبانى مى شوند. چرا؟ بحث فقهى كه عصبانيت ندارد. ما كه نگفتيم بت بپرستيد، گفتيم آدميت زنها با آدميت مردها بقدر هم ارزش دارد. حتى زنها در دفن شهدا مقدم بودند. پس از واقعه كربلا، طايفه بنى اسد براى دفن شهدا نمى آمدند، زنها گفتند اگر شما مى ترسيد، ما مى رويم دفن مى كنيم و با اين سخن، مردها را تحريك كردند. اين حركت بايد در بينش اسلامى زيربناى فكرى ما باشد، در فقه اسلامى در اخلاق اسلامى در زندگى و برخورد اجتماعى هم بايد زيربنا باشد.

در حادثه كربلا، رباب مى گويد: من زير سايبان نمى روم، چون همسرم در مقابل خورشيد گرم سوزان افتاده بود. مى گويند رباب يك سال در كربلا و در مقابل نور مستقيم خورشيد نشست و عزادارى كرد. بايد اين را بالاى منبرها بگوييم و بعد بگوييم زنها بىوفا هستند! زنها چيزى سرشان نمى شود! بايد دهان اينهايى كه اين حرفها را با آگاهى مى زنند پر از آتش كرد و اگر نا آگاهانه حرف مى زنند، از خدا براى آنها طلب عقل و آگاهى كرد. اين وفاى زن است، كدام وفايى بالاتر از اين مى شود؟ يك سال در مقابل چشمه خورشيد نشست و گفت من از اين جاتكان نمى خورم. زينب(عليها السلام) گفت برايت سايبان درست كنم، گفت سايبان نمى خواهم، بدن ابى عبد اللّه در آفتاب بود، آنوقت شما مى خواهيد براى من سايبان درست كنيد؟ اين يك درس است و بايد در سراسر فقه مطرح بشود نه اين كه فقط بالاى منبر بگوييم و بعد هم يادمان برود. آيا درست است به يك روايتى كه به جعل شبيه تر از واقعيت است و از طريق اماميه هم نقل نشده، استناد كنيم كه پيغمبر فرمود: «اَخِروهن كما اخَّرَهن اللّه» زنها را عقب بيندازيد همانطور كه خدا آنها را عقب انداخته است.

خب، وقتى بگوييم پيغمبر فرموده: «اخروهن... الله» پس با اين تعبير، او قاضى، مرجع تقليد، حاكم و رئيس جمهور نمى تواند بشود. چرا كه خدا آنها را موخر دانسته است! پس مفهوم «المومنون و المومنات والمسلمين و المسلمات، المصدقين و المصدقات» چيست؟ چرا بايد سخن يك شخص عامى را كه مرسل است و روايت او از نظر برادران اهل سنت هم سنديت ندارد و از طريق اماميه نيز نقل نشده پذيرفت. پس چرا در دهه عاشورا از زينب، ام كلثوم و رباب مى گوييم كه آنها چنين كردند و بعد از دهه مى گوييم «اخروهن اللّه» اصلا زنها ارزش ندارند!

درس دوم حادثه كربلا; ابى عبد اللّه (عليه السلام) در حادثه كربلا عملاً حقوق بشر و حقوق حيوانات را هم مراعات كرده. ايشان وقتى به منزل «ذى حسم» رسيد دستور مى دهد كه به سربازان دشمن آب بدهيد، فرمودند اينها تشنه اند، از راه رسيده اند آب به آنها بدهيد. اسبها و مركبهايشان را هم آب بدهيد. بعد فرمود به اين حيوانات زبان بسته، آهسته آهسته آب بدهيد، از راه رسيده اند و زياد گرما ديده اند، اگر يك دفعه آب بخورند ناراحت مى شوند. بگذاريد مركبها آهسته آهسته آب بخورند. شما در كجاى دنيا مى توانيد پيدا مى كنيد كه به دشمن اينگونه نگاه كنند و علاوه بر رعايت حقوق انسانى، حقوق حيوانات را هم مراعات كنند؟!

درس ديگر حادثه عاشورا، شفافيت با همگان است. ابى عبد اللّه(عليه السلام) هيچگاه حيله نكرد و خلاف واقع نفرمود. حرفى را ناگفته براى دوستانش نگذاشت از اول شفاف بر خورد كرد. همه ما بايد در زندگى ما شفاف باشيم. در زندگى خانوادگى، در دوستى ها، در زندگى طلبگى، در حكومت، در سياست، در اقتصاد، همه جا، واقعيت ها را صاف و بدون هيچ پرده پوشى بگوييم، حتى اينكه اين واقعيت براى ما سنگين تمام شود. ابى عبد اللّه(عليه السلام) روز هفتم ذى الحجه بحث را شروع كرد و گفت: «من كان باذلاً فينا محجته فليرتحل معنا فاني راحل مصبحاً غداً انشاء اللّه»[7] من مى خواهم بروم خون دل بدهم، مى خواهم بروم خون قلب بدهم; من عاشق و دلباخته شهادتم. موضوعى كه او مى داند و خدايش. هركسى مى خواهد بيايد، بيايد، خبرى از پست و مقام و رياست نيست; در اين راه شهادت است و كشته شدن. اين شفافيت اول حركتش است. در راه مى رفتند، مردى را ديدند كه از كوفه مى آمد. امام فرمود: در كوفه چه خبر است. گفت : آيا در مقابل اين جمعيت بگويم يا برويم يك جاى ديگر؟ امام فرمود: نه ما چيزى را از اصحابمان پنهان نمى كنيم «السلام عليك يا ابا عبد اللّه وعلى الارواح التي حلت بفنائك » ما چيزى مخفى نداريم. آن مرد گفت: ديدم رجاله ها ريسمان به پاهاى بدون سر مسلم بن عقيل نماينده خاص شما و ميزبانش هانى بن عروه بسته بودند و مى كشيدند. اين گزارش براى يك آدم جنگجو خيلى سنگين است. در آن بوى شكست به مشام مى رسد اما اين خبر شكست را مخفى نمى كند. بعد هم دختر مسلم بن عقيل را خواست و او را نوازش كرد و آهسته آهسته به او فهماند كه پدرش شهيد شده است. به او گفت: من بجاى پدر تو وعلى اكبر بجاى برادر تو.

شب عاشورا فرارسيد، بايد يك لحظه مقايسه كنيم زندگى خودمان را با زندگى ابى عبد اللّه و يك مقدار آن را شبيه زندگى ابى عبداللّه بكنيم. من نمى گويم مى توانيم مثل ابى عبد اللّه بشويم. يك مقدار شبيه او بشويم. يك مقدار شفاف باشيم و مدام پشت پرده حرف نزنيم. خلاف نگوييم و جلوى منكرهاى جامعه را بگيريم. ابى عبد اللّه مى خواست جلوى منكرها را بگيرد. به ياد داشته باشيم كه گرانى و فساد اقتصادى، منكر است فقر و بيچارگى و اعتياد منكر است. بايد جلوى آن را گرفت. ماه محرم است، تلاش كنيم جلوى منكرات را بگيريم. نبايد منكرات را در بد حجابى و بى حجابى و معروف را هم در نماز و روزه خلاصه كرد. اما اينكه بد حجابى و بى حجابى منكر است، شكى نيست، گناه است، ولى منكر، تنها اينها نيستند، فقر، گرانى، اعتياد، كاغذ بازى و... هم منكر است. و بايد آن را مهار كرد.

پس بايد صادق بود و شفاف، همانطور كه ابى عبداللّه در شب عاشورا هم شفاف است. به يارانش فرمود: هر كسى فردا اين جا بماند كشته مى شود. تا ديروز آن طرف انقلاب بوديد فردا ممكن است از خود من هم انقلابى تر شويد. فرمود: هر كسى بماند فردا كشته مى شود; على اصغر و قاسم هم شهيد مى شوند. هر كسى مى خواهد، برود. اين خيلى شفافيت است. يعنى آگاهانه حركت كنيد. اى انسانها واى همه كسانى كه سخن مرا مى شنويد، در زندگى، آگاهانه حركت كنيد. آگاهانه با ديگران برخورد كنيد. استعمار فكرى و حيله به كار نبريم. خلاف شفافيت حرف نزنيم. قدرت ها و حكومتها مى روند و عمر دولتها تمام مى شود، اما حق مى ماند. حسين و شفافيتش مى ماند. امام امت ـ سلام اللّه عليه ـ و ياران حقيقى اش مى مانند «اما الزبد فيذهب جفائاً» گاهى مسائلى مى شنوم كه واقعاً تعجب مى كنم كه چقدر زود انقلاب ما مى خواهد ضربه بخورد ولى بحول و قوه الهى تا بعضى از ياران امام هستند، تا آگاهى هاى مردم هست و تا دموكراسى هست، اينها خيلى نمى توانند به انقلاب ضربه بزنند.

والسلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . بحارالانوار-ج-44ص38

[2] . بحارالانوار-ج45-ص115

[3] . كامل الزيارات - ص210

[4] . بحارالانوار-ج44-ص364

[5] . الاحتجاج-ج2ص29

[6] . الاحتجاج -ج2-ص35

[7] . معالم المدرستين (سيد مرتضى العسكرى)ص61

عنوان بعدی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org