Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: درسهاى عاشورا

درسهاى عاشورا

درسهاى حادثه كربلا را بايد فصحا و علما، متفكرين، صاحبان قلم و روشنفكران دانشگاه و حوزه بيان كنند تا مردم بيش از پيش با عظمت عاشورا و شخصيت بى بديل ابى عبدالله(عليه السلام)آشنا شوند.

ما از حركت امام از مدينه به سوى كوفه مخصوصاً رها كردن و ناتمام گذاشتن اعمال حج، درسهاى بى شمارى مى آموزيم.

ياد مى گيريم كه وقتى اصل دين و اساس مكتب با خطر مواجه است، بايد حج را هم رها كرد.

ما مى فهميم وقتى مبناى نگاه به انسانها تغيير مى كند و برخى مى خواهند به نام دين و مذهب، خلق خدا را بنده خود سازند، بايد حركتى جدى انجام داد.

امام حسين(عليه السلام) به ما آموخت وقتى مى خواهند با تفسير خود، اسلام را معرفى كنند و بر منبر رسول الله(صلى الله عليه وآله) بنشينند و دايه مهربانتر از مادر شوند و روح اسلام را مسخ نمايند، نبايد توقف كرد. در اينجا بايدها بى شمار است و حركت زيباى امام حسين(عليه السلام)تحليلهاى بسيارى مى طلبد كه از حوصله اين مطلب خارج است. من مى خواهم از درسهاى ديگر عاشورا بگويم.

قبلا و در موارد مختلف به موضوع وفا، اطمينان و صفا به عنوان درسهايى از حادثه كربلا اشاره كرده ام، ولى اينك مى خواهم به موضوع ديگرى بپردازم. اميدوارم طرح اين درسها، اميد به زندگىِ صحيح را در ما زنده نگه دارد و آرمانهاى بزرگ آن امام عزيز را احياء نمايد.

در عصر عاشوراى حسينى، ما با نوعى از وفا و بىوفايى روبه رو بوديم كه تكرار و بازبينى آن، دل هر انسانى را به درد مى آورد. گروهى كه خود با اختيار و قلم خويش فرزند پيامبر را براى اصلاح دين جدش دعوت كردند و در نهايت با بى رحمى فراوان بر خود نيز رحم نكردند و رسم بىوفايى پيشه كردند و بر آن همه اصرار، مُهر بىوفايى زدند و امام را به قتلگاه كشاندند. آدمهاى زبون و پستى كه بويى از وجدان و غيرت انسانى، و حتى عربى نبرده بودند.

در ميان اين دسته، افرادى از علماى ناآگاه هم بودند كه دين پيامبر را توشيح و تفسير مى كردند و به حلال و حرام خدا مى پرداختند. خودْ فروختگانى كه اعتقادات خود را هم به سران قدرت ارزانى كرده بودند و فتوا بر قتل فرزند پيامبر مى دادند و او را به نام يك خارجى كه بر دين و سنت محمدى خروج كرده ذبح ساختند. در اين اوضاعْ امام هم آرام نمى گيرد و به آنها نامه مى نويسد كه چگونه شده است كه شما حقوق مردم را تعطيل كرده ايد و حق ضعيفان را ضايع نموده ايد و به ستمگران اجازه داديد تا با استفاده از موقعيت شما، مردم را به سوى نا آگاهى سوق دهند؟

اما در ضلع ديگر اين حماسه، انسانهاى بزرگى را در صحنه كربلا شاهديم كه تاريخ در مقابل شخصيت و عظمتشان سر تعظيم فرود مى آورد. بزرگانى كه حاضر بودند بارها بميرند و زنده شوند تا در ركاب فرزند پيامبر بر زشتى ها و پليدى ها بشورند و سنت رسول الله(صلى الله عليه وآله) را احيا نمايند. آيا مى توان بر آن همه ايثار و از خود گذشتن تحليلى مناسب ارائه كرد؟ مى انديشم كه آيا مى توان آن همه وفا و عشق را ترسيم نمود و يا چگونه مى توان آن همه را براى اين نسل يادآورى كرد؟

آرى عصر عاشورا، مبحث اطمينان را نيز در خود ثبت كرد و به ما نشان داد كه چگونه مى توان با اطمينان پشت سر حق قرار گرفت و با قلبى آرام و مطمئن شهادت را پذيرا شد.

عصر عاشورا و حادثه كربلا، صفا را نيز به پيروان تشيع آموخت و ياد داد كه انسانهاى باوفا و مطمئن چه صفايى دارند و با چه عشقى به ديدار حق مى شتابند.

انسانهاى باوفاى صحنه كربلا نشان دادند كه چگونه با صفاى درونى شان به دفاع از امام حق مى پردازند و در نابودى باطل مصمم مى باشند.

از ديگر درسهاى عصر عاشورا اين است كه قوام حادثه كربلا را به مرد و زن بدانيم. زن و مرد، با هم حادثه كربلا را خلق كرده اند و در آن نقش داشته اند؛ يكى به شهادت و ديگرى به اسارت. اگر خدا خواسته كه حسين را شهيد ببيند، زينب، ام كلثوم، سكينه و رباب هم اسراى كربلا هستند: «ان الله قد شاء ان يراهن سباياً»[1] و بى جهت نيست كه فرموده اند اگر اسارت زينب و كاروان اسرا نبود، ارزش شهادت ابى عبدالله(عليه السلام) را از بين مى بردند و قدرت تبليغى بنى اميه نمى گذاشت كسى بفهمد كه ابى عبدالله(عليه السلام) شهيد شده و چه پيامى داشته است. اگر هم كسى مى فهميد مى گفتند عليه حكومت وقت قيام كرده و به آشوب دست زده است. اما اين زينب، ام كلثوم و دختران ابى عبدالله(عليه السلام)هستند كه در طول مسافرت، هر جا سخن گفته اند، عالى ترين و زيباترين حماسه ها را خلق كرده اند و راه را براى استفاده از وجدان عقلى و عاطفى مردم هموار نموده اند.

خطبه حضرت زينب(عليها السلام) در بازار كوفه را بنگريد:

«يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الغدر و الخذل ... أتدرون و يلكم أىّ كبد لمحمّد(صلى الله عليه وآله)فرثتم و أيَّ عهد نكثتم؟ وأيَّ كريمة له أبرزتم؟ و أىَّ حرمة له هتكتم؟».[2]

ببينيد اين زن چگونه بين عقل و عاطفه و عقلانيت و احساسات را جمع كرده است. او مى گويد:

«اى مردم اهل دروغ و نيرنگ! نيرنگْ خلاف انسانيت و عقل است. اى اهل دروغ و اهل مكر!...».

زينب در اينجا از عقلانيت و انسانيت استفاده مى كند:

«اىَّ كبد لرسول الله افرشتم؟»؛ مى دانيد چه جگر گوشه اى از پيغمبر را قطعه قطعه كرديد و از بين برديد؟

اين استفاده از عاطفه است.

همين بانوى عالمه در مجلس يزيد بن معاويه و با استفاده از تاريخ فرياد مى زند: «اَمِنَ العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك و إمائك و سوقك بنات رسول الله(صلى الله عليه وآله)سبايا»؛[3] سابقه شما مشخص است. شما كسانى هستيد كه مخالف رسول الله(صلى الله عليه وآله)و اعمال انسانى بوديد و اگر لطف جدّ ما نبود، هنوز در جهالت و وحشى گرى زندگى مى كرديد: «انتم الطلقا»، «اَمِنَ العدل يابن الطلقا...».

آرى، اين شعار عدالت طلبى اوست و با اين گزينه، طرفدارى از حقوق انسانها را فرياد مى زند: اى يزيد! تو كنيزهاى خودت را پشت پرده نگاه داشته اى و دختران پيغمبر را در مجلس نامحرم و به عنوان اسير حاضر كرده اى؟

پرواضح است كه يك زن به نام زينب، دختر اميرمؤمنان(عليه السلام)چقدر زيبا و متفكرانه بين تاريخ، عقل و عاطفه را جمع مى كند و در حضور مفسران رسمى دين و ظالمانِ به حقوق اوليه انسانها، از حقيقت دين مى گويد و بر ستمگرى و قلدرى ظالمانْ خط بطلان مى كشد.

به همين جهت است كه آگاهانه و با استفاده از شناخت روانىِ ستمگران، وقتى از او مى پرسند اين حادثه را چگونه ديدى؟ مى گويد: «مارأيت إلاّ جميلا»؛ من چيزى جز زيبايى نمى بينم. اين كلام آنچنان بر افكار جاهلى نسل بنى اميه وارد شد كه ديگر حرفى براى گفتن نداشتند. حاضرانِ در صحنه نيز با شنيدن اين كلمات سنگين كه هر كدام معنايى به بلندى تاريخ دارد، حزن و اندوهْ سراسر وجودشان را پر كرد. همگان يكبار ديگر ديدند كه گويى اميرمؤمنان(عليه السلام) است كه در مسجد كوفه خطبه ايراد مى كند، آن هم با آن صلابت و شجاعت.

پس در حادثه كربلا مرد و زن همراه هم هستند و هيچ نگرانى ندارند و پا به پاى هم وارد كارزار مى شوند. در اينجا زهير و همسرش هم هستند... عصر عاشورا، خيلى ها را به صحنه آورد و چهره بسيارى را تابناك كرد؛ حبيب بن مظاهر و آن همه ايثار، هانى و دنيايى از شجاعت و... ولى عشقبازىِ يك غلام بيشتر خود نمايى مى كند: غلام مسلم بن عوسجه. داستان كوتاهِ آن، چنين است:

«شهر در كنترل مأموران است. مسلم اسب خود را به غلام داد و گفت مى خواهيم به يارى ابى عبدالله(عليه السلام)در كربلا برويم، برو خودت را آماده كن. اما مأمورين بنى اميه و عبيدالله بن زياد نمى گذاشتند كسى از شهر بيرون برود، ولى او با هر ترفندى بود اسب را در آرامش شب بيرون آورد. آمدن مسلم طولانى شد، غلام دستى به سر و گردن اسب كشيد و گفت: اى اسب! غصه نخور! اگر آقايم مسلم بن عوسجه نيامد، من خودم بر پشت تو سوار مى شوم و به يارى ابى عبدالله(عليه السلام)مى رويم».

اين گفتگو چه هدف و مرامى را نشان مى دهد؟ اين چه مكتبى است كه ابى عبدالله(عليه السلام)به وجود آورده است؟ بايد بيشتر انديشيد.

اگر در تاريخ با دقت بنگريم درمى يابيم كه در عصر عاشورا كدام يك از انسانها در حفظ انقلاب حسينى پيشتاز بوده اند؛ زينب و كاروان اسرا يك پيام داشتند و همان طور كه اشاره شد پيام آور پس از عصر عاشورا. البته دختران و زنان اهل بيت(عليهم السلام)نيز هر كدام نقش به سزايى داشتند، به همين جهت است كه ما معتقديم زن و مرد هيچ فرقى با يكديگر ندارند و آدميت زنها به اندازه آدميت مردهاست. اين حرف، بعضى از افراد ناآگاه را عصبانى مى كند؛ چرا؟ بحث فقهى كه عصبانيت ندارد. ما كه نگفتيم بُت بپرستيد، گفتيم آدميت زنها با مردها برابر است. ما در اين حادثه دردناك مى بينيم كه زنها در دفن شهدا بر مردها مقدم بودند. پس از واقعه كربلا، طايفه بنى اسد براى دفن شهدا تعلل مى كردند. زنها گفتند اگر شما مى ترسيد، ما مى رويم و آنها را دفن مى كنيم. با اين سخن، مردها تحريك شدند. اين حركت بايد در بينش اسلامى زيربناى فكرى ما باشد؛ همچنين در فقه اسلامى در اخلاق اسلامى، در زندگى و برخورد اجتماعى هم بايد زيربنا باشد.

زنها به خوبى توانستند در اين حادثه نقش مثبتى را ايفا نمايند و با تصميم بر دفن شهدا، بر ترس و هراس از بنى اميه فائق آمدند و مردها را نيز وادار كردند تا بر ترس و دلهره غلبه كنند.

در حادثه كربلا و پس از كشته شدن امام، رباب مى گويد: من زير سايبان نمى روم، چون همسرم در مقابل خورشيد گرم سوزان افتاده است. مى گويند رباب يك سال در كربلا و در مقابل نور مستقيم خورشيد نشست و عزادارى كرد. بايد اين حركت را بالاى منبرها بگوييم و البته به شرط اينكه بعد نگوييم زنها بىوفا هستند! و چيزى سرشان نمى شود! بايد دهان اينهايى كه اين حرفها را با آگاهى مى زنند پر از آتش كرد و اگر ناآگاهانه حرف مى زنند، از خدا براى آنها طلب عقل و آگاهى كرد. اين وفاى زن است، كدام وفايى بالاتر از اين مى شود؟ يك سال در مقابل تابش خورشيد نشست و گفت من از اين جا تكان نمى خورم. زينب(عليها السلام) گفت برايت سايبان درست كنم، گفت سايبان نمى خواهم، بدن ابى عبدالله(عليه السلام) در آفتاب است، آن وقت شما مى خواهيد براى من سايبان درست كنيد؟

اين يك درس است و بايد در سراسر فقه مطرح بشود، نه اينكه فقط بالاى منبر بگوييم. آيا درست است پس از اين همه شواهد و قرائن باز هم به يك روايتى كه به جعل شبيه تر از واقعيت است و از طريق اماميه هم نقل نشده، استناد كنيم كه پيغمبر فرمود:

«اَخِروهن من حيث اخَّرَهن الله»؛ زنها را عقب بيندازيد، همان طور كه خدا آنها را عقب انداخته است.

وقتى بگوييم پيغمبر فرموده: «اخرهن» با اين تعبير، او نمى تواند قاضى، مرجع تقليد، حاكم و رئيس جمهور بشود؛ چرا كه خدا آنها را مؤخر دانسته است! پس مفهوم «المومنون و المومنات والمسلمين و المسلمات، المصدقين و المصدقات» چيست؟ چرا بايد سخن يك شخص عامه را كه روايت او مرسل است و از نظر برادران اهل سنت هم سنديت ندارد و از طريق اماميه نيز نقل نشده پذيرفت. پس چرا در دهه عاشورا از زينب، ام كلثوم و رباب مى گوييم كه آنها چنين كردند و بعد از دهه مى گوييم «اخرهن الله» اصلا زنها ارزش ندارند! بايد به خدا پناه برد.

از درس هاى ديگر عصر عاشورا، رعايت حقوق انسانها و حيوان ها است. ابى عبدالله(عليه السلام)در حادثه كربلا عملا حقوق بشر و حقوق حيوانات را هم مراعات كرده است. ايشان وقتى به منزل «ذى حسم» رسيد، دستور داد به سربازان دشمن كه از راه رسيده اند و تشنه اند آب بدهيد، اسبها و مركبهايشان را هم آب بدهيد. بعد فرمود به اين حيوانات، آهسته آهسته آب بدهيد، چون زياد گرما ديده اند، اگر يك دفعه آب بخورند ناراحت مى شوند. بگذاريد مركبها آهسته آهسته آب بخورند. در كجاى دنيا مى توان پيدا كرد كه به دشمن اين گونه نگاه كنند و علاوه بر رعايت حقوق انسانى، حقوق حيوانات را هم با اين اوصاف مراعات كنند؟!

درس ديگر حادثه عاشورا، شفافيت با همگان را مى آموزد. ابى عبدالله(عليه السلام) هيچ گاه حيله نكرد و خلاف واقع سخنى بر زبان نياورد. حرفى را ناگفته براى دوستانش نگذاشت و از اول شفاف برخورد كرد. همه ما بايد در زندگى خانوادگى، در دوستى ها، در زندگى طلبگى، در حكومت، در سياست، در اقتصاد و در همه جا شفاف باشيم و واقعيت ها را صاف و بدون هيچ پرده پوشى بگوييم، حتى اگر اين واقعيت براى ما سنگين تمام شود.

ابى عبدالله(عليه السلام) روز هفتم ذى الحجه رسماً هدف خود را اعلام مى كند و مى فرمايد:

«من كان باذلا فينا محجته فليرحل معنا فاني راحل مصبحاً غداً انشاء الله»؛[4] من مى خواهم بروم خون دل بدهم، مى خواهم بروم خون قلب بدهم؛ من عاشق و دلباخته شهادتم.

موضوعى كه او و خدايش مى داند. هركسى مى خواهد بيايد، بيايد، خبرى از پست و مقام و رياست نيست. در اين راه، شهادت است و كشته شدن. اين شفافيت اول حركتش است.

وقتى راه افتادند مردى را ديدند كه از كوفه مى آيد. امام فرمود: در كوفه چه خبر است؟ گفت : آيا در مقابل اين جمعيت بگويم يا برويم جاى ديگر؟ امام فرمود: ما چيزى را از اصحابمان پنهان نمى كنيم.

آن مرد گفت: ديدم رجاله ها ريسمان به پاهاى بدون سر مسلم بن عقيل، نماينده خاص شما و ميزبانش هانى بن عروه بسته بودند و مى كشيدند. اين گزارش براى يك آدم جنگجو خيلى سنگين است. در آن بوى شكست به مشام مى رسد، اما امام اين خبر شكست را مخفى نمى كند. بعد هم دختر مسلم بن عقيل را نزد خود مى آورد و او را نوازش مى كند و آهسته آهسته به او مى فهماند كه پدرش شهيد شده است. به او مى گويد: من به جاى پدر تو و على اكبر به جاى برادر تو.

عصر عاشورا، با آن حادثه تلخ و نابرابر، درسهاى فراوانى را براى ما گذاشت. وفاى به عهد و ايمان به خدا را معنا كرد و چهره بسيارى را كه در زير رداى دين پنهان شده بودند رسوا ساخت. آنهايى را كه در برابر انحراف جامعه و مرگ فرهنگ اسلامى سكوت كرده بودند و يا مفسر رسمى قدرت شده بودند محكوم كرد و پوچى و بى هدفى راه و رسم آنها را غير مشروع دانست و اين شكست سختى بود براى آنان كه مى پنداشتند مى توانند هميشه بر افكارشان مهر تأييد بزنند و نسل انسان را به طرف مسخ دين و نابودى ارزشهاى انسانى ببرند؛ غافل از اينكه امروز نيز در عصر مدنيت و علم، هنوز بوى خوش حسين بن على(عليه السلام) و ياران باوفايش به مشام مى رسد... عاشورا براى همه انسانها، عدالت و توحيد، امر به معروف و نهى از منكر، اصلاح نظام هاى فاسد و فرياد در برابر انحراف دين را به نمايش گذاشت. اينها تمام بُعد عقلانى نهضت عاشوراست.

پس بايد صادق بود و شفاف، همان طور كه ابى عبدالله(عليه السلام)در شب عاشورا شفاف است و به يارانش مى فرمايد: هر كسى فردا اينجا بماند كشته مى شود. على اصغر و قاسم هم شهيد مى شوند. هر كسى مى خواهد، برود. يعنى آگاهانه حركت كنيد.

اى انسانها! امام حسين(عليه السلام) اين پيام را براى همه ما دارد كه: در زندگى اجتماعى و سياسى، آگاهانه حركت كنيد. حيله به كار نبريد و با شفافيت حرف بزنيد. قدرت ها و حكومتها مى روند و عمر دولتها تمام مى شود، اما حق مى ماند: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً».[5]

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. بحارالانوار، ج 44، ص 364.

[2]. الاحتجاج، ج 2، ص 111.

[3]. الاحتجاج، ج 2، ص 125.

[4]. معالم المدرستين، سيد مرتضى العسكرى، ص 61.

[5]. سوره رعد، آيه 17.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org